من زاده اشكم
نميدانم كدام چشم مرا زاييد
فقط دردش را حس كردم و بعد رهايي
دريا آغوشش امن بود
ولي مادر كه نميشد برايم
من گويا از ايران آمدم
ولي مسير مديترانه اي را طي كردم
ميداني بوي خاك و اب با هم يكجا نميگنجد مخصوصا اگر خاكش رد آتش ديده باشد آن هم آتش كين و جنگ آن هم بر سر كودك و زن و آدم عاشق ...اما اگر بگنجد چه شود آها يادم آمد من زاييده ي عشقم نه از آن دم دستي ها از آن دو آتشيه ها سوزانتر از آتش جنوب ميگويند قلي هم داشتم فكر ميكنم أو جائش بهتر باشد روي گونه هاي خشك و زخمي مادرم كه نشست سر خورد و مرهم زخم كنار لبش شد كه زمزمه نام عزيزم را داشت من اما كم شانس بودم چكيدم مستقيم تو شوري چشم دريا درياي حسود من را برد در دل مديترانه من كه مهاجرت نميدانستم اصلا نميخواستم ماجراي من سر دراز دارد عطار با گوش شنوا پيدا نكردم همش شرقي غربي ميكنند ميداني من غلطتم بالاست بخاطر مادرم كه فشار خون داشته از أو ارث بردم ...برايتان مينويسم شايد گشايش دلتنگيم براي وطن شد عطر من مزه تاريخ دارد برنده است چايپر ها معمولا گلي اند اما من دودي نه دود بازدم دل خوش قليان دود خانه ويران شده نت اول خون و اشك من همانجا زاده شدم نت دوم نسيم دريا پر از شن من آنجا در سفر بودم نت سوم ...
سلام دوست عزیزم:
چقدر زیبا و هنرمندانه بود متنی که نوشتی و خیلی لذت بردم.
روزهای پر امید و شادمانی را برات آرزومندم.