فیلیپو سورچینلّی عطر "کواندو راپیتا این استازی" را معرفی کرد
کواندو راپیتا این استازی
سری محصولات ایتالیایی برند اونوم، اثر فیلیپو سورچینلّی هم اکنون در کن جدیدترین عطر خود را برای مطبوعات و خریداران به نمایش گذاشته است. جدیدترین اثر این مجموعه «کواندو راپیتا این استازی» نام گرفته، که مثل بقیه آثار این هنرمند خلاق در یک شیشه پر زرق و برق و در عین حال تیره و پنهان عرضه شده است. الهام بخش این اثر اپرا و ماریا کالاس به عنوان شخصیت اصلی آن است.
اطلاعاتی که برند اونوم ارائه کرده است
صحنه تاریک است. این لحظۀ ورود ماریا کالاس به صحنه پس از اتمام آرایش اوست. یک ظهور جسمانی مافوق طبیعی، با آن چشمهای درشت محصور در چهرهای با گونههای برجسته. «لا دیوینا»، قدرتمند در انظار و شکننده در خلوت. لباس صحنه تاثیرگذار و موزون است و با حرکت او، خود به موسیقی، با رایحه لابدانیوم و وانیل تبدیل میشود و پودر صورت را پراکنده میکند.
پیرپائولو پازولینی شخصیت این زن را «بیزمان، باستانی و اساطیری» توصیف میکند که تئاتر را به مکانی امن، پناهگاهی فقط برای هنر تبدیل کرده است.
جنون افیون، دانه تونکا و بلسان نراد زیربنای این تندیس بوئیدنی است. و هر که با آن روبرو شود ناتوان میگردد و دردی مبهم، دردی شدید را حس میکند، و میوه هلو در خلوت آن شعلهور میشود.
جنون جهانی تقریباً بینقص ساخته شده از جراحتهایی از عطر پشتههای زنبق دره (گل برف) است که خواه ناخواه اثر خود را به جا میگذارند. این لحظهای است که روی صحنه هستید، اما در انتظار گرم شدن توسط خود و زندگی خودتان به محصور بودن در ساختمانی تاریک فکر میکنید.
زندگی هر روز به ما نشانههایی میدهد که ما را به احساسی مرموز رهنمون میکند؛ ما با این اندیشه زندگی میکنیم که همیشه معمائی برای رمزگشایی وجود دارد.
اینجاست که جنون برای نجات فرا میرسد: میآید و خواستهای را به وجود میآورد، تصویری که خود را در ذهن ما نقش میکند و تقریباً همیشه عشق و نفرت، شور و قدرت، مردانگی و زنانگی را توصیف میکند، حقایقی که با هم در گفت و شنود هستند، اما آشتی صلحآمیز آنها با هم دشوار است، مگر آنکه یکی از آنها تسلیم شود؛ اما کدام باید این کار را بکند؟
مطمئناً در قرن نوزدهم، دنیای زنانه لااقل به ظاهر بیشتر منعطف و آماده عقب نشینی بود. با این وجود چه میشود اگر جهان زنانه تصمیم بگیرد بی صدا تسلیم نشود؟
نشانههای این سرپیچی چه میتواند باشد؟
مانند همیشه هنر خروج نشانههای پنهان را به عهده داشته است، نشانههائی که مبهم به نظر میرسند، اما برای کسانی که دیدن و شنیدن آنها را بلد باشند، به وضوح متبلور میشوند.
صحنه جنون اپرای «لوچیا دی لامرمور» اثر دونیزتی به ما نمونهای از تلاش یک زن برای دفاع از احساسات و هویت خود در مقابل قدرت منطق انسانی را نشان میدهد.
بنابراین جنون بسته به منظری که به آن نگریسته شود سلاحی دو لبه، مثبت و منفی است. جنون و استعداد آوازی باید به عنوان عناصری مثبت تلقی شوند: آنها جهشی به درون هیچ هستند، تخلیهای رهائی بخش، بدون ساختار و محدودیتها که زن میتواند در آن شادمان باشد.
او شاد است... و ما چطور؟