این زیباترین تصویری بود که تونستم برای توصیف "نت گل رز" پیدا کنم...🌹
نتی که حس میکنم کمتر بهش توجه شده ..
لااقل تو این دیار... و لااقل از وجهه مثبتش
.
.
یادمه بچه که بودم ...رفت و آمد تو خونمون زیاد بود
از شهرای مختلف دوستان پدرم میومدن و میرفتن
و تنها چیزی که بعد رفتنشون ازشون می موند...
بوی عطرشون بود...
اون زمان ها کمتر چیزی به اسم قوانین بهداشتی و سلامت در عطرسازی به گوش میخورد
برا همین رایحه عطرها بشدت ماندگار تر و قوی تر بود
جوری که تا ساعت ها و حتی روزها بوی عطر بعضی ها میموند...
از همون زمان ها بوی عطرها با رایحه های متفاوت برام جذاب بود
اما اون زمان بچه بودم و چیز زیادی از ساختار مواد تشکیل دهنده عطرها نمیدونستم
اما ... با وجود بو کردن اون همه رایحه مختلف در کوچه ، بازار ، مهمانی ها و ....
عطری که تو خونمون لب طاقچه بود ... برام حس عجیب و غریبی داشت
انگار بوکردنش حس لمس بهشت رو بهم میداد
یک جعبه مقوایی کوچک با رنگ قرمز
که داخلش یک بطری شیشه ای کوچک بی رنگ بود
انگار از خود بهشت اومده بود
سالها گذشت...
بزرگ شدم و فهمیدم این بو...بوی نت گل رز یا همون محمدی خودمونه....
اما درحالی که دنبال اون عطر می گشتم فهمیدم که انگار این عطر زیاد بین جوون ها محبوب نیست
آره... اسمشو گذاشتن عطر مشهدی و انگار بخاطر خود بوی رز که نه ، بخاطر اسمش و اینکه جلو بقیه خز نباشن سراغ عطرهایی که این نت رو دارن زیاد نمیرن و باعث کسر شان خودشون میدونن
اینا همون کسایی هستن که با چرخیدن تو فضای مجازی و غرق شدن تو تبلیغات عطرهایی مثل امبرنومد، کور کورانه به سراغش رفتن و وقتی بوی نت رز رو در این عطر باشکوه و پرچمدار برند مطرح و بزرگ لویی ویتون حس کردن ، اونو پس زدن و شروع کردن به دادن کامنت های منفی در خیلی از پیج ها و سایت های مرتبط با عطر و ...
اما کافیه همین افراد در یک کشور اروپایی مثل فرانسه متولد میشدن...
اونوقت نوع برخوردشون با این رایحه زمین تا به آسمان فرق میکرد...
و عطری مانند امبر نومد رو یک شاهکار بی بدیل خطاب می کردن...
اگر نام آمبرنومد رو میارم فقط بعنوان یک مثال هست که خیلی از شما دوستان عطرافشانی این نحوه برخورد ما ایرانی ها با این عطر که نت رز درونش جای گرفته رو دیدین...
برخوردی نابجا و نادرست و بی انصاف....
جالبش اینجاست که میفهمی همان فردی که عطرهای با نت رز را پس میزند ، بشدت در درونش از استشمام این رایحه آرامش میگرد و حس بسیار خوبی دارد اما بخاطر باورهای جاافتاده در جامعه آن را پس میزند...
در سمت دیگر میرود سراغ عطرهایی نظیر بلک افغان و مگاماره و فانتوماس و در عین حال که با بوییدنشان هیچ حس مثبتی درون خود نمی یابد اما چون ترند شده اند و دوستانش تعریفشان را کرده اند و به قول معروف کلاس دارد زدنشان، حاضر می شود در عین حال که حس خوبی ندارد ، پول زیادی داده و آن ها را به خانه ببرد..
.
.
من به هیچ عنوان قصد اظهار نظر راجب عطرهایی که نام بردم را ندارم اما مثال بالا را قطعا تعداد زیادی از ما به چشم دیده ایم یا حتی خودمان تجربه کرده ایم...
