درود بر همهی شما عزیزان. بدون مقدمه چینی!
1. هدفِ من همیشه بیش وَ درستتر فهمیدن بوده و هست. [درکنارهم] برای رسیدن به این مهم باید آموخت که اصلِ یادگیری از قربونت برم داداش، سیسی جون بمونی برامون، چِشِ مایی، جگرتو بخورم، شما خودت افلاطون زمانی و... مهمترِ و اگر کسی ایرادی [براساسِ منطق، رساله و کتاب نه عقیده وُ دیدگاه] به ما وارد کرد باهاش مقابله نکنیم. جوابهای میرزامَشنگی بهش تحویل ندیم. شعبون بی مخ بازی در نیاریم. مهدکودک نیست که. بیست نفر هم تاییدش میکنن، شخص فکر میکنه واقعا به درخت حقیقت رسیده و سیب رو چیده. اشتباه رو بپذیریم. به همین سادگی. این موضوع منافاتی با دوستیهای ما نباید داشته باشه. تا یکی بهمون گفت آقا اشتباه میکنی سریع باهاش قهر نکنیم! :| با کلی قربونت برم، ببخشید نارنجی جون، عسل قربونِ مومِت و... چندتا جمله برای شخص مینویسی تو جواب اوووو انواع و اقسام توهینها! باخودش نمیگه این آدم اگر میخواست راحت میتونست در و پیکرِ منو چارطاق کنه. حتما هدف دیگری داره که از درِ احترام وارد شده. ولی نه؛ جنگ همچنان جنگِ عقیده است نه اصول...! زمانی دوست هستیم که الکی هی همدیگه رو تایید کنیم. با این کار که هیچ وقت تعالی حاصل نمیشه. یعنی وقتی به وضوح میبینیم یکی داره اشتباه میکنه سکوت کنیم و رد شیم؟ خنثی؟ برای بازی اینجا هستیم؟ سرگرمی هم تشریفات و تعریف داره! زمان عزیزان. داریم زمان خرج میکنیم. بنظرمن نباید کاملا بیتفاوت بود. فضای اینجا دقیقا داره میشه مثل اون پلتفرمهایِ سرطان گرفتهای که شیمی درمانی هم دیگه روشون تاثیر نداره! فساد و فتیشِ مورد توجه بودن [به هر طریقی] برای برخی واقعا حائز اهمیت شده. (خود من قطعا یکی از چرخدنده های این ماشین خراب هستم!/فکر نکنید دارم برای باقی مرثیه میخونم فقط) ای کاش میشد حداقل اون به اصطلاح تشکر یا لایک ها حذف بشن...!! گاهی اوقات کسانی که تو رو نقد میکنند کلامی از همان جنس رو (چهبسا ضعیفتر) از فرد دیگر با به به و چه چه میپذیرند. عجایب! و بسیار ضدرفتارهای دیگر...!
2. ایرانیها غالبا در ارتباط با عطر نوپا هستن (از لحاظ مفهوم نوین نه معطر بودن!) و هنوز نتونستن متوجه بشن عطر، صرفا یک لیکوئیدِ خوشبوکننده نیست. چهبسا در برخورد با کل هنر هم همینطور هستیم. ما [اکثریت] فیلم سینمایی میبینیم و درست زمانی که داریم باقیمانده های پاپکورنِ کَره ای رو از لبهایِ نمکی خودمون پاک میکنیم، میگیم 'وَاو عجب اثری بود' غالبا بعد از این بروز بادگلو از دهانِ عقب افتادهی ما خارج میشه. این بادهای روشنفکری یکی از اساس ما ایرانیهاست. [بازهم اکثریت] به معده و ساختار گوارشی آدمیزاد هم هیچ ربطی نداره. میگیم فیلم ایکس خوب بود یا بد. اما هیچکدوم هیچ کتاب سینمایی یا نقدی رو نخوندیم، هیچ مستندی تماشا نکردیم، هیچ نوشتهای از هیچ کارگردانی رو مطالعه نکردیم، مفهوم تصویر، نور، محتوا و میزانسن رو نمیدونیم، از چگونگیِ تلفیق صدا و تصویر باخبر نیستیم، در مورد اینکه یک فیلنامه باید چطور باشه ایدهای نداریم و هزارتا نابلدیِ دیگه! عقیدهی من اینه که غالب ما همچنان در حد 'حال میده' یا 'حال نمیده' هستیم و همیشه این شعارهای ماست که گوش فلک رو پاره میکنه نه واقعیت هامون! آن چیز که ما بعنوان مخاطبِ هنر میشناسیم در تعریف صحیحتر 'محققِ هنری' بایست باشه. قبلا هم اشاره کردم 'هانس گادامِر' مینویسه : درکِ اثرِ هنری مستلزمِ فعالیتِ تخیلیِ تماشاگر یا مخاطب است. فعالیتی که کمتر از خلاقیت تخیلیِ خالقِ اثر