سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
صریح. منحصر به فرد. فوق العاده.
یک چرم منحط به سبک شرقی که با بوی مست کننده خود هوا را پر می کند؛ و مبادلات خصوصی و لحظات محرمانه را درست زمانی که تخیل به واقعیت می پیوندد، بر می انگیزد؛ این رایحه را فقط با یک روش می توان توصیف نمود.
نوع عطر | ادو پرفیوم |
برند | تام فورد |
سال عرضه | 2017 |
گروه بویایی | رایحه های چرمی |
کشور مبدأ | ایالات متحده |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | اسطوخودوس ، سالویا اسکلاریا |
اسانس میانی | وانیل ، چرم ، بادام ، پونه کوهی |
اسانس پایه | دانه تونکا ، کهربا، چرم ، روایح چوبی، کشمران |
در بخشی از مانیفست کمونیست، فریدریش انگلس و کارل مارکس به این قامت و اشتراک میرسند : نیاز به فروشِ دائم و فزایندهی محصولاتاش، بورژوازی را در سراسرِ کُرهی خاکی میتازاند. او باید همهجا میخاش را بکوبد. همهجا بساطی علم کند وَ در هر نقطه رابطه بسازد. جامعهی نوینِ بورژوایی که اینچنین سحرآمیز وسایلِ قدرتمندِ تولیدومبادله را به صحنه آورده است، یادآورِ آن جادوگری است که دیگر قادر به مهارِ ارواحِ زیرزمینیای که خود احضارشان کرده نیست! کافی است به بحرانِ تجاری اشاره شود که در بازگشتِ ادواریاش هستیِ جامعهی بورژوایی را با تهدید و بحرانی مداوم زیر سؤال میبرد. بورژوازی به چه وسیلهای بر بحران غلبه میکند؟ از یک طرف با از میان بردنِ جبریِ، انبوهی از نیروهایِ مولد وَ از طرف دیگر با فتحِ بازارهایِ تازه وَ نیز با کشیدنِ شیرهی بازارهای قدیمی. یعنی به چه وسیلهای؟ به این وسیله که بحرانهایِ همهجانبه و نیرومندتری را تدارک میبیند و امکانات مهارِ بحران را کاهش میدهد!
نیاز به فروشِ دائم و قربانی کردن هرچیز برای این اصل!
ایجاد رابطههای تازه و مندرآوردی در تمامیتِ بازار
خلق بحرانهایِ همهجانبه و نیرومندتر
فتح بازارهای تازه و کشیدن شیرهی بازارهای قدیمی
ایجاد یک بنبست، ناچاریِ اجتماعی و تضعیفِ حق انتخاب
پررنگ تر کردنِ شکاف طبقاتی وَ تقسیمِ جانبدارانه یِ واژهی لذت!
تام فورد : اعتراض دارم جناب قاضی
مارکس : خفه شو!
انگلس : راست میگه. خفه شو لطفا.
قاضی : آقایون احترام جلسه رو حفظ کنید؛ آقای فورد برای حفظ ظاهرِ کریه عدالت باید بگم اعتراض وارد نیست! اما بهتون قول میدم تبرئه خواهید شد!!
او عدالت را در شیره کِش خانهها، میانِ یک چُرتِ مرغوب و شُعارِ 'هرچه شد! من که نشئه هستم' جا گذاشت...!
کی به دادگاه و قاضیِ ناجورش اهمیت میده؟ ما عدالت رو کف خیابون لخت میکنیم :))
تام فورد در نحوه پرزنت مشتری، هدف فروش، سیاست بازاریابی وَ نحوه چاپیدن پول مردم در نقطه مقابل فردریک مال قرار میگیره. البته یک نقطه اشتراک عظیم هم دارند!
فردریک مال با الوعد، القمر، اللیل و... به فکر خالی کردن دشداشه ی گَر و گشادِ کسانی که با شتر تک چرچ میزنن و برروی چاههای نفت، کارگران رو به صلابه میکشند!
تام فورد با فبیولس، لاست چری، پرپل پچولی و... به فکرِ کیف دستیِ چرم بوفالوی بچه مزلف هایِ آمریکاییِ که شبها با بوگاتی تو هالیوود بولوار ویراژ میدن و از روی جسدِ فقر وُ برابریِ اجتماعی با لاستیکهای چند اینچی عبور میکنند!
نقطه اشتراک عظیم: درستِ که تام فورد جیب آمریکایی های پولدار رو میزنه، اما، همون جیب هم توسط اسکناسهایِ چَربِ دوستانِ تک چرخ زن پُر میشه! صاحب سفره همون شتر سوارِ جذابه :)
این جمله نشانِ نژادپرستی نیست! بلکه تَشر واضح به کسانی است که با پول مفت، آدم کشی و خونخواری در حال بلعیدن جهان هستند!
البته تَشری بی فایده و نافرجام!
با استاد فیزیک دوره منفورِ دانشجویی، که الان واشینگتن زندگی میکنه صحبت میکردم، میگفت تمام دانشجوهای پولدار من یک عکس با این عطر در کنار فرمونِ مَزراتی و موستانگ خودشون دارن! :) واقعا چقدر سیستم مفعول، متعفن و عقب افتادهای. داروین به خواب هم نمیدید بشر انقدر پوچ و پرت باشه! آدم دیوانه میشه وقتی میبینه تبلیغ تا این حد ساده میتونه از کمبودهای بشری بر علیه خودش استفاده کنه و اینچنین چپاولی راه بندازه. بعضی از هنرها واقعا به درد کسانی میخورن که به دوست دخترشون سوسمار و خرطوم فیل هدیه میدن!!
