BEAUFORT LONDON - Rake & Ruin

بیوفرت لندن ریک اند روین

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-44444
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چوبی معطر
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : بیوفرت لندن
کشور مبدأ : انگلستان
سال عرضه : 2018
کد کالا : ATR-44444
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    2
  • نمی پسندم
    2
  • - 25 سال
    1
  • + 25 سال
    1
  • + 45 سال
    1
  • روزانه
    0
  • رسمی
    0
تعداد رای های ثبت شده : 9
توضیحات

در سال 1751، هنری فیلدینگ (رمان‌نویس) ادعا کرد که «میخانه‌ها بی‌تردید پرورشگاه همه‌جور فساد و شرارت هستند». 
ویلیام هوگارت (هنرمند انگلیسی) در فاصله 34-1732 و در تلاش برای نشان دادن سقوط فضیلت در میان مردم، هشت اثر نقاشی مرتبط به همدیگر منتشر کرد که مجموعا A Rake’s Progress نام دارند. این مجموعه‌آثار که جزو آثار بدنام هوگارت هستند، تباهی و ویرانی تام راکول را به نمایش می‌گذارد که در مقام شخصیت کلیدی این نقاشی‌ها، در معرض تماس با زندگی اشرافی،‌ روسپیان و قماربازی قرار می‌گیرد. 
در عطر «ریک اند روین» که از صحنه‌های انحطاط و تباهی تصویرشده در نقاشی‌های هوگارت در یک کلان‌شهر الهام می‌گیرد، روح این شخصیت‌ها دوباره زنده می‌شوند ــ عطری که می‌خواهد حس‌وحال یک شب سپری‌شده در میخانه را به تصویر بکشد، جایی که نوشیدنی جین همراه با خوش‌گذرانی دست‌به‌دست می‌شود و سرمستی‌ها شروع می‌گردند. 
این عطر قدرتمند ادو پارفیوم (با غلظت 30 درصد) ترکیبات گیاهی همان نوشیدنی‌های میخانه‌ای را برجسته می‌کند که جام‌ها را پُر می‌کردند، همراه با بوی چوب‌های تیره کف میخانه‌ها که نوشیدنی‌ها روی آنها می‌ریخت، و البته آمیخته به جلوه‌هایی حیوانی که به رفتار و کردار شرارت‌بار درون میخانه‌ها اشاره دارد.

برند بیوفرت لندن
سال عرضه 2018
گروه بویایی چوبی معطر
کشور مبدأ انگلستان
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه پرتقال، لیمو ترش، گشنیز ، فلفل صورتی ، سنبل ختایی ، شیرین بیان ، سرو کوهی ، فلفل سیچوان ، جین (نوشیدنی)
اسانس میانی بنفشه ، ریشه زنبق، لابدانیوم، درخت کاج ، سرو ، فیبر بیدستران، گوستوس، روغن کرچک
اسانس پایه مشک ، چوب صندل سفید ، روایح چوبی، نوعی کهربا
نمره کاربران
Rake & Ruin-بیوفرت لندن ریک اند روین
رایحه
1
1 رای
ماندگاری
8
1 رای
پخش بو
8
1 رای
طراحی شیشه
3
1 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند بیوفرت لندن
نظرات کاربران (10 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
چه شیرین بیانی؟! چه پرتقالی؟! چه دوغی و چه کشکی؟!:)
پرتقالِ گندیده، لگدمال شده، روی آسفالت جان داده؛ دیده اید؟ خاست به فرار و کاج چنگش زد! صدای خورد شدن استخوان هایش آمد! دهان خونی، پوستِ گس و تلخِ لیمو را میان دندان های شکسته اش گرفت و شروع به جویدن کرد. تلخ تر از او خندید و گفت: آه ای رنج شیرینِ من! شیرین بیان ام کجاست؟ و او باز هم خیالِ شیرین بیان داشت...و کاج، نگاهش به من افتاد. کفتارش تاخت و مرا از گردن گرفت و پرت کرد در گرم خانه ی بخارِ زهرمار گرفته اش! بله، زهر ماری‌است در لباس زنبق که اندامِ مُشکِ چروکیده فلج، او را دُرُسته بلعیده است! و او نفس کشیدن از یادم بُرد و خس خس برایم گذاشت و کاج دیگر چنگ نزد! آمد به جلو و در گوش چپ نجوا کرد: خوش آمدی دخترک گریزپا!..
و ریک اند روئن، همان لحظه ایست که جبر بر شانه ات می کوبد و می گوید: فرار بی فرار! اینجا، شهربازیِ من است و بازی، به این آسودگی ها هم که تو خیال می کنی تمام نخواهد شد..چنگ بزن و آوار تر کن خرابه را و من، بی باک تر از قبل، میان بخار و سوز و سرما، به پرتقالی می نگرم که خیالِ گریز در سر داشت و در عوض زیر پا لِه شد! به شیرین بیان می نگرم و جایی بدون تو و می خندم و زیر لب زمزمه می کنم: آه ای رنج شیرین من...
سوای قصابِ فیلمِ I Stand Alone، به نظرم میشه گفت کرکتر یک بیمار اسکیزوفرنی رو داره. برای من تداعی کننده ی شمایلِ پسرِ طرد شده یک خانواده بود. بگذریم...
This is how he ruins you and rakes your broken heart like dead leaves..
04 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
41 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali هاشم پور
این ریویوها باعث میشه ادم بِره ببینه واقعا یه پسر طرد شده رو شما هم می بینید یا نه !
سلام عزیزم .. چه خوب که برگشتی تا دو تا چیزی که می دونم بشه چهار تا
04 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : هاشم پور کاوه
عکسش که بیشتر آدمو یاد male-sub می اندازه !
04 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : هاشم پور سعید رضایی شوشتری
سلام خانم راحیل:) مرسی که محبت دارید به من:)
امم راستش اون پسر طرد شده در خیالات من نیست. می شناسم همچین فردی رو که از قضا اسکیزوفرنی هم داره. حقیقتا می خواستم از اون فرد و زندگی و دیالوگ هاش بنویسم که منصرف شدم و ترجیح دادم اون حال و هوا بهتون انتقال داده نشه:)
اما خب اگه کسی رو می شناسید که یه همچین بیماری داشته و یا داره، احتمال زیاد شما هم در هنگام مواجهه و لمسِ این عطر، صورتشو ببینید.
مرسی؛)
04 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : هاشم پور مهریار
عزیزم نازنین .. با نظر آقای شوشتری موافقم در مورد کانسپت این عطر ولی واقعا عکسش برای من یادآور کتاب معروف آلفا میل سابه که بنظرم یجورایی زیر مجموعه اسکیزوفرنی محسوب میشه .. اما راستش دیدم ازین مُدلای اسکیزوفرنی که برای بار اول حس غریبی بهم دست داد .. چون مطمئن بودم بهم آسیبی نمیزنه ولی بازم می ترسیدم ازش ...
اما نمیشه قضاوت کرد .. در مورد فانتوماس هم خیلی چیزای عجیب وجود داشت با اون ژانرThriller اش
اما بنظر من فقط بوی داروخانه و خمیردندون و مردای خیلی خشک و کلَاسی رو میده :) حالا هر جور صلاحه :)
05 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : مهریار 🄼🄾🄽🄰
حالا اگه یه روز باهاش رو به رو شدید، کانسپت و نوشته ی من و عکسش رو فراموش کنید به کل. و ببینید شما رو به کجا می بره:)
قبول دارم، منم اولین باری که عکسشو دیدم یاد میل ساب افتادم..
خلاصه که نوشته های من رو خیلی جدی نگیرید:) بعضی جاها توهم می زنم؛)

