Milton Lloyd - Hawaii

میلتون لوید هاوایی

زنانه
کد کالا : ATR-40611
نوع عطر : ادو تویلت
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : رایحه های گلی
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : میلتون لوید
کشور مبدأ : انگلستان
سال عرضه : نامشخص
کد کالا : ATR-40611
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 10
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
620,000 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    5
  • نمی پسندم
    8
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    2
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    2
  • رسمی
    1
تعداد رای های ثبت شده : 28
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

توجه کنید این کالا توسط خود کمپانی بدون سلفون عرضه می شود

نوع عطر ادو تویلت
برند میلتون لوید
گروه بویایی رایحه های گلی
کشور مبدأ انگلستان
مناسب برای بانوان
اسانس اولیه شکوفه پرتقال ، گل مریم
اسانس میانی رز ، یاس
اسانس پایه مشک ، روایح چوبی
نمره کاربران
Hawaii-میلتون لوید هاوایی
رایحه
6.7
12 رای
ماندگاری
6.6
12 رای
پخش بو
7
12 رای
طراحی شیشه
4.9
12 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (20 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
وقتی این عطر رو میبینم بغض سنگینی راه گلویم رو میبنده. غم میون چشمهایم تبدیل به اشک میشه و روی صورتم جاری میشه. امشب از همون شبهاست. چه وقتی هم اتفاقی وقتی نظرات یکی از دوستان رو میخوندم به هاوایی برخورد کردم. جمعه شب غمگین و پر استرس. دیگه اون شخصی که این عطر رو با ذوق براش هدیه میبردم و از فرط خوشحالی چهره اش خندان میشد... افسوس...
زمانی این عطر برای من پیام آور شادی بود و با رایحه اش شاد میشدم و خاطرات شیرینی برایم تداعی میشد، ولی افسوس که پایان تلخی برایم بجا گذاشت...
این عطر رو خواهرم سال ۶۹ برای عروسیش خرید و چون ازش خاطره خوش داشت، من برایش میخریدم و کادو میدادم. اما سال ۹۴ یک شب نزدیکهای صبح کابوس بدی دیدم. خواب دیدم تو یک جاده عجیب شبیه اطراف برج میلاد روی زمین خوابیده و یک خوشخواب سفید مثل لحاف روی خواهرم کشیده شده و نصف آن لوله شده و تا نیم تنه خواهرم بود، در صورتیکه خوشخواب آنقدر ضخامت داره که اصلا لوله نمیشه... ولی خواب بود دیگه... ناگهان قسمت لوله شده باز شد و تا سر خواهرم رو گرفت و خواهرم محو شد. تو خواب گفتم خواهرم رفت تو زمین...
سراسیمه از خواب پریدم. خیلی وحشت کرده بودم. گفتم خدایا این چه خوابی بود من دیدم. فورا صدقه کنار گذاشتم اما دلم شور میزد و لحظه ای اون کابوس لعنتی از یادم نمیرفت...
سرانجام دو روز بعد وقتی از فروشگاه هایپر استار خرید کرده بودم و داشتم وارد راهرو مترو میشدم موبایلم زنگ خورد و دختر خواهرم گفت ی چیزی بهت میگم هول نشی... فورا فهمیدم چه بلایی سرم اومده و با این حال باز امید داشتم ی چیز دیگه ای بگه... اما حدسم درست بود و اون کابوس لعنتی تعبیر شده بود. گفت پریشب (همون شبی که من کابوس دیده بودم) حال مادرم بد شد و بردیمش بیمارستان و دکترا میگن سیروز کبدی شده... گفتم حالش چطوره؟ گفت تو کماست! تمام بدنم داشت میلرزید و خدا میدونه چطور به خونه برگشتم. از طرفی هم نمیخواستم مادر و پدرم بفهمند. چون مادرم خیلی به این خواهرم وابسته بود... تا ده روز نذاشتیم پدر و مادرم بفهمن... به دروغ بهشون گفتیم رفته شمال... ولی بالاخره صبرش تموم شد و گفت من رفتم خونشون. شما دارید دروغ میگید. هرچی شده بمن بگید. سرانجام بهش گفتم بیمارستانه و وقتی خواهرم رو به اون شکل دید خدا میدونه چکار کرد. شش روز بعد خواهرم از دنیا رفت و از هاوایی برای من و خانواده ام و بچه هاش یک خاطره تلخ بجا گذاشت. یک ادوکلن بسیار تلخ ... که زمانی برایمان چقدر شیرین بود... هنوز آخرین هاوایی که براش خریدم نصفه ست.
ببخشید انقدر حالم بد شد که سلام یادم رفت. ببخشید پر حرفی کردم. شاد و سلامت باشید.

