مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی از این بیشتر نمی خواهم
به... عالی 🙌
عکس، خوش رنگ و خوش ترکیب و خوش فوکوس شده...
دستخوش 👌
ممنون آقای محسن از دقت و نگاه زیباتون😊🌻
ولی بازم به زیبایی عکس پریشب شما نمیرسه. روحم تازه شد وقتی اون عکس رو دیدم☺️
کاش میدانستم چیست؟!
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است؟!
سلام هانی جانم. ناخودآگاه بادیدن عکس زیبایت، این شعر مشیری در ذهنم نقش بست.
مخدری هست برای خودش این دلبر
بهترین ها رو برات آرزو میکنم نازنین❣
سلام مونای قشنگم❣️❣️
مرسی واسه شعر زیبایی که واسم نوشتی و حس خوبی که بهم دادی
با خوندن این شعر بعد مدتها رفتم سراغ کتاب "از خاموشی" مشیری،این شعر تو ذهنم اومد خواستم واست بنویسمش
تقدیم به شما☺️
من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب چه کوتاه
تنها دو روز راه میان زمین و ماه
اما من و تو دور
آنگونه دور دور که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدگر نرساند ز هیچ راه
آه
آه هانی جانم. چه کردی با دلم ... شعر زیبایت به عمق جانم نشست.
اگر اشعار مشیری را میخوانی، حتما با شعرهایش آشنا هستی.یکی از اشعاری که من همیشه در خلوت با خودم زمزمه میکنم و خیلی دوستش دارم ، شعر بی تو مهتاب شبی از آن کوچه گذشتم است.
برای یادگاری اینجا برایت مینویسم.
بی تو، مهتابشبی، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدارِ تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
در نهانخانۀ جانم، گلِ یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ از این عشق حذر كن!
لحظهای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ – ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .
باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگُسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!
مونای عزیزم چه روح لطیف و احساسات رقیقی داری❣️❣️
این شعر بی برو برگرد در هر شرایط روحی به دلم میشینه😍😍😍
پتانسیل اینو دارم که توی هر شرایطی با این شعر غمگین بشم،چه غمی داره این شعر،بیچاره عاشق آزرده،بیچاره ما☹️
به به !
برکت های این خانه اید .
لذت این خانه به برکت شما و انگشت شمار دیگر است .
شصت هزاریم لیک جواهرات همیشه نادر اند و اینگونه تفاوت ها هویدا میشود و فرشتگان و برگزیده گان خدا پدیدار !
مختصر گویم ، خوش درخشید انشاله
جناب سخی مهربان و عزیز😊
جنابعالی در این وادی میلیون ها سال نوری از شخص بنده جلوتر هستید و در کنار سایر جواهرات ناب محفل عطرافشان از شما آموزگار مهربان بسیار آموخته ام از عطر و اخلاق و ادب و سخن دانی و... (بسیارند خوبی های شما که از عهده بنده شمارش آنها خارج است )
لطف و حضورتان مستدام و معطر☺️☺️❣️