دریا را دوسدارم،مرا یاد او میاندازد
از دریا نگویید،مرا یاد او میاندازد
چه کردی با دل ما با ساختن این عطرت استاد؟!
هنوزم نمیدونم در وصف این عطر چی بگم چی بنویسم،هم دوسش دارم هم نه،رایحش هم برام آرامشبخشه وگاهی وقتاهم آزار دهنده بعضی شبا که خوابم نمیبره یکی دوپاف میزنم مچ دستم با ماشین میرم شبگردی و باهاش خاطره سازی میکنم.
حالا تو وصف شعر بالا اونی که مارو تو دو راهی این عطر قرار داده کیه اون مهمه
عشق دوران جوونیم(بزرگای پیج بی ادبیمون رو ببخشن)حدود پونزده سال پیش، اهل قائمشهر بودن و برای یه سفر تفریحی اومده بودن شهرما توی مغازه عموم باهم آشنا شدیم که خودمم اونجا کار میکردم بعد یه مدت آشنایی و اوج گرفتن رابطمون ماهی دوبار واسه دیدنش میرفتم قائمشهر بیشتر قرارامونم لب ساحل کیاکلا بود که کمی باشهر فاصله داشت چه روزهایی بود چه فضای دل انگیزی کنار کسی که دوسش داری، ساعتها باهم اونجا قدم میزدیم مینشستیم و راجب خودمونو آیندمون حرف میزدیم گل میگفتیم گل میشنیدیم صدای دریا انقدر بهمون آرامش و قدرت میداد که بیم از هیچ چیزو هیچ کس واسه مانع رابطمون نداشتیم...تنها دغدغمون فقط اختلاف فرهنگی خانواده هامون بود که رفته رفته رابطمونو به سیاهی کشید و دیگر هیچ و هیچ...