[EDITED] 1402/07/01 19:54
31 شهریور 1402 پاسخ تشکر
40 تشکر شده توسط : کامبیز سخی رقیه برزگری
واقعا متاثر شدم😢 روح خواهر عزیزتون شاد باشه ان شا الله و شامه اش پر از روایح ناب بهشتی.🌹🏵🌼🌸🌺🌹🥀
منم سال ۶۸ نوجوان بودم یه روز مونده بود به سال تحویل که با برادرم ۱۶ ساله ام برای خرید عید رفتیم میدون انقلاب و اونجا تو یکی از فروشگاههای لوکس و معروف این عطر رو دیدم اسمش رو از همکلاسیام خیلی شنیده بودم و به درخواست من برادرم اونو برام خرید.☺ خیلی ذوق کردم چون اولین عطر شخصی بود که مالکش شدم. برگشتی هواتاریک شده بود و خیابون منتهی به خونه روشنایی نداشت نزدیک در خونه که رسیدیم دیدم عطره نیست!☹ نگاه کردم دیدم یه گوشه پلاستیک خریدها سوراخ بوده و عطره افتاده تا به داداشم گفتم ؛ سریع دوید و مسیر طی شده رو تا انتهای خیابون دنبال عطره گشت با اینکه خیلی تاریک بود! ولی من دیگه بکلی ناامید شدم و خودمو سرزنش میکردم😟 یه ربعی که گذشت دیدم داداشم داره میاد و با لبخند جعبه عطر رو پیروزمندانه توی مشتش گرفته 😎. باورم نمیشد از خوشحالی بال درآوردم🤗 وقتی رسیدیم خونه چندتا پاف زدیم رو هوا که فضا رو مفرح کنه و شادمون رو دو چندان و من از این که شب سال نو حالم گرفته نشد☺چقدر خدا رو شکر کردم.

اما حالا، ۱۵ ساله که از همون برادرم و حال روزگارش بی خبرم. و از اون روزهای خوب! فقط یه خاطره مونده وحسرت اون باهم بودنها و شادی های معصومانه کنج دلم نشسته.😔
میخوام بگم: همینکه با این عطر یاد خواهر نازنینتون می افتید، بازهم امیدوار و شاکر باشید که خداوند به شما روح بلند و احساسی لطیف و سرشار عنایت کرده.
کسانی هستند که در این زمانه دیگر هیچ چیز براشون یاداور خاطره ای و نشانه عزیزی نیست و تمام دلبستگی هاشون در هیاهوی پوچ روزگار گم گشته.
به هر روی شادمانی و فرجام نیک را برایتان آرزومندم.🌹🍀🍀🌹
07 آبان 1402 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : Rohaam سجاد ترسا
سلام و عرض ادب. ممنونم از لطف و همدردی شما🙏🏻 خدا روح رفتگان شما رو هم شاد کنه و عمری طولانی و باعزت و روزگاری خوش به شما و خانوادتون بده🌱🌹🌱 چه خاطره زیبایی تعریف کردید که منو برد به اون روزهای گرم و خوش و سادگی... به اون روزهایی که وقتی دایی، عمه، خاله یا عمو یا یکی از فامیل اسباب کشی داشت همه نزدیکان میرفتن کمک و با وانت یا نیسان اسباب کشی میکردن نه مثل الان که کامیون و کارگر اسباب رو حمل میکنن. زمانی که کسی خانه ای قدیمی میخرید سالیان سال تو اون محله ساکن میشد و با همسایه ها انس میگرفت. باهم سبزی پاک میکردن، آش رشته نذری میدادن و خودشون دور هم میخوردن نه مثل الان که آپارتمان بتونی رو بعد ۱۰ سال عوض میکنن و میگن ۱۰ سال دیگه از رده خارجه،،، برادر و خواهر سالی یکبار عید نوروز همدیگه رو میبینن که اینم دیگه داره ازبین میره😔 بهترین دوران زندگی من یکی تا ۷ سالگیم بود و یکی تو نوجوانی از سال ۶۶ تا ۷۷ و دیگه اون دوران تکرار نشد... خدا برادرتون رو حفظ کنه🌱 من خواهر زاده هام رو که از من کوچکتر بودن رو چقدر دوست داشتم و باهم بزرگ شدیم. وقتی خواهر بزرگم با پنج تا بچه هاش میومدن خونمون سر یک سفره تو یک اتاق ۱۴ متری با اونها و خواهر مرحومم که اون زمان دختر خونه بود ناهارمیخوردیم و بعد از شام با گرمای یک چراغ علاءالدین میخوابیدیم اما الان یکی از همون خواهرزاده هام رو بعد ۱۳ سال تازه ۳ ماه پیش برای اولین بار زن و بچه اش رو دیدم که دخترش به باباش گفت این کیه؟ 😔 البته با هر کسی صحبت میکنم و درد دلش باز میشه درست اونها هم همینطوری هستن...
اون موقع خانه ها لوکس نبود، همه ماشین نداشتن، تو خونه ها مبلمان نبود، تلویزیون ال ای دی ۵۲ اینچ نبود، یخچال ساید نبود، ماشین ظرفشویی نبود، حتی تلفن هم همه نداشتن،،، اما قلبها مهربان بود و صفا و صمیمیت و انسانیت تو چهره و وجود انسانها موج میزد. به پشتی تکیه میدادن و متکا پشت هم میگذاشتن...تو استکان کمر باریک و نعلبکی دور هم چایی میخوردن و بایک تلویزیون سیاه و سفید یا گاهاً رنگی سریال آینه یا آرایشگاه زیبا و پدر سالار رو میدیدن و سرگرم بودن😄
ببخشید طولانی شد و سرتون رو درد آوردم 🙏🏻شاد و سلامت باشید🌱🌹

