TOM FORD - F**king Fabulous

تام فورد فاکینگ فابولوس

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-42002
نوع عطر : ادو پرفیوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : رایحه های چرمی
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : تام فورد
کشور مبدأ : ایالات متحده
سال عرضه : 2017
کد کالا : ATR-42002
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 580
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
29,000,000 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    106
  • نمی پسندم
    33
  • - 25 سال
    12
  • + 25 سال
    87
  • + 45 سال
    7
  • روزانه
    18
  • رسمی
    91
تعداد رای های ثبت شده : 456
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

صریح. منحصر به فرد. فوق العاده.
یک چرم منحط به سبک شرقی که با بوی مست کننده خود هوا را پر می کند؛ و مبادلات خصوصی و لحظات محرمانه را درست زمانی که تخیل به واقعیت می پیوندد،  بر می انگیزد؛ این رایحه را فقط با یک روش می توان توصیف نمود.

نوع عطر ادو پرفیوم
برند تام فورد
سال عرضه 2017
گروه بویایی رایحه های چرمی
کشور مبدأ ایالات متحده
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه اسطوخودوس ، سالویا اسکلاریا
اسانس میانی وانیل ، چرم ، بادام ، پونه کوهی
اسانس پایه دانه تونکا ، کهربا، چرم ، روایح چوبی، کشمران
نمره کاربران
F**king Fabulous-تام فورد فاکینگ فابولوس
رایحه
8.4
158 رای
ماندگاری
8.1
158 رای
پخش بو
7.8
158 رای
طراحی شیشه
8.4
158 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند تام فورد
اخبار برند تام فورد
عطرگرام
نظرات کاربران (98 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
8
رایحه
7
ماندگاری
7
پخش بو
7
طراحی شیشه
درود
تامفورد فاکینگ فابیولس یا شگفت انگیزه لنتی
عجب اسم بحث برانگیزی...!
کاملا یونی، مخصوص قرار های شبانه

مدل کارو زیاد رسمی ندیدم و بیشتر برای استفاده روزانه مناسبه

نمیدونم چرا هچ روایت و حرف خاصی راجب این رایحه ندارم و یک کلام بگم عالی و دوس داشتنی

ایشون همون فرزند خوشتیپ خانواده دلبر تامفورده که نظر جنس مخالفو بخودش جلب میکنه :)

واقعا که اکثر کارای تامفورد تحسین برانگیزن ~

[EDITED] 1400/12/14 00:56
13 اسفند 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : ابوالحسن مانی والی‌زاده

لطفا اونایی که هم توسکان لدر رو امتحان کردن هم فاکینگ فابیولس رو بگن کدوم یکی رو بیشتر میپسندن؟؟؟
26 بهمن 1400 پاسخ تشکر
فبیولس
27 بهمن 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : Cheles Arad felegari
توسکان لدر و عوود وود بهتر از فابوبوس هستن
27 بهمن 1400 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : سلطان عطربازهای ایران و توران ابراهيم عباسی راکی
با قدرت توسکان لدر!
11 فروردین 1401 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : پیام طاهری
من بوی فاکینگ فابیلوس رو بیشتر می‌پسندم اما بوی توسکان لدر ماندگاری بیشتری داره
12 شهریور 1403 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : marjanmohamadi فرهاد

نت چرم کار خاص و لاکچریه و خیلی جای شکر داره که چنین کار زیبایی روایح حیوانی و مشک هم داخلش نداره. این یه مزیته برای من که دنبالش بودم. عطرای مشکی امضای من نمیشن. تنکس تامفورد🙏 اینطوری داره میره کم کم بشه یه امضای زمستانی اونم نه همیشه، مکانها و مناسبتای مهم. البته با این قیمتا.... 😱آخرش که چی بالاخره توی لیستم هست خداروچه دیدی خداباماست🤭🥳😉😉😉
26 بهمن 1400 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟 𝑆 سعید رضایی شوشتری

تستش کردم، بمب عجیبیه، اینقدر تغییر نت داره که تا نصفه های تغییرات نت، به کلی سردرگم میشین که این چجور عطریه و ممکنه ازش دست بکشید. دلیل لعنت بودنش بنظرم همینه چون ساختارش پیچیده ست اما اون چیزیکه برجسته اش کرده نت بادامه، چقدررررر زیباست بادام، بوی پودر بچه رو القا میکنه محصولات بچه، اما به زیبایی یک فرد بالغ نه یک بچه چون چرم و کشمران به ترکیب عمق بالغی میدن و دیگه اینجا با یه کار بزرگسال با شخصیت و بسیار حساب شده طرفیم.‌ بوی لذتبخشی داره بشدت، نت بادام اعتیاد آوره توش، و همچنین اسطوخودوس، ولی بازم میگم ممکنه نصفه کاره ازش دست بکشید تغییرات زیادی داره و خودتونم سردرگم میشید واقعا لعنتیه و فضای خاصی داره
در کل عطر زیباییست یه کار فاخر از تامفورد، یکی دیگه از کارهای عجیبش که بمب بوده عود وود هست این دوتا بنظرم عجایب تامفورد بودند.... اینا عطرهای مجلسی هستند برای روزانه بنظرم هدر دادنه. لایک به تامفورد
26 بهمن 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : nazanin مسافر
با سلام
واقعا همان است که فرمودین یه مقداردر مورد این عطر داره کم لطفی میشه البته قیمت بالاش هم مزید بر علت هست ولی بسیار سنگین و جذاب هست. من از این طور روایح پیچیده واقعا لذت میبرم.
26 بهمن 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : masoud CH ایرن

