ستاره ها نهفتم
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من...
او نمی دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد..
سلام:)
او زنی ست که روزهای سرد پاییز برای روحِ هنرمند رفته به قتلگاهش اشک می ریزد، قهوه ای تلخ می نوشد و به یاد داستایفسکی مرثیه ای زیر لب زمزمه می کند و شب ها قبل از خواب نیچه می خواند! عجب زنی ست این زن! و به راستی کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است؟!
........
خوش بدرخشه بر تنتون:)🌹
متشکرم بانو
بابت متن زیبا و اطلاعاتتون از کتابها و محتواشون.چه تلفیق جذابی
لذت بردم❤
خواندن اوراق کتاب همراه تلفیق بوی کاهی کاغذ با گهگاه شامه نوازی عطر دلخواه.. عجب ترکیب بی نظیری.. درود بر شما خانوم نیلا عالی بود این عکس
ممنون بابت نگاه زیباتون آقای شکیب نژاد
بله از بوهای مورد علاقه م بوی کاغذ هست
اگر توش جملات نوابغ نویسندگی جهان هم چاپ بشه که عالی تر میشه😊
آقای شکیب نژاد عزیز چقدر جالب .ممنون بابت تسلیت .خدا روح همه رفتگان و ماندگان رو شاد کنه.پدر من مهندس در رشته های فنی البته تحصیلکرده خارج از کشور بودن و با وجود فنی بودن رشته در تمام علوم تبحر داشتن عاشق شعر و ادبیات بودن طوری که تا آخرین لحظات عمرشون با وجود اون سرطان لعنتی حنجره و شیمی درمانی و پرتو درمانی دایم کتاب های شعر میخوندن .یه کتابخونه پر از رمانهای معروف داشتن که اتفاقا به خواهرام گفتم کتابهای پدرم برای من باشه و اتفاقا چند روز پیش کتابهای بلندیهای بادگیر و ربه کا رو برام که چاپ قدیم بود آوردن .دقیقا این عکس خانم نیلا منو یاد پدرم انداخت و ازشون ممنونم که خوشیهای ایام گذشته رو یادآوری کردن زمانی که پدرم به اجبار به ما میگفت کتاب بخونید و من شدم رمان خوان اثرهای نویسندگان قدیمی و خواهرم شد عاشق شعر و ادبیات .آخرین هدیه م هم یه کتاب از پدرم بود که اولین صفحه برام چیزی نوشته بود .چقدر جالب که شما هم این حس رو داشتید .روحشان شاد .کسی که کتابخونه و کتاب داره و کتاب مطالعه میکنه و شعر میخونه سرشار از احساسات لطیفه .مثل شما مثل خانم نیلا ی عزیز .تمام کتابهای پدرم مثل پدر بزرگوار آثار شعرای گذشته سعدی و خیام و حافظ و پروین اعتصامی و شهریار و ...بودند .حیف که وجود چنین افرادی داره کم میشه .روحشون در آرامش .🌹🌹
بسیار متاسفم شدم سولماز خانوم.. سرطان درد عجیبی است.. بنده هم در مورد پدرم تجربه اش کردم.. آن هم در سن کم.. تو گویی نگریستن ممتد به لحظه لحظه و آرام آب شدن و به خاموشی رسیدن شمع... متاسفم..
خانم نیلا چه عکس قشنگی .ممنون .چقدر آرامش .بوی کتابهای ورق کاهی و قدیمی به همراه خوش بو ترین عطر 😍😍😍کتابهای کاهی یادآور گذشته متاسفانه منو غمگین میکنه بخاطر خاطرات خوش گذشته و کتابهای پدرم .ممنون بخاطر عکس زیباتون 🌷🌷
بله این گوشه از خونه برای من بهترین جای دنیاست
آاااااا متاسفم.اگر فوت کردن امیدوارم روحشون در آرامش باشه🖤
نیلا جان عزیزم ممنون .روح زندگان و مردگان و زندگان متحرک همه شاد باشه.عزیزم آرامش روح و جسمت ابدی باشه 🌹♥️
سولماز خانوم عرض تسلیت بنده را نیز پذیرا باشید.. عجب.. چقدر دنیای انسانها به یکدیگ قرابت دارد.. دقیقا بنده هم با دیدن این عکس یاد قفسه کتاب های پدرم افتادم که هنوز هم پابرجاست.. کتاب های کهنه و با کاغذهای کاهی.. عموما کتاب های ادبیات(چرا که تحصیلکرده رشته ادبیات بودند.) بیشتر کتاب های شعر و نثر کلاسیک.. کمتر به اشعار نو علاقه مندی داشتند. یاد و خاطره همه رفتگان شاد..