[EDITED] 1402/08/08 09:57
07 آبان 1402 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : رقیه برزگری الف ش
آخی چقدر متاثر شدم، خدا رحمتشون کنه جاشون سبز
19 بهمن 1402 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : حسن شجاعی کامیار فخر
درود بر شما. ممنونم از لطفتون و خدا روح اموات شما رو هم شاد کنه...
20 بهمن 1402 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : حسن شجاعی هاشم پور
کامیار عزیز، واقعا از دست دادن خواهر خیلی سخته،
روحشون قرین رحمت، قطعا جاشون در بهشت هست،
بعضی وقتا یه عطر میتونه جگر آدم رو آتیش بزنه،
آرزو میکنم عطرها خاطرات شیرین برای عزیزان رقم بزنه.
روح همه اسیران خاک شاد 💐
13 تیر 1403 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : Baby reXa Dragon
بله متاسفانه اما با تقدیر نمیشه جنگید. بعضی سختیها از این هم دردناکتر و سخت ترند. بعضی سختیها رو نه میشه گفت و نه میشه فراموش کرد...
عطر هاوایی برای من یه حس دوگانگی داره. گاهی یادآور اون روزای خوش هست و احساس میکنم خواهرم هست و هیچ اتفاقی نیوفتاده... گاهی هم جگر آدم رو آتیش میزنه مخصوصا اون آخرین هاوایی که هنوز نصف بیشترش رو استفاده نکرده و داخل خونشون هست.
خدا روح اموات شما و همه عزیزان رو شاد بفرماید 💐
13 تیر 1403 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : ادیب جلالی Dragon
جناب استاد معین در وصف حال ما فرمودند:

مخور غم گذشته، گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن، گذشته بر نگشته
به فکر آینده باش، دلشاد و سرزنده باش
به انتظار طلعت خورشید تابنده باش
عمر کمه صفا کن، رنج و غمو رها کن
اگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کن

آرزو میکنم همیشه خنده بر لب داشته باشی 💐
13 تیر 1403 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Baby reXa حسن
درود بر شما 🌹بله دقیقا همینطوره که میفرمایید ❤️ زنده و جاوید باد استاد معین عزیز❤️

[EDITED] 1403/04/14 11:12
13 تیر 1403 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : ادیب جلالی *_*