[EDITED] 1402/02/06 02:17
05 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : مهریار فرهاد
:))) منو کجا می بره یعنی ؟
حتما حتما .. قبلاً هم گفتم بعضی از این ریویوها انقدر بامزه اس که واقعا آدم کنجکاو میشه بره حتما عطر رو تست کنه .
اما میدونی چقدر خوبه که بعضیا سورئال باشن پر از ایده و خلاقیت .. یه چیزای ازشون درمیاد شبیه ایده های گوالتیری
اتفاقا در مورد مکانیک کوانتوم هم تو کامنتی زیر همین پست نوشته بودی که از خوندنش خیلی لذت بردم مثل همیشه ...
06 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : محمد☆mm 🄼🄾🄽🄰

سلام دوستان عزیزم:
این ریویو کوتاهی بوده که چندی قبل در صفحه عطر فاتوم وی برای توضیح Rake & Ruin خدمت یکی از دوستان نوشته بودم و حال با کمی تغییرات و توضیحات تکمیلی مجدد خدمتتون ارائه میکنمش.
آغازی بسیار هارش با بوی بسیار بسیار عجیب تباهی و فاسدشدگی در اثر آتش سوزی را تداعی میکنه که حالتی کاملا چرک و انیمالیک داره و در پس زمینه یه نت سبز تو مخی که حاصل آنجلیکا و رزماری هست همراهیش میکنه.اصلا گول رفرنس داده شده برای این عطر رو نخورید ..هیچ رایحه ای از لیمو و فلفل ، دانه کاج و .... رو حس نمی کنید ..فقط فقط رایحه کهنگی و فساد در اثر سوختن رو حس خواهید کرد..دقیقا رایحه یه باغ یا خونه باغی رو میده که در اثر آتش سوزی از بین رفته و سالهاست متروکه مونده.خب ممکنه خیلی عجیب به نظر برسه همچین رایحه ای چرا باید اسمش عطر باشه ولی همونطور که میدونین کارهای این خانه عطر، عجیب و کانسپچوال هستند و بیشتر طراحی هاش برای بازسازی وقایع تاریخی انگلستان و حال و هوای اون رخداد انجام میشه.
رایحه ایی خسته و غمناک و کاملا بی روح که هیچ اثری از امید و شادمانی رو نمیتونید در آن پیدا کنید.
شاید تداعی کننده اوج تباهی و فساد و گرایشات مبتذل در دورانی خاص بوده که سعی بر آن شده به بالاترین و شدید ترین صورت، خودش رو به نمایش بگذارد.
اما ماهیت اصلی کار :
همون جوری که از اسم عطر پیداست بواسطه نامگذاری و حضور دو کلمه rake و ruin که تقریبا معانی مترادفی هم با هم دارند، باید انتظار یه رایحه کهنه و کثیف و بی روح رو داشته باشیم و دقیقا همین طوره. رایحه کلی و تقریبا خطی این عطر حضوری ترشیده و نیمه گس و بسیار کپکگون از تخمیر ( شاید مرکبات) هست که از آغاز با دوز غلیظی از اینسنس ها ( روایح دودی) و نت های چرک و انیمالیک ترکیب شده اند و به مرور زمان و خیلی آرام هرمی سبز و دم کرده و عبوس رایحه کلی کار رو احاطه میکنه و تا آخر عمر عطر ادامه داره.
رایحه ایی شبیه به دود حاصل از سوختن چوب های کهنه و نمدار که با رایحه متصاعد شده یک مرداب و یا آبی راکد و خزه بسته در عمق یک جنگل فرسوده ترکیب و ادغام شده اند.
نازنین عزیز با ریویو خودش خیلی زیبا فضای این کار رو ترسیم کردند که شخصا بسیار لذت بردم از متنشون و من با خواندنش راغب شدم مجددا برای این عطر در صفحه خودش نگارش کنم.
با آرزوی آسایش و آرامش برای همه عزیزان
04 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
39 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali هاشم پور
با سلام
من تشکر میکنم از سعید خان عزیز که بعد از توضیحات کارآمد ایشان در خصوص این خانه عطر قبل ازینکه آنچنان شناخته شده باشه من را با عطرهای این خانه عطر آشنا کرد.و یکی از بهترین تجربیات عطری زندگیم با عطرهای این خانه عطر رقم خورد.در تایید فرمایشات ایشان عارضم که بجز یکی دوتا عطرش که از همه بیشتر قابل استفاده کردن هست .مابقی آنها خییییلی به صورت موردی و با تیپ بسیار خاص و تک باید استفاده بشه.و در جمعی زده بشه که بر فرض مثال مادر بزرگ هشتاد ساله ای نباشه که اسباب کدورت خاطر ایشان و سایر مدعوین فراهم بشه مثل تونر که بیشتر به درد تکمیل آلبوم بوفورت میخوره.
04 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : هاشم پور فرهاد
سلام ، زنده باشید ارژنگ خان و ارادت های فراوان خدمت شما مرد دوست داشتنی و بزرگوار
05 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : هاشم پور 🄼🄾🄽🄰


Rake & Ruin

Rake به معنی فاسد یا هرزه است
Ruin به معنی خرابه ویرانه است

در سال 1751، هنری فیلدینگ، رمان‌نویس، اعلام کرد که «جین‌فروشی‌ها بی‌تردید مهدکودک‌های هر نوع بدی و شرارت هستند».

