مجنون از برند نیمایی؛ که رایحهش مجنون و حیرونت نمیکنه!
عزیزی در صفحه مربوط به این عطر، تحلیل درست و کاملی نوشته که موجب میشه اضافه گویی نکنم جز این که:
بعد از حدود نیم ساعت که از تند و تیزی رایحه کم میشه، برای رهگذرانی که برای ثانیه یا دقیقهای رایحهش رو احساس میکنند، حس خوشایندی ایجاد میکنه اما برای این چند ثانیه و دقیقه، بیش از اندازه گرونه!
اما چیزی که بهانه شد تا نیمه شب و در نور کم، چند عکس اول و اخر رو بگیرم و اپلود کنم، رایحهی دیگری بود!
حوالی ۱۰ شب، حیاطِ خلوت و ساکت و تاریک، شاهد شگفتی و شکفتن بود!
کاکتوسی که حدود ۷ سال، کسی جز تیغ و خار، از او چیزی ندیده بود، حالا داشت همه را مجنون و حیران میکرد ...
از صب چندبار بهش سر زده بودم :)
حتی اندکی قبل یعنی حوالی ۹:۳۰ شب، اما هنوز غنچههاش در هم پیچیده بود. برگشتم به اتاق، اما نیم ساعت بعد به سراغم آمد و مرا فراخواند! که با بقیه گل و گلدانها به تماشایش بنشینیم ...
با چی به سراغم آمد؟!
با عطرش :)
کل حیاط را با عطرش پر کرده بود و به اتاق من هم سَرَک کشیده بود و همچنان در هوا میچرخید و میرقصید و جلو میرفت ...
اگر نگویید که دیوانهام، در نظرم بقیه گلها و گلدانها میگفتند: ۷ سال صبر؟! و من جواب میدادم: به این شکفتن، میارزید ...
دزرت عود؛ عطری دودی، چوبی و عودی که کیفیت خوبی در رایحه و پخش و ماندگاری داره. یکی از خوبهای برند اقتصادی سانچز برای شبهای خنک
سال ۹۶ بود که به عنوان کارآموز در شرکتی مشغول به کار شدم. قرار بود این دوره دو ماه طول بکشه اما موفق شدم ۴۰ روزه تمومش کنم و فعالیت حرفهای خودمو در شغلی که همیشه در تصوراتم دیده بودمش رو آغاز کنم.
متاسفانه به دلایل گوناگون، از جمله فوت یکی از مدیران عزیز و مشکلات موجود در تیم فنی و برنامهریزی، اون پروژهای که حدود دو سال داشتیم روش کار میکردیم، ناتمام موند و اون واحد فنی هم منحل شد. اما چیزی که اون دو سال بهم داد، همکاران و دوستان و دوتا مدیر بینظیر و عزیز بود که یکیشون خیلی زود از این دنیا رختبربست و دیگری که دعا میکنم عمری طولانی و با عزت داشته باشه.
دیروز دو عدد از این عطر جذاب تهیه کردم. یکی برای خودم و دیگری هم تقدیم به مدیری کردم که اون زمان به یه تیم جوون اعتماد کرد و باعث آغاز کار حرفهای حداقل ۵ نفر شد و معنی مدیریت و اعتماد و بزرگمَنِشی رو بهم یاد داد.
در مورد این عطر هم گفتیها رو دوستان عزیز به طور کامل بیان کردند و من دیگه اضافه گویی دربارهش نمیکنم.
دستریزهایی از عطرهای برند سانچز
توانایی زیادی برای تحلیل نتهایی که در هر کدوم به کار رفتن رو ندارم. جناب شوشتری عزیز در عطر گرام خودشون، تعدادیشون رو تحلیل کردند.
Unknown smell
Desert oud
Sandal wind
Foggy forest
Earthy wood
به ترتیب به نظرم رایحههای جذابی داشتن. پخش بوی خوبی هم دارن و البته ماندگاری خیلی زیاد. اکثرن چوبی، چرمی و مقداری شیرین. ارزش تست رو حتمن دارن
خونش را ریخته بوند...
میخواست سختی را بشکفد، باید میایستاد..
(نوشتهای از خواهرزادهام.)
