اُبژه ظریف و لوندِ تبلیغاتی...
ژرف و تیره جملهای بود جانم. این کلمات همچون جریان هوا هستن که به داخل کوره ی آتش جاری میشن! مشتعل میشم ناگهان...
پس؛ شیطانِ یاغی را امروز بررویِ تختِ ادراکِ نابِ شما لخت میکنیم :)
آدمیزاد بر سَرِ یکی از پیچهای ناجورِ تاریخ به خواب رفت و وقتی بیدار شد فهمید تعریفِ زن از قلههایِ باشکوهِ کلئوپاترا، بودیکا، آرتمیس و ژاندارک به درههایِ منفورِ کتی پری، بیانسه، کارداشیان و... سقوط کرده. جایی که مفهومِ زن از شجاعت، رهبری و دانایی به سمت ریاضیات، هندسه و مثلثات مایل شد!
انحنا؛ ریشهی دوم؛ مشتق؛ یک دوم!! توابع سینوسی.
اندام هرچقدر منحنی تر، زنانگی بیشتر...
قوس قزح بدون رنگین کمان؛ کمان های مرداَنداز...!
زمینِ پیر و چروکیده زنانی به خود دیده که قلبِ مردانِ بزدل را زنده زنده بیرون میکشیدند. اما افسوس. که آن زنان، برای کثافت کاری این مردان زیادی بودند. نرینه ی نابلدِ جهان به اندامِ زیر گردنِ زنان نیازمند بود نه به مغز سبز و جان دار آنها.
اما همچنان زنانی هستند که ژنتیکِ سُرخِ ژاندارک را در خون دارند
شنیدم همین حوالی... جایی که مردان تخمه میشکستند، فَکِ معصومِ و ظریفِ یک دختر آسفالت را بوسید!!
زن ابزار نیست. گل نیست! عسل، مربا، مارمالاد، پاستیل، آبنبات چوبی، پیشی، پلنگ، داف و آهو نیست. ندایی است باران مانند که از آسمان عدالت بر سر آزادی میبارد.
باشد که تعریف زیبایی را از زیر چنگال منفور رسانه های متعفن باز پس بگیریم. باشد که زن و مرد بمیرند و صرفا آدم زاده شود!
باشد که بیاموزیم کنار هم انسان را ترسیم کنیم...
حق برابر، مردسالاری، فمنیسم و... هندوانههایِ گنده و بی ریختِ تاریخ هستند به زیرِ بغل شعورِ آدمیزاد...!
آدم و حوا؛ زن وَ مرد،،، تعاریفِ پسا انسانی اند...
باشد روزی که نه برای حقوق برابر بلکه برای نوشتنِ قانونِ اساسی بر اصلِ واحدِ انسان بجنگیم. باشد حقوق مشترک!
باشد که آزادی...عدالت... باشد زنانگی در بطن مردانگی های ما تزریق شود و مردانگی به کالبد زنانه ها بازگردد.
زیبا اشاره ای بود و من افسارگسیخته جانداری که قمارِ سکوت را به شرارتِ فریاد باخته ام. باشد که سربه راه شوم! درود برتو جانم.
درود برشما... بین عطرهایی که من تست کردم توباکو ریچ وارم ادکتیو؛ بلک تَگ اینتِنس، نایت پور اوم شماره سه؛ فور هِم بلک ادیشن؛ وود نواغ؛ وارم بلک؛ وایبرنت لدر 2018 به نسبت رایحه، نشر و ماندگاری بهتری داشتن وَ توباکو ریچ هم بیشترین طرفدار رو داره! اما من دوستش ندارم. البته اگر عسلِ خطاکار و تنباکوی شیرین عقل نداشت و نصفِ قیمت فعلی بود شاید باهاش کنار میومدم!
درمورد خرید بدون تست هم نظری ندارم. اما باید بدونید غالبا عطرهای زارا شیرینیِ لوس و بیدروپیکر از خودشون بروز میدن و گاها رایحه های مصنوعی ازشون به مشام میرسه!