در تلاش برای نشان دادن این سقوط فضیلت عمومی، بین سال‌های 1732 تا 1734، هنرمند انگلیسی، ویلیام هوگارت، هشت بوم نقاشی را منتشر کرد که پیشرفت یک فاسد را به تصویر می‌کشید. یکی از بدنام ترین آثار هوگارث، ویرانی Tom Rakewell، قهرمان داستان، با قرار گرفتن در معرض زندگی سطح بالا ، روسپی ها و قمار به تصویر کشیده شده است.

با الهام از صحنه‌های انحطاط هوگارث در زمان سلطنت شاه جرج، روح آن‌ها را در Rake & Ruin احیا می‌کنیم – عطری که شبی را در میخانه‌ای به تصویر می‌کشد، جایی که نوشیدنی جین ریخته میشود، اوقات خوشی سپری می‌شود و لغزش شروع می‌شود…

این ادو پرفیوم قدرتمند (غلظت 30 درصد) دارای ترکیبات گیاهی نوشیدنی‌هایی است که در آن زمان لیوان‌ها را پر می‌کردند و بر روی چوب‌های تیره کف سرریز میشدند و کنایه‌های حیوانی به اعمال ناپسندی که بین آنها رخ داده است.

[EDITED] 1400/11/28 22:56
28 بهمن 1400 پاسخ تشکر
36 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali مهریار

دوباره؛ تماشا کردم. همه‌جا گورستان بود.
به‌جای گل‌ها، سنگِ گورها؛
کشیش‌ها با ردای بلند وُ سیاهِ خود گِردِ آنها می‌چرخیدند
وَ اینگونه شور و تمنای مرا با بوته‌های خار پیوند می‌زدند!

به‌نظر من برای درک کانسپتِ vi et armis فیلم requiem for a dream از دارِن آرُنوفسکی رو باید تماشا کرد وُ برای ایجاد یک تصویر واقع از rake and ruin فیلم i stand alone گاسپار نوئه. شاید بعد از این دو دلمون بخواد به سراغ لنجزارِ فاسدِ یُرگوس لَنتیموس به نامِ dogtooth بریم و در نهایت شاید وَ شاید جنون مارو به سمت funny games میکائیل هانکه بِکشه. وقتی عطرها آغشته به باقی هنرها بشن خروجی متفاوت وَ گاهی اوقات وضعیت ناجور سرخ میشه.

من شخصا به این خانه علاقه‌مند هستم و از بین آثار خلق شده Terror and magnificence, fathom v, iron duke, coeur de noir رو انتخاب میکنم. اما [ازنظرمن] تو کله‌ی هیچ کدام از مخلوقات بوفرت عقل نیست. دیوانه‌ان. جنون، جادو وَ شرارت از در و دیوار این خانه می‌باره. تلخ و خونین ترین صفحات تاریخ هستند. به حدی مفاهیمِ دارک و گَس رو در خودشون جا دادن که با استشمام اون‌ها قلب آدم مچاله میشه. من نمیدونم دیگران چگونه با چنین آثاری روبه‌رو میشن اما مطمئنم اگر از زاویه‌های تندتر بهشون نگاه بشه کار دست آدم میدن!!

بوفرت همواره من روبه یاد اشعار و نقاشی‌های ویلیام بلیک ميندازه. همین حس و حال رو اطرافِ کارهای ایس یوزک هم میشه پیدا کرد!!

در آخر باید عرض کنم در مورد اون چهار فیلم شوخی کردم. هیچوقت تماشا نکنید. له شدن ستون فقرات بشریت که دیدن نداره.
28 بهمن 1400 پاسخ تشکر
31 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali مهریار
سلام جناب مسیح
کنجکاویم در مورد این برند باعث شد امروز این نوشته اتون رو بخونم و برم فیلم I Stand Alone رو ببینم، چه فیلمیی بود و عجب پایانی داشت!
فکر می کردم حالا سه سال پیش خیلی زود بود برام که فیلم مرثیه ای برای یک رویا رو ببینم چون حال بدی بهم دست داد، گفتم الان نسبت به قبل روحیاتم تغییر کرده چیزی نمیشه بزار برم ببینمش، ولی این یکی هم واقعا در حدی بود که انگشت های دست و پاهام یخ زد!
چه منولوگ هایی قصاب توی ذهنش داشت، طولانی و آشفته. ذره ای آروم و قرار نداشت. کسی که نمی تونست با دنیای امروزی ارتباط برقرار کنه و می خواست یه تنه دنیای دور و برش رو نابود کنه. و ارزش خیلی از آدم هارو با یه تیکه گوشت یکی می کرد.
خلاصه که مجاب شدم دکانت rake and ruin رو تهیه کنم:)
vi et armis: کرم از خود درخت است.

[EDITED] 1401/10/14 10:39
13 دی 1401 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : مهریار M  Wolf
پس نازنین جان بهت توصیه می کنم هیچکدوم از فیلم های گاسپار نوئه رو نبینی، من هیچ مشکلی با کارای این کارگردان و این مدل فیلما ندارم مرثیه ای برای یک رویا رو 8 سال پیش دیدم اون موقع خیلی بهم ریختم😑 اما تابستون امسال واسه بار سوم ری-واچ کردم ولی شما مثل اینکه فعلا نباید سراغ این کارگردان بری 😅😅
البته فیلم آخرش "vortex" ژانرش متفاوته با بقیه و یخورده فضاش آرومتره اگه "Amour" هانکه رو دیده باشی فضای کلیش شبیه اونه،فقط واسه دیدن هر دو باید خییییلی صبور باشی😊
پ ن:مسیح جان همه فیلمایی که بالاتر نوشته بودی دیده بودم 😑😅ولی واجب شد وقتی عطر رو تست کردم فیلم ها رو دوباره ببینم.
فیلم سالو رو هنوز ندیدم. ولی سکرشن مگنیفکیز رو چند ماه قبل تست کردم. رایحه ی مهوع لاکتونیکش که با بوی خون و سیمن و جلبک مخلوط شده خیلی اذیتم کرد. اگه با این عطر فضای مشابه دارن تستش نکنم😶
نازنین جان مسیح جان فیلم و عطرهای با فضای مشابه رو معرفی کنین شدیدا استقبال میکنم 🤩