واسم عجیبه که چرا در مورد فابیولس اینقد کم نظر داده شده!!!؟ آخه میبینم در مورد توسکان لدر و امبر لدر که از نظر رایحه پایینتر از فابیولس هستن بیشتر صحبت شده! حتی لالیک مشکی که از نظر رایحه به پای فابیولس نمیرسه در موردش بیشتر نظر داده شده و صحبت شده!
فکر میکنم فابیولس تنها عطری هست که حتی با کمی بوی شیرین که داره بازم ازش خوشم میاد هیچ وقت عطرای شیرین رو دوست نداشتم ولی فابیولس یه بوی لاکچری و خاصی داره
خوشحال میشم بقیه هم نظر بدن و بیشتر در موردش صحبت بشه
25 بهمن 1400 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : masoud CH marjanmohamadi
کم نظر داده شده چون قیمتش اونقدر بالاست که کسی جرات نکنه بلایندبای کنه، دستریزش هم برخلاف اون دوتا که فرمودید خیلی گیر نمیاد، کلا زیاد تست نشده
25 بهمن 1400 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : marjanmohamadi امید جالینوس

سلام و عصر بخیر خدمت دوستان عزیزم:
این کار تام فورد شروعی جالب و خاص داره. حضور توام چرم و بادام در معیت نتی نیمه سبز و پودری در آغاز کار باعث شکل گیری رایحه ایی جذاب و خاص شده.به نظر من چرمی داغ و جذاب و بادامی به غایت تلخ در این عطر به کاربرده شده. کاری تقریبا گرم و نیمه سنگین که از اواسط نمایش خودش یکمی حال و هوای اسپایسی رو بروز میده. درای داون کار هم تلفیقی نیمه شیرین و کمی پودری و چوب گون داره که حضور مجدد چرم و نیز تونکا رو میتونید به وضوح حس کنید.در کل سبک جدیدی از رایحه های چرمی رو میتونید تجربه کنید با این کار تام فورد اما انتظار یک شاهکار یا رایحه ایی پیچیده رو نداشته باشین از فابولوس. قیمت بسیار نامعقول هست نسبت به جنس و نوع رایحه کار که بواسطه ادعای برند مزبور در بکارگیری مواد طبیعی با کیفیت بالا توجیح شده.
رایحه گرایش بیشتری برای استفاده آقایون رو داره ولی خانم ها هم با استایل و پوشش خیلی خیلی رسمی میتونن این کار رو استفاده کنند. ماندگاری خوب و معقولی داره و پخش آغازین کارهم تقریبا بالاست که به مرور زمان از شدتش کاسته میشه.
سالم و خوشحال باشین همه
23 بهمن 1400 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : امیرعلی نجاتی nazanin

تام فورد فَبیولِس نیست!
در بخشی از مانیفست کمونیست، فریدریش انگلس و کارل مارکس به این قامت و اشتراک می‌رسند : نیاز به فروشِ دائم و فزاینده‌ی محصولات‌اش، بورژوازی را در سراسرِ کُره‌ی خاکی می‌تازاند. او باید همه‌جا میخ‌اش را بکوبد. همه‌جا بساطی علم کند وَ در هر نقطه رابطه بسازد. جامعه‌ی نوینِ بورژوایی که این‌چنین سحرآمیز وسایلِ قدرتمندِ تولیدومبادله را به صحنه آورده است، یادآورِ آن جادوگری است که دیگر قادر به مهارِ ارواحِ زیرزمینی‌ای که خود احضارشان کرده نیست! کافی است به بحرانِ تجاری اشاره شود که در بازگشتِ ادواری‌اش هستیِ جامعه‌ی بورژوایی را با تهدید و بحرانی مداوم زیر سؤال می‌برد. بورژوازی به چه وسیله‌ای بر بحران غلبه می‌کند؟ از یک طرف با از میان بردنِ جبریِ، انبوهی از نیروهایِ مولد وَ از طرف دیگر با فتحِ بازارهایِ تازه وَ نیز با کشیدنِ شیره‌ی بازارهای قدیمی. یعنی به چه وسیله‌ای؟ به این وسیله که بحران‌هایِ همه‌جانبه و نیرومندتری را تدارک می‌بیند و امکانات مهارِ بحران را کاهش می‌دهد!

نیاز به فروشِ دائم و قربانی کردن هرچیز برای این اصل!
ایجاد رابطه‌های تازه و من‌درآوردی در تمامیتِ بازار
خلق بحران‌هایِ همه‌جانبه‌ و نیرومندتر
فتح بازارهای تازه و کشیدن شیره‌ی بازارهای قدیمی
ایجاد یک بن‌بست، ناچاریِ اجتماعی و تضعیفِ حق انتخاب
پررنگ تر کردنِ شکاف طبقاتی وَ تقسیمِ جانبدارانه یِ واژه‌ی لذت!

