Filippo Sorcinelli - Quando rapita in estasi

فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-42881
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چایپر میوه ای
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2019
کد کالا : ATR-42881
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    18
  • نمی پسندم
    3
  • - 25 سال
    2
  • + 25 سال
    4
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    0
  • رسمی
    10
تعداد رای های ثبت شده : 57
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

اطلاعاتی که برند اونوم ارائه کرده است:
صحنه تاریک است. این لحظۀ ورود ماریا کالاس به صحنه پس از اتمام آرایش اوست. یک ظهور جسمانی مافوق طبیعی، با آن چشم‌های درشت محصور در چهره‌ای با گونه‌های برجسته. «لا دیوینا»، قدرتمند در انظار و شکننده در خلوت. لباس صحنه تاثیرگذار و موزون است و با حرکت او، خود به موسیقی، با رایحه لابدانیوم و وانیل تبدیل می‌شود و پودر صورت را پراکنده می‌کند.

جنون افیون، دانه تونکا و بلسان نراد زیربنای این تندیس بوئیدنی است. و هر که با آن روبرو شود ناتوان می‌گردد و دردی مبهم، دردی شدید را حس می‌کند، و میوه هلو در خلوت آن شعله‌ور می‌شود.

برند فیلیپو سورچینلی
سال عرضه 2019
گروه بویایی چایپر میوه ای
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه سدر ، گل برف ، روایح دودی
اسانس میانی ادویه گل میخک ، هلو
اسانس پایه دانه تونکا ، وانیل ، نعناع هندی ، خس خس ، لابدانیوم، درخت نراد، روایح دودی
نمره کاربران
Quando rapita in estasi-فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی
رایحه
8.3
14 رای
ماندگاری
8.6
14 رای
پخش بو
8.3
14 رای
طراحی شیشه
9.8
14 رای
این عطر برای من یاد آور ...
عطرگرام
نظرات کاربران (24 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
آقای ایکاروس سلام
دو سه روز گذشته رو به خوندن نظرات شما در این سایت گذروندم و از نهیب‌های گاه به گاه 'پاشو برو سرکارت' عقلِ محاسبه‌گرم با شعفی که این وسط از این حجم و شدت از پیچیدگی و عمق عایدم شده عبور کردم. تجربه من در جهان بهم میگه که چنین مواجهه‌هایی در هر حوزه‌ای چقدر کم‌یاب و چقدر به سلیقه من نزدیکن. برا همین اغلب، هر جا و زمانی که با چنین مواجهه‌هایی روبرو شدم ایستادم و در حد توان بهره و لذت بردم و اگر تونستم شعفم رو اعلام کردم. پس غرض اول و اصلی از نوشتن این کلمات، بازخورد و انعکاس این لذتِ تجربه شده است. گرچه به گمانم 'بازخورد' وزن چندانی برای شما نداره، اما به هرحال چون بازتاب دادنِ بخشی از احوال خوش یا ناخوشی که تجربه کردم با اسبابش، بخشی از سبک منه این‌ها رو می‌نویسم.
غرض دوم طرح این درخواسته که اگر احیانا فرصت و حوصله داشتید قدری راهکار و توصیه بدرقه راه من و امثال من کنید که سلیقه بویایی‌شون، برخلاف سلیقه شنوایی و بصری، رشد پیدا نکرده. در مورد شخص من گرچه به گمانم برخی عوامل از جمله پولیپ بینی و میگرن و عطرهای سردردساز به وخامت ماجرا افزودن، اما شاید عامل اصلی در این کم‌تجربه‌گری و پرورش نیافتگی سلیقه بویایی، عدم امکان انفرادی بودن این نوع تجربه تا پیش از داشتن یه عطر بوده. حضور دیگران در خیلی تجربه‌ها از جمله مواجهه با عطرها،‌ اغلب من رو نا-راحت میکنه و احتمالا یکی از عواملی بوده که هیچ وقت اجازه نداده بتونم با عطرها مثل نواها یا رنگ‌ها و طرح‌ها، سفرهای شخصی داشته باشم و رابطه شخصی بسازم. به علاوه اون حجم از بوهای سرگردان که در عطرفروشی‌ها پرسه می‌زنن، همیشه مزاحم تجربه بویایی من شدن و ناتوانم کردنم از درک فقط یک عطر. از طرفی سردردهایی که بلافاصله با بوییدن برخی عطرها سروقتم میاد و تا ساعت‌ها رهام نمی‌کنه من رو بیشتر چشم‌ترس کرده نسبت به این تجربه. با این حال تجربه بوها و رایحه‌های روح‌افزا در جهان و طلب بازسازی بخشی از این تجربه در زندگی شهری اون‌قدر ریشه‌دار هست که همه این موانع و شرایط نتونسته باشن این میل رو بالکل خفه کنن.
