با سلام
من فکر می کنم وقتی ما با یک متن مواجه میشیم و اون رو مورد خوانش قرار میدم (نه خواندن ساده و سهل انگارانه) دو رویکرد وجود داره. هیچ کدوم هم بر دیگری برتری ندارن، هدف شما به عنوان خوانشگر هست که به یکی ارجحیت بیشتری میده.
فعل فرانسوی (savoir) رو در نظر بگیرید که به عنوان دانستن در فارسی ترجمه شده اما این دانش در رابطه با چیزی بیان میشه که ابژه یادگیری و آنالیز شدن باشه. یعنی من میخونم متنی رو، با خواندنش و آنالیز کردنش یک سری فکت یاد میگیرم. Knowledge یا همون دانش هدف غایی این نوع خوانش هست. اما در همون فرانسه فعل دیگری داریم به نام connaître که باز در فارسی دانستن ترجمه شده. این دانستن، دانستن تجربی هست، یعنی بی خوابی، غرق شدن در سطور، همذات پنداری با شخصیتها، زیستن ایماژ های ذهنی نویسنده. در این نوع خوانش، هدف غایی زیستن تجربه خصوصی intimate شخصی هست که خالق اثر هست. من نقد صریح و سیستماتیک یک عطر رو همون قدر دوست دارم که نقد به زعم شما راه دور رونده و فضل فروشانه . هر دو آبشخوری فراهم میکنند برای پرورش شناختی epistemological بنده.
راه دور رفتن هم به گمانم در جایی که راه های نزدیک مسدود باشن، یعنی هیچ جوره نشه نقدشون کرد روش خوبی هست برای نقد بازی ماکیاولیستی قدرت که همه ما با درجات مختلف قربانیش هستیم مگر اینکه کتاب the prince ماکیاولی رو با جان و دل آموخته باشیم و توان ترانسفر کردن دانش رو در کانتکستهای مختلف داشته باشیم.
طولانی شد کمی. عذر تقصیر.
نازنین جان، من فک کنم بیشتر باید ارجاعش داد به سالومه ای که گوستاو مورو کشیده (l'apparition). گرچه پیر بونار هم سابجکت مترش سالومه ست، ولی اون عنصر درامی که در تابلوی گوستاو مورو هست در تابلوی بونار نیس. و هم اینکه بر اساس خوانشی که از متن اولی که مسیح اینجا نوشته دارم، اونجایی که میگه «گوستاو دوره»، فک کنم بیشتر به apparition نزدیک باشه.
صبا جانم، من این عطر رو تست نکردم ولی خیلی کنجکاو شدم تست کنم. واقعا در جواب سوالات که چه کسی می دونست تو مغز سالومه چی می گذشت هیچی نمی تونم بگم ولی این رو میدونم که تایپ لاور طور نبوده، اغواگر بوده سالومه و بازی دوست داشته. به نظرم عطری که بشه براش ساخت باید بوی semen بده و عطر confused ای هم باشه و در عین حال هیجان آور.
خانم Lou von Salomé یا به اصطلاح Lou Andreas Salomé یه نت عظیمی داشت از باهوش ترین مردان اروپا که همگی یک دل نه صد دل عاشقش بودن.
وقتی سالومه هفده سالش بود، کشیش خوش تیپ و انتلکت سن پترزبورگ، pastor Henrik Gillet، اسیر عشقش شد در سن چهل و دو سالگی. کشیشی که محبوب جنس لطیف بود در سن پترزبورگ.
پل غه( Paul Rée) عاشق سالومه بود وقتی که معرفیش کرد به نیچه پرسه زن در ایتالیا. نیچه هم عاشقش شد و بهش پیشنهاد ازدواج داد. تکرار کاری که پل غه و کشیش انتلکت هم انجام داده بودن. سالومه اما به خالق Übermensch (سوپرمن) جواب رد داد و نیچه گریست و چنین گفت زرتشت رو که پر از اروتیسم سوبلیم هست رو نوشت.
وقتی سالومه رفت برلین کل intelligentsia برلین طلسم شده بودن انگار. نمایشنامه نویسانی مثل گرهارت هاوپتمن، فرانتس ویده کیند و شاعر اتریشی ریلکه جزو قربانیاش بودن. ریلکه بیست و دو ساله عاشق سالومه سی و شیش ساله شد و این obsession با سالومه در بستر مرگ هم ولش نکرد وقتی به دکترا گفت
Ask Lou what is wrong with me, she is the only one who knows.
پل بییر (Poul Bjerre) یه سایکوتراپیست سوئدی بود و از عاشقان سالومه و اینجوری میگه
I think Nietzsche was right when he said that Lou was a thoroughly evil woman. Evil however in the Goethean sense, evil that produces good.
روش اغواگری سالومه بازی کردن با مردها در زمین خود مردها و با قوانین خود مردها بود. البته too much هم مسکیولین نبود بالانس داشت.
