خب الان‌که‌ دارم این‌ رو مینویسم تابستون قهر‌کرده و رفته
ولی دلم با این کار تا اخرین روز زمستون امسال خواهد بود
تصور کن اخرین سامورایی قبیله قراره تنهایی بره تو دل دشمن تو گرمای افریقا خب ولی مجبوره خودش رو خنک کنه تا بتونه به‌گرما و ناملایمتی هوا غلبه کنه
همینکه رسید به جنگل های بارونی ماداگاسکار با استفاده از این عطر به همه دشمنا غلبه میکنه و خیلی شاد و خوشحال اما با زخم و کبودی های بدنش مشغول استراحت هستش ‌و و از اواخر رایحه سیلور مانتین همراه با پیناکولادای دست سازش از پیروژی خودش لذت میبره

در بامداد رم، نوری آبی از میان فواره‌ها می‌تابد.
در آن لحظه، زمان از حرکت می‌ایستد و تنها عطر باقی می‌ماند:
لئوبلو.
نه عطر پوست، که عطر بیداری‌ست.
بوی لحظه‌ای که روح از خواب جهان برمی‌خیزد

آخ باربری،آخ باربری...
اگه بخوام برای این بو بنویسم که کلییییییی باید هنرشناس قهاری باشم ولی در توان من نباشد وصف این شاهکار.
اولین بار بوشو تو آب و هوای همیشه بارونی سنپطرزبورگ حس کردم
از اون روز این افسونگر جادو کرد با من
برای این میشه خیابونای لندن ،پاریس ،برلین و رم رو گلبارون کرد.
خیلی کار زیباییه

سلام و درود خدمت دوستاي عزيز
اين عطر شباهتي با انكر نوير داره؟

بوي داراي غم و اندوه و تنهايي بزرگ