راستش در نظرات خوندم و برام قابل قبول بود این حرف که به کسی توصیه نمیشه کرد عطری رو اما غرض سومم سوء استفاده/حسن سوءاستفاده از این موقعیته به علاوه چالشی با خودم که اگر بخوام عصاره‌‌ای از خودِ این روزهامو توصیف کنم چه خواهم گفت. اگر بعدش پیشنهاداتی بویایی جهت آزمون و تجربه هم دریافت کردم که نعمتی دوچندان و افزونه. اگر شما یا هر کسی حوصله کرد و این‌ خزعبلات رو خوند و پیشنهادی بویایی به نظرش رسید مزید امتنان خواهد بود معرفی پیشنهاداتش. ویتگنشتاین فاتحه 'تعریف' رو خوند اما مگر معدود چاره‌‌هایی از جمله تلاش برای اگر نه تعریف،‌ توصیف برای ما باقی میمونه تا لحظاتی از جزیره‌های ظاهرا منفکمون وصل شیم به پاره دیگه‌ای از این کائناتِ گویا متصل‌به‌هم. شاید خوب باشه از همینجا شروع کنم. از دوست‌داران سنت پدیدارشناسی هوسرلم و شیفته و دل‌بسته خاورمیانه‌ و شمال افریقا –از قضا به فاویسم هم که به خاورمیانه منتسبه دچارم- و زبان‌های های‌کانتکستی مثل عربی، فرانسه و فارسی. هیچ‌وقت انگلیسی معاصر رو دوست نداشتم و دلم براش تنگ نشده و باهاش ارتباط برقرار نکردم. عاشق ابهام مواج در فارسی و پیازی بودن و دست‌نیافتنی بودن هسته فرانسه و اون نقطه تعادل در عربی منطقه شامم که لطیف بودن در عین شدید بودن رو نمایندگی میکنه.
همینجا یکی در من شروع به اعتراض می‌کنه که لحنم شواف داره. متاسفانه ناگزیر به سرکوب این صدام چون لحن دیگه‌ای، دست‌کم در این لحظه، در اختیار ندارم. پس ادامه میدم از همونجا که متوقف شدم. کلا با دریا و آب‌های آزاد و پاک رابطه خیلی خوبی دارم. به طور خاص با دریای مدیترانه و رنگ و بوش و با بیروت و بوی سیب‌گونه این شهر به قول نزار، پیوند عمیق دارم. دیوانه پیدا کردن و لمس روح پنهان در پس شهرهای قدیمی‌م. قلبم تکه‌تکه‌ است و چند تکه بزرگش در بیت‌المقدس و الجلیل و هیفا، که گاهی در خواب ملاقات می‌کنم. مهندسی خوندم و کار کردم و بعد فلسفه و حالا ادیان و بعدش رو نمی‌دونم. سال‌ها کارهای موسوم به عنوان نه چندان بامسمای هیومنیترین کردم با کودکان آواره افغان و سوری. در لباس پوشیدن سلیقه شخصی و وسواس شدید –درحد مریض‌گونه- دارم و سال‌هاست با کمک یه خیاط و خیال‌هام این سلیقه شخصی فرصت زندگی پیدا میکنن. رنگ‌های محبوبم زیادن اما سرمه‌ای و رُزداست و آبی خیلی خیلی کم‌رنگ پرتکرارترین انتخاب‌هام بودن. نمیتونم خودم رو به سبکی منتسب کنم چون لابد سبک من هم ترکیبیه مثل جهان چهل‌تکه‌ ما. اما شاید بشه گفت که نسبت‌هایی هست با مینی‌مالیسم پر جزئیات و وسواسی و فمینیته‌ای پر از دامن و پیراهن و با غیبت زیاد شلوار و حضور پررنگ کت. متاسفانه ساعت‌های زیادی‌و دوست دارم و طلا و یا ترکیب طلا و سنگ‌های خیلی کوچیک همیشه به دست و بالمه.‌ تو این مقوله رُزگلد رنگیه که بیشتر از سفید و سفید بیشتر از زرد به پوستم می‌شینه، یک آٰرایش خیلی زیرپوستی و خوابیده روی پوست معمولا دارم و رویام روزیه که بی‌هیچ اضافاتی یه شبه‌گونی سفید و نرم تنم باشه و رها باشم از این بستگیا.