تام فورد : اعتراض دارم جناب قاضی
مارکس : خفه شو!
انگلس : راست میگه. خفه شو لطفا.
قاضی : آقایون احترام جلسه رو حفظ کنید؛ آقای فورد برای حفظ ظاهرِ کریه عدالت باید بگم اعتراض وارد نیست! اما بهتون قول میدم تبرئه خواهید شد!!

او عدالت را در شیره کِش خانه‌ها، میانِ یک چُرتِ مرغوب و شُعارِ 'هرچه شد! من که نشئه هستم' جا گذاشت...!

کی به دادگاه و قاضیِ ناجورش اهمیت میده؟ ما عدالت رو کف خیابون لخت می‌کنیم :))

تام فورد در نحوه پرزنت مشتری، هدف فروش، سیاست بازاریابی وَ نحوه چاپیدن پول مردم در نقطه مقابل فردریک مال قرار می‌گیره. البته یک نقطه اشتراک عظیم هم دارند!
فردریک مال با الوعد، القمر، اللیل و... به فکر خالی کردن دشداشه ی گَر و گشادِ کسانی که با شتر تک چرچ میزنن و برروی چاه‌های نفت، کارگران رو به صلابه می‌کشند!
تام فورد با فبیولس، لاست چری، پرپل پچولی و... به فکرِ کیف دستیِ چرم بوفالوی بچه مزلف هایِ آمریکاییِ که شب‌ها با بوگاتی تو هالیوود بولوار ویراژ میدن و از روی جسدِ فقر وُ برابریِ اجتماعی با لاستیک‌های چند اینچی عبور می‌کنند!

نقطه اشتراک عظیم: درستِ که تام فورد جیب آمریکایی های پولدار رو میزنه، اما، همون جیب هم توسط اسکناس‌هایِ چَربِ دوستانِ تک چرخ زن پُر میشه! صاحب سفره همون شتر سوارِ جذابه :)

این جمله نشانِ نژادپرستی نیست! بلکه تَشر واضح به کسانی است که با پول مفت، آدم کشی و خونخواری در حال بلعیدن جهان هستند!
البته تَشری بی فایده و نافرجام!

با استاد فیزیک دوره منفورِ دانشجویی، که الان واشینگتن زندگی میکنه صحبت می‌کردم، میگفت تمام دانشجوهای پولدار من یک عکس با این عطر در کنار فرمونِ مَزراتی و موستانگ خودشون دارن! :) واقعا چقدر سیستم مفعول، متعفن و عقب افتاده‌ای. داروین به خواب هم نمی‌دید بشر انقدر پوچ و پرت باشه! آدم دیوانه میشه وقتی میبینه تبلیغ تا این حد ساده میتونه از کمبودهای بشری بر علیه خودش استفاده کنه و این‌چنین چپاولی راه بندازه. بعضی از هنرها واقعا به درد کسانی میخورن که به دوست دخترشون سوسمار و خرطوم فیل هدیه میدن!!

نکته : من اینجا به هیچ وجه با عطار، رایحه، میزان'کیفیت هنری، هارمونی اثر و... کاری ندارم. چه بسا، جناب دومینیک روپیون بسیار برای من قابل احترام هستند و خانم شِیمالا مزندیو هم همنیطور... ایشون رو بعد از خلقِ اوآژان مارلی بیشتر شناختم :)
نیاز میدونم به این اشاره کنم که نقدهایی از این دست هیچگاه به سمت عطار، رايحه و... نمیرن. صرفا ایده‌های مارکتینگ و...!! [خالق القمر اگر اشتباه نکنم جناب روپیون نیستن! ولی یادم نمیاد کدوم آرتیست بود]

عطری شرقی، شیرین وانیلی، چرمی اسپایسی چوبی، پودری لاکتونیک که در قلب خودش یک آکورد کهربا رو پنهان کرده وَ برای من خیلی غنی، حجیم و شهد گونه و شیرین آغاز شد. زمانی که حجم زیادی از قند رو داخل آبِ در حال جوش می‌ریزید یک بوی عجیب و فضای نوچ شکل می‌گیره که طعم شیرین داره و طبع گرم. برای من اون احساس ایجاد میشد. در گام بعدی جریان اسپایسی و رگه‌هایی شبیه به بادام با رُست تیره (که مغز تلخ داره!) به مشامم رسید که میره به سمت یک آکورد چرم، اتمسفر پودری و چوب روشن خامه ای...

تنها چیزهایی که خیلی پررنگ به یادم مونده رگه های جالب تلخی در کنار چرم؛ وانیل! که برای من شیرین به نظر می‌رسید و ذات بسیار پرحرارت و گرمادیده است! حس گرمازده شدن درواقع ایجاد می‌کرد. من اگر عطر بسیار هات استفاده کنم کلافه میشم. چون بدنم بسیار گرمِ و فشار خونم غالبا بالاتر از حد نرمال :) ربطی به سرما و گرمای هوا هم نداره. اتفاقا تو سرما بدتره! چرا؟ چون مثلا داخل اتومبیل، بخاری روشن می‌کنید.. آخ آخ. قشنگ میشه آخرالزمان! آتش از آسمان می‌بارد و شعله از دهان خارج می‌شود :))

باتل و رایحه : هفت
ماندگاری: هشت
سیاژ و نشر : بسیار معقول.
آقایان؛ زمستان
جغرافیا : قطب شمال.