بین مورنینگ، بوهِمیان و نایت'فال هم از مورنینگ سانری این سویا بیشتر خوشم اومد اما هیچکدوم نشر، سیاژ و ماندگاریِ [حتی] متوسط هم ندارن!
Tobacco rich warm addictive,, black tag intense,, night pour homme iii,, for him black edition,, wood noir,, warm black,, vibrant leather
ارژنگ عزیز، سکشولی اکسپلسیت کانتِنت Sexually explicit content زمانی برروی باکس درج میشه که محصول به صورت مستقیم یا غیرمستقیم داری متن، تصویر، صدا، مضمون، اعمال و.. جنسی باشه. یا بصورت واضح به رابطه جنسی، پورنوگرافی یا شبیه سازی س.کس، تبلیغات وَ گرایش های جنسی، کودک آزاری، تجاوز و... اشاره کنه. چون تام آو فینلند آرتیستِ فتیش آرت بوده و تو اروپا و آمریکا او رو بعنوان نمادی از هنر همجنسگرایان میشناسن و یکی از آثار ایشون هم روی باکس نقش بسته زیر مجموعه ی این محدودیت قرار گرفته. همین جمله روی مجله های پورن، یا گاها پلی بوی، بازی های کامپیوتری که داری محتوا یا صحنههای جنسی هستن [و بسیاری محصولات دیگر...] هم دیده میشه. خلاصه میشه گفت یک نوع آلارم محسوب میشه به خریدار!!
تمام اینها یعنی چی؟ یعنی باد هوا. یعنی ادا اطوار...!!
تجاوز، تعرض و بدآموزی جایی شکل میگیره که کلی شِبه مَرد با کت و شلوار و کراوات دور هم جمع میشن و برای نابودی زودترِ دنیا تصمیم میگیرن! این جمله رو باید سر درِ سازمان ملل بچسبونن!!
درود برشما... ارژنگ عزیز قطعا مطلع هستید که خانهی ایتالیبغ دُغاونژ گاهی اوقات از نام، فلسفه، میل وَ دغدغههایِ وجودیِ هنرمندان برای ایجاد مخلوقاتش استفاده میکنه. من قبلا در مورد لایک دیس (ماتیلدا سوئنتِن) وَ اُ د پُتکسیون (رُسی د پالما) که از همین تفکر نشات میگیرن، چند خطی نوشتم.
مابینِ مطالبی که مربوط به 1740 میشد هم به مارکی دو صادِ این خانه اشاره کردم! این عطر هم پیرو همان ایده است. تام او فینلَند در واقع نامِ مستعارِ نقاش معروف فنلاندی توکو لاکسونِن است. ایشون عمیقا در سبک فتیش آرت فعال بودن وَ در بروزِ مسائلِ مربوط به همجنسگرایان آثار متعددی خلق کردن و چه بسا مهمترین آرتیست این شاخه وَ از رادیکالهای قرن بیستم محسوب میشن! تصویری هم که برروی باکس اون عطر مشاهده میفرمائید یکی از آثار توکو است :)
حال اینکه آیا اون عطر بخاطر چنین مفاهیمی برای سنین زیر 18 سال منع شده؛؛ یا ماده وُ ترکیبِ خاصی در پایه هاش به کار رفته وَ یا اینکه اون نوشته صرفا یک پیغام و تَشرِ هنری است!! نمیدونم :)
Touko Laaksonen
Rossy de Palma
Matilda Swinton
Histoires de Parfums - 1740 Marquis de Sade
ELd'O Attaquer le Soleil
ایتالیبغ دُغاونژ سِکْغِسیون مَنیفیک
شبیه به خون، عرق، اسپرم، بزاق؛ 'ترشحات باشکوه' همچون آمیزشِ جنسی، آدمی را به اوج لذتهایِ نفسانی میرساند. همان لحظهی باشکوه و خارق العادهای که میل وُ هوس بر عقل وُ منطق چیره میشود! [پچپچ های داخل خانه!]
آبستنِ نطفهی شیطان!
نطفه ای که برای رشد و بقا به رَحِم نیاز نداشت
او ساکن مغز مصلوبش شد وَ از آشوبِ ذهنَش تغذیه کرد
جنینِ نفرین شدهای که در زمانِ موعود از طریق دهان، قِی میشود!
