روزهایی که روزگاری آرزوی رهایی از آن داشتیم....اما اکنون آرزوی همان روزها را در آن روزگار داریم......
عطر مردانه ی لومانی با رایحهای باربرشاپی سبزگون و تند و تیز و نوستالژیک، مناسب تنپوش آقایان در روزهای پاییزی با ماندگاری و پراکنش خوب.
رایحهای از شادمانی رهایی از آخرین زنگ مدرسه شیفت صبح که جلوی درب مدرسه، پیرمردی لبو فروش با گاری مملو از شیرینی لبوهای قرمز و نارنجی، حس خوشمزه ی زندگی تا فردای صبح همان روز را در لابلای کاغذهای کتابهای کهنه میپیچاند.....
هنوز هم دلتنگ بعضی از صداها هستم..
صدای ناظم مدرسه که در صف صبحگاهی با بلندگو صحبت و نصیحت میکرد و چقدر دلم میخواست جاش بودم و طنین صدام در آن بلند گو میپیچید و سخنرانی میکردم ...
صدای سلام معلم و صلوات بچه های کلاس به احترام معلم...
صدای باز کردن جا مدادی که از توش مدادهامونو سر کلاس بیرون میآوردیم...
صدای باز و بسته کردن لیوان حلقه ای که تازه برام خریده بودند...
صدای ناگهانی و خشمگین شدن معلم به مبصر کلاس که پاشو فلانی را ببر دفتر مدرسه به مدیر بگو مشقها و تکالیف دیروزشو کامل ننوشته...
خانم معلم اجازه من انشامو کامل نوشتم...
وسط کلاس اجازه هست برم بیرون آب بخورم..
باز کردن پفک اشی مشی در زنگ تفریح...
صدای زنگ آخر کلاس و مدرسه...
با شوق خداحافظی با دوستان تا فردا...
و دیدون به سمت خانه...
صدای حنا دختری در مزرعه...
پسر شجاع..
خانواده دکتر ارنست..
صدای بازیها و خنده های کودکانه ام از ته دل
گریه هایه م...
چرخ و فلکی که تو محله بساط دور زدن و بالا و پایین بردن و میچید و بمحض سوار شدن و تند بالا رفتن از رو هیجان جیغ میزدیم و ضربان قلب مون به تالاپ تولوپ میفتاد...
صدای سبزی فروشی که فریاد میزد آهای کدبانوی خونه بدو بیا سبزی تازه آوردم خوردنی و خورشتی بدو سریع تا تموم نشده و عطر تازه و بوی خوش و معطر سبزیهایش تا انتهای کوچه پخش میشد تو هوا...
باقلوا فروش و لبو فروشی که حرص و ولع خوردن تمام باقلواها و لبوهاشو داشتیم و هر چقدر میخوردیم سیر نمیشیدیم...
چقدر صداهای شلوغ و پولوغ این روزها را دوست ندارم...
چقدر از صدای رقابت و حسادت آدمهای حسود و فیک این روزها در عشق، زندگی، دوست داشتن، تحصیلات، هوش، اصالت، و و و و و و ...... بیزارم..
چقدر آنروزها زندگی در هم برهم و ساده اما زیبا بود...
چقدر عمرم به سرعت سپری شد
چقدر ناخواسته و زود بزرگ شدم..
چقدر زود دیر شد...
و چقدر گناه داشتم...
.............................
نوستالژی جالبی بود دکتر جان، هم عطرتان و هم ذکر خاطره یه پیرمرد لبو فروش دم مدرسه ات....
پاینده باشید استاد قصه نویس و خاطره نویس نوستالوژیک محفل معطر عطرافشان...
با سپاس از مدیر مدبری که این محفل را دایر نمودند هر جایی هستند پیروز و تندرست و تنومند باشند انشالله.. و ادمین عزیزی که زحمت خواندن و انتشار نظرات را میکشند🙏🙏
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از همراهی و همدلی شما سپاسگزارم. بله واقعاً بسیار دلتنگ همان روزگار هستم با تمام کمبودها و آرزوهای کودکانه..... کاش فقط یکبار بتوانم دوباره آن روزگار را زیست کنم...
با آرزوی بهروزی و شادکامی روزافزون برای شما بانوی محترم....