ده روز قبل یکی از دوستان من که اروپا زندگی میکنه اینسنس سری سوم کام د گغسون؛ آن بودائیِ ریاضت کشیده و شلاق خورده! اثرِ جناب برتراند دوشافو رو در حجم 50میل تو یک آفر ناب 88 دلار خریده! به به :( من فکر میکردم هیچ جای دنیا اصلا پیدا نمیشه.
خروپف اون عطر دَرزهای تام فورد رو باز میکنه! فلسفه‌، تیرگی و مرثیه اون مخلوق کجا این گرمازده ی آقازاده پسند کجا! حجم دود اون عطر روی هرچی بوگاتی تو هالیوود هست خط میندازه و شتر ها رو از نفر به فروند تبدیل میکنه می‌فرسته کره ماه!

این عطر ازنظرمن بلوف داره! بزرگنمایی، فرافکنی، سفسطه. تام فورد میخواد 'هم' مثل فلان سلبریتیِ بی مخ تو چشم باشه، مثل هگل پیچیده به نظر برسه، بین دانشمندان اسمش رو بیارن، قیافه ساختارشکن به خودش بگیره، تو تمام مهمونی های ملکه‌ شرکت کنه، آخر هفته با دوتا بازیگرِ در پیت بره کافه، لوکس باشه، ادا اصولِ آوانتگارد و گاها انتزاعی در بیاره، شبا با زیرپوش آبی و شکم گنده اش آبجو بخوره، کنارِ استخر پسته تناول و بادگلو رها کنه در آخر هم بگه مردم ما هنر و لذت رو برای همه می‌خواهیم :)

نه برادر... برای من حداقل نه! این وسط من شیشه بنتلی ارزون قیمت و بیچاره ی خودم رو با احترام برق میندازم و از رایحه ی بدون ادعاش لذت میبرم :))


یک گیلاس شامپاین نوشید! همانطور که برروی پوست پرحرارتِ اورانگوتانِ خانگی خود دست می‌کشید با قیچیِ پلاتینی سیگار کوبایی خود را کات کرد و با فندکِ طلایِ الماس نشانَش که رَدِ بوسه‌ی آتشینِ ملکه انگلیس برروی آن پیدا بود تنباکو را آتشش زد! بوی کمرهای شکسته‌ی کارگران کوبایی در اتمسفر پیچید! برروی تَنش تتویی بود از رخساره ی افلاطون! خدمتکار از او پرسید : ببخشید قربان. این تتو چهره چه کسیِ؟ عینکش رو برداشت و پاسخ داد : چگوارا ! :))
دوست دخترش گفت : شاعر لعنتی من!
خدمتکار زیر لب زمزمه کرد... گاوهای بی شاخ و دم :)

باشد که جناب گاو بابت این توهین مرا ببخشند!

Friedrich Engels, Karl Marx - The Communist Manifesto
Comme des Garcons, S3 Incense. Kyoto :)
Bertrand Duchaufour :)
Dominique Ropion :)
Shyamala Maisondieu
FM Promise, The night, the moon
TF Lost cherry, purple patchouli
10 دی 1400 پاسخ تشکر
64 تشکر شده توسط : علی فرهاد
سپاس! 👌فکر نمیکردم هیچ وقت این مدل نوشته و این ایده ها رو تو عطرافشان ببینم
10 دی 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : Mahmood R ف الف
 آقایی که کلا با ما قهری سلام! همچین بی خود بی دلیل یاد این نوشته شما افتادم مخصوصا بخش (عکس بطری کنار فرمون موستانگ و همچنین پایان بندی نوشته) 👌🏼 نه این دنیا دیگه به درد نمیخوره. به درد نمیخوره وقتی حرف عکس میشه و آقای محسن مهربان تنها عکاس حرفه ای عطرافشان کلا اسمش وسط نمیاد 🤦🏼‍♀️👎🏼 بقول خودتون _ و پرسشی ژرف و محزون به راستی : اینا کی مد شدن؟ 😎😂 یکم فقط طراحی سوالم با شما فرق داره 🌻🦋 :)