سَرِ فلزی، بدنی مرکب از شیطان و حیوان، دهانی پُر ازخون، چشمانی همچون نمک دریا، شمایلی لزج و پوستی شبیه به جلبکهایِ رها شده در عمقِ آفتاب ندیده ی اقیانوس
دجالِ تک چشم و نفرین شده برروی جغرافیایِ شرقیِ پوست او به دنیا خواهد آمد...
کوتولهی مزدور شیطان، پس از تولد شیر تازه دوشیده شدهی ماده گاوی پیر را مینوشد
در پهنایِ سفید و چربِ شیر، رگه هایِ لخته شده از خون، کنتراستی مضطرب ایجاد میکند
ناگهان از گوشهی لب دجالِ کوتوله یک قطره از آن شیروخون برروی خاک مطرود و نمدار چکید
اینک؛ فصل سرخِ شرارت...!!
این عطر با حجم بالایی از جریان های دریایی و کشش های واضح لاکتونیک شبیه به بوی شیر (تازه دوشیده شده با میل های چرب و حیوانی) آغاز میشه که درونیات جلبکی (با بکگراند نمکی) دارن و به قلب یک فضای فلورال الدهیدی بسیار عجیب، وَهمی و پیچیده که درون مایه های فلزی'خونی با رگه های ظریف و شکننده پودری داره کشیده میشه و در نهایت میره به سمت نت های چوبی که توسط سندل و نارگیل، ماهیت خامه ای و شیرین ایجاد میکنن و اطرافشون رو جریانی شبیه به رزین اسپایسی میگیره که گاها اطوار بالزامیک هم از خودش بروز میده...!
درآخر چیزی که با چوب همراهی میکنه لهجه کلی عطر بهمراه باقی مونده های پودری از زنبق و جریان های رزینی است...!
*ماقبل جریان اصلی فلورال،، حس های جلبکی ایجاد میشه که کاملا نمدار است و حافظهی نمکی داره / اینجا عطر خیلی زیاد به حس و حال تعرق های هورمونی نزدیک میشه! تعرقی که در حین سکس برروی پوست تازه شسته شدهی آدمی ایجاد میشه! بد بو نیست، اصلا. اما دلهره آور،، چرا!
*هنگامی که جریان فلورال غالبِ رایحه ای حس میشه کاملا مرطوب با تم شیری و بوی بسیار خام حیوانی، نزدیک به بوی چمن های آب خورده تو گرما!
*گاها آکوردهایی ایجاد میشه که برای من حسی شبیه به لحظات قبل از خونریزی بینی رو تداعی کرد! زمانی که لخته خون ما بین حلق و بینی جمع میشه!!
*در گام های مختلف این عطر اتفاق های شیمیایی مختلف میوفته! مثلا در همون آغاز رایحه ای حس میشه شبیه بوی چسب هایی که برای لوله کشی ساختمان استفاده میکنن... عمیقا تندونیز؛ این رایحه خیلی میتونه ایجاد انزجار و تهوع کنه، یه جور آشوب و اضطراب با خودش داره // بعدتر رایحه ای شبیه به پلاستیک خیلی خیلی صنعتی و خشک!
*آکوردهای فلزی این عطر حس فلز زنگ زده که مدت طولانی تو سرما و تاریکی موندن رو منتقل میکنه!!
یک عطر با طبع معتدل، عمیقا حیوانی با شمایل خونی، الدهیدی فلورال فلزی، دریایی اکواتک، (جلبک)، با آکوردهای نمکی'شیری'خونی، چوبی نارگیلی رزینی و ماهیت عمیقا شیمیایی. [درواقع آنتون لی تو این عطر شیمی رو شرحه شرحه کرده!]
نکته: سِکْغسیون منیفیک یک پروژه اکسپریمنتال موفق برای آنتون لی محسوب میشه! این نه صرفا یک عطر، بلکه یک جاندار مرموز وَ رادیکالِ که در آزمایشگاه عطار خلق شده! میزان نگاه ماست!!
