عطر مردانه ی ویکتور هوگو هرنانی اکستریم با رایحهای میوهای گیاهی در طبع تقریباً معتدل، که برای شامه ی من مشابه عطر مونت بلانک لجند هست. مناسب تنپوش آقایان در روزهای بهاری و تابستان با ماندگاری و پراکنش متوسط روبه کم.
رایحهای از حیاط خلوت منزلی قدیمی در پوشش موزاییک های قدیمی که زیر درخت سیب، به موسیقی سنتی اصفهان گوشنوازی میکنی تا یادمان روزهای زندگی را دوباره سازی کنی....
درود بر شما جناب دکتر اسعدی عزیز.
واقعا کیف کردم از این عکس آنتیک و نوستالژیک که معمولا همه ما تجربه کردیم اون روزهای قشنگ نه چندان دور رو.
و چه زیباتر اینکه احساس زیبای اون روزها رو با احساسی که الان از دنیای عطرها داریم، پیوند بدیم....
معطر باشید...
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب مینائی بزرگوار از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم. بله واقعاً یاد آن روزهای نوستالژیک زندگی در حیاط خلوت های موزاییکی بخیر که حوض کوچکی با ماهی های کوچولوی قرمز در وسط حیاط، برای خاطرات ما کودکانه ی معصوم را تداعی میکردند....
با آرزوی بهروزی و شادکامی برای شما دوست گرامی....
درود و ادب و احترام خدمت جناب دکتر اسعدی عزیز
از اهدای این تصویر نوستالژیک و البته برای من همیشه تازه سپاسگزارم. یاد اون دوران باصفا و خوشی بخیر...
به شادمانی تن پوش بفرمایید🌱🌹
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای فخر بزرگوار از مهر و همدلی شما سپاسگزارم و امیدوارم روزهای زندگی شما نیز همواره خاطرات شیرینی را به همراه داشته باشد...
روز و عصر زمستونیتون بخیر دکتر جون🙌
یاد و خاطریه دوران خوش کودکیمون بخیر که با دیدن تصویرتون برام انگار از نو زنده شد یادمه بچه بودم با دخترعموها و دختر خاله هام بازی میکردیم که یه دفعه بارون شدیدی گرفت و یکیشون که از هممون بزرگتر بود نیرنگ زد بما که کوچیکتر بودیم آب پشت بام یکی از خونه ها سرازیر شده بود الکی گفت این دوش آب و خدا باز کرده بچه ها بیاین زیرش حمام کنید ما هم یکی یکی رفتیم زیر به اصطلاح دوش آب تمام لباسها و سر و تنمون خیس شد مادر جانم بنده را گرفت و تا تونست آنقدر منو زد هر چی فریاد زدم و گریه کردم کسی دلش نسوخت برام کتک مفصلی ازش خوردم تو حمامم در حین اینکه موهامو چنگ مینداخت خطرناک و شامپو میزد با شونه میزد تو سرم و تهدید میکرد که بار آخرت باشه از این بازیهای غلط میکنی خلاصه که اگه وساطت مادر بزرگ ماهم نبود مغزم و در میاورد نمیدونم با اینهمه سخت گیری که ما را بزرگ کرد چرا همه ی خواهر برادرام دوستش داریم و گوش به فرمان اطاعتش میکنیم و مثل رهبر یک حکومت دربست در خدمتشیم😚 شاید یکی از دلایلش مهریه که خدا بین مادر و فرزند گزاشته یه گوشه ی کوچیک از مهرش اینه که وقتی نیستم غذامو برام میزاره تا وقتی برگردم بخورم یا در برابرش احدی جرات ندارد اسم یکی از بچه هاشو بیاره روزگار اون آدم و سیاه میکنه🙊 وقتی این مهر و محبتها و دفاع مادرانه اش را میبینم میخوام نون خالی هم نباشه بخورم ولی مادرم و تا زنده ام داشته باشم و هر روز ببینمش،ببخشید با اسکرینتون یاد و خاطرات بچگی ام گل کرد و سرتونو درد آوردم پوزش میطلبم دکتر جان..
خیلی سپاستان میکنم بخاطر این تصویر ناب و خاص و خیلی زیبا و نوستالژیکتون که صفا بخش عطرافشان و عطرافشانی هاست دکتر عزیز انشاءالله همیشه معطر و نوستالژیک زیست کنید..
هوگو برند نامی و قدیمیه اسمش که میاد یاد محصولات آرایشی_ بهداشتی اش میوفتم که با کیفیت و عالی بودند،عطر زیباتون مبارک سلیقه ی زیباتون....ایشالا
ایامتون عطری و فضای زندگیتون پر از خاطره های خوش و خوب و خوشبو اُستادِ معطر و عطر آگین قلم🌹
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از مهر و همدلی شما کمال سپاس دارم. خاطرات دوران کودکی واقعاً از به یاد ماندنی ترین لحظات زندگی هستند... یادش بخیر با تفنگ های آبی قرمز رنگ چقدر بازی میکردیم داخل همین حیاط های نوستالژیک..... برای شما و مادر محترمتان آرزوی سلامتی و بهداشت روان دارم و انشالله سالها سایه ی مادرتان بر خانواده ی شما، سایبان مهر باشد....