✨سلام
✨روزتون
✨پر از خیر و برکت
هر وقت به میلتون با باتل لیمویی اش خیره میشوم یاد و خاطرات زیبا و‌خوشبوی بیست سال پیش مثل صحنه های یک فیلم از جلوی دوربین چشمانم عبور میکند، سالهایی که پر از شور و نشاط و تازه در عنفوان نوجوانی بودم، به اون سالها که برمی‌گردم میبینم اگر عطری اونزمان خوشبو بود دلیل اول و اصلی اش عطر و خوشبویی واقعی آدمهای اطرافمان بود، مثل پدرها، مادرها، برادرها، معلم ها و سایرین بزرگترهایمان،همه چیز دقیق و حساب شده بود، بیشترین میزان این نظم و دقت را تو رفتار برادر بزرگم می‌دیدم که اون سالها دبیر بود و تدریس میکرد، عطرهای زیادی داشت از دکانهای عطرفروشی که اون موقع کل اجناس آرایشی بهداشتی را در یک مجموعه با هم میفروختن نه بصورت جداگانه تهیه شان میکرد، او تنپوش میکرد و ما حظ بویش را می‌بردیم و میچشیدیم، با پیراهن تمییز سفید و اتو کشیده و شلوارهایی پارچه ای که همزمان نظم خاصی به تیپ آدم می‌بخشیدند و اون دوره مد بودند، ریش تراشیده و سبیل پشت لب، موهای لخت سیاه شانه کرده کمی کج و روبه بالا و ساعت مچی مشکی نسبتا بزرگ که هیچوقت دقت نکردم ببینم چه مارکیه برای اون سالها،و سبیلهای پشت لب که نشان مردانگی تمام بود و ابروی پیوندی چهره ای مردانه و بسیار جدی به ترکیب صورتش بخشیده بود، چهره ای بظاهر خشن و غلط انداز در حالی که پشت این سیما قاب❤️ رئوف و مهربان و لطیف پنهان شده بود،از شخصیتهای بود سنگین،با پرستیژ که پر از ابهت و وقار بود با اینکه کودک بودم و افکارم حال و هوای بچگانه داشت ومشغول و در پی بازی کودکانه و قدرت درک بالای آنچنانی نداشتم(یعنی زبل نبودم و به هر چیزی در اطرافم دقت و فضولی نمیکردم) هیچوقت ندیدم ایشان با خانمی چه از فامیل چه غریبه ها گرم بگیرد و بخندد، حتی با بانوان همکارش ام صمیمی نبود و به شخصیت و منشش قسم میخوردند،رفبقهای زیادی داشت اما به خانه ی هیچکدامشان نمی‌رفت در عوض روزهای پنجشنبه و جمعه آنها به دیدارش می آمدند و با گله و شکایت که چرا به منزلمان نمی آیی برایش ابراز دلتنگی میکردند، میلیتون عطر مورد استفاده یه یکی از همکارانش بود که بسیار مرد جا افتاده و خوش‌تیپ و‌ خوش پوشی بود همیشه تیپ یک اقای جنتلمن را می‌زد و پوستش بمانند اروپایی‌ها برنگ قرمز بود موهای بور متمایل به رنگ شرابی داشت و پوست صورتش مثل آیینه برق میزد وقتی زنگ درب منزلمان را مینواخت قبل از ورودش عطرش به داخل نفوذ میکرد و آه چه بویی داشت چه بویی میداد عطرش باور نمی کنم این میلتون الان اون میلتون قبلا بود که این آقای جنتلمن تن‌پوش میکرد،رایحه گلی این عطر برای شامه ی من سرمست کننده، اغواگر و شادی آفرین و بهشتی بود بوی گل رزش مرا دیوانه و از خود بیخود و مدهوش میکرد تصور میکردم داخل باغی از بهشت در حال بوییدن گل رز و مریم و یاس هستم،نرم، لطیف، ملایم و با خط و رد بوی بینظیر ، غیرقابل مقایسه و تصورش با الان، گاهی اوقات با خودم فکر میکنم خدای من شرکتهای سازنده چه بر سر روایحی که عطارهای نامی خلق کرده اند آورده اند چرا اینهمه تغییر، تبعیض، فاصله،چرا دنیای پاک روایح را دستخوش و قوربانی بازیچه های افکار به اصطلاح پوچ بخطر انداختن سلامت جسم و روح و روان بشر کرده اند، واقعا به چه قیمتی؟! چرا قبلا اورجینال یک عطر قدیمی با قیمتی ناچیز به تومن آنقدر خوشبو و ماندگار و دوست داشتنی و دست یافتنی بود اما در دنیای صنعتی و مدرن امروزی با چندین و چند میلیون تومان هزینه گران و گزاف عطرها آنقدر بی جون و کم رمق و ناتوان و دست یافتن به اصل شان دشوار شده است. چه بر سر این دنیا آورده اند بماند برای اهلش و متخصصین متبحر این صنعت و کار....
جاده ی زندگیتون پر از عطر گلهای مهربانی🌸🙏