کسانی که آنتون لی رو بهتر میشناسن میدونن که ایشون عمیقا معتقد هستن دورهی کلاسیک ها به سر رسیده و باید به دنبال انتزاع و جریانهای ساختار گریز تازه رفت! مرسی لی :) باشد که درک بهتری نسبت به چگونگی های هنر و پروژه های تجربی داشته باشیم!!
رایحه : دَه یا صفر!
باتل، نشر و سیاژ : هفت
ماندگاری! وحشتناک بالا. با هیچ شوینده ای شما نمیتونید این عطر رو از بین ببرید. ماندگاری این عطر کمک اساسی به کانسپت کلی میکنه! چطور؟ حتما شما هم در افسانه ها شنیدید که شخصی 'جن زده' شده! این عطر چنین مفهومی رو با ماندگاری ایجاد میکنه. گویا یک نیروی بیگانه وارد کالبد و پیکر شما میشه و قرار نیست به این سادگی ها میزبان خودش رو رها کنه! فرقش اینه که فرد مصروع رو گویا با انجیل میشه به جهان عادی برگردوند! اما برروی این عطر انجیل، تورات و آب مقدس هم تاثیری نداره!
اگر موسیقی متن فیلم 'سالو' به کارگردانی پائولو پازولینی سوداگر توسط اِنیو موریکونه فقید ساخته شده،، این عطر هم رایحه ای محسوب میشه که از تک تک سکانس های اون فیلم به مشام میرسه!
مناسب برای تمام جنبندگان و هیچکس!
چهارفصل [به هیچ وجه نمیشه این عطر رو در امکان عمومی پوشید! کاملا فرقه ای و زیرزمینی باید باهاش روبه رو شد!]
تایپ و استایل : دوستانِ سریال کیلر، وَمپایر و کانیبال! و تمام کسانی که در آینه ها دیده نمیشوند!!!
[متن فوق حاصلِ برداشت من از نسخه تولیدی در سال 2008 است!]
هشدار:
احتمال ایجاد تهوع، انزجار، بیزاری، تزلزل، ترس، اضطراب و پریشانی در لحظه مواجه با این عطر وجود داره
با حرکتی بیجا باعث شکسته شدنِ چوب خشکی شد
صدایی برخواست! جغدی کورکورانه خواند
کلاغ ها غارغار کنان از بین درختانِ بی برگ به قلب آسمان دودگرفته پرواز کردند
ترس، برروی سَرش پتو پیچید وَ دلهره در زیر تخت پنهان شد
مابین پچپچ های مرموز که از دهانی خارج نمیشد اما فضا را پوشانده بود،، شیطان و کوتوله سَرشان را به سمت او برگرداندند.
وَ او از حافظهی زمان پاک شد!!
دمیتر کیتن فور
یه عالم گربه داشتن خیلی معرکه است. اگه حالت بد باشه کافیه نگاهشون کنی. اونا خوب میدونن که همه چیز همینیِ که هست! هیچ چیز ارزشِ هیجانزده شدن رو نداره. گربهها ناجیِ ما هستند. هر چقدر گربهی بیشتری داشته باشی، بیشتر عمر میکنی. اگر صدتا گربه داشته باشی ده برابر بیشتر از زمانی که ده تا گربه داری زندگی میکنی. یک روز این قضیه ثابت میشه و مردم هزارتا گربه نگه میدارن و تا ابد زنده میمونن! :) بوکُفسکی - سوختن در آب، غرق شدن در آتش.
چندساعت قبل برای بار سوم با این مخلوقِ بیچاره روبهرو شدم :)
رایحه ی شیرین وانیلی خامهای که یک مُشک با اتمسفر پودری در قلبش وجود داره.
1. تو این برخورد متوجه شدم واقعا شیرینیِ زیادی داره.
2. حس مصنوعی بودن از زیر پوست عطر میزنه بیرون!
3. تو برخوردهای قبلی خطوط چوبی حس میکردم. این دفعه نه!
4. کمی شبیه به بویِ کُرکِ تازه فرآوری شده است.