خب کم‌کم حالم از این همه من‌منم به هم میخوره اما متاسفانه باز هم میخوام ادامه بدم. چون مجموعه‌ای از انواع و اقسام منتناقض‌ها یا متناقض‌نماها اینجا جمعند. با این‌ّهمه ظاهرپرستی در لباس و اکسسوری، یه تنه دپارتمان فلسفه رو به جنگ می‌کشم که بتونم با سوالات فلسفی معاصر خودم رو غرق کنم در دنیای متون عرفانی اولیه. خودم رو پرت کنم اون وسط و بمیرم و بمیرم از این همه دور بودنم از اون دنیا و مریض شم و مریضاهام بمونه باهام. پول‌دوست نیستم، انگیزه پول دراوردن ندارم تقریبا و پول‌نگه‌دار ابدا نیستم و بعد سال‌ها کار کردن هیچ دارایی‌ای در جهان ندارم اما از اون‌طرف اصلا زاهد و درویش نیستم و یه پول‌خرج‌کن حرفه‌ای و متاسفانه در بعضی زمینه‌ها لوکس‌پسندم. یک‌جور زنانگی و احساسات شدید و پنهان و درونی و لوس در منه که قلبمو ریش و پریش کرده اما در حرف زدنم سختم و بی‌محابا -به ویژه با اقویا و مردا- و اون همه نرمی و احساس اغلب جایی نداره و جز در ارتباط‌های خیلی شخصیم اصلا ابراز نمیشه. هرچقدر زمان بر من گذشته احساسی‌تر و حساس‌تر و اشک‌درمشک‌تر شدم اما جز در دایره نزدیک، فقط پوسته کلفت و جدی و محکم‌ ازم دیده میشه. به نور حساسم و در نتیجه سایه و ماه و شب و فرهنگ‌های قمری رو خیلی به خودم نزدیک میدونم. ادم صبح نیستم و سردرد و بی‌حوصلگی‌ و تلخی جزء لایتجزای صبح‌هامه. وقت طلایی جهان یکی دو ساعت مونده به غروبه برام و اون سایه‌ای از رنگ که همه چیز رو می‌گیره و اون حال خوب که این ساعتا میاد تو جاده و انگار هیچی در جهان کم نیست و همه چی در منتهای کماله.