نکته : من اینجا به هیچ وجه با عطار، رایحه، میزان'کیفیت هنری، هارمونی اثر و... کاری ندارم. چه بسا، جناب دومینیک روپیون بسیار برای من قابل احترام هستند و خانم شِیمالا مزندیو هم همنیطور... ایشون رو بعد از خلقِ اوآژان مارلی بیشتر شناختم :)
نیاز میدونم به این اشاره کنم که نقدهایی از این دست هیچگاه به سمت عطار، رايحه و... نمیرن. صرفا ایدههای مارکتینگ و...!! [خالق القمر اگر اشتباه نکنم جناب روپیون نیستن! ولی یادم نمیاد کدوم آرتیست بود]
عطری شرقی، شیرین وانیلی، چرمی اسپایسی چوبی، پودری لاکتونیک که در قلب خودش یک آکورد کهربا رو پنهان کرده وَ برای من خیلی غنی، حجیم و شهد گونه و شیرین آغاز شد. زمانی که حجم زیادی از قند رو داخل آبِ در حال جوش میریزید یک بوی عجیب و فضای نوچ شکل میگیره که طعم شیرین داره و طبع گرم. برای من اون احساس ایجاد میشد. در گام بعدی جریان اسپایسی و رگههایی شبیه به بادام با رُست تیره (که مغز تلخ داره!) به مشامم رسید که میره به سمت یک آکورد چرم، اتمسفر پودری و چوب روشن خامه ای...
تنها چیزهایی که خیلی پررنگ به یادم مونده رگه های جالب تلخی در کنار چرم؛ وانیل! که برای من شیرین به نظر میرسید و ذات بسیار پرحرارت و گرمادیده است! حس گرمازده شدن درواقع ایجاد میکرد. من اگر عطر بسیار هات استفاده کنم کلافه میشم. چون بدنم بسیار گرمِ و فشار خونم غالبا بالاتر از حد نرمال :) ربطی به سرما و گرمای هوا هم نداره. اتفاقا تو سرما بدتره! چرا؟ چون مثلا داخل اتومبیل، بخاری روشن میکنید.. آخ آخ. قشنگ میشه آخرالزمان! آتش از آسمان میبارد و شعله از دهان خارج میشود :))
باتل و رایحه : هفت
ماندگاری: هشت
سیاژ و نشر : بسیار معقول.
آقایان؛ زمستان
جغرافیا : قطب شمال.
ده روز قبل یکی از دوستان من که اروپا زندگی میکنه اینسنس سری سوم کام د گغسون؛ آن بودائیِ ریاضت کشیده و شلاق خورده! اثرِ جناب برتراند دوشافو رو در حجم 50میل تو یک آفر ناب 88 دلار خریده! به به :( من فکر میکردم هیچ جای دنیا اصلا پیدا نمیشه.
خروپف اون عطر دَرزهای تام فورد رو باز میکنه! فلسفه، تیرگی و مرثیه اون مخلوق کجا این گرمازده ی آقازاده پسند کجا! حجم دود اون عطر روی هرچی بوگاتی تو هالیوود هست خط میندازه و شتر ها رو از نفر به فروند تبدیل میکنه میفرسته کره ماه!
این عطر ازنظرمن بلوف داره! بزرگنمایی، فرافکنی، سفسطه. تام فورد میخواد 'هم' مثل فلان سلبریتیِ بی مخ تو چشم باشه، مثل هگل پیچیده به نظر برسه، بین دانشمندان اسمش رو بیارن، قیافه ساختارشکن به خودش بگیره، تو تمام مهمونی های ملکه شرکت کنه، آخر هفته با دوتا بازیگرِ در پیت بره کافه، لوکس باشه، ادا اصولِ آوانتگارد و گاها انتزاعی در بیاره، شبا با زیرپوش آبی و شکم گنده اش آبجو بخوره، کنارِ استخر پسته تناول و بادگلو رها کنه در آخر هم بگه مردم ما هنر و لذت رو برای همه میخواهیم :)
نه برادر... برای من حداقل نه! این وسط من شیشه بنتلی ارزون قیمت و بیچاره ی خودم رو با احترام برق میندازم و از رایحه ی بدون ادعاش لذت میبرم :))
یک گیلاس شامپاین نوشید! همانطور که برروی پوست پرحرارتِ اورانگوتانِ خانگی خود دست میکشید با قیچیِ پلاتینی سیگار کوبایی خود را کات کرد و با فندکِ طلایِ الماس نشانَش که رَدِ بوسهی آتشینِ ملکه انگلیس برروی آن پیدا بود تنباکو را آتشش زد! بوی کمرهای شکستهی کارگران کوبایی در اتمسفر پیچید! برروی تَنش تتویی بود از رخساره ی افلاطون! خدمتکار از او پرسید : ببخشید قربان. این تتو چهره چه کسیِ؟ عینکش رو برداشت و پاسخ داد : چگوارا ! :))
دوست دخترش گفت : شاعر لعنتی من!
خدمتکار زیر لب زمزمه کرد... گاوهای بی شاخ و دم :)
باشد که جناب گاو بابت این توهین مرا ببخشند!
Friedrich Engels, Karl Marx - The Communist Manifesto
Comme des Garcons, S3 Incense. Kyoto :)
Bertrand Duchaufour :)
Dominique Ropion :)
Shyamala Maisondieu
FM Promise, The night, the moon
TF Lost cherry, purple patchouli