برگرفته از کتاب the art of seduction
نازنین که عشق منه. راحیل جان ولی من پرنیان هستم. به عنوان یه nerd زبان، یکی از تجربه هام رو باهات شر میکنم چون گفتی دوست داری فرانسه رو و وقت نداری. از حوزه مورد علاقه ت شروع کن. مثلا تو عطربازی. به جای فریگرنتیکا انگلیسی فرانسه رو چک کن. همون یه ذره اکسپوژر به قول انگلوسکسن ها
can go a long way. روزی پونزده دقیقه ولی مداوم، به تو اکسپوژر لازم رو میده و بعد می بینی که تو یه سال چقد اومدی جلو. اگه فرانسه رو اینقدر دوست داری به نظر من اصلا و ابدا نذار این عشق بمیره. فک کن بالزاک رو فرانسوی بخونی، کامو رو فرانسوی بخونی. رب گریه رو فرانسوی بخونی.خیلی حالش بیشتر از انگلیسی یا فارسی هست. امیدوارم نیازی به reincarnation نباشه و تو همین زندگی فرانسه رو صحبت کنی و لذت ببری ازش.
فمنیته دو بوا، عطری هست که خود سغژ لوتن ( در یه ویدیوی چند دقیقه ای رو یوتیوب) اینجوری معرفیش میکنه
Feminité du bois est un parfum, mais c'est pas simplement un parfum, c'est une nouvelle orientation totale de la parfumerie
(فمنیته دو بوا یک عطر هست اما یک عطر ساده نیست بلکه یک مسیر کاملا جدید در عطرسازی هست)
در رابطه با احساسش به این کار هم در نهایت این رو میگه
Feminité du bois, c'est un accusé. Je mets le bois en accusation
فمنیته دو بوا یک متهمه. من چوب رو متهم میکنم و بعد میگه
Je suis le juge, je suis amoureux du criminel
من اون قاضی هستم و عاشق مجرم
C'est ça , c'est un juge amoureux du criminel
C'est moi
قاضی عاشق مجرم. خودشه. من قاضی عاشق مجرمم
پی نوشت: cast away عزیز به صورت تکنیکال این اثر رو خیلی خوب بررسی کرده.
دو سان مصداق بارزی هست از
simplicity is the ultimate sophistication
دو سان کنسرتویی هست که برای گل مریم (tuberose) ساخته شده. برگهای درخت پرتقال و همچنین این peppercorn های گوگولی باعث شدن که اون حالت heady رو نداشته باشه مریم و در درای داون هم که همون موومان آخر این اثره، مریم تا حدودی موسکی میشه که حتی جذابترش هم می کنه. من یه رایحه seaside طور هم می گیرم از این اثر هنری زیبا.
تا چهار پنج ساعت روی لباس ماندگاری داره، پروجکشن و سیاژ هم در حد قابل قبول داره و قابل پوشیدن در تابستان و حتی در هوای شرجی هست به نظرم. خلاصه که لاو لاو لاو
سعید جان نقد تو رو خوندم و فورتیس رو سمپلش رو از عطرافشان گرفتم و واقعا جای تشکر داره این نقد سیستماتیک و دقیق و عالی تو. دمت گرم. به دوستان عزیزم توصیه میکنم این عطر رو تست کنن. خط بویی که سعید میگه مست میکنه آدمو. و اون نت شور عطر به طرز عجیبی برای من جذاب بود.
اومدم برای پرایوت لیبل چند خط بنویسم واقعا خیلی اتفاقی این نوشته مسیح رو دیدم. برای بار اول. قسم به تمام اجداد منقرض شده م و یه لحظه این جوری بودم که
What the f did you just read?
بعد همین جوری که داشتم می رسیدم به ته کوچه مسیح دنده عقب گرفتم، برگشتم اول کوچه و این چند خط رو باز خوندم. باور نکردنی بود.
پرایوت لیبل برای من عطر پرویزه. پرویز، بابام، وقتی من دو سالم بود خودکشی کرد.سال شصت و یک اینا با یه دختر هندی از فرانسه برگشت ایران گفت این زنشه. کمتر از یه سال زنش گذاشت رفت. پرویز از اون جایی که بچه های ممد علی خان (بخوانید mamd) دیر عقل رس میشن یا اصلا نمیشن چند سال بعد باز عاشق شد و این بار عاشق مادر من. مادره هم گذاشت رفت سوئد بعد یه سال و اندی و بعدنام دو تا دختر سوئدی قد بلند دورگه رو دنیا آورد که بشوره ببره ایران رو پایین. پرویز این یکی ضربه رو نتونست هضم کنه و به قول کامبیز عزیزم «بس که دیوانه بود مرد».
پرایوت لیبل یه عطر مسکیولین ویتوری، پچولی، چرمی و اسموکی طوره. درای داون اش بسیار جذابتر از اون شروع پر فراز و نشیب و کر و کثیفشه. پرایوت لیبل خیلی خیلی دارک و جذابه ولی باید بهش فرصت داد. یعنی بخوای تو همون اپنینگ قضاوتش کنی میشی همون زن هندی پرویز و مادر من. فرصت دادن باعث میشه لذت ببری ازش. بی نهایت. من به پرویز فرصت دادم. من زیبایی و دارک بودن پرویز رو در کتابهایی که اون خونده و در موسیقی پرویز دیدم. من پرویز و پرایوت لیبل رو زندگی کردم.