از پرسپکتیو و نقاشی رئال فاصله جدی دارم. نقاشی‌ّهای قدیمی چینی و ژاپنی و رمزآلود بودن و سادگی هم‌زمانشون و نقش‌های صادقانه آمیخته به کج و کولگی سلجوقی و نیلی پررنگ موسوم به لاجورد یا پرشین بعضی گنبدای اسلامی و خیلی نقش‌های دیگه توجهمو همیشه جلب کردن. همونطور که در پوشش، در ذایقه هم یک تم الد‌استایلی دارم و مثلا هنوز گوشی موسوم به هوشمند ندارم. معابد قدیمی پناهگاهمن و مستحکم‌ترین رابطه زندگیم رو با موسیقی تجربه کردم. سازای محبوبم عود و چلو و تارن و اهنگسازهای محبوبم خویشاوندام. تعدادشون بیشتر از این حرف‌هاست اما عجالتا آروو پارت، استفان میکوس،‌ انور ابراهیم، کیهان کلهر، النی کارایندرو،‌ محمدرضا لطفی، مارسل خلیفه،‌ داریوش دولتشاهی،‌ گورجیف،‌ مجید انتظامی، مرتضی حنانه و صدای فرشته‌گون و جادویی خانم فیروز سال‌هاست هم‌دم منن. ازونجایی که مفهوم ابراز در عطر به گمانم اشتراکاتی با ابراز در خوندن داره شاید بد نباشه اضافه کنم که چند سالی مشق آواز کردم و یکی از ایده‌ال‌هام در خوندن رسیدن به نقطه‌ایه که زنانگی فقط در حد طبیعت و جنس صدا و نه بیشتر، در خوندن ابراز بشه. سال‌ها شنیدن صدای خانم هایده در موقعیت‌های ناگزیر، عذاب روحم بود تا اجرای اولین کار رادیویی ایشون 'آزاده' رو شنیدم و همه وجودم هم‌جهت شد با این کار و بعدتر دو سه کار دیگرشون رو هم تونستم ارتباط برقرار کنم. چیزی که در صداشون آزارم میداد نوعی از ابراز زنانگی بود که برای من تصنعی و غلو شده بود یا به شیوه و در جای نابجا ابراز میشد. اما به طور کلی صدای به‌جامونده زنان دوره قاجار که در ثانیه‌های اول امکان تشخیص جنسیت خواننده به شدت سخته به سلیقه و طلبم از خوندن نزدیک‌تره و مسلما سلیقه فرانسوی‌ها در صدای خواننده رو به سلیقه انگلیسی‌زبان‌ها، با اختلاف ترجیح میدم.
از نویسنده‌های معاصر ایران بعضی کارهای داریوش شایگان و بیژن الهی و شمیم بهار و همه کارهای قاسم هاشمی‌نژاد رو به شدت دوست دارم و از غیرمعاصرها مقالات شمس و مرصادالعباد و حافظ نزدیکانمن. از روس‌ها داستایفسکی،‌ از امریکایی‌ها سلینجر و فاکنر و داکتاروف، از فرانسوی‌ها رومن گاری و هانری کوربن و رومن رولان و بوبن و سلین و میشو، از عرب‌زبانا محمود درویش و محمود درویش و محمود درویش و از فیلسوفا کیرکگور. متاسفانه به شدت و به طرز غیرقاعده‌ای حساسم و به این واسطه شدت و حجم رنج‌ها و دردهای جسمیم زیاده. تیک‌تاک ساعت رو موقع خواب و رانندگی تو تهرانو نمی‌تونم تحمل کنم و صدای فن کامپیوتر اذیتم میکنه. صدای باد در دشت و دریا و خود باد و خود دریا و خود دشت درمانم میکنن. پیچیدگی رو دوست دارم ولی در موضوعات ام.نیتی حالم از پیچیدگی و تحلیلش به هم می‌خوره.
خب به گمانم خیلی طولانی شد و کم‌کم داره از دست درمیره. خوبه که یه بار به سوالاتی که از یه نفر که توصیه خواسته بود مراجعه کنم و ببینم بعد این همه حرف زدن به اون سوالا جواب دادم یا نه. به بعضیاش جواب دادم و بعضیا نه. به دلایل مختلف از جمله نامعلوم بودن. مثلا وقتی هیچ وقت حس درستی از سنم نداشتم و آدم‌ها یا هف‌هش سال کوچیکتر حدس زدن سنمو یا همونقد بزرگتر. اما فکر می‌کنم سوال چشم‌انداز رو به دلایل دیگه‌ای نادیده گرفتم. شاید چون با تلقی رایج و معاصر ازش مشکل دارم. شاید چون هیچ وقت در قالب‌های مرسوم انتخاب نداشتم و بنابراین چشم‌اندازی برام متصور نبوده. شاید چون از قرار گرفتن در هر قالب و فرمی هراسناک بودم و لااقل در سطح خوداگاه پس زدمش. شاید چون وقتی ازم پرسیدن از بین شکلای مربع و مثلث و دایره و مستطیل و منحنی کدومو بیشتر دوست داری درجا گفتم معلومه منحنی چون خفه نمیشی توش و حواسم نبوده که این فرم هیچ موقع تکلیف‌معلومی اون بقیه رو نداره. با همه این حرفا اگه یه طلب اساسی از بودنم در جهان برا خودم بخوام متصور بشم در حد آرزو و رویا، موحد شدن و ملاقات حقیقت توحیده.