[EDITED] 1401/11/01 18:42
01 بهمن 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : Mahmood R rick
یک ملودیِ به شدت شریف و بامعرفت باشه که من رو اینقدر خفن ببینه، پس باید به فوریت عکس بگیرم و تقدیمش کنم.
و اینکه؛ سخت نگیر... هیچ چیز پایدار و ابدی نیست... مخصوصآ مُدِ بَد 😄
02 بهمن 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : Mahmood R ارژنگ بوترابی
آقای محسن هنرمند سلام. تو این 10 15 روز رفتارایی دیدم و جملاتی خوندم که واقعا در عجبم از این موجود دوپا. حضرات مینویسن که برخی دنبال به رخ کشیدن ادبی هستن. ایا فکر نمیکنن _به رخ کشیدن_ یا _فروش اطلاعات_ الزام دیدار و برخورد داره؟ به رخ بکشن و بفروشن تا چه چیزی بردارن؟ از عادت های رایج و بد ما _ایرانی ها_ گله مندن اما کلام خودشون برامده از رایج ترین و خیابانی ترین ضداخلاق های تمامیت خواه و مداخله جویانه ی ساکنین خاورمیانه ست. درد اینجاست دوستانی که ادعا میکنن عاشقان فلان نویسنده و ایده هاش هستن هم چنین خطاب هایی رو میپسندن. ای داد که اخر ندانستن عشق را مرزی نیست. آقای ادموند رودنیتسکا مستر عطرساز میفرمایند _عطرسازی به خودی خود با شیمی در ارتباط نیست و عطاری که فقط بر اساس شیمی کار میکنه بیش از یک نقاش که رنگهای شیمیایی رو مخلوط میکنه نخواهد بود_ به اندازه‌ ی یک نگاه کوتاه با قلم آقای سلطان همراه بشیم؟ جملات رو عینا کپی میکنم. _در شرح عطرهای لارن مزون باید قلم را به بالاترین حد جنون رساند که از تحمل خیلی‌ها خارج است........ خطابم جمعیتی هستند که توقع دارند درباره شاهکارهای لارن مزون به جای نوشته‌های سخت سراسر جنون از این یاداشت‌هایی که می‌روند هرم بویایی می‌بینند بعد میان درباره‌اش می‌نویسند الان این بو می‌ده بعد اون بو می‌ده بنویسیم حالا خود لارن مزون معتقده تا کسی دیوانه نباشه نمی‌تونه سر از عطرهای من در بیاره؛ ما عاشق داستان‌هایی هستیم که پشت عطرها هستند همان‌ها که وقتی تعریفش می‌کنیم صدای نسل فست فود در میاد_ این نویسنده های زیر زمینی و ناشناخته ی دیوانه رو باید در کتابفروشی ها دنبال میکردیم و حالا که از بد روزگار در دسترس ما هستند پس اونا رو بزنیم و سر ببریم و بکشیم و پوست بکنیم. بی احتیاط هستیم و بی احتیاطی ما هزار هزار قلب رو میشکنه. همین میشه که برای پررنگ کردن یک شخص اکیپِ تابلویِ _دی ماه 1401_ عکس های معمولی اش رو به مرز زیبایی میبرن و اسم شما به میان نمیاد. لایک کنید بابا لایک کنید این ادمارو حالمون رو بد کردن. با آقای شاهین بحث میکنن ببینید کار دنیا به کجا رسیده که زبان بسته ها به خودشون جرات میدن با یک نویسنده ی حرفه ای به جدل بپردازن. من که اب از سرم گذشته و انقدر تو حاشیه بودم متن از یادم رفته پس این شعر جناب رحیم معینی کرمانشاهی برسه به گوش تمام بدخواهان زیبایی و ادبیات و هنر
زرنگی، نارفيقا! نيست اين، چون باز شد دستت
رفيقان را ز پا افكندن و گردن فرازی ها
تو چون كركس، به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنازم همتِ والای باز و بی نيازی ها
به ميدانی كه میبندد پای شهسواران را
تو طفل هرزه پو، بايد كنی اين تركتازی ها
02 بهمن 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : Mahmood R رضا محمدی
سلام. نه با علامت‌تعجب بلکه با لبخند :) قهر از جزئیات و امکاناتِ کسانی‌ست که می‌تونن در فصلِ سقوطِ نا وُ نان وُ نانوا به یک دیالکتیکِ ژرف بین عطر و اتومکانیک دست پیدا کنن نه ما که هنوز از شیر روشویی آب می‌نوشیم و عشقِ این رو داریم زمستون بشه بغل خیابون کنارِ یک آتشِ اتفاقی و غریبه بایستیم... تنباکو بپیچیم؛ بکشیم تا بخار و بخور قاطی شه ذوق‌مرگ بشیم... مابینِ رقصِ سنگینِ دودها به‌یاد آورد تمامِ آن‌هایی را که در سوز و سرما لبِ کبودِ آسفالت را بوسیدند؛ سکوت... خیره به آتش... و تنباکوی بی‌چاره که در تنهایی سوخت و خاکستر شد! چرا می‌نویسی ما؟ چون قضیه هیچ‌وقت 'من' نیست! مادربزرگ از آن زن‌هایی بود که شعرهای محلی می‌خواند زیر لب و گیسوی دخترها می‌بافت... می‌گفت ای وای، ای وای از این پسر تعریف نکنید خجالت می‌کشه، می‌شه موشِ زشت می‌ره تو کمد قایم می‌شه دیگه نمی‌تونیم پیداش کنیم. وقتی همه می‌رفتن و تنها می‌شد؛ می‌اومد پشت در کمد و می‌گفت : آقای موش زشت بیا بیرون. همه رفتن. بیا بیرون یه‌کم پنیر بخور حالت جا بیاد. یهو یک پسر کله گنده با خنده از کمد می‌پرید بیرون. راست می‌گی رفتن؟ موشِ زشت من هیچ‌وقت دروغ نمی‌گم تو هم هیچ‌وقت نگو! / قهر نیستم. موش شدم. رفتم تو کمد... دروغ هم نمی‌گم :) قدردان شما و باقی عزیزان هستم.
02 بهمن 1401 پاسخ تشکر
43 تشکر شده توسط : محمد جواد رضوانی نیلا ی
چقدر نویسنده خوب داریم اینجا. عجب تحلیلی و چه گزیده ای از سلطان انتخاب کرده اید ........
02 بهمن 1401 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : Mahmood R یاس
ای برادر تو همه اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای
گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی
سلام خانم ملودی عزیز🌹
اکیپ تابلوی دی ۱۴۰۱ عالی بود😆 ببخشید خندیدم، بانمک بود واقعا:))
بله متاسفانه و متاسفانه کم هم نیستن این افراد دوپا. یادش بخیر معلم اجتماعی راهنمایی ام که اسمشون رو هم خاطرم نیست، همیشه می گفتن ای امان از این موجود دوپااا که سر هر چیزی خون به جیگر همه میکنه، معلوم هم نیست چی میخواد:)
واقعا هم بعضی ها نمیدونن چی میخوان، فقط به در و دیوار میزنن و میخوان همه چیز اون طوری باشه که دوست دارن و دلخواهشان هست. از بدو تولد دنبال تعیین و تکلیف برای عالم و آدمن.
دلم خیلی میسوزه براشون، چرا که هیچ وقت آرامش روان ندارند، درسته که دیگران رو هم آزرده میکنند اما روان خودشون خیلی آشفته تر از این حرف هاست. قشنگ از روی نوشته ها و حتی چهره ها معلومه، یعنی داد میزنه. چرا که هر چیزی که نوشته میشه انرژی خاص خودش رو داره و همین طور حالت روانی فرد رو هم میتونه نمایان کنه.
دلخور نباشید ملودی عزیز ما، انرژیتون رو نسوزونید💖 هرچند که میدونم شما مثل خیلی از عزیزان دیگه محکم تر و استوار تر و پرانرژی تر از این حرف ها هستید که منِ نوعی بخوام اینو بگم.
چرا که به گفته ی ویلیام جیمز:
امواج خروشان سطح اقیانوس هرگز سکون و آرامش آن را بر هم نمی زنند
🌹🌹🌹
02 بهمن 1401 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : فرهاد M  Wolf
"عباس جعفری" را خدا بیامرزه... ۲۰ سال پیش که وبلاگ می نوشتیم، او مسیحِ ما بود.
یکبار که مثل تو آزُرده بود از کم سلیقه گی ها، اینجور نوشت؛