[EDITED] 1403/05/09 21:18
09 مرداد 1403 پاسخ تشکر
40 تشکر شده توسط : فرهاد Alireza.kh
سلام و عرض ادب خدمت شما.کاملا موافقم با نظرتون و مثل یک فلش بک میمونه به گذشته،گذشته ایی که از امروزمون دوست تر میداریمش به نظرم اون انسانها و نوع روابطشون و حتی رایحه هاشون دیگه هرگز تکرار نخواهد شد و چه خوشبخت بودیم ما که تجربه کردیم اون نوع زیستن رو .شاد و معطر باشید سرکار خانم.
09 مرداد 1403 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : Dragon حسن شجاعی
با احترام جناب آقای مهربان
با فرمایش شما موافقم اون دوران گذشته اما با وجود سالها از گذشتنش هنوزم عطر خوش یادآوری خاطرات در تفکر و خاطر ما شیرین باقی مانده است.
با آرزوی حال و آینده بهتر برای شما و تمامی بزرگواران این محفل
09 مرداد 1403 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : رضا ندریان Alireza.kh

امروز که میخواستم برم کاخ گلستان گفتم یه سر به کوچه مروی هم بزنم این عطر رو دیدم تمام خاطرات دوران کودکی برام زنده شد .این عطر رو همیشه پدرم به مادرم هدیه میداد با یه عطر دیگه که اسمش کبری بود و یه مار با چشمای سبز دورش.یاد عروسیهای دهه شصت افتادم که مادرم قبلش یه ماسک به صورتش میزد قبل آرایش و وقتی خشک میشد اون رو میکند و ما فکر می‌کردیم پوستش رو میکنه نگو ماسک لایه بردار بود که رایحه ی بادام تلخ میداد .بعدش آماده میشد و این عطر رو میزد و موهای ما رو چهل گیس و حصیری می‌بافت .سه تا دختر به فاصله ی سنی کم .قبلش هم که مارو حموم میبرد و سفید می‌رفتیم و سرخ برمیگشتیم از بس کیسه میکشید مارو و مدام می‌گفت از بس توو کوچه و حیاطید اینا چرکای بدنتونه .و ما هم باورمون میشد که اونا چرکای بدنمون هست و نگو پوست بیچاره مون که کنده شده و بعدش روش یه صابون که فقط میسوختیم و تا هفته بعد که دوباره بریم و کیسه بکشه مارو به نوبت😂.اون موقع از این برنامه ها نبود که بنویسن توو کارت‌های دعوت عروسی پذیرایی از عزیزان بعداً .ما سه تا دختر باهاشون می‌رفتیم .وقتی عروس و داماد میومدن نقل های رنگی ریز که میپاشیدن ما با وجود چشم غره های مادرمون و دیگران که زیر دست و پا بودیم نقل‌ها رو از رو فرش جمع میکردیم و سکه های مبارک باد طلایی رو و می‌رفتیم یه گوشه با دستای رنگی شده از رنگ نقل اونا رو می‌خوردیم .تالار و این چیزا هم خبری نبود .یادبودهای عروسی نقل‌های رنگی تووی تور سفید و تزیین شده با پولک و یه نوار روبانی کاغذی بودن که اونم با قیچی به روبان حالت فر میدادم.اونا رو می‌آوردیم خونه و با خواهرام می‌خوردیم .این عطر منو یاد اونروزا با آهنگ بیشتر و بیشتر آقای حسن شماعی زاده انداخت .یاد عروسی‌هایی که دوتا کفتر رو مینداختن قفس و سر سفره عقد عروس و داماد میبردن ازادشون میکردن که فکر میکنم الان باید سر سفره عقد کفترا رو بگیرن بیارن بندازن توو قفس 😅😅😆یاد کارت دعوتای عروسی که وسط کارت رو شکل یه قلب خالی میکردن و عروس و دامادی که سوار کالسکه بودن .یادش بخیر .رایحه ش رو الان نمی‌پسندم اما یاد آور اون روزای خوشی هست که با وجود تعداد کم عطر مردم بوی معرفت میدادم.ای کاش می‌تونستیم زمان در جایی که
07 فروردین 1402 پاسخ تشکر
39 تشکر شده توسط : Rohaam فرهاد
ای کاش می‌تونستیم زمان رو در بهترین لحظات زندگیمون متوقف کنیم.
07 فروردین 1402 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : فرهاد محمدعرفانی
با احترام و عرض ادب
یادش گرامی آن روزهای خوب کودکانه با عطر کبری و اون مار چنبره زده به دورش که خانم ها اون زمان اون مار رو بعنوان دستبند هم میداختن مچ دستشون. از عطرهای کبری من عاشق کبری با چشمان قرمز بودم و هستم اما افسوس که دیگه نیافتم اون عطر خاص رو.
روزهای خوبو بی صدا سوزوندیم........
سپاس از دوباره سازی خاطرات گذشته بانوی محترم....
07 فروردین 1402 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : فرهاد حسن شجاعی
سلام خانم سولماز

عجب فلش بک و یادآوری زیبایی !!!
مرسی 💐💐💐

رایحه این عطر دقیقا یادآور مهمانی و عروسی های اون زمان هست ، رایحه گلی و حس تمیزی و لباس های شیک...