طبع معتدل، شیرین، مُشکی انیمالیک پودری لاکتونیک
دوستان یکی از خصوصیاتِ بارز بچه گربهها اینه که همیشه دوست دارن شیر بخورن وَ بخوابن! بدنشون هم همواره بوی انیمالیک نمکی شیری و چرب طور داره که تو یک اتمسفر کاملا تنبل پخش میشه :)
اگر این رایحه برای برخی خوشایندِ، دلیلش اینه که خود کیتی رو میبینن. ولی اون بو اگر بصورت مستقل از یک جهانی مثل عطر به مشام برسه میتونه مشمئز کننده هم باشه! خلاصه این عطر هیچ ربطی به گربه، بچه گربه، سَندکَت، پلنگ، شیر، چیتا و هرگربه سان دیگری نداره. وَ چه خوب که نداره!!
لوئیس کارول تو کتاب ماجراجوییهای آلیس در سرزمین عجایب گربهای رو تصویر میکنه به نام چِشِر، که پوزخندی مرموز، شیطانی و تمسخرآمیز داره. این دقیقا همون ریشخندیِ که باید به دمیتر تحویل داد وقتی میگه کیتن فور بوی بچه گربه یا... میده :)
تام فورد فَبیولِس نیست!
در بخشی از مانیفست کمونیست، فریدریش انگلس و کارل مارکس به این قامت و اشتراک میرسند : نیاز به فروشِ دائم و فزایندهی محصولاتاش، بورژوازی را در سراسرِ کُرهی خاکی میتازاند. او باید همهجا میخاش را بکوبد. همهجا بساطی علم کند وَ در هر نقطه رابطه بسازد. جامعهی نوینِ بورژوایی که اینچنین سحرآمیز وسایلِ قدرتمندِ تولیدومبادله را به صحنه آورده است، یادآورِ آن جادوگری است که دیگر قادر به مهارِ ارواحِ زیرزمینیای که خود احضارشان کرده نیست! کافی است به بحرانِ تجاری اشاره شود که در بازگشتِ ادواریاش هستیِ جامعهی بورژوایی را با تهدید و بحرانی مداوم زیر سؤال میبرد. بورژوازی به چه وسیلهای بر بحران غلبه میکند؟ از یک طرف با از میان بردنِ جبریِ، انبوهی از نیروهایِ مولد وَ از طرف دیگر با فتحِ بازارهایِ تازه وَ نیز با کشیدنِ شیرهی بازارهای قدیمی. یعنی به چه وسیلهای؟ به این وسیله که بحرانهایِ همهجانبه و نیرومندتری را تدارک میبیند و امکانات مهارِ بحران را کاهش میدهد!
نیاز به فروشِ دائم و قربانی کردن هرچیز برای این اصل!
ایجاد رابطههای تازه و مندرآوردی در تمامیتِ بازار
خلق بحرانهایِ همهجانبه و نیرومندتر
فتح بازارهای تازه و کشیدن شیرهی بازارهای قدیمی
ایجاد یک بنبست، ناچاریِ اجتماعی و تضعیفِ حق انتخاب
پررنگ تر کردنِ شکاف طبقاتی وَ تقسیمِ جانبدارانه یِ واژهی لذت!
تام فورد : اعتراض دارم جناب قاضی
مارکس : خفه شو!
انگلس : راست میگه. خفه شو لطفا.
قاضی : آقایون احترام جلسه رو حفظ کنید؛ آقای فورد برای حفظ ظاهرِ کریه عدالت باید بگم اعتراض وارد نیست! اما بهتون قول میدم تبرئه خواهید شد!!
او عدالت را در شیره کِش خانهها، میانِ یک چُرتِ مرغوب و شُعارِ 'هرچه شد! من که نشئه هستم' جا گذاشت...!
کی به دادگاه و قاضیِ ناجورش اهمیت میده؟ ما عدالت رو کف خیابون لخت میکنیم :))
تام فورد در نحوه پرزنت مشتری، هدف فروش، سیاست بازاریابی وَ نحوه چاپیدن پول مردم در نقطه مقابل فردریک مال قرار میگیره. البته یک نقطه اشتراک عظیم هم دارند!