(((( ⁠⁣پرسيدم: چند ساله که به کوه ميري؟ گفت: سه ماه، اما دماوند را سرعتي، چهار ساعت و بيست دقيقه بالا رفتم!!
با خودم فکر کردم پس نتوانسته سَرِ راه، مَش احسان را بپرسد که کمر دردش خوب شد يا نه!؟ حتما تو راه، وقت نکرده تا ببينه آب چشمه اي که از "سُرخه لَت" مياد، هنوز به چادر نشين ها ميرسه؟ يا بازم قطع شده و گوسفندا تشنه اند.
حتما ندیده قندیل های آبشار یخی، تو نورِ آفتابِ عصر دماوند ميرقصند، درست اون موقعي که قوچ های وحشي ميان تا بِرَن تو "کافردرّه" شبو صبح کنن... داشتم فکر ميکردم، که اون پرسيد: شما تو مجله کوه آشنا ندارين رکوردمو ثبت کنم؟ آخه از وقتي "آقا جلال" مُرده، يکي بايستي جاشو بگيره!! ...
سر بر ميگردانم ! "دماوند" از پشت دود و مه لبخند ميزد ))))
.
تا بوده همین بوده ملودی جان... این دوگانه ی عقل و احساس... این دوگانه ی سطح و عمق. که این بی احتیاطی ها و کم سلیقه گی ها از همین دوگانه هاست ... اون مدینه ی فاضله، که لیاقت ذاتِ دُرُستِ تو را داره، مثل معجزه دست نیافتنیه... اما جامعه خوب را باید پروراند... دلسرد نباید شد. برای همین بود که دائم می گفتم "غیبت ممنوع"... کمرنگ و سرد شوید همین می شود... قافیه را میبازید.
در جامعه ی کوهنوردان هم، همین مدل دوگانگی ها بوده و هست. آنجا هم عده ای فقط جنبه ی ورزشی اش را کار دارند، در مقابلِ آنهایی که در کوه، شکوه طبیعت را هم می جویند.
.
* عباس جعفری، [کوهنورد، عکاس و نویسنده] را سال ۸۸ از دست دادیم. یادداشت هایش در وبلاگِ "آزادکوه" (azadkooh.blogspot.com) هنوز برای بعضی از ما محلِ رجوع است.
عباس، ایتالین سایپرسِ ما بود، آنهم نسخه اصلی... هرکس داره از قدیم داره و گهگاهی بهش رجوع می کنه.