ولی خداروشکر که بزرگ شدیم و از اون کیسه کشیدن لعنتی نجات پیدا کردیم...
07 فروردین 1402 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : فرهاد حسن شجاعی
چه لحظات زیبایی با خوندن متن در ذهنم نقش بست. سپاس از شما بابت این یادآوری لذتبخش
08 فروردین 1402 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : فرهاد nazanin
سلام و عرض احترام آقای دکتر اسعدی عزیز .اتفاقا منم دوست دارم بطریش رو به خاطر زیباییش و همون مار داشته باشم .ضمنا ممنون بابت نظرات و تجربیات علمی و عطری و نوشته های ادبی شما و سایر عزیزان عطر افشانی
08 فروردین 1402 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : فرهاد کامیار فخر
سلام آقای lRRO بزرگوار .خواهش میکنم .اتفاقا من دوست دارم بر گردم به همون دوران کیسه کشیدنای لعنتی🥲 که از درد روزگار فقط همون رو داشتیم و کلی خاطرات خوش از همون عطر سفیدآب نه مثل این روزگار پر از تنش و کمتر شادی 🌹🌹
08 فروردین 1402 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : فرهاد آلالیتا
خواهش میکنم آقای سعید سعید بزرگوار .امیدوارم همیشه لحظات خوش همدمتون باشه 🌹
08 فروردین 1402 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : فرهاد nazanin

6
رایحه
4
ماندگاری
3
پخش بو
2
طراحی شیشه
پشت میز نشستم ، نهایت تمرکز و به خرج میدم ، یه نگاه به افشانه ( لانچر گزینه بهتریه ) ، یه نگاه به نقطه مورد نظر روی لباسم ، یک ... دو .... سه ، جریان عطر با سوءاستفاده از اصل غافلگیری بعید ترین مسیر ممکن و طی کرد و عملیات برای اولین بار با شکست مواجه شد .
اپیزود اول : یه عصر بهاری ، همه در حال آماده شدن برای جشن عروسی ، مادر به یار جدا نشدنی مراسم اینچنینی مسلحِ و با چکاندن افشانه به حال و هوا اونشب رسمیت میده .....
کار نیکو کردن از پر کردن است ، تلاش دوم ، دقت بیشتر ، تمرکز بالاتر ، نفسم و حبس میکنم ، یک .... دو .... سه ، جریان عطر از نزدیک ترین فاصله ممکن هدف و ( من و ) نادیده میگیره و به فریضه خوش بو کردن اتاق مبادرت میورزه ....
اپیزود دوم : یک گروهان مسلح ، همه هاوایی به دست ، مزین به اِپُل در اندازه هایی فرای تصور ، مجهز به چندین سانتیمتر کلیپس ، موها با استعانت از بیگودی فرفری تر از موهای ایساک نیوتن شهیر ، در حال دگردیسی و اجرای حد اعلای بیفُر ... اَفتِر ، منِ سه سالِ ، صبر کنید ، من توی رختکن تالار، توی بخش زنان .... استغفر..... یاد اسکار توی طبل حلبی افتادم :)
اپیزود سوم : شلوار پیل پیلی ، شلنگ تخته ، دست افشانی های موهنِ کودکانه برای یک مشت دلار ، یعنی چیزِ نقل های صورتی و اسکناس های رنج کشیده اِربَن اِربا شده صد تومنی و پنجاه تومنی ، محظ رضای دخترو خودمِ تو گل میپُلکُنُم ، یه لحظه صبر کن ، یعنی چی ؟ آخرین کسی که برای نِیل به این هدف مقدس به این روش دست یازید یه گِل خَزَک بود که اونم طعمه منقار یه پلیکان شد ....
تلاش آخر ، تا سه نشه بازی نشه ، نهایت بهره گیری از قوه محاسبه ، و آخرین تلاش ....و... آی چشممممم .