فکر کنم برا اینکه یه کم برگردم به جاده اصلی این رو هم بگم که به جز یکی دو استثنا، عطرهایی که داشتم هدیه بودن و هیچ کدومشون هم عطر من نبودن. به دلایلی هیچ موقع نفهمیدم اسم واقعیم چیه و شاید به همون دلایل هیچ موقع نفهمیدم چه بویی مال منه –ترجمه اسم شناسنامه‌ایم به فارسی میشه نازبو-. به دلیل محدودیت‌هام، عطرهای خیلی خیلی ملایم،‌ تنها گزینه‌های کاربردیم بودن ولی برخلاف لباس، هیچ وقت بویی که احساس کنم باهاش سلف اکسپرشنی دارم رو نداشتم. تنها گزینه‌ غیرملایمی که این‌سال‌ها داشتم بادی سپلش و لوسیونی بوده به اسم Japanese cherry blossom از بث اند بادی ورکز. به دلایل مشکلات شخصی با جهان امروز و مسیر در جریان حذف تفاوت‌ها -با پرچم احترام به تفاوت- از جمله تفاوت‌های جنسیتی با عطرای یونیسکس مشکل بیسیک دارم و برام مهمه که کاملا فمینن باشه –با تعریف کلاسیکش لااقل- بویی که انتخابش کنم. فکر می‌کنم با یه غربالی فعلا سه دسته عطر بتونه قدری رابطه بین من با عطرها رو بسازه. یکی در امتداد همون ملایم‌های همیشگیم برای کاربرد عمومی بیرون خونه و جامعه که متواضعه –معذرت میخوام از این حجم خودشیفتگی- و لطیف و کم‌حرف و کم ابراز و مایل به ابرازهای غیرمستقیم و ضمنی ولی در عین حال ضعیف نیست و محکمه و تا حدی ابراز می‌کنه برخی پیچیدگی‌هارو برای ادم‌های دیوانه و دقیق. دومی برای لایه ادم‌های کمی که نزدیکن بهم و ابرازهای صریح و مستقیم بیشتری باهاشون دارم و به لایه‌های درونی‌ترم راه دارن و شیطنت و شوخی و اشک و شهود و مهر و رفاقت و سکوت و گاهی سیگار بینمون جریان داره و سومی برای مواقعی که جز من یه نفر دیگه‌ از جنس مرد هست و در حضورش بی‌فرمایش به دایره زنانگی درونیم می‌غلطم و آُفرودیتم ابرازهای آشکارتری داره و احساس امن و امان دارم برای ابراز درونی‌ترین لایه‌ای که برای یه غیر میشه ابرازش کرد. لایه چهارم شخصی هم شاید بشه متصور شد برای تنهایی‌هام که کم هم نیستن و زیادن اما عاجزم از هر وصفی براش.
چقدر حرف زدم و چه وقتی از خواننده رو تلف کردم. برای مثلا جبران اندکی از اونچه رفته، شاید معرفی یه موسیقی بتونه قدری حسمو بهتر کنه. دو سه سالی هست که بخش جدایی ناپذیری از لحظات من یه آلبوم به اسم خواب از مکس ریکتر. اگه نمی‌شناسیدش و نشنیدیدش حتما سراغش برید. یه نسخه هشت ساعته داره و یه نسخه یه ساعته. من نسخه هشت ساعته رو دارم و بی‌اغراق یکی از زیباترین نواهایی بوده که در زندگیم شنیدم. کمی فرصت و حوصله و زمان مناسب بهش داده بشه،‌ احتمال داره جای خودش رو بتونه تو زندگیتون باز کنه.
