سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
سادوناسو تمامی حسهای شما را از لذت سرشار میکند؛ عطری که گوهر تجربیات فردی را مجسم میکند و به روح گرما میبخشد. سادوناسو تمامی اغواگری و هوسانگیزی نابش را از ردی نیرومند، شرقی، مشک اندود و آمیخته به سویههای حیوانی میگیرد. نتهای قهوه در این عطر با مشک و چوب صندل آمیخته میشوند و حسی از جنس شور و شوق یا تمایلات شدید نفسانی را عرضه میکنند. نتهای دانه تونکا، وانیل و روایح حیوانی هم سرشاری حسهای جدیدی را بهوجود میآورند و احساسات شما را برای کشفهای تازه و چشیدن تازگیها آماده میسازند.
برند | ناسوماتو |
عطار | الکساندرو گولتیری |
کشور مبدأ | هلند |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
از آنجایی که فضای متن تا حدی با فضا و کانسپتی که برای این عطرِ لچر ایجاد شده، هماهنگی و کفویّت داره، امید که ساحت ادب خدشه برنداره و مدیر محترم هم با اغماض و چشمپوشی اجازه تایید صادر بفرمایند.
وقتی چنین عطرهایی تولید میشن و محبوبیت پیدا میکنن باید هم عطار و هم دوستدار و مدافع عطر بدونن که تو دعوا حلوا خیرات نمیشه و دروازهی نقد همیشه گشودهاس.
بشخصه هیچ حس جنسی از سادوناسو نگرفتم.
رایحهاش نه چنان گیرا و دلپسند بود نه نفرتی حاصل کرد. سمپل ۵ میلش بلاتکلیف داره برا خودش هستندگی میکنه. به خیال خودش خیلی دلبره (از بقیهی عطرام جداش کردم یه وخ دلشونو نبره).
نه حسی حماسی و نه میلی شدید. شیرین، سنتتیک، وانیلی، کمی حیوانی، ادراری [که مطمئن نیستم گروه بویایی به این نام داشته باشیم] عرقکرده، کان.د.ومیکال [به قول عزیزان] و خانه کرده در کندوی عسل... اع اع اع بگو دیگه. اکبیری برا همین انقد شهوانی و تحریک آمیزه: از اولشم معلوم بود دلْ پیشکشِ ملکهی زنبورا کرده و اصلا همهی دادار دودورش برا این خانوم تپلِ تنبلِ تنپرورِ. شاید به دماغ عسلدوست زیزی خانوم خوش بیاد و هوش از سرش بپرونهها، ولی برای ما نیمه آدما بوی تخم مرغ با رب خانگی هوسانگیزتره تا این کندوی کنار عنبرنسارا. خوب بود چند لایه پیاز هم لای نتهاش کار میذاشت گوالیتری که دیگه در بلاتکلیف بودن بین این همه تبلیغ و شایعه و این بوی نه چندان دیوانه، تیر خلاصرو به شاه دماغهای اسیر القائات بزنه.
هیسسسسسس! یه مسئلهایرو اینجا میگم، فقط به مدیر عزیز نگید؛ میترسم تایید نکنه متن بیچارهرو. گوشهاتونو بیارید جلو:
اسم عطر بعلاوه ادعاهای تحریکآمیزیِ جنسی که این مایع سیهرویِ بیتربیت دنبال خودش میکشه، همهاش زیر سر اینه که گوالتیری بیادب مثل جردن بلفورت همیشه سرشو تو جاهایی فرو میکنه که نباید. مرد حسابی سرتّ تّو ... بله بله مدیر عزیز چشم... بچهها لونهی جِری... سرت تو لونهی جری چیکار میکرد که با این همه سادوناسوی کثیف و بدبو ازش بیرون بیای و آبروی هر چی عطر و ضد عطر و غیر عطرهرو ببری؟
به بینیت یاد بده هی ندُوه بره تو سوراخها و غارهایی که نباید. یه وقت دیدی مثل جان ادوارد جونز تو یکیشون گیر کرد و نتونستن بکشنش بیرون؛ خودتم شدی مثل حضرت کاوالایف بیدماغ و آبروت رفتها.
اون وقت دیگه کی میاد برای ملت ما بلک افغانِ خفن بزنه و هندونه کنه تو آستینشون؟ همهی کارات میشن مثل بلاماژ: اون چیزی از آب درنمیان که میخواستی!!!
بهت هشدار میدم:
ما تازه از آسیبهای جدی و جهانی ورود بیجای خفاش تو سوپ چینیها رها شدیمااااا برادر.
خیلی میترسم یه روزی خبرش بیاد که دماغ عطار دیوانه عامل ویروس طاعوناسو در عرصهی جهانی شد.
خلاصه از ما گفتن:
هی سرتو نکن تو نقاطی که ... هیچی دیگه. نکن! درسته تو مملکت دموکراتیکی زندگی میکنی، ولی خودکنترلی نداری جانم؟ زشته!
اگر چشمم کور نشود و نگردد استخوانم پوسیده به دست دوستداران گوالتیری باید عرض کنم که ایشون در سه کلمه پیچ میخورد و فتیله پیچ میشود و چپ میکند و به پیچش چرم کوئوم میپیچد:
۱ تبلیغات. ۲ آوانگاردیسم. ۳خَفَنیّت [اگر ادیبان جمع به این واژهی بیچاره اشکال نکنند که علامت مصدر صناعی عربی روی کلمه فارسی ناید. بالاخره پیچ در پیچه، چه انتظاری دارید؟ بنویسم خفن بودگی؟ چشم! خفن بودگی!] که این خصیصهی سوم در پی دومی به وجود میاد و چهارمیرم دزدکی بگم: کیاست و تیزهوشی.