[EDITED] 1403/04/28 01:00
27 تیر 1403 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : مونس Alireza.kh
جناب جمالیان عزیز، گویا در مقوله ی طنز هم دستی بر آتش دارید : )
کامنتهای طنز زیبایی از شما خوندم که در نوع خودش جالب بودن…
اما آقا من روی ایزاک نیوتنِ بزرگ (که جزو سه نفر اولِ تأثیرگذار بر این جهان هست)، تعصب دارم هااا… ایشونو به باد طنز نگیرید لطفأ :)
حتی انیشتین هم با اون ابهتش نتونست قوانین قاطع ایشون رو در سرعتهای زیر سرعت نور، نقض کنه : )
درود بر شما و بیشتر بنویسید دوست عزیز..🌹

[EDITED] 1403/04/29 15:25
28 تیر 1403 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : هاشم پور میثم شفیعی
رهام خان محبت دارید
حقيقتش خیلی نگارش طنز رو دوست ندارم اما کارکردش رو خیلی دوست دارم ، حتی اگه باعث لبخندی بشه برام جای خوشحالی خیلی زیاد ، تو این روزها ( متاسفانه) خندیدن و شاد بودن خیلی سخت شده ، خیلی
امیدوارم دل همه همطنامون شاد و تنشون تندرست باشه
🌷🌷🌷
29 تیر 1403 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : سالمی Alireza.kh
گُل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود...

فریدون مشیری

درود به داداش محسن بزرگوار ♥️
30 تیر 1403 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : Baby reXa فرهاد
سپاسگذارم جناب شجاعی بزرگوار 🌻🌻🌻
31 تیر 1403 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : سالمی فرهاد

7
رایحه
7
ماندگاری
8
پخش بو
4
طراحی شیشه
درود دوستان عزیز!
این از اون رایحه هاست که هرکسی نزدیکت شد عمیق نفس میکشه و میگه بَه چه عطری زدی؟
هاوایی!
قیمت چنده؟
۱۶۰ تومن!
جدی راست میگی؟آره دروغم چیه؟
منم حتما یدونشو باید بخرم....
ازاینکه عطری بپوشمو از قیمت زیادش دیگران نتونن تهیه کنند جونم نمیشینه!
این عطر به شدت پرفورمنسش قوی و نسبت به قیمتش فوق العاده ارزش خریدش بالاست.....
25 آبان 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : حسن شجاعی فرهاد
وای مگه هاوایی هنوز هست؟ جالب بود . بوی خانمهای دهه ۶۰.
25 آبان 1401 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : حسن شجاعی فرهاد
درود خانم فیضی!
بله عطر خانمهای ده ۶۰!! شاید باورتان نشود هروقت این عطر رو درجمع دوستانم میپوشم جدای از زنانه مردانه گفتن عطرها،دوستانم میگویند بوی عروسی های قدیم میدهی خاطره انگیز و نوستالژیک... پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنید یک هزارم قیمت مگاماره!!
25 آبان 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : حسن شجاعی Soroush soltani
سلام و احترام محضر همه سروران عزیز و دوستان گلم..
هر زمان صحبت از عطر های دهه ۶۰ میشه تک تک سلولای بدنم به وجد میان. اولین علاقه مندی منم به رایحه و عطر با Brut شروع شد.پدرم بعد از برگشت از مسافرت خارج از کشور باخودش آورده بود.اواخر سالای ۶۰ دوران دبستانم بود.چقققدر راحیه دلنشینی داشت. پرفورمنس قوی و پر بازخورد .یادش بخیر.بعد از اون دیگه یواش یواش وارد دنیای عطر شدم..سالیان خیلی بعدش که میخاستم باتل های دیگش رو هم بخرم اون قدیمیه نشد که نشد و رفته رفته کیفیتش رو از دست داد.همه عطرام یه طرف اون شیشه خالی بروت یه طرف .بعد گذشت سی و اندی سال هنوز بوش بخوبی میاد..یه گاو صندوق کوچولو تو منزل دارم .آنقدر واسم عزیزه که استثناعا تو گاو صندوق نگهداری میکنمش..
ارادتمند همه عطرافشانی های گلم🌹
26 آبان 1401 پاسخ تشکر
32 تشکر شده توسط : فرهاد مجتبی
الان که گفتین بوی خیار و شیرینی دانمارکی و حس خوبش یادم اومد😂
11 آذر 1401 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : سعید سعید Hani