[EDITED] 1401/10/14 13:32
14 دی 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : Perfumex سعید زند
هر پدیده ، هر مکانی و هر مجموعه ای مختصاتی داره ، مختصاتی که وجود اون پدیده رو در صورت اصالت و ناب بودن خاص و متمایز می‌کنه . عطرافشان ، هم این اصالت و داره و هم این ناب بودنُ . مختصاتی غریب که توی کمتر مجموعه ، سایت یا وبلاگی میشه مشابهش دید . ترکیب غریبی از عطر و نوشتار که برآیندش شده چیزی که با کمی اغماض می‌شه اون و یک نوع ادبی حساب کرد . صادقانه بگم نه آنچنان شامه ی حساسی دارم نه شرایط مالی خاص که بتونم < عطرباز > محسوب بشم ، صرفا میخوام ارتباطم و با دنیای عطر بهبود بدم ، در حدی که برام مقدور ( البته انتخاب هام و انجام دادم :) ) اما اون چیزی که باعث شده عطرافشان این روزها پای ثابت وب گردی من باشه صرفا نوشتارهای اینچنینی . بعید می‌دونم عیار قلمتون برای خودتون ( و دوستانی مثل شما ) نامشخص باشه ، پس بنویسید . بنویسید چون کار خوبیه ، گاهی مفهوم انسانیت همینه ، انجام کار خوب فارغ از اینکه چه نتیجه ای برای ما داره .

[EDITED] 1401/10/14 10:47
14 دی 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : فرهاد مهریار
سلام سرکار خانم هانی🍃
از گاسپار نوئه فقط I stand alone و vortex رو دیدم، vortex فیلم قشنگی بود، و برای تحلیل نیاز به صبر داشت واقعا👌 Amour رو ندیده ام تا به الان، اما حتما میبینمش.
و چه عالی که شما با هیچ کدوم از کار های گاسپار نوئه مشکلی ندارید، من کاور فیلم هاشو میبینم یه جوری میشم😆 البته به گفته ی صحیح شما، فعلا مناسب من نیستن:)

برای عطر ایو نونو مانی کمیاکارتزینو ایل ولتو از اونوم( امکان داره تلفظش رو اشتباه نوشته باشم) یه فیلم با فضای مشابه در نظر دارم، راجبش می نویسم حتما🌷
14 دی 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : فرهاد مهریار
چه عالی عزیزم
بی صبرانه منتظر قلم زیبات هستم😍😍
ولی عطر ایو نون هومانی خیلی حال منو بد می کنه بهم استرس میده نمیدونم چرا غمگینم میکنه بیشتر از چند دقیقه نمی تونم رایحشو استشمام کنم☹️
دو بار هم تست کردم هر دوبار همین بود
14 دی 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : مهریار حسن کبیری
خیلی لطف دارید خانم هانی، ممنونم.
بله عطر غم انگیزیه موافقم باهاتون ولی به جرات میتونم بگم هیچ عطری اندازه ی وی ات آرمیس منو ناراحت نمیکنه اونم به خاطر خاطره ی بدی بود که ازش نوشته بودم.
ولی در کل همشون عجیب غریبن:))
14 دی 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : مهریار M  Wolf
وقتی در بهارِ سال دوهزار و بیست خبر درگذشت فیلیپ نائون را خواندم برای دوستی بی‌مقدمه نوشتم : سلاخِ اول قصابِ دل‌شکسته‌ی ما را شرحه‌شرحه کرد و برروی قناره‌ی نیستی آویخت! بدون این‌که خبر را شنیده باشد نوشت : وای. نائون مُرد؟ این‌چنین عمیق ریشه دواندن در حافظه‌ی دیگران عجیب نیست؟ به‌راستی که هنر سحرآمیز است و هنرمند فناناپذیر. گاسپار نوئه فردای آن‌روز مرثیه‌ای نوشت که توسط نشریه‌ی لیبراسیون منتشر شد. غم‌نامه‌ی او این‌چنین آغاز می‌شود : برای تو که دیگر [هرگز] با من صحبت نخواهی کرد!

درود بر نازنین، هانی، محسن گرامی و نیز باقی دوستان. | هانی. گل‌دختر اون اثر هیچ‌وقت خودش رو سانسور نکرده. نشنیدی که دائم فریاد می‌زنه ترشحات باشکوه؟ نه جانم. این دوعطر همان‌قدر به یک‌دیگر شبیه هستند که ورتکس به امور...! می‌دونم می‌دونم تو ننوشتی شباهت و بله ورتکس باعث دژاوویی از امور می‌شه. صلح :) || انجام کار نیک سوای از این‌که چه نتیجه‌ای دربر دارد. بله جانم. جناب محسن تمامی اعضا از همین متد پیروی می‌کنند که شما به‌دقت اشاره کردید. باشد که بیش‌تر بنویسد زیرا همین چندخط حامل خبرهای خوش هستند. قدردان محبت شما هستم و سپاس. || نازنین. -در مورد اون فیلم‌ها شوخی کردم. هيچ‌وقت تماشا نکنید. -بروبابا. من که می‌بینم. ولی اگر سرما خوردم باتو! دربابِ سرکشی، گوش‌شنوا نداشتن و دو ورق کلداکس! برای کامل شدن این کابوس carne راهم بایست مرور کرد. در فرمی متفاوت برای لمس هرچه بیش‌ترِ انجماد، دارک کمدی و رنگ‌پریدگیِ انسان، آثار روی اندرشون را هم تماشا و عمیقا به سکونِ دوربین، شیوه‌ی روایت، معلق‌بودگی آدم‌ها، چگونگیِ پرداختِ تیپ‌ها و... دقت کن. برروی دقت، ژرف‌اندیشی و تماشا بسیار تاکید دارم. تماشایِ موردبحث نگرش می‌سازد اما [فقط] دیدن مدلی بی‌خطر از تفرج است! بسیاری داسِ نقره‌ای ماه را در آسمان می‌بینند اما فقط تعداد اندکی پس‌از آن تماشا شاعر می‌شوند...! تنها می‌ایستم؛ لقلقه‌های ذهن یک موجود مستاصل و سرگشته. پرداختی از روان‌گسیختگی و پارانویا که به تلاطمِ دائمِ بیننده در خودآگاه و ناخودآگاهِ ناآرامِ قصاب می‌انجامد. ناخودآگاهی که خودِ شخصیت از چیستی‌اش مطلع نیست. این اثر به‌وضوح کشش‌های روان‌شناختی دارد و بیننده را تا مدلی از روانکاو بودنِ اجباری پیش می‌برد. ریک ان روئن هم برای من همین‌طور به‌نظر می‌رسید. مشکوک است؛ تشویش دارد و می‌ترسد. اصلا می‌ترسد که می‌ترساند! می‌آموزیم که خشم و برافروختگی همیشه نشانه‌ی قدرت و تسلط نیست. بلکه گاهی‌اوقات تشریحِ جزبه‌جزءِ هراس است! سوءظن دارد. به خود و پیرامون‌ش. معتقد است در جهان آن‌چه را که تحت‌عنوان 'شر' شناخته بر 'خیر' فائق آمده و باید مراقب بود. از کسالتی عظیم رنج می‌برد که در پستوهای جغرافیایِ درون‌ش پنهان شده. مرضی لاعلاج که اورا به‌سوی برون‌گراییِ کنترل‌نشده سوق می‌دهد آن‌هم جایی که دقیقا نمی‌داند علت چیست. درنظر من به‌مانند همان قصاب از خودآزاری به دیگرآزاری می‌رسد و این رفتار را نه تهاجم بلکه یک ساختاردفاعی می‌داند. رفتاری که اگر دليل‌ش را از او بپرسید، اخم می‌کند. با ساطور برروی لاشه‌ی اسب می‌کوبد و ازآن پس شمارا نیز جزو دشمنان خود می‌پندارد. بله کارها در سلاخ‌خانه‌ی انفرادیِ یک تارک‌دنیا این‌گونه پیش می‌روند!
14 دی 1401 پاسخ تشکر
36 تشکر شده توسط : مهریار Rezvani
نازنین نمونه ی بارز آدم فضول و پررو، سرما خوردگی هم حقشه😆
چشم حتمااا تماشا می کنم،
خیلی خیلی ممنونم ازتون🙏
14 دی 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : مهریار M  Wolf
"مردم خواسته های زیادی دارن، اونا میخوان خوشحال باشن در حالی که خودخواه، خودمحور و خسیس هستن"
از دیالوگ های به یادموندنی "شما زنده ها"
زنده هایی که نمی تونن حال خودشونو خوب کنن و همشون دنبال اینن که یکی درکشون کنه،دنبال دلیلی هستن واسه خوشحالی و خوشبختی یا فرار از روزمرگی...غافل از اینکه به قول شوپنهاور دوست نداشتنی😅‌" هرچه آدمی در درون خود بیشتر مایه داشته باشد از بیرون کمتر طلب می کند و دیگران هم کمتر می توانند چیزی به او عرضه کنند"
سوئدی ها کارشون درسته تو این زمینه، منکه دوسشون دارم😉