10 دی 1398 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : رابین هود ‌آرش
فارسی قرون وسطایی
11 دی 1398 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : Therezvani Anna
واقعا تاسف اوره، این حجم از خودشیفتگی و افاضات نامرتبط به سایت غیرقابل تحمله. حنه گرامی، بجای ثبت نظرات غیرمرتبط، پیشنهاد می کنم، از یک روانپزشک مشاوره بگیرید. از مدیر محترم سایت خواهشمندم اجازه ثبت چنین متون نامرتبطی را ندهند.
12 دی 1398 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : Anna Ambre russe
به نظر مياد اين متن همانطور كه در ابتداي اون قيد شده خطاب به جناب ايكاروس هست و چون اين سايت امكان ارسال پيام خصوصي نداره ايشان اينجا نوشتن .
اگر كسي نميپسنده دليلي نداره كه بخوانه راحت از كنارش رد بشه .به هر حال مديريت صلاح دانستن كه نظر ثبت بشه .
31 فروردین 1399 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : nazanin فاطمه فیضی
پاسخ به آرش
شما اگه به همین نظری که الان دادی واقف بودی و اعتقاد داشتی ، باید از کنار نظرات باقی دوستان رد میشدی و چیزی نمیگفتی ...
31 فروردین 1399 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : رامین Anna
حق با شماست جناب آریانپور بنده هم در این خصوص نباید چیزی میگفتم.
اگر موجب تکدر خاطر جنابعالی شدم عذرخواهی میکنم .به هیچ عنوان قصد اهانت یا زخم زبان نداشتم.
شاد و پیروز باشید.
31 فروردین 1399 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : حسین  ب hadi

مثل همیشه غرق لذت شدم
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : aub رضا AbsurdHero

سلام
جناب ایکاروس عزیز بسیار بسیار زیبا توصیف کردین واقعا لذت بردم.((آناتما،پینک فلوید...چه سلیقه ای))
دکتر بنظرتون فضای این کار به آمواج ممویر نزدیک هست؟
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : احمدp

یقینا فیلیپو سورسینلی مهمترین عطرساز و بهترین عطرساز این دهه ست. و یقینا یکی از با فهم ترین.هنرمندان زنده ی جهان.
تز جهان در تصرف دیوانگان.
"نعمت عین" همکلاسی دبستان من با شش جیب ارتشی گشاد , هیکل درشت , سر از ته تراشیده , عینک فریم درشت , چشمهای گرد بزرگ خندان, آورکت بلند بسیجی تا زانو آمده ش که برای توصیف یک پسر هشت ساله ی دبستانی منظره ی ترسناک و عجیبی بود. با چشمهای خیره و درشت و خندان و لب های همیشه ساکت ترسناکترین منظره ی کودکی من بود که سر کلاس دوم ب به ناچار بر یک نیمکت مینشستیم. او که به ناگاه سر میگرداند و مثل جغد به من خیره می شد , لبخند میزد , خیره میماند و بعد دوباره روو میگرفت. نعمت یک شب مرد. از درخت ِ اناب ِ خانه ی پر کاج و کلاغشان با کله پخش بر حیاط خانه ی کناری. جای خالی نعمت بر سرتاسر کودکی من ماند. جای خالی نعمت از کودکی من بسان انگل مکید و از رویاهای شیرین کودکی من نشخوار کرد. جای خالی نعمت چون گودالی در کودکی من دهان باز کرد. و از حای خالی نعمت , شب ها , در برق مهتاب , عنکبوت و رطیل بیرون میزد. عنبکوت و رطیل هایی که تا همیشه احتقان ترس و وحشت در زندگی من بود. چهره ای خندان, بی حرف, متعجب , چشمهای درشت , بی ذره ای از پیش بینی.