[EDITED] 1401/11/04 19:33
03 بهمن 1401 پاسخ تشکر
32 تشکر شده توسط : Mahmood R rahil tagi
آقای محسن سلام. بسیار بسیار لذت بردم. واقعا ممنون 🌷🌹 اون قسمت که چند خطی از جناب آقای جعفری بزرگوار دوست شریف و پاک سرشت خودتون نوشتین خیلی برام تاثیر گذار بود و از درگاه خداوند دانا برای ایشون آمرزش و آرامش رو طلب میکنم و برای شما و همه ی دوستان چه اونهایی که مارو دوست دارن و چه نه ارزوی سلامتی دارم. امیدوارم خدای عادل از سر تقصیرات و خطا های همه ی ما بگذرن 🌻:)
03 بهمن 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Mahmood R rahil tagi
از آن دور دورها...! از پشت کوه‌ها می‌آییم. از آن طرفِ اسمِ دهات. کوچه‌های خیال‌ِ ما همیشه مستعمره‌ی باران است. با بخاری‌هایِ نفت‌سوزِ بداخلاق بی‌شمار خاطره داریم و استخوان‌مان بوی دود، گزنه، علوفه و گل‌ولای می‌دهد. در باد و طوفان می‌توانیم آتش روشن کنیم. تعدادی افسانه‌ی محلی در سر و به گل‌سنگ‌ها توجه ویژه‌ای داریم. کمی نوشتن می‌دانیم. در املا و انشا نمره‌ی قبولی می‌گیریم ولی اگر بپرسند دو بعلاوه دو به‌عمد می‌گوییم صد و هفتاد و سه. سپس مارا با خط‌کشِ چوبی تنبیه می‌کنند! خجالتی هستیم. اگر کسی در چشم‌های ما زل بزند و چیزی بپرسد سرخ می‌شویم. گاهی کبود. لکنت می‌گیریم. شاید حتی باد کنیم بمیریم برای خودمان. کسی هم از مرگ‌مان باخبر نمی‌شود. دستِ خودمان نیست عادت کرده‌ایم بی‌سروصدا جان بسپاریم که چنین بود رایِ جهان‌آفرین! در خیابان با اتومبیل‌هایی که خیلی خارجی و زیادی مشکی هستند می‌خواهند از روی ما رد بشوند. در چنین شرایطی دست‌پاچه می‌شویم و بی‌اختیار می‌گوییم : بِ بِ بِ ببخشید. جبرِ شما دوچندان و ظلم عالی مستدام!

به شیمی عطر مسلط نیستیم. به فروشگاه‌ها برای عیارسنجی رایحه نمی‌رویم. از توقف‌تولید عطرها بی‌خبریم. با استشمامِ دو یا دوهزار رایحه متوهم نمی‌شویم که جاندارِ نظرکرده‌ای هستیم. از عطرها 'صحبت' نمی‌کنیم. دورهمی‌ با چنین موضوعیت نمی‌رویم : بیا این‌رو بو کن. چه بویی می‌ده؟ اسطوخودوسِ انتلک‌توئل! آفرین شیخ‌الدماغ بزرگوار. حالا این‌یکی. ×تو می‌دونی؟ +بوی بوالهوسیِ یک پخمه‌ی فکل‌کراواتیِ خودفریفته در فصلِ جفت‌گیری؟ ×نخیر. +بوی خاک گلدان ماتیلدا بعداز مرگ لئون؟ ×خیر. بوی تن کفتار به‌همراه آکوردی از پلشتی، تعفن و لاشخوری! حضار : براوو. فبیولس! وَاوو استاد شما از اَبَربینی‌دارانِ معاصر هستید. مرسی ماندانای عزیز. آخر شب کجایی؟ هرجا شما باشی استاد! ماهان شکوری همیشه برروی پله‌های کنسرواتوار تهران می‌نشست و گیتار می‌نواخت. یکی از او پرسید چرا این‌کار را می‌کنی؟ گفت من کلا گیتار می‌زنم که مخ بزنم! دربابِ چرا زدن و چگونه یک نرِ غالبِ کندذهن باشیم! بله. این‌‌جور جاها نمی‌رویم و روزانه وُ روتین از عطر استفاده نمی‌کنیم. تالیف را ارزش‌مند و مولف‌ را محترم می‌دانیم. معتقدیم کار را باید کاردان انجام دهد و تخصص نیاز به متخصص دارد. از این‌رو بلوف نمی‌زنیم که آکورد کهربا چگونه اُوردوز می‌کند، کومارین توهم وانیل دارد یا خیر. جنبه‌های چرم‌بوی شالیمار از کجا می‌آید و از لحاظ عطرسازی چه شباهتی با میتسوکو دارد یا در دومی آلدهید چه کاری انجام می‌دهد. این‌که نُرلیمبانول اتمسفر عطر را خشک چوبی امبری می‌کند. اجزای سنبل‌ختائی اثری نزدیک‌به مشک و آیونون‌ها رازهای مگو با بنفشه دارند! اما به پیش‌فرض‌هایِ سبزِ برآمده از صمغِ زردِ گالبانوم می‌اندیشیم و می‌آموزیم زردیِ امروز نطفه‌ای سبز را آبستن است! از پشت کوه‌ها می‌آییم؛ کارآزموده نیستیم و دوست داریم ژان‌پیئر ژونه را ببینیم و شخصا از ایشان بابت این‌که برای نقش املی پولان، اودره توتو را انتخاب کرد تشکر کنیم! نابلدی را هم دوست داریم و درکنارِ تنفس، آب، پاییز، باخ، قهوه، گیسوی سرخ، بوسه‌ی اتفاقی، نوازش دیرهنگام، دوست‌ت دارمِ ناگهانی، قصرهای ادینبرو، چای، شیرخشک، پفک‌نمکی، تنباکوی ویرجینیا و چند موردِ دیگر، 'ندانستن' را یکی‌از مهم‌ترین عوامل بقا می‌دانیم! ما هم باور داریم که بودِ آدمی مهم است نه نِمود او! با رایشنباخ هم موافق هستیم که ما هرگز اشیاءِ عینیِ خارجی را درست و دقیقا آن‌چنان‌که در عالم عیان هست مشاهده نمی‌کنیم. بلکه با مقداری تحریف؛ و این مهم ناشی از نظرگاهِ وابسته و نسبیِ ما می‌باشد! از پشت کوه‌ها می‌آییم. همان‌جا که قندیل‌های آبشار یخی؛ عصرها؛ در نورِ سرخِ آفتابِ دماوند می‌رقصند. از آن دور دورها...!