فردریک مال با الوعد، القمر، اللیل و... به فکر خالی کردن دشداشه ی گَر و گشادِ کسانی که با شتر تک چرچ میزنن و برروی چاههای نفت، کارگران رو به صلابه میکشند!
تام فورد با فبیولس، لاست چری، پرپل پچولی و... به فکرِ کیف دستیِ چرم بوفالوی بچه مزلف هایِ آمریکاییِ که شبها با بوگاتی تو هالیوود بولوار ویراژ میدن و از روی جسدِ فقر وُ برابریِ اجتماعی با لاستیکهای چند اینچی عبور میکنند!
نقطه اشتراک عظیم: درستِ که تام فورد جیب آمریکایی های پولدار رو میزنه، اما، همون جیب هم توسط اسکناسهایِ چَربِ دوستانِ تک چرخ زن پُر میشه! صاحب سفره همون شتر سوارِ جذابه :)
این جمله نشانِ نژادپرستی نیست! بلکه تَشر واضح به کسانی است که با پول مفت، آدم کشی و خونخواری در حال بلعیدن جهان هستند!
البته تَشری بی فایده و نافرجام!
با استاد فیزیک دوره منفورِ دانشجویی، که الان واشینگتن زندگی میکنه صحبت میکردم، میگفت تمام دانشجوهای پولدار من یک عکس با این عطر در کنار فرمونِ مَزراتی و موستانگ خودشون دارن! :) واقعا چقدر سیستم مفعول، متعفن و عقب افتادهای. داروین به خواب هم نمیدید بشر انقدر پوچ و پرت باشه! آدم دیوانه میشه وقتی میبینه تبلیغ تا این حد ساده میتونه از کمبودهای بشری بر علیه خودش استفاده کنه و اینچنین چپاولی راه بندازه. بعضی از هنرها واقعا به درد کسانی میخورن که به دوست دخترشون سوسمار و خرطوم فیل هدیه میدن!!
نکته : من اینجا به هیچ وجه با عطار، رایحه، میزان'کیفیت هنری، هارمونی اثر و... کاری ندارم. چه بسا، جناب دومینیک روپیون بسیار برای من قابل احترام هستند و خانم شِیمالا مزندیو هم همنیطور... ایشون رو بعد از خلقِ اوآژان مارلی بیشتر شناختم :)
نیاز میدونم به این اشاره کنم که نقدهایی از این دست هیچگاه به سمت عطار، رايحه و... نمیرن. صرفا ایدههای مارکتینگ و...!! [خالق القمر اگر اشتباه نکنم جناب روپیون نیستن! ولی یادم نمیاد کدوم آرتیست بود]
عطری شرقی، شیرین وانیلی، چرمی اسپایسی چوبی، پودری لاکتونیک که در قلب خودش یک آکورد کهربا رو پنهان کرده وَ برای من خیلی غنی، حجیم و شهد گونه و شیرین آغاز شد. زمانی که حجم زیادی از قند رو داخل آبِ در حال جوش میریزید یک بوی عجیب و فضای نوچ شکل میگیره که طعم شیرین داره و طبع گرم. برای من اون احساس ایجاد میشد. در گام بعدی جریان اسپایسی و رگههایی شبیه به بادام با رُست تیره (که مغز تلخ داره!) به مشامم رسید که میره به سمت یک آکورد چرم، اتمسفر پودری و چوب روشن خامه ای...
تنها چیزهایی که خیلی پررنگ به یادم مونده رگه های جالب تلخی در کنار چرم؛ وانیل! که برای من شیرین به نظر میرسید و ذات بسیار پرحرارت و گرمادیده است! حس گرمازده شدن درواقع ایجاد میکرد. من اگر عطر بسیار هات استفاده کنم کلافه میشم. چون بدنم بسیار گرمِ و فشار خونم غالبا بالاتر از حد نرمال :) ربطی به سرما و گرمای هوا هم نداره. اتفاقا تو سرما بدتره! چرا؟ چون مثلا داخل اتومبیل، بخاری روشن میکنید.. آخ آخ. قشنگ میشه آخرالزمان! آتش از آسمان میبارد و شعله از دهان خارج میشود :))
باتل و رایحه : هفت
ماندگاری: هشت
سیاژ و نشر : بسیار معقول.
