Francesca Bianchi - The Lover's Tale

یک عطر چرمی به تمام معنا
لاورز تیل بوی کیف چرم لوازم آرایشی میده؛
البته یه چرم کاملا طبیعی و با کیفیت توش کار شده و گستره نت های این عطر بسیار بالاست و آمیختگی شدیدی باهم دارن.
از عطر هایی که فلسلفه ای برای خلق دارن، بیشتر خوشم میاد چون انسان همواره دنبال معناست و لاورز تیل این ایده رو به خوبی اجرا کرده.

• پخش و ماندگاری 10/10
بشدت عطر قدرتمندیه.

•سخت پوش

•کاملا مناسب زمستان و هوای سرد

•شبیه ترین عطر: گوچی گیلتی ابسولوت

•حجم سی میل اما نباید بیشتر از دو اسپری مصرف بشه.

سلام
لاورز تیل
یکی از انیمالیک ترین عطرایی که بوییدم البته نه از نوع خوبش ، انگار چرم تازه دباغی شده ای که با لوازم آرایشی پوشیده شده باشه یا اینکه یه قواره چرم بزی تازه رو بیاریدُ روش شربت اکسپکتورانت بریزد. بالانس نیست، یه کار خاص با پرفورمنس غول اسا. سمپل ۵ تا از کارای خانم بیانکی رو گرفتم، این رو کمتر از همه دوست داشتم. البته تو بیشترشون یه امضا امبری خاص داره که میشه فهمید دست پخت یه نفر هست.

بوی چرم این کار به شدتتتت انیمالیکه
اونقدر انیمالیک که تو اولین اسپری بارزترین چیزی که من متوجه میشدم بوی مدفوع گاو بود اصلا پسند من نبود و به نظرم صرفا میتونه یه اثر هنری تو کلکسیون باشه نه عطری برای پوشیدن

اوایل فصل تابستونه و تو یه منطقه ییلاقی که هنوز غروباش خنکه ،با یه کت چرم و شلوار جین ،منتظر شریک عشقی هستم .هنوز نیومده
و جمع بیم و امید با روایح چرم و گل و میوه ،چه فضای لذت بخشی ایجاد کرده …

ی عطر شیپغ پرمایه و انیمالیک
همون سبک شیپغ های کلاسیک مثل میستوکو گرلن + فم روشاز که چرب و سنگین و انیمالیکش کردند .
بدجوری با کیفییت و خوفه
ولی تکراریه ... بعید هم می‌دونم این شدت انیمالیک بودن نظر عامه رو جلب کنه .
البته عطرهای فرنچسکا خاص پسنده
.

هیچ کاری به داستانهای عجیب غریب پشت این عطر ندارم. این عطر اصلأ پرفورمنس خوبی نداره یعنی اصلأ خوش ساخت و با کیفیت نیست. عطر نتونسته از پس اجرای خوب و بی نقصی بر بیاد. حالا داستانش قشنگه خب باشه ولی من به این جور عطرها میگم عطرهای چیپ. عطری که به نظر همه چی خوبه ، نتها خوبند ، داستان خوبه ولی دست پخت ضعیفه . رایحه ی چرمی پودری انیمالیک که مثلش زیاد هست ولی این حقیقتآ خیلی ضعیفه با عرض شرمندگی منو یاد باغچه ی عطر زنان قاجار می اندازه....لوازم آرایش پیرزنان دوران قاجار....من عاشق لوازم آرایش زنانه هستم ولی به شرطی که رایحه ی مدرن و به روز باشه نه منو پرت کنه به دویست سال پیش...لامصب پخش و ماندگاری غول آسا داره. در کل بد نبود ولی اصلاً نمره ی قابل قبولی نمیگیره . خیلی عطرها و برندهای بهتر از این هست. به قول کاربران فرگرنتیکا It is pass for me ...یا حق

داستان شریک عشقی

تداعی حال و هوای یک رابطه عشقی که در زمان های گذشته وجود داشته ،

یک رابطه محدود شده به خاطر تضادها ،

احساس در مقابل حساسیت
اشتیاق در برابر احتیاط
میل شدید در برابر تربیت و فرهنگ

و این ها منجر به دیدارهای پنهانی میشود.

فضای این عطر از وسوسه و هوس در یک رابطه پنهانی حرف میزند ،
از شور و شوق و احساس شیرین دیدار دو یار در خفا ،

یک رابطه نامشروع ،

نقاشی چستر گیبز این فضا را به تصویر کشیده است.

ترنج و عسل و شکوفه های هلو لحظه شیرین و پرشور دیدار در یک شب بهاری را تداعی
میکنند که در آن یاس که با رز حالت پودری و نرم پیدا کرده به آغوش گرم چرم بر بستر کهربا میرود ...

نقش های اصلی این فضا را یاس و چرم بر عهده دارند
یاس مصری که آکوردی مخدر دارد در برابر چرم شهوت انگیز
نت کاستروم با رایحه حیوانی خود این فضا را پیچیده تر میکند

عطری گرم با روایح چرمی گلی میوه ای
عطری مهیج ، محرک و هوس آلود

** دست براورد سمت مهتاب ، عطر صد خاطره در هوایش پیچید **

تنها چند روز گذشته بود . هنوز نمیدانست معنی بدون او زیستن را . میل چندانی هم به دانستن و فهمیدنش نداشت . او غریب بود و نمیدانست چه چیزی درست است . نمیدانست دیگر کدام نقطه نورانی دنیا میتوانست اندکی او را از تاریکی ذهنش نجات دهد . به هر راه و روشی که برای اندکی تسکین دردش پناه می اورد ، به مثابه وزش باد تندی بود که تنها شمع نورانی زندگی اش را خاموش میکرد . عجیب بود که توانسته بود با این فقدان کنار آید . به هنگام خوردن غذا ، قاب عکسش را روی میز ناهار میگذاشت . طبق عادت ، لقمه اول را به او تعارف میکرد و بعد خودش میل میکرد . طبق عادت نظرش راجب مزه غذایی که با عشق برایش پخته بود را میپرسید . شب ها قاب عکسش را به اغوش میکشید و چشمانش را جوری میبست که انگار در
حال پرواز کردن در بالاترین و دورترین نقطه اسمان خیالی خودش هست .
هر روز عصر ، دم غروب آفتاب ، بهترین لباسش را میپوشید . لباسی اتو کشیده و تمیز . تنها یک عطر را به خودش میزد . عطری که از داستان عشقشان نشئت گرفته بود . خودش را پس از وارسی زیاد در اینه ، آماده رفتن به دیدار تنها عشق زندگی اش میکرد . به دیدارش میرفت ، او را به آغوش میکشید ، طعم لب هایش را در ذهن خودش میچشید و نفس هایش را تنفس میکرد . هر روز داستان تلخ اما شیرین عاشقیش به همین منوال بود . پس از گذشت 40 روز ، هیچ چیزی دیگر از او سیرابش نمیکرد . نه دیگر قاب عکسش را میخواست بغل کند ، نه دیگر میخواست به دیدن خیالی اش برود و نه دیگر میخواست تنها گوینده باشد . دلش برای شنونده بودن تنگ شده بود . رفتار پر شکوهی مثل مرگ را انتخاب کرد ، از دنیای تنهایی اش خداحافظی کرد و به عشقش سلام ...

توجهاتی از رز برای زیبا بودن عشق تنیده در رایحه ، عرض اندامی از چرم و مشک عمیق که تلخی داستان را به ما میفهماند و دریایی از شیرین بودن نفس های آن دو عاشق با همراهی و هم قدمی عسل به ما عطری خاص را تحویل میدهد که آن را داستان عاشقی یا لاورز تیل خطاب میکنیم . پرفورمنس بی کرانی دارد چرا که چنین عشقی حد و مرز ندارد . تمامی معادلات موجود در ذهنتان را بهم میریزد و با منش و رفتار خودش خودنمایی میکند . 9.5/10

بوی جان می آید اینک از نفس های بهار دسته ای پر گل اند این شاخه ها، بهر نثار با پیام دلکش نوروزتان پیروز باد  با سرود تازه هر روزتان نوروز باد  شهر سرشار است از لبخند، از گل، از امید تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد. سال نو بر شما عزیزان مبارک باد🌹❤️‍🔥❤️💐💐💐

حامد جان اینو کجا دیدی؟ چی شنیدی راجع بهش؟