عطری ‌که عزیزترین شخص زندگیم توی دهه هفتاد میزد و حالا سه ساله که دلم رو با خودش برده زیر خاک خواستم بنویسم ولی بغض گلوم رو گرفته و تپش قلب گرفتم و جلوی خانواده نمیتونم بزنم زیر گریه قدر پدر مادر هارو بدونین تا دیر نشده
12 تیر 1403 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : mєhrnσosh نیلا ی

یادش بخیر!
اوایل دهه هفتاد عطر هاوایی رو آقایون میپوشیدن (در کنار سایر عطرهای گلی ای که زنونه بودن مثل استلا ). بوی گلی با کیفیتی داشت. روی پیراهن های پیچ اسکن اون موقع، ماندگاری ابدی داشت و هر چه بیشتر میموند خوشبوتر میشد!
معتقدم آقایون هم باید سهمی از عطرهای گلی داشته باشن (در میان مین استریمها) و ای کاش دوباره عطرهای گلی مردونه رایج بشه (سوای رز و تیوب رز و زنبق و نرولی)
06 تیر 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : فرهاد حسن شجاعی
چه جالب لباس پیچ اسکن و عطر استلا یادتونه!!
منم دو تا عطر استلا خریدم همون ایام و به اقوام هدیه دادم ولی کاش یکی هم برای خودم می خریدم. استلا واقعا عطر ناز و ملوسی بود اگر موجود باشه دنبالشم.
07 آبان 1402 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : حسن شجاعی کامیار فخر

5
رایحه
6
ماندگاری
7
پخش بو
5
طراحی شیشه
درود به عزیزان عطر افشانی

ادکلن هاوایی برای من یادآور خاطرات دهه هفتاد هست،
پدرم عاشقش بود و جزو جدا نشدنی خونه مون
خودم هیچ وقت از هاوایی خوشم نیومد،
خاطراتم باهاش بیشتر تلخ بود تا شیرین
فکر کنم حداقل ۱۵ سال بشه که نبوییدمش،
همون زمان هم جزو ادکلنهای ارزون و دم دستی بود
عطر ها همیشه خاطرات گذشته رو تداعی میکنند.

با آرزو موفقیت برای همه عزیزان
خیلی مخلصیم
08 خرداد 1403 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : کاید امیر mєhrnσosh

7
رایحه
9
ماندگاری
7
پخش بو
4
طراحی شیشه
بوی تابستونای سالای ۹۲-۹۱ رو میده
وقتی که با دوچرخه میرفتم تو کوچه باغایی که الان تبدیل به ساختمونای یکی از یکی دراز تر شدن
بوی گرمای ماه مرداد رو میده وقتی ماه عسل از تلوزیون پخش میشد و اهنگ مرتضی پاشایی از تلوزیون پخش میشد
بوی گرمای اب های خلیج فارس وقتی میرفتیم قشم رو میداد
بوی سریالای تینیجری امریکایی رو میده وقتی تو سواحل فلوریدا دست یه اکیپ خفن دختر کش تخته موج سواری سفید دستشون بود…
یکی از خاطره انگیز ترین عطراست نمیدونم دیگه چطور میتونم توصیفش کنم
ولی برای اینکه بوش تو مشامتون باشه عطر خوبیه…
07 اسفند 1402 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : نونا ابدان نیلا ی

فکر میکنم سال ۸۲ بود که رفته بودم استان کرمان و بعد از اسکان در محل اقامت شب قرار بود جایی مهمانی برم گفتم برم یه عطر بگیرم. یه مغازه پیدا کردم و گفتم یه عطر ارزون بده امشب کار رو راه بندازه و مغازه دار این عطر رو داد و من شب بعد از آماده شدن با توجه به ارزون بودن و گفتم شاید پخش بو نداشته باشه قشنگ دوش گرفتم باهاش. بعد که رفتم داخل ماشین نشستم خودم و دوستم جوری به عطسه افتادیم که بیا و ببین. کلا بماند که بخاطر بوی تندش و سنگین چقد در مهمونی معذب بودم که دقت به رایحه دیگه نداشتم بعد از برگشتن به خونه کل باتل رو انداختم سطل آشغال از ناراحتی :)). البته الان قطعا میخوام یکیشو بگیرم در مجموعه م داشته باشم. حافظه بویاییم از این عطر پاک شده و نمیدونم خوشم بیاد ازش یا نه(البته با توجه به همه گیری در گذشته حتما برام آشنا خواهد بود) ولی با توجه به اینکه عطرهای گلی رو میپسندم میخوام داشته باشمش هر چند باید کلی بگردم اصل و ترجیحا قدیمیشو گیر بیارم.
09 مرداد 1403 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : سورنا مقدم Dragon

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