درود بر شما جناب دکتر🌹
چه سیو هایی در این مموری ها داشتمیم جناب دکتر عزیز😍
مدال اف هانر اخ اخ🥲
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند از همراهی و عنایت شما سپاسگزارم. بله این مموری کارت ها برای همان سالها هستند که هنوز بعد ۲۷ سال نگه داشتم و هنوزم داخلشان سیوهایی همچون بازی Tomb Raider 1,2,3,4,5، بازی Resident Evil 1,2,3، بازی Akuji، بازی Sub-Zero، و چندین بازی دیگر موجود است. در بازی رزیدنت ایول ۲، سیوهای هانک (مرد ماسک دار در بازی) و توفو (مرد یخی در بازی) که به سختی تونستم اینها رو باز کنم در اون بازی، در این مموری کارت ها نگه داشتم.
با آرزوی بهروزی و شادکامی روزافزون برای شما دوست گرامی....
جناب دکتر عزیز خاطرات را با این عکس و نام این بازی های بسیار زیبا تازه کردید🌹
اویل و مدال دیوانهی این دو بودم♥️
درود بر شما💐
بهترین ها برای شما دوست گرامی....
عرض ادب،
یادش بخیر مموری کارد پلی استیشن، روشون tekken و crash bandicoot و شورش در شهر و شورش در کشتی ذخیره میکردم🫠🥲😍
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از همراهی و همدلی شما سپاسگزارم. خیلی واسم جالب هست که شما نیز از این تکنولوژی مدرن دههی ۹۰ میلادی، بهرمند بودین.
با آرزوی بهروزی و شادکامی برای شما بانوی محترم....
درود و ادب و احترام خدمت جناب دکتر اسعدی عزیز
یادش بخیر دوران خوشی واقعی، بی استرسی و صفا... من هم هنوز کیف مدرسه ام. کتاب انگلیسی سوم راهنمایی، دفتر رابط، پرگار ، پاک کن پینوکیویی و دفتر و مداد آن دوران رو یادگاری نگه داشتم. از اهدای این تصاویر خاطره انگیز و به اشتراک گذاشتن این عطر باحال و پر انرژی که احساس نشاط و طراوت به آدم میده سپاسگزارم.
با آرزوی بهترین روزهای پاییزی معطر برای جنابعالی 🌱🌹
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای فخر بزرگوار از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم و برایتان آرزوی روزهای عطرآگین عاری از استرس دارم....
راستش دوتا برادر بزرگتر دارم که از وقتی ۴-۳ ساله بودم منو مینشوندن جلوی کنسول های مختلف که باهاشون بازی کنم ... اکثر بازی ها رو هم یاد میگرفتم ولی هیچوقت فوتبال رو یاد نگرفتم علیرغم تلاشهای شبانه روزی برادر های گرامی که بهم الون سه و فیفا خواستن یاد بدن اما نمیدونم چرا یاد نگرفتم و همین الانم تا این سن اکثر بازی های کمپانی های مختلف رو تموم کردم اما فوتبال رو باز هم با هیچ کنسولی نتونستم یاد بگیرم 🤣 حتی یکی از برادرام صاحب فرزند شد و فرزندش بزرگ شد و توی فوتبال بازی کردن با ps5 برای خودش اسطوره ای شده توی سن ۹ سالگی، و من ازش ۳۰ تا گل میخورم هربار...😂
بطور خلاصه داستان بهره مندی من از این تکنولوژی که فرمودین این بود...
آرزوی موفقیت و شادکامی برای شما که باعث شدید زیباترین خاطرات گذشته زنده شوند...💐💐
با احترام مجدد
بسیار سپاسگزارم از روایت جالب شما.... دنیای گیم برای من در گیم Tomb Raider های پلی استیشن ۱ معنا پیدا کردند اما هیچ گیمی تاکنون برای من، جذابتر و هیجانانگیز تر از گیم The Last of Us هم شماره ۱ و هم شماره ۲ بخصوص شماره ۲ نبوده و شاید هم هرگز نباشد. بخصوص موسیقی های اکشنی که در روایت این بازی پلی میشوند واقعا منحصربفرد هستند و استاد گوستاوو سانتااولالا واقعا شاهکار خلق کرده است برای موسیقی متن این بازی.
یقین دارم که گیم The Last of Us را نیز بازی کردین و یقین دارم لذت بی مانند تجربه کردین از این بازی خاص....
بهترین ها برای شما بانوی محترم....