من برای تک تک عطرها احترام قائل هستم و بنظر من هیچ عطری را نباید بد نامید...
همه چیز سلیقه است ...
سلیقه خیلی مهم است پس باید یاد گرفت اگر راجب عطری نظر مثبت یا منفی داریم نظرمان را طوری بیان کنیم که مخاطب بفهمد نظر شخصی ماست و نه نظر اکثریت جامعه...
خلاصه کلام
نت رز ، این نت دوست داشتنی ...
آنقدر حس خوبی دارد که بی انصافی محض است اگر بخاطر باورها و قضاوت های غلط جامعه بخواهی خود را از آن حس خوب و آرامش بینظیرش محروم کنی...
هنوز که هنوز است وقتی عطری را بصورت ناشناخته بو میکنم و مرا درگیر خودش می کند ...
هراسان هراسان به عطرافشان می آیم و نامش را جستجو می کنم تا ببینم ترکیباتش چیست ...
و در عین ناباوری... نت رز را درونشان مشترک می یابم...
مانند تجربه ام سر اسکالیپچر هوم ، کازاموراتی مفیستو ، تام فورد لاست چری ، آمبرنومد و ....
آری
نت.........گل............رز
انگار با سرشت و خون من آمیخته شده ....
و بازهم جمله ای که بارها تکرار کردم...
کاش درگیر قضاوت دیگران نشویم ....
کاش بفهمیم مهم ترین چیز حس خوب خودمان است ...
قدمی باید زد
زیر این نم نم باران قشنگ
هیچ میدانی تو حکمت باران چیست؟
اشک هایی ست عمیق
از دل نازک ابر
قصه ی عاشقی ابر و دل پاک زمین
عشق بی آلایش
بوسه هایی ست لطیف
مثل گلبرگ گل سرخ قشنگ
قطره های باران
می زند بوسه به لب های زمین (شعر از مریم مینائی)
آری...
حس کن
عاشق شده ای...
و در مسیر جاده
به دشتی پر ازگل میرسی
ناگاه می ایستی
بی اختیار از خود
صبح بهاری ..هوا ابری و بوی تازگی
پیاده میشوی
آرام آرام قدم میزنی و میان امواج گلبرگ های سرخ و سفید یاس ، گل برف ، رز و شمعدانی از خود بی خود میشوی
ناگاه قطره ای باران روی صورتت می نشیند ... دلت میلرزد
بی کنترل دستانت را باز می کنی و رها میفتی روی گلبرگ ها
در اوج استشمام بوها...
باران شدید می شود
از شدت احساس به جنون می رسی...
به خود می آیی و ساعت ها خود را درآن محیط رها شده می یابی
این احساس را اسکالیچپر هوم به من می دهد...
بی نظیر است این رایحه
انگار عصاره وجود یک عاشق را استشمام میکنی...
کاش میشد میشل آلمیراک را در لخظات خلق این احساس ناب ... این رایحه ی سحرآمیز... مشاهده می کردم...
چگونه به این جادو رسیدی ؟؟؟
چرا هربار که میبویمش بیشتر از قبل عاشقش میشوم؟؟؟
و گاهی باید از میان زرق و برق لوکس ترین مراکز تجاری... برندها و نام ها بگذری...
در کوچه پس کوچه های کاه گلی شهر قدم بزنی...
و به دنبال احساس نابی بگردی
که درگیر تبلیغات و شوآف های امروزی نشده اند
از من میشنوی ... یک بار هم که شده این حس ناب را تجربه کن...
نمی دانم چه باید بگویم....
انگار وقتی به پرتره لرد جرج فکر میکنم...احساس میکنم یک شب خوابیده ام و مرا با بوییدنش به محیطی تاریک که تنها روشنایی اش حرارت گیرافتاده درون ذغال چوب هاییست که کسی آنجا ساعت ها نشسته و به دوردست ها خیره شده...خودش را با گرمای آنها همراه کرده و در ابهامی عجیب گیرافتاده درون افکارش...
مگر میشود یک بو ... تورا انقدر درگیر و مات خود کند...
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.