به به چه عکس زیبایی آقای دکتر ،گاهی وقتا اینجور تصاویر رو میبینم با خودم رویا پردازی میکنم که در آینده اگر خدا خواست خانه ای به شکل معماری قدیمی ایرانی بسازم چه قدر حس آرامش و حال خوش تو این تصاویر موج میزنه ،منازل کنونی و ساختمان های ناهمواری که الان وجود دارند هارمونی ندارند اما وقتی به مکان های تاریخی تو ایران که از گذشته مونده سر میزنیم روی اصول بودن سازه ها آدم رو متحیر میکنه مخصوصا بافت تاریخی شهر یزد که یکی از مکان های مورد علاقه منه
ممنون بابت یادآوری گنجینه هایی که در گذشته داشتیم
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب مقدم عزیز از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم. منم عاشق خانه های حیاط دار قدیمی هستم با همان اتاق های قدیمی که خاطرات زندگی در همان اتاق ها نهفته اند....
با آروزی بهترین ها برای شما دوست گرامی....
سپاس از دعای قشنگ و آرزوی پر مهر و زیباتون برای بنده استاد جان عزیزم🌹خدا انشاءالله عزیزانتون را براتون حفظ کند و مجددا شما را برای آن عزیزان و تمام کسانی که مهر شما در قلبشان جاریست سالم و زنده و سرحال نگه دارد و حفظ نماید.
پاینده باشید و تندرست قوربان جان دکتر جان وقتتون بخیر و ارادتها و درودها و بدرود...تا دیداری دوباره🍷
وای خدایا!!
عکس اول انگار حیاط خانه ی مادربزرگم است. با همان موزاییک ها...
اواخر شهریور ماه... هوای خنک، سیب های ترش ،و البته یک درخت مو(انگور) که به دور سقف کاذب قسمتی از حیاط تنیده بود. بوی گل..بوی چای - بوی آش
البته حیاط خانه ی مادربزرگم یک حوض نُقلی کوچک آبی رنگ هم داشت. چقدر برای بازی توی این حیاط دلتنگم.
انگار روزگار بوی دیگه ای داشت. همه چیز سر جای خودش بود. عشق ها عشق بود و زندگی ها ، زندگی... کوچکترین مشکلی که برای همسایه پیش می آمد ، یک محل به هم میریخت. همه خودشونو به آب و آتیش میزدند که مشکل همسایه رو حل کنند. انگار شادیهای همسایه ، شادی خودمون بود و عزاشون، عزای ما
ولی الان چی؟ روزگاری است که جوانها یک روز عاشقندو یک روز فارغ. ذره ای به فکرِ دلی که اسیر خودشون کردند هم نیستند.
ممنون از تصویر زیبایی که ثبت کردید🙏🏼
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم. بله واقعا حیف آن روزهای کودکی که بی صدا سوزوندیم و کاش در همان بازیهای کودکانه جا میموندیم...
بهترین ها برای شما بانوی محترم....
دکتر گرامی چه تصویری ، آدم دلش میخواد فقط خیره بشه ، خیره نه ذوب بشه ، جرئی از تصویر بشه ، چه آرامش و فراغتی توی اون سایه و روشنایی وجود داره ، چقد راحت میشد سر حد فراغ و توی اون ساعت های سکوت بعد از ظهر تجربه کرد
تندرست و شاد باشید
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای جمالیان بزرگوار از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم. افسوس که مدرنیزه شدن زندگی، تمام خاطرات نوستالژیک ما را نابود کرد... چقدر اون حس نوشیدن چای در همین حیاط بافت قدیمی کنار حوض پر از ماهی قرمز و زیر سایه ی درخت پهن، لذت بخش بود با شنیدن صدای توپ بازی بچه های محل که هر از گاهی توپ شان به درب ما هم میخورد...
بهترین ها برای شما دوست گرامی.....
وای وای عجب عکسی😍😍
فقط اون توپ پلاستیکی گوشه تصویر.
چه خاطره هایی رو برامون زنده کردید دکتر جان.
بینهایت ممنونم ازتون بابت این اسکرین زیبا
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند از نگاه زیبای شما سپاسگزارم. یادش بخیر آقا مهربد چقدر خاطره داریم با همین توپ پلاستیکی که اون توپهایی که سوراخ میشدن رو پاره میکردیم و لایه میکردیم به توپ نو تا محکم باشه و زود پاره یا سوراخ نشه... و چقدر وقتی دروازبان بودیم دستهایمان با برخورد شوت های این توپ چند لایه، حسابی میسوخت...
بهترین ها برای شما دوست گرامی...