امسال به گلهای حیاط، گل بابونه هم اضافه شد و حیات جدیدی بخشید؛ ظریف، زیبا و دلبرا؛ همچون عطر چلنجرز با بوی غالب گل عطری و فلفل.
باز به شیشه عمرم نگاه میکردم. تاریکتر از همیشه. بوی حیله میداد. درد امانم را بریده بود. رنگم به زردی میزد. باید جان تازهای بگیرم. آرام به آن نزدیک میشوم؛ جرئهای از آن مینوشم...
پ.ن:
نوشتهای از خواهرزاده عزیزم.
سپاس از جناب آرشیتکت عزیز، بابت معرفی این مخدر 🧡
دکانت تام فورد عود وود رو تهیه کرده بودم و بعد چندبار اسپری، در خماریش موندم تا دیدم جناب آرشیتکت عزیز، این کارو معرفی کردن و با اینکه الان سرماخوردهام و تازه یه روز هم هست که به دستم رسیده، دقیقن همونجوریه که توی صفحه عود وود درباره این عطر توضیح دادن.
به این رایحه اعتیاد پیدا کرده بودم و خداروشکر که جنسم جور شد 😄
بیآنکه دیده بیند، در باغ، احساس میتوان کرد
در طرحِ پیچپیچِ مخالفسرای باد
یأسِ موقرانهی برگی که بیشتاب برخاک مینشیند.
این فصلِ دیگریست که سرمایش از درون
درکِ صریحِ زیبایی را پیچیده میکند (شاملو)
30میلهای ارض الزعفران که در ماندگاری، غروب تا صبح دم رو همراهی میکنن. اما در پخش بو، خسیس و دیگران رو کمتر از یک ساعت اون هم از فاصله یکمتری در این بزم شریک میشوند و البته سمج در تک خطی بودن.
لبخند زد و دستامو گرفت
اما، توی خواب ...
(بخشی از ترانه حسین صفا برای اهنگ خواب که با صدای چاووشی اجرا شده)
پ.ن:
کم پیش میاد که چیزی تبدیل به بند و حسرت بشه برام
توی این چند سالِ نزدیک جز برای یک نازنین، حسرت دیگری به دل نداشتم
تا اینکه بوی این عزیز به مشامم رسید!
بعدِ حض و کیفی که از رایحهش بردم و چند ساعت گذشت؛ دفعه دومی که به سراغش رفتم، ناغافل با حسرت بوییدن و داشتن نسخه اصلی این عزیز همراه بود! :)))
بگذریم که چند روزی [البته هنوز هم گاهی] متعجبم از این اتفاق اما خب؛ اگر حسرتی هم باید به دل داشت بهتره فقط برای همون یدونه نازنین باشه ... :)))
پاییزِ پادشاه، جدا از خزون و تموم زیباییهایی که داره، برای ما و باغچهمون فصل شکفتن گلهای داوودی و رز عطریایست که مادر، کاشته و پرورش داده. غنچههای داوودیِ رنگارنگ که امسال از چند ماه قبل اماده بودند! [برای خودم عجیب بود] و انتظار پاییز رو مکشیدن تا شکفته بشن و رز عطریای که سرمستت میکند اما همچنان به یادت میاورد که هیچ بویی خوشتر از بوی آغوش مادر نیست.
خندههای ریزریز رز در خنکای صبحدم آغاز شده است. بهارنارنج دستان آغشته به بوی گلبرگهای خود را، آرام، بر سر گلها میکشد و آنها را نوازش میکند.
و کلاه از سر کودکِ یاس میافتد؛ هنگامی که به درخت لیموترش کنار خود نگاه میکند.
باز انگار، باد بهاری سلام دوستی را از جایی بسیار دور میرساند؛ دوستی تند و تیز؛ امّا با قلبی سرشار از حرارت و گرما. کلاغی از روی دستهای خشکیده درخت پر میکشد. انگار، جواهری ارزشمند یافته است؛ پر میزند و کهربا را بر منقار میگیرد و آن را داخل لانه خود میاندازد.
آری؛ من شاهد غوغای طبیعت بودم.
پ.ن: متنی از خواهرزادهی دلبندم که بسیار رایحهی CDNIM رو میپسنده
#آرماف کلاب د نویت اینتنس لیمیتد ادیشن Club De Nuit Intense Limited Edition
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.