آقایان؛ زمستان
جغرافیا : قطب شمال.
ده روز قبل یکی از دوستان من که اروپا زندگی میکنه اینسنس سری سوم کام د گغسون؛ آن بودائیِ ریاضت کشیده و شلاق خورده! اثرِ جناب برتراند دوشافو رو در حجم 50میل تو یک آفر ناب 88 دلار خریده! به به :( من فکر میکردم هیچ جای دنیا اصلا پیدا نمیشه.
خروپف اون عطر دَرزهای تام فورد رو باز میکنه! فلسفه، تیرگی و مرثیه اون مخلوق کجا این گرمازده ی آقازاده پسند کجا! حجم دود اون عطر روی هرچی بوگاتی تو هالیوود هست خط میندازه و شتر ها رو از نفر به فروند تبدیل میکنه میفرسته کره ماه!
این عطر ازنظرمن بلوف داره! بزرگنمایی، فرافکنی، سفسطه. تام فورد میخواد 'هم' مثل فلان سلبریتیِ بی مخ تو چشم باشه، مثل هگل پیچیده به نظر برسه، بین دانشمندان اسمش رو بیارن، قیافه ساختارشکن به خودش بگیره، تو تمام مهمونی های ملکه شرکت کنه، آخر هفته با دوتا بازیگرِ در پیت بره کافه، لوکس باشه، ادا اصولِ آوانتگارد و گاها انتزاعی در بیاره، شبا با زیرپوش آبی و شکم گنده اش آبجو بخوره، کنارِ استخر پسته تناول و بادگلو رها کنه در آخر هم بگه مردم ما هنر و لذت رو برای همه میخواهیم :)
نه برادر... برای من حداقل نه! این وسط من شیشه بنتلی ارزون قیمت و بیچاره ی خودم رو با احترام برق میندازم و از رایحه ی بدون ادعاش لذت میبرم :))
یک گیلاس شامپاین نوشید! همانطور که برروی پوست پرحرارتِ اورانگوتانِ خانگی خود دست میکشید با قیچیِ پلاتینی سیگار کوبایی خود را کات کرد و با فندکِ طلایِ الماس نشانَش که رَدِ بوسهی آتشینِ ملکه انگلیس برروی آن پیدا بود تنباکو را آتشش زد! بوی کمرهای شکستهی کارگران کوبایی در اتمسفر پیچید! برروی تَنش تتویی بود از رخساره ی افلاطون! خدمتکار از او پرسید : ببخشید قربان. این تتو چهره چه کسیِ؟ عینکش رو برداشت و پاسخ داد : چگوارا ! :))
دوست دخترش گفت : شاعر لعنتی من!
خدمتکار زیر لب زمزمه کرد... گاوهای بی شاخ و دم :)
باشد که جناب گاو بابت این توهین مرا ببخشند!
Friedrich Engels, Karl Marx - The Communist Manifesto
Comme des Garcons, S3 Incense. Kyoto :)
Bertrand Duchaufour :)
Dominique Ropion :)
Shyamala Maisondieu
FM Promise, The night, the moon
TF Lost cherry, purple patchouli
اگر بخوام ترسهام رو بشمارم احتمالا به این ترتیب خواهند بود:
تنها بازماندهی یک حادثه باشم!
سونامی!