بله ... کاملا موافقم! داستان فوق العاده، موسیقی بی نظیر... همیشه وقتی گیمی رو تمام میکردم خوشحال می شدم اما هیچوقت فراموش نمیکنم شبی رو که Last of Us رو تمام کردم، گریستم! تنها گیمی بود که از تمام کردنش گریه کردم چون دلم نمیخواست هیچوقت تمام بشه...🫠
آرزوی بهترین ها برای شما 💐💐
سلام و ارادت جناب آقای دکتر عزیز برند جدید فنک تست داشتین من اول دو مدل دکانتشو گرفتم و بعد شیشه کامل یک مدلشو گرفتم اصلا تو رایحه وقدرت موندگاری وپخش هیولایی و نتهای عطرم عالین این همه قدرت کمی ادمو به شک میندازه ازهمه جهات جناب دکتر یه تست بکنین نظرتونو بزارین عطرافشان که استفاده کنیم از تجربیات تون بزرگوار
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای ایرانی بزرگوار متاسفانه از برند فنک تجربهای ندارم.
بهترین ها برای شما دوست گرامی....
شاهین جان با این تصاویر زیبا ما رو سوار بر ماشین زمان به گذشته های دور میبری و لحظاتی ما رو اونجا رهامون میکنی، اون دفتر و کتابهای کاهی با بوی خاص و جادویی، شور و شوق اول مهر با همکلاسیهای نازنین 🥲
اواسط دهه هفتاد خانواده من از دستم بخاطر زیاد رفتن به ویدیو کلوپها کلافه بودن، بازی سگا، میکرو و بعدها هم پلی استیشن اومد و همشون نوستالژیک هستن.
ممنونم ازت بخاطر یادآوری گذشته و خاطرات نوستالژیک 🤍
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای شجاعی بزرگوار از همراهی و همدلی شما سپاسگزارم. بله دقیقا من هم همین مورد را همانند شما از طرف خانوادم تجربه کردم. کاش بتونیم یکبار دیگه آن روزها را زندگی کنیم......
با آرزوی بهروزی و شادکامی روزافزون برای شما دوست گرامی....
دکتر اسعدی بزرگوار سلام
دنبال بهانه ای بودم به گونه ای به شما برسانم که چه مقدار از شما ممنونم که اینگونه می نویسید. تا اینکه این صفحه عطر سبز رو انتخاب کردم.
و اما چگونه می نویسید؟؟
حقیر نوجوانی هستم غرق در عالم کتاب و رمان!! لیک پیر جوانی هستم که شاید ده ها بار تجربه زندگی های مختلف داشته ام، در آن عوالم البته.
ایامی گذر کردم، به این اندیشه که یقیناً کتابی می بایست تا روحت را از این دنیای مزدحم جدا نماید.
دیری نپائید و به مشامم رایحه ای خورد، خود عطورات زیادی را استفاده می کردم لیک کأن این بار این رایحه حرفی دارد. آشنائی قبلی با او نداشتم ولی مرا به جای آشنائی می برد، به عالم هایم به کتاب هایم.
دیر بود ولی غایتاً به فهم اندکم آمد که بلی، عطورات هم دنیائی دارند.
این چگونه نوشتن شما ذیل عطری، مرا با دنیا و عالم آن عطر آشنا می کند.
بارها مبتدی بودنم با روایح را ثابت نموده ام، ولی وقتی در دنیای رایحه ای وارد شوم، متوهم می شوم که تنها من این رایحه را می شناسم.
این سیره من است که به دنبال تحالیل عطری نمی روم چون سوادم قد نمی دهد. به جبران این نقیصه به پی عالم آن عطر می دوم، عالمی که نوشته های شما در این امر، به کمک من می آیند.
و اما این عطر سبز لومانی:
عطر پدرم است، بعد از سال ها دوری او از این عطر، برایش آوردم.
عطربازان و عطردوستان می فهمند احساس پدرم را در آن لحظه، به همین دلیل زیاده گوئی نمی کنم!! تازه در آن هنگام بود که فهمیدم : " عطرها حرف می زنند "
قدردانم، حسن
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای غافلی بزرگوار از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم و بسیار بسیار خرسندم که با دوستان ادیبی همچون شما آشنا شدم. امید است بتوانیم این وادی سبز را همواره پاسداری کنیم که در این روزگار ناجوانمردانه، این محفل تنها کلبهی اندیشمندان سبز میباشد.
با آرزوی بهروزی و شادکامی برای شما و خانواده محترمتان....