سورسینلی , نعمت جهان عطره. ترسناک در سکوت. رد پای آثار او زندگی شما رو خراش میده. بسان اولین باری که پینک فلوید گوش میدین. آناتما گوش میدین در زیرزمین ۴۰ متری ِ مخفی ای که بی اطلاع خانواده برای خودتان اجاره کردین. یا پارانورمال اکتیویتی رو در یک آپارتمان تازه دزد زده ی خالی ساعت ۳ شب میبینید.
ماریا کالاس اپرا خوان شهیر و دیوانه ای که نیروی انگیزش سورسینلی برای ساختن این عطر میشه. چه برهه ای از زندگی او? زمانی غرق در پودر سفید و گراس خیابانی. که ماریا کالاس براش اپرایی سروده. حس جنون وحشیانه ی کاراکترب که کالاس خلق کرد در اپرایی به نام همین عطر رو در یوتیوب نگاه کنید. میخکوب بشید.
نفوذ غلظتی از تاریکی لابدانوم و رزین حیوانی در بخور نرم و افیونی سرو و کاج.. فریاد از جنون و نشئگی. . جنون ناتمام سورسینلی چه زیبا شد که در عطرسازی جاری شد.

۱۰ از ۱۰
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
54 تشکر شده توسط : Stalker الف ش
سلام
جناب مدارا، روش های اسانس/ابسولوت گیری رو به طور خلاصه همراه یک مثال میتونید بنویسید برامون؟
و اینکه در حال حاضر کدام روش ها برای استفاده در پرفیومری کاربرد بهتری دارن؟ کیفیت حاصل از کدام روش بهتر هست؟ که مورد تایید مصرف کنندگان تحت قوانین ایفرا باشه.
بنظر شما بهترین حلال برای نت های پرفیومری چیست؟ اگر اتانوله، چه درصدی (مطلق، ۹۵.۵٪، ۹۹.۹۹۹٪ و ...) ، چه نوعی (ارگانیک (حاصل از مثلا گندم یا ذرت و انگور)، صنعتی و ...) و چرا؟
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : احمدp
سلام جناب دکتر مدارا
امکانش هست cierg de luna و بوتگا وناتا زنانه رو هر چند ممکنه در فضای متفاوتی باشند مقایسه ای کنید
دوم آیا کاری در سیر خطی ایریش سندر با همان وقار میتونید معرفی کنید ؟
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : غلامرضا عوض پور کیاسرایی
باسلام
ادمین محترم سایت یه پیشنهاد دارم، اگر ممکنه یه tab اضافه در بالای سایت درست بشه برای ایجاد یک فروم -forum- چرا که خیلی از سوالات و تبادل نظرات بالاجبار در زیر یه عطره دیگه نوشته میشه. در اون فروم میشه به راحتی تبادل نظر کرد. فکر میکنم اکثر افراد هم با این موضوع موافق باشن، چون خیلی پیش میاد که نقد یه عطر به خاطر سوال و جواب یک نفر سر از یک عطره دیگه درمیاره
با تشکر
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : نوید ابوطالبی جهرمی
پاسخ مدیر : سلام عرض ادب
فروم قبلا در عطرافشان به صورت ازمایشی بوده است.
این مورد نیاز سایت می باشد و بعد از بررسی در اولویت کار ها قرار می گیرد
تشکر از توجه شما
سلام دکتر مدارا.کجایی؟ ما رو با دنیای عطر آشنا کردی رفتی.خواهشا برگرد و بازم یادمون بده.
21 شهریور 1399 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : غلامرضا عوض پور کیاسرایی احمدp
ایکاروس عزیز؛
یک سال شد، چقد بیاییم کامنتاتو چک کنیم؟
نمیخوای برگردی؟
...
چرا همه رفته بودناشونو میذارن برا پاییز؟
چرا پاییز هیشکی برنمیگرده؟
19 مهر 1399 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : محمدامین صفری فاطمه فیضی
با درود
ای‌ کاش دوباره نظرات شما رو می‌دیدیم و همچنین ای کاش صفحه‌ی اینستاگرام‌تان رو مجدداً فعال کنید.
29 آبان 1399 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : غلامرضا عوض پور کیاسرایی احمدp

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