این‌یکی بماند در قلب عطرافشان تا به‌همیشه. برای عباس جعفری و تمام مردانی که سرخ را با سیاه تاخت نزدند! در این فکر بودم که ای‌کاش من‌هم قایقی داشتم! کسی صدایم زد... برگشتم و دیدم دماوند از پشت دود وُ دوری وُ مه لبخند می‌زند...!
03 بهمن 1401 پاسخ تشکر
41 تشکر شده توسط : ابوالحسن Lord Vader
مسیحا جان
متاسفانه هنرمند توی ذهن ما ایرانیا شده همون ادا بازیا!
موی فرفری و ناخن بلند و یه سیگار گوشه لب و جملات نیچه و غرغر اینکه ما جهان سومیم و عقب مونده!

تو ک از جنس اینا نیستی و میگی ک عشق اینو داری "زمستون بشه بغل خیابون کنارِ یک آتشِ اتفاقی و غریبه بایستیم" ،
پس معلومه درست شناختیم تو رو و تازه پیدات کردیم!

خواهشا از کمد بیا بیرون مسیح عزیز 🙂🌹🌹
04 بهمن 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : حکایت دوست Mahmood R
من که چیز زیادی از نوشته تون نفهمیدم ولی قشنگ بود
04 بهمن 1401 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : مسیح بسته شده TIMELESS
معلوم است که دوستش داریم... اما اینجا زمین بازیِ ما نیست.
ما... تکلیفمان معلوم است... به قولِ او "از آن دورها...! از پشتِ کوهها می آییم. از آن طرفِ اسم دهات"
بعد از یک ماه گذراندنِ پیکِ کاری، یک هفته ایست سخت بیمار شدم... غریبه که نیستید، بَد مریض هم هستم! قول داده بودم که بعد از سبک شدن کار، مفصل به گوشه کنارهای سایت که کمتر فرصت کرده بودم، خصوصا "اینجا هرگز" سَر بزنم و بخوانم و قابل دانسته شوم حتی بنویسم... پنجشنبه بود یا جمعه نمی دانم... معلوم بود اتفاقی افتاده... سعی کردم از نوشته ها بفهمم که چه شده، ولی اصل موضوع را نفهمیدم... و هنوز هم نمی دانم که "آخر مگر چه گفته؟؟؟"
دوستانم... قطارِ عطرافشان می رود... در ده سال اخیر بالا و پایین زیاد دیده. پُر مسافر و کم مسافر... اما می رود. مدیریت این قطار را همیشه تحسین کرده ام و اکنون هم باور دارم که یقین، دلیل مشخصی وجود داشته... پس آرام باشید و ایمان داشته باشید. منتظر و امیدوار باشید که دوباره به روزهای خوبمان برخواهیم گشت در همین قطار دوست داشتنی...
25 بهمن 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : Mahmood R امیر علوانی
یکی از بهترین کامنت هایی که در عطرافشان خوانده ام. افسوس که انگار رفته اید و دیگر نمی نویسید.
12 مرداد 1402 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : امیر علوانی nazanin

8
رایحه
10
ماندگاری
9
پخش بو
9
طراحی شیشه
تام فورد فاکینگ فابولیوس یه کار گرم و شیرین ولی جذاب و خاص که در هوای سرد حرف زیادی برای گفتن داره به نظرم همه بسند نیست
08 دی 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : marjanmohamadi س غ

سلام بر همگی:
در این که این کار خیلی لوکس و خوشبو هست بحثی نیست ولی منطق قیمت گذاری اینقدر بالا رو من هنوز نتونستم با هاش کنار بیام .تامفورد خیلی کارهای قوی تر و با کیفیت تری از این هایپ شده ناقلا داره ولی واقعا با این قیمت خیلی بالا و فضایی عرضه نمیشه. مثل اینکه هر چی پول صرف تبلیغات انجام میدن بعدش همون هزینه ها رو چند برابر میکشن رو قیمت عطر هاشون .
08 آبان 1400 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : حسن کبیری محمد جواد رضوانی

سلام خدمت دوستان
فاکینگ فابولوس یه عطر بسیار خوشبو و رایحه ای متفاوت و لاکچری که برای قرار های کاری و یا در مهمانی های شبانه خاص پیشنهاد میشود
ماندگاری و پخش بو بسیار خوب و رایحه ایی بی همتا
این کار از پرفومنس بالایی برخوردار می باشد
19 مهر 1400 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : س غ رضاحسین نوری

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