در یک هنرِ خاص، مجبور بشم صرفا یک اثر رو انتخاب کنم. :)
درود برشما خانم پریسا. تعدادی عطر که تو این لحظه به خاطرم میرسن وَ دوستشون دارم رو برای شما یادداشت میکنم. ولی بین همینها هم نمیتونم صرفا به یک مخلوق خاص اشاره کنم :)
Imaginary Authors, memoirs Of a trespasser
Robert Piguet, Casbah
Robert Piguet, Bandit
Sorcinelli, Io non ho mani
Roja, Enigma pour homme
Roja, Fetish pour homme
Xerjoff, Mefisto
Andy Tauer, N02
Andy Tauer, N03
Andy Tauer, N06
Andy Tauer, Au coeur du desert
Andy Tauer, Loudh
Histoires, 1740
Initio, psychedelic love
Initio, side effect
Initio, Oud for greatness
Franck Boclet, Ashes
Masque, Romanaza
Papillon Artisan, Tobacco rose
Papillon Artisan, Salome
Papillon Artisan, Anubis
By Kilian, Straight to heaven
Laurent Mazzone, Army of lovers
Laurent Mazzone, Black Oud
Brecourt, Farah
Chopard, Neroli
Chopard, Oud Malaki
Nasomatto, Baraonda
بسه دیگه. بهتر خودم رو کنترل کنم :)
نکته جالب اینجاست که از لیست بالا به جز شماره دو و سه اندی تاور هیچکدوم رو ندارم! و اکثر مواقع عطر استفاده نمیکنم. اما اگر [تو این روزها] گاهی بخوام عطری بپوشم [برای مواقعی که تنها نیستم] از لیل ملکی؛ جان واروتاس دارک ربل وَ دارک ربل رایدر استفاده میکنم!
اشاره بی ربط ولی وارد!!
من تعداد کمی عطر دارم و هیچوقت مایل به داشتن کلکسیون نبودم! چه بسا با این فرهنگ زاویههای بسیار بسیار تند و تیز هم دارم :))
سَرَم رو چرخوندم؛ تمام گذشته از ذهنم پرید!!
گویا در یک لحظه از قلهی کوهِ بچگی به قعر درهی بزرگسالی سقوط کردم...
من برای بلوغ، برای بزرگ شدن...
برای هرچیزی که الان هستم اصلا آماده نبودم!!!
راستی، بچگی مارو چه کسی دزدید؟؟
درود برشما.
پدر من وقتی از سرکار برمیگشت نان سنگک میخرید.
هم قد خودش بود. بسیار تیره...!
تلفیق ترشی و رگههای تخمیری نان و بیدادِ فوژه یِ دریک :)
اوووو... چه حس و حالی... آن روزهای دور و نازنین...
بدا به حال سرزمینی که در اون تمام نسلها شیرینی رو در گذشته جستجو میکنند!!
شاهین عزیز ممنون که این خاطرهی محترم رو با من و باقی دوستان به اشتراک گذاشتی. برات لحظهی شاد و آیندهای شادتر رو آرزو میکنم جانم.
پاکو ربان آرش نفسِ بابا...!
یک پسر نوجوونی رو میشناختم که اکثر افراد 'آرش نفسِ بابا' صداش میکردن. چرا؟ چون بابای آرش کوچولو چندتا اسکانیا داره و پشت هَمَشون نوشته آرش نفسِ بابا :) چه ربطی داره؟ مهرداد پدرِ آرش این عطر رو استفاده میکنه :/ زمستان و تابستان. در پستی و بلندی های زندگی. این مرد ازنظر من اسطورهی ندانَم کاری محسوب میشه :) توی یکی از فرودگاههای بلژیک همین عطر رو میپوشه، دست آرش نفس بابا رو میگیره وَ چنان محو تماشای زیباییها میشه که با سر میره تو یک دیوار شیشهای! یازده دوازده روز توسط پلیس بلژیک تحت مراقبتهای امنیتی بود. :) بگذریم...
یک عطر تقریبا تلخ، آروماتیک، مرکباتی، سبز هربال، اسپایسی چوبی خاکی... که با یک جریان مرکباتی گلدار شروع میشه و تو قلبش یک بچه ترقه ی اسپایسی میترکه و میره به سمت یک بستر سبز هربال و در نهایت میوفته تو آغوش یک آکورد چوبی خیلی روشن...
خطوط صابونی و رایحه ای شبیه به ترکیبِ بوی خیار'لیمو هم همیشه از سمت مهرداد میومد...
ماندگاری، نشر، سیاژ : ضعیف
رایحه : شش
باتل : صفر :)
چیز زیادی متاسفانه ازش دیگه تو خاطرم نیست.
ولی قطعا انتخاب من نخواهد بود. نه این عطر نه هیچ کدام از کارهای پاکو ربان :)