سه گانه ی مرگ
سه گانه ی عصر یخبندان
سه گانه ی کیشلوفسکی
واچ لیستمو بهم ریختی مسیح جان😀
می خواستم امشب سالو رو ببینم اسم آندرشون رو آوردی، آخرین سه گانه ای که داشتم رو هم تکمیل می کنم امشب.

نه جانم تسلیم، هیچ هم شبیه نیستن! فقط خواستم نازنین جان از نوئه ناامید نشه حدس می زدم امور رو زودتر از ورتکس دیده باشه، درضمن من که همیشه پرچم سفید دستمه واسه تو، حتی اگه بگی باعث دژاوو هم نمیشه 🏳️
مرسی که هستی☺️
15 دی 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : مهریار  Someone Out There Saba

تو چه کسی هستی؟ چارلز قبل از انعقاد کلام ازبرایِ ادای احترام به جنابِ جنون وُ خاندانِ سودا وَ برای معاشقه ی هرچه بیشتر با بانوی اعراض وُ دهشت آنچنان عقل باختگی، شوریدگی وَ اختلالی از فیزیکِ کوچک خود نشان می‌دهد که کلاهِ لحظه از سَرِ زمان می‌افتد وَ اربابِ دیوانگی حاضر وُ در گوش او نجوا می‌کند : فرزندِ خلف! / پس از آن بروزِ کوتاه وَ معنادار، سایکولوژیکال دارک کمدیِ چارلز به تراژدیِ اضطراب وُ خفقان سوق پیدا می‌کند وُ او باصدایی بسیار گرفته، دِنج، شیدا وَ غرق شده که پیام‌آورِ هشدار و تسلط است می‌گوید : آیم نوبادی. آیم اِ تِرَمپ، اِ بام... هيچکس! من یک خاکسترنشین هستم. یک ولگرد، یک دوره‌گرد، من یک واگن باری هستم، یک کوزه شراب وَ یک تیغ بُرنده ی بی‌رحم اگر تو بیش‌ازحد به من نزدیک شوی!!

این بُرش و پَرش از آن مصاحبه تشریحِ جزئی است از اصطلاحِ آنومی وَ شیدایی. آدمی خیلی زود در مفهوم ساخته شده توسط هجمه‌ غرق می‌شود وَ یک شب که در خلوت جلوی آینه ایستاده آرام به خود می‌گوید : راست می‌گویند! این چهره‌ی یک قاتل است.

چکیده‌ی آن مصاحبه را هنوز هم می‌توان به صورت تصویری مشاهده کرد. این‌چنین کنید. تک‌تک فِریم ها را جراحی وَ حرکاتِ گونه، اَبرو، لب، دهان، تعداد دم و بازدم، صدای اشیا وَ... را بارها به تماشا بنشینید! بعد به پنجره‌ای که نور پشت آن خوابیده بنگرید! بله درست فهمیدید نورِ نجات بخش متعلق به پشت همان پنجره‌هاست و بشر آن‌چنان در ماگمای ندانم کاری ذوب گشته که دیگر جز خدشه ای مضحک از او باقی نمانده.

خانواده‌ی چارلز منسن در شبی که شیطان بر بالین او آمد و دستور خدا نقل کرد به خانه‌ی رومن پولانسکی که احتمالا در رقیقِ مه انگلستان الواطی می‌کرده یورش می‌برند! اوت سال 1969! در آن تهاجم و تعرض شارون تِیت همسرِ رومن، ابیگِیل فولجر وَ چند تن از دوستان تیت توسط سَرانِ شَر شرحه شرحه می‌شوند!

آن‌چه از آن شب می‌خوانیم تصویری است که هالیوودِ چهار پنجم فاسد همواره تصمیم دارد از جنونِ قتل‌هایِ زنجیره‌ای وَ خطرِ خانواده‌های شَریر به ما نشان دهد. اما این بار تصویر در یک استودیو چند ميليون دلاری و بین آخ و اوخِ خانمِ بازیگر نه؛ بلکه در خیابان وُ بر سطحِ جهانِ واقع وُ عمقِ وجودیت رخ می‌دهد. جنازه‌هایی حقیقی که خونین مال در داخلِ خانه، حیاط، برروی چمن‌ها و حتی پارکینگِ خانه متلاشی شده و خونابه را به خوردِ حافظه‌ی متروکِ کُره‌ی فساد می‌دهند.