البته جناب الکساندرو خصیصههای دیگری هم به مثابهی یک پدیده در جهان عطر داراست و دوستان همه میدانند.
یک بررسی کلی:
در جهان افسانهای عطر هم زوم کردن روی مسائل جنسی، در معرض اتهام پوپولیسم و سودجوییست. همچنانکه در نقاشی و شعر و رمان و سینما هم.
فیلمهای زیادی با مضامین جنسی ساخته شدهاند و حرفی برای گفتن دارند، اما مسائل جنسی را موضوع اثر قرار نمیدهند؛ بلکه آنرا مشکل، درد، آسیب اجتماعی یا وجههی تاریخیْ خاص قرار داده و یا محدودیتهایش را نقد میکنند؛ به قولی اثر تبدیل میشود به پاتولوژی روانی، فرهنگی، اجتماعی و ...
در مقابل فیلمی هم هست که سراسر س.ک.س و اروتیک و جان بخشی جنسی به انسان عقدهای و عقب مانده و شاید خجلیست که دستش جز به این فیلم برای ارضای نیازهایش نمیرود... شاید هم برود، دست است دیگر، ولی فیلم عامل آن است: میشود نیمفومانیاک: البته فیلم حرفهای دیگری هم برای گفتن داشت، ولی صحنههای اروتیکاش سخنرانیهای هیتلر را هم میبلعید چه رسد به درد و دل با دختر معتاد به س.ک.س! یا عشق اثر بیمعنای (این واژهرو بر من ببخشید) نوئه با تمام روابط پیچیدهای که بین کاراکترای نه چندان پختهاش داشت.
سادوناسو هم تلسکوپیست که درست روی لبهی آن چیزّی زوم کرده که مامان باباهامون میگفتن زشته پنهونش کن. اع!
آخه بیتربیت، بیچشم و رو یکم یواش، این چه دریه که تو نسخهی اکستریتات داری؟
سادوناسو اثر هنری بیپروا، جسور، پر هیاهو، ضعیف، مهمل، بیادب، برونگرا، هزل، بیمحتوا و در عین حال باهوشیست که از عطاری هوشمند تراوش یافته.
آدمیزاد؛ این موجودِ آگاه از محدودیت، عقدهها و نیازهایش که از پشت بام آزادی افتاده و در نهایت ابتذال با صورتی خراشیده و بیچشم، دستی کج و لنگ لنگان به دنبال دلبریّ از جنس مخالف است و ناچار گوالتریی باید که برای امتلاء کمبودهایش سادوناسوی پرمدعا و غوغا بپاکردهای را خلق کند تا مگر... مگر این آدمیزادِ نفله به مذاق حضار در جلسهی شامگاهیِ میل و نکبت خوش آید، یا در وهم تاریک و جهل مرکب خویش گمان کند که خوش آمده. این موردرو دیدم که میگم.
صدّ تّاسّف به ایّن هّمه ابتذالّ و فرومایگیّ!!!
میدانید که از پینوشت گریزی نیست:
هیچوقت این جمله سنت آگوستینرو فراموش نکنید که گفت:
هرزگیِ کمدی هرگز برای حضار قابل تحمل نمیبود اگر رسوم جامعه قبلا همان هرزگیها را جایز نشمرده بود.
اگه عرضه هست[بعلاوهی استقبال] یعنی تقاضا هست. و پوپولیسم یعنی اینکه ما نه تنها هنر اینو نداشته باشیم که ذائقهسازی کنیم، حتی از ذائقهی کج و معوّج این مشتی گوشت کیلویی درب و داغون کمال سو استفادهرو برای سودجویی و فروش بیشتر بکنیم.
و بعضیها بگویند که بععععله بکشید کنار
گوالتیری آرتیست با کاروانی از هنر ناب و گوهرین از راه رسید.
ببخشید من مارکوپولویی نمیبینم. هر چه هست پوپولیسم و هوشمندی و کیاست و سوء استفاده از شه..وتِ خودجلوهگری مخاطبست.
من نسخهی چپکردهی اینترلود و سالومه و ... رو با قدرتمندترین ناسوماتویی که میشناسید تاخت نمیزنم... اگه عطارش گوالتیریای باشه که ارزشی برای هنر قائل نیست(بازم اگه بفرمایید عطرسازی هنر نیست که دعوایی نمیمونه) و جز برای سود و دادار دودور بیشتر هنرشرو به کار نمیگیره. هه. هنر! عجب! به نظرم حتی خود گوالتیری هم از اون دستهست که به ریش ایدهی هنر بودن عطرسازی میخنده. خودمم گاهی میخندم.
پینوشتِ پینوشت:
بشخصه بعضی روایح (صرفا رایحه) خانههای ناسوماتو و اورتو پاریسیرو دوست دارم از جمله کوئوم، ترونی، دورو، بارائونادا، فانتوماس و تا حدی نودی فلوروم و بلاماژ وَ این غیر از اینه که عملکرد هنرمند در مقام هنریشرو نقد کنی. لطفا سوء تفاهم نشه.
مشک آن است که خود گوید نه دادار دودور.
یه پینوشت دیگه:
این جملهرو شنیدید: تنها آنانکه دست به کاری نمیزنند، هرگز خطا نمیکنند. گوالتیری هم یه آفرین داره که حداقل کاری میکنه و توش عامدانه و آگاهانه آفساید میده. حداقل به ریش نشستگان و باتلاقیان پر از سکون میخنده.
آفرین بهش.