نیست! میتوان گفت ذهنِ هنرمند و مخاطب همواره و متقابلا به فعالیت خلاقانه میپردازند. هنر بازی است که هنرمند و مخاطب در آن 'مشترک' هستند. حالا شما بیا اینو به یالانچی هایِ فیس و افادهای حالی کن! لایهی اُزونِ تُرد و صورتی خودشون رو پاره میکنن که ای فلک یکی به داد ما مظلومان برسه. این چه وضعیتیِ،، ما اومدیم اینجا دوتا عطر بخریم بعدش آخر هفته بریم لواسون باغ خاله اقدس اینا همه رو با بوی خوش متحیر کنیم! آروم باشید. شارل فابری کلی شب بیداری کشید تا شما نمونهها رو کشف کرد. لایهی مذکور اگر پاره بشه پرتو فرابنفش وارد و کار دستِ طبیعتتون میده. من شخصا [بارها گفتم] هدفم این بود که بدونیم عطر یعنی هنر و هنر یعنی تمامِ هستی. یعنی بودن. لمس. ایجاد. اکتشاف. حتی سعی کردم اتمسفر هر نوشته رو با اتمسفر خود عطر هماهنگ کنم. برای همین یک نوشته میشه طنز فکاهی [مثل گاردینیا روبر پیگه] یک نوشته میشه تراژدی سورئال روایی [کاغتیه لا پونتغ] یکی میشه عرفان و ادبیات شاعرانه [مثل تانگو، سالومه، تغ هرمس] و و و...
البته ناگفته نماند بسیارند افرادی که مابعدِ واژهی ادراک قرار میگیرند. آباد باشند که خون هستند در رگ و جان در پیکر. همان نور امید هستند که شاعر گفت...
3. ذیل عطر دیور اوم پارفم مطلبی کوتاه از نیچه نوشتم. به نظرتون مقصود چه بود؟ من به شما میگم. هدف اشاره به این اصل بود که نگاهِ نیچه به زن وَ تعاریفی که دربارهی عصرزنانگی ارائه کرده زیرِ رادیکالِ مشکلاتِ شخصی اوست نه فلسفهی حقیقت! چرا؟ تو همون نوشته اشاره کردم! اما با زبان صلح نه جنگ / غالبا معلمهای فلسفه نگاههای اینچنینی رو رد و نظریه مذکور رو باطل میدونن. نباید فراموش کنیم فیلسوف، عالم، عارف و... [هم] آدم هستند و بیشمار مشکلات وُ معضلات رو پشت سر گذاشتن و میگذارند. پیش میاد گاهی که شمایلِ شکست وَ حتی عقدههای شخصی رو هم در نوشتههای خودشون جاری میکنند. نباید هر کلامی رو صرفا به این دلیل که یک فیلسوف یا دانشمند بیانش کرده پذیرفت. [شمارو ارجاع میدم به هایدگر که با نازیها هم پیمان شد! آیا چون هایدگر است باید هرچه در آن دوران گفته رو هم قبول کنیم؟] سوال. به نظرتون چند نفر ایهام، اشاره وَ سایهی خوابیده در اون نوشته رو متوجه میشن؟ نمیدونم. شاید هیچکس؛ شاید همه! این دقیقا همان جاییِ که زاویههای جدی ایجاد میشن.
قطعا روش من مشکلاتی داره. برخی اوقات شتابزده عمل میکنم و از هیچ چیز نمیگذرم. برای همین مطالبی که به من منتهی میشه میره تو حاشیه وَ فضا رو مسموم میکنه. تصمیم داشتم برای درمانِ این مرض کمی از ثقلِ داستان دور شم ولی تا الان که خبری نیست! واقعا نمیدونم چرا نمیشه. انگار تو جنگ هستم و راهی برای عقبنشینی وجود نداره. شاید هم خودخواهی باشه صرفا! نمیدونم. بد دردی است سربه راه نبودن. هیجانِ بروزِ دائم دارم وُ فراموش میکنم استمرار همواره آبستنِ ابتذال است وُ سرزمین ما خاکِ غیبت و ظهور. باری. اینها همه بیراهه است وُ اصلِ نقل اینه که عزیزان خواهشا از گاه و بیگاه من نرنجید وُ اگر کلامی بر خلاف شما نوشتم خیال بر این نبرید که روبهروی شما هستم. خیر. من همیشه دوستی و درکنار هم بودن رو خواستم، اما اصل نقد و چشمپوشی نکردن از اشتباه برام از هرچیزی مهمتر بوده و هست. [چه در قبال خودم، چه باقی!] من از تمام کسانی که آنها را ناخواسته رنجاندم دلجویی میکنم. باشد که باور کنید هدف همیشه مثبت بوده؛ چهبسا روشِ این نااهل همواره دشوار!
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.