اینطور آمده که برروی یکی از دیوارهای خانه، اقسامِ جنون با خونِ شارون نوشته‌اند : خوک!

مخلوقاتِ خانه‌ی بوفرت تفسیرِ آن لحظه هستند که شخص دستِ لرزانِ خود به خونِ گرم وُ رو به لختِگیِ شارون آغشته می‌کند وَ برروی دیوارِ تبهکاری می‌نویسد: خوک! شاید نه؛ خودِ دیوار است که با یک کلمه چکیده‌ی بشر را به مفهوم می‌رساند! شاید دوباره نه؛ خودِ رخساره ی خوک است که خون از آن شُره می‌کند و برروی ابعادِ اشرفِ ها ها هایِ مخلوقات می‌چکد!!

مانند یک زیرسیگاری تنها که هیچکس دوستش ندارد. پُر از خاکسترهایی که تلفیقِ رنج و قطران هستند وُ با بزاقِ لزج آدمی تعفن به بار می‌آورند و دی ان ایِ مرموز وُ مصلوبِ بشر را به جانِ پسماندِ گوگرد تزریق می‌کنند. باید از خود پرسید چه کسی زیرسیگاری‌هایِ تا لب پُرشده وُ گندیده ی ما را در سطلِ زباله‌هایِ فراموشیِ زمان خالی خواهد کرد؟ چه کسی رَدِ بوی گند را از تن مکان پا می‌کند؟ چه کسی بررویِ واژه خوکِ نوشته شده بر سطحِ دیوارِ ایجادِ آدم رنگ سپید می‌پاشد و آیا آن رنگ فقط مخفی کاری نیست؟ آیا آن خوک تا ابد زیر سپیدای تقلبی باقی نمی‌ماند؟ چه کسی بویِ گَندِ دود وُ چرکِ ذهن آدمیزاد را به بازیافت می‌برد؟ ناجی در کجایِ آسمانِ بی‌قید به خواب رفته که این‌چنین عشوه ی ظهور دارد؟ چه کسی بررویِ شانه‌ی دوپای جادو شده خواهد زد وَ زمزمه می‌کند نجات در بالین تویِ لعنتی به خواب رفته وُ نجات دهنده زیر طمعِ الهیِ بشر برای همیشه مُرد! چه کسی به ما یادآور خواهد شد هیچ شزم و جنگاوری برای صلح فرستاده نخواهد شد...! اَبرواژه ی خدا عدالت، راستی، آزادی وَ صلح طلبی است؛ در تو تزریق شده که باید با آن به جنگِ آخر بروی! از برای چه خاموشی مفلوک؟؟!! بدان که تویِ مصلوب خدا که هیچ؛ شیطان را هم ناامید کردی!! که آیا من از برای این نِفله با ایزد یکتای خود جنگیدم؟؟

این عطر آن لحظه است که کثافتِ درونِ بشر مفهومِ ارگاسم به خود می‌گیرد و زیر قهقهه های ضلال وُ فتنه برروی پوستِ امنیت فوران می‌کند وُ حاصل نطفه‌ی اغتشاش است و بَلوا!
رِیک ان روئن ایما و تمثیلی است از واقعیت. دود دارد برروی چوب ها جاری وُ چوب که در ادویه آغشته می‌شود وَ رایحه ای به حدود حیوانی که مخفی می‌شود مبادا او را بیابند؛ رزین وَ ریشه مانندی آب خورده که در باغِ ساحره ها مفاد جادو در خود دیده...!

بسیارند هنرهایی که نبی هستند و خبری نهان در خود دارند که چه بسا اصالتِ هنر همین است! در سینما بیداد می‌کند آگاهی و موسیقی وَ نقاشی بسیار! این‌ها هشدار هستند نه تبلیغ. خشونت و لجنزارِ برخی هنرها ازنظرمن برای این خلق می‌شوند که برق باشند بر پیکر بیخیال بشر! که هی رَم کرده‌ی وارونه اگر نَجُنبی عاقبتِ تو این کثافت هاست وَ یک خوی تندِ حیوانی که بوی عفونت از بالین گندیده اش برمی‌خیزد و هر آنچه با بیچارگی کاشته‌ای به میهمانی آفت می‌برد! تو ای غارنشینِ نوین نما بدان که هنوز شکارچی هستی و اگر از محتویات داخل جمجمه استفاده نکنی تا ابد وحشی باقی می‌مانی و زمانی خواهد رسید که چون کلیشه‌های کلاسیکِ رُمی واقعا گرگ خود باشی و خویشتن شکار کنی!

اینجاست که فلسفه‌ای چون هستی گرایی وَ بزرگانی همچون سورن کیئِرکِگور، گابریل مارسل، داستایوفسکی و... به داد بشر می‌رسند! دقیقا جایی که هشدار می‌دهند ای آدمیزاد خیالاتی نباش بلکه مراقب وَ محتاط؛ وَ بدان چه به خوردِ خیکِ همه چیز پذیرایِ تو می‌دهند. هر عطری را استشمام نکن، هر مذهبی را نپذیر، هر سینما نقاشی وَ موسیقی را دنبال نکن، هر کلامی را تایید نکن. از هوش خود استفاده و خود را بیش از پیش بشناس. عالم را درک کن و جایگاه خود در پازلِ هستی را قدربدان! اینجاست که باید اندیشید چرا نیکولای بِردیاف خروج از سلطه‌ی اشرافیتِ خام را همیشه مقدس می‌دانسته!!

افسوس! اینجا فلسفه را در اینترنت می‌خوانیم و بریده هایش در پلتفُرم های مجازی آپلود می‌کنیم وُ دختر یا پسری آرام با ما می‌گويد تو فیلسوف کی بودی؟ با شادی می‌گوید من فیلسوف تو هستم توی سرخ و سفید...!

فلسفه منچ و هفت سنگ نیست که با چندبار بازی آنرا بشناسیم و تفسیرش بفهمیم. ای کاش می‌دانستیم مثلا سارتر تهوع و شیطان وخدا را برای چه نوشت و هدفش چیست!! فاصله ای است بی حد بین درونیاتِ فلسفه و برداشت هایِ موضعیِ ما. به امید آگاهی و خلاصی بشر از ستم و نابرابری.

[EDITED] 1400/11/08 16:28
08 بهمن 1400 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : مهریار آنا ب
ز قطره دیده نگردیده هیچ جنبش موج،، که موج جنبشِ مخصوصِ بحرِ طوفان‌زاست،، ز قطره ماهی پیدا نمی‌شود هرگز،، محیط باشد کز وی نهنگ خواهد خاست،، به قطره کشتی هرگز نمی‌توان راندن،، چرا که او را نِی گودی است و نِی پهناست! | می‌گفت شبی صوفی به خود سیلی زد! گونه‌ی دومی سرخ شد. گردن سومی کبود. دست چهارمی سوخت. پای پنجمی لرزید. آخری افتاد زمین و سرش شکست! به‌یاد صوفی‌؛ یک‌بار دیگر آن‌چه شب‌گذشته نوشتم را بازخوانی کنیم! | افسوس. هنوز هم هستند کسانی که با حروف ورم می‌کنند به‌وسیله‌ی کلمه تاول و ازطریق جمله کهیر می‌زنند. پرواضح است که اگر پاراگراف ببینند مضطرب می‌شوند، می‌ترسند و کمی جلوتر تب‌خال پشتِ تب‌خال. توگویی هنر برای‌شان تبدیل به ویروس هِرپس می‌شود! اسیکلوویر بدم خدمت‌تون؟ نه نه دگم و مرضِ شما درمان ندارد. اگر یک‌سال قبل بود باید تا سه‌ شبانه‌روز فرهنگ‌لغت دست می‌گرفتند تا بدانند چه شده و چرا. بارها نوشتم که این‌ها انعامند! فله فله؛ کیلویی دوریال سر کوچه‌ها می‌فروشند مثل و نظیرشان را! دست‌بردار نیستند خیال می‌کنند این‌جا مایملک پدران‌شان است. آن‌هم درست در دوره‌ای که سینه‌ی آدم‌ها پُر شده از سرب وُ سوز و تنِ شریفِ یاران آغشته به خون. از این‌رو نه جان داریم و نه حوصله‌ی نبرد با این پسماندهای فکری و لشکر شکست‌خورده‌ که هنوز سنگ به سنگ می‌زنند در طمع جرقه شاید که به آتش برسند. سال‌ها پیش اطراف پلاسکو پسرکِ نیمه‌خلی می‌چرخید که برای خود آواز می‌خواند و عاشق آب‌هویج بستنی بود. اگر کاسب‌ها برای‌ش نمی‌خریدند می‌افتاد برروی زمین، غلت می‌زد، شروع می‌کرد به گریه کردن و سروصدا راه انداختن. وقتی از او می‌پرسیدند که مرتضی آب‌هویج بستنی چه طعمی دارد؟ چشم‌های خودرا گرد می‌کرد و می‌گفت : شیرینه خداجون شیرینه شیرینه آخرشه اِندِشه تهشه مرتضی خرشه! جماعتِ هاپارتی گوساله‌ی سامری می‌سازند از آدم‌ها؛ هبل. یغوث یاهرکدام از این بت‌های عصر جاهلیت. دولا دولا شش‌بار شش‌بار تا صبح ستایش‌گرند؛ می‌پرستند و راه نفسِ دیگران را از همین‌طریق می‌بندند و فرقی ندارد بت از چه جنس و رتبه‌ای باشد آب‌هویج بستنی یا اقلیدس. زیرا میزان مرتضی بودنِ بت‌پرستان است! نوشتیم گفتند زشت است. فرم عوض کردیم. گفتند فلسفه می‌بافد. رد شدیم... بعدتر گفتند می‌خواهند اطوار فلانی را در بیاورند. توگویی نابینا هستند! چیزی نگفتیم. گفتند چون او از این عطر نوشته می‌نویسند. سکوت کردیم... و و و تا به این‌جا. باید بگردیم کدام عطر هست که کسی چیزی از آن ننوشته یا سفارش‌ش را نکرده تا ما چندخط بنویسم مبادا اضلاعِ اعضایِ قومِ هارت‌وپورت نم بردارد و کپک بزند. چه‌کسی باور می‌کند تمام این مشقت را؟ علم کسب کردنی است و درنظر من هرچه اکتسابی باشد عامل برتری نیست. محترم است. شاگرد باید قدردان آموزگار باشد. بله بله. اما آن‌که در دانشگاه تدریس می‌کند با پسرک کارگری که دوکلاس خوانده هیچ تفاوتی برای من ندارند اگر صحبت بر سر حقوق انسانی باشد. خسته‌ام. خسته از این بطالتِ رایج. از این باباشمل سازی‌های بی‌پایان. خسته از این‌ها و هزاران دیگر که نوشتنی نیستند. می‌گفت برادرانم... به‌وقت جنگ اما برادرکشی را ندید! حال شاید بهتر بدانیم چرا نوشتم از رنجی خسته‌ام که ازآن من نیست! آن حجمِ کدر و سنگی را به داخل سطل‌آشغال پرت کن سیصدسال در صف پیوند قلب به‌انتظار بنشین. ارزش‌ش را دارد. شاید و فقط شاید تو هم معنای تپش را فهمیدی! تا به‌کی تیر و کمان و زدنِ بچه‌ی همسایه؟ سنگ و شیشه‌ی قطار؟ تا به‌کی تفنگِ بادی و سوزاندنِ تنِ یار؟ تا به‌کی گنجشک و شکار؟ پناهِ هم باشیم. این نصیحت نیست. بلکه؛ تنها خواسته‌ی من از شماست. از آدم‌ها بت نسازیم. اگر ساختیم توسط آن بت جایگاه و باور دیگران را نابود نکنیم. ما حق نداریم مکاشفاتِ دائمِ یک انسان در طول زندگی‌اش را با خط‌کش شکسته‌ی خود اندازه‌گیری کنیم. بگذاریم آدم‌ها آدم بمانند. افسانه نسازیم از ایشان. اسطوره اصلا. این بزرگترین خیانت در حق یک انسان است. او را از دیگران می‌گیرید و دیگران را از او. بدانید که شما جماعتِ هوراکش بزرگترین دشمن او هستید. اورا می‌خواهید برای این‌که سِرم باشد برای بی‌آبیِ بافت‌های خشکیده‌ی شما. تا تغذیه کنید از جان و جگرش. تا بمکید خون اورا خون‌آشام‌های نامحسوس. اورا یک کارمند وفادار می‌خواهید. یک صرفا رباتِ راهنما! زنده‌باد آن‌کسی که آدم‌ها را می‌خواهد قبل‌از عطرها. قبل‌از پول‌. قبل‌از فلسفه. قبل‌از فن‌بیان و کاریزما... امیدوارم این بدعت کژ و ناپاک از بین برود و از وجود یک‌دیگر لذت ببریم. باشد از انسان به انسان برسیم. تک درخت زندگی اوهام بود. هر انسان درختی‌ست و هر درخت ثمره‌ی ناب خود را دارد. شما حتما حق انتخاب دارید که زیر سایه‌ی کدام درخت آرام بگیرید. اما حق ندارید درخت محبوب خود را در باغ نگه دارید و به تن باقی درخت‌ها تبر بزنید. صدافسوس که از همان درخت هم فقط میوه‌هایش را می‌خواهید و به‌وقت خشک‌سالی رهایش خواهید کرد! ننگ بر تبر و هرکس که درختان باغ ما را کمرشکسته می‌خواهد. و این‌که این شما و این عطرافشان. بماند برای خودتان.
17 دی 1401 پاسخ تشکر
43 تشکر شده توسط : مهریار Rezvani
ای امان از جملاتی که با این زیبایی بیانش کردید …«. خطاست مکاشفاتِ دائمِ یک انسان در طول زندگی‌اش را با خط‌کش شکسته‌ی خود اندازه‌گیری کنیم»
یا تکه ی ما خون اشامیم.
17 دی 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : Dragon مسیح بسته شده
مسیح عزیز
بمانید و همواره بمانید . آنچه برایمان مینویسید اشتیاق و شور زندگی می آفریند .........
17 دی 1401 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : مهریار ابوالحسن
مسیح جانم برادر گرامی و هنرمند من، میدانم که اشخاصی هنرمند مثل خودت دلی پر از احساس، نازک و بلورین دارند و ممکنه خیلی زود به رنج و ناراحتی گرفتار بشند از بی مهری های پیرامون. خوب میدانم و تجربه کردم تضاد ها و شیطنت های این خانه رو و سعی کردم سر سختانه مقاومت کنم . به یک دلیل: عشق به چیزی که دوستش دارم و با اون به آرامش میرسم. میدونم برای چندمین بار هست که این مسئله بوجود آمده ولی باز هم مثل دفعات قبل به خاطر خودم و سایر دوستانی که از حضور و بودنت لذت میبرند، بمان و صبور باش که همواره صبر قامت مردان و زنان را مستحکم و آبدیده خواهد کرد.
18 دی 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : مهریار مسیح بسته شده
چقدر زیبا می نویسید آقای مسیح عزیز
مدتی ست نوشته های قشنگتون‌رو‌ مطالعه میکنم
شما صفحه ای در اپ های مجازی دارید؟
20 دی 1401 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : مسیح بسته شده nazanin
دیر رسیدید خانم آنا گنجشکک اشی مشی خیس شد گوله شد افتاد تو حوض نقاشی
20 دی 1401 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : Lord Vader علیرضا ر
گرفتش فراش باشی، کشتش قصاب باشی، پختش آشپزباشی، خوردش حاکم‌باشی...
21 دی 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : مهریار M  Wolf

دوستان گرانقدر قبلاً به صورت حرفه ای رایحه این عطر رو تشریح کردن، اما بنده هم به صورت عامیانه تر و کمی ملموس تر نظرم رو درج میکنم.
پرده اول: تصور کنید توی یک فضای خاکی و کهنه و متروک، چند تا لیمو سبز تو یه قابلمه با دسته های پلاستیکی نسوز رو اجاقه و شعله اجاق تا آخر بالاست. اپنینگ کار برا من بوی لیمو و مرکبات پخته میده در یک فضای کهنه و خاکی.
پرده دوم: بعد 3 الی 5 دقیقه اون رایحه اولیه پابرجاست با این تفاوت که بوی سوختگی دسته های قابلمه هم کم کم بلند شده و به این ترکیب اضافه میشه (دسته پلاستیکی نسوز قابلمه ها یه جور پلاستیک خشکه که آب نمیشه، اما وقتی بهش حرارت مستقیم میخوره یه بوی بد پیدا میکنه)
پرده سوم: حتما منتظرین که بعد از اون اپنینگ، رایحه کم کم لطیف تر شه .... اما کاملا در اشتباه اید چون «جولی دانکلی» براتون سوپرایز داره. تو این مرحله اجاق خاموش شده و لیموهای توی قابلمه ترشیدن اما هنوز بوی دسته قابلمه پابرجاست (بوی ترشیدگی، ماندگی و دسته قابلمه سوخته در پس زمینه ای خاکی و تاریک و کهنه.
پرده چهارم: رو پوست خشک من بعد ازحدود 2 ساعت دیگه اون رایحه ترشیدگی و دسته قابلمه سوخته حس نمیشه و به یه رایحه انیمالیک در یه بستر کم رمق از بوی گیاهی سبز (که سبز بودنش بیشتر لزج و لجنی و کمی شیرینه) تبدیل میشه. رایحه عطر در این مرحله خیلی شبیه بوی چرم بی کیفیت و نیمه خامی که خوب دباغی نشده رو میده (ازاین چرم ها توبازارهای قدیمی و بعضی کفاشی ها برای ساخت کمربند باشگاه بدنسازی، کمبرند عَلَم یا قنداق تفنگ و ... استفاده میکنن، رنگش قرمزو قهوه ای روشنه واین نوع چرم بوی چربی حیوانی، چرم خام و تند و تیزی داره) دوستانی که تو کار چرم هستن، شاید اسم این نوع چرم ها رو بدونن.
..................
حالا فلسفه تولید این عطر چیه؟ همانطور که آقا سعید عزیز توضیح دادن؛ به منظور بزرگداشت یک واقعه تاریخی در انگستان تولید شده، اما سوال مهم اینه که کی قراره این مدل عطرها رو مصرف کنه؟ و مهمتر از همه کجا؟؟ چون هرچقدر هم به کارهای نیش و متفاوت علاقه داشته باشید این کار خیلی خیلی سخت پوش هست. به نظر بنده بیشترین کاربرد این عطر برای اقشار هنرمند میتونه باشه. برای افرادی که توی کار تئاتر و نمایش فعالن؛ نویسنده ها، شعرا و ... چون دقیقا این مدل روایح میتونه اون حسی رو که برا بازی و مجسم کردن یه سکانس خاص لازم دارن بهشون بده، یا برای ایجاد حس و تخیل لازم برای نوشتن و خلق یک اثر...
در تکمیل نظر نازنین گرامی که کرکتر یک بیمار اسکیزوفرنی رو از این عطر برداشت کرده، باید بگم که فضای کلی این عطر برام مثل یه بیمارستان روانی متروکه اس، که هنوز روح بیمارانی که نمونه آزمایشگاهی بودن و شکنجه شدن و... رو میشه حس کرد. مثل آسایشگاه بایبری و تیمارستان ویلارد در آمریکا. به همون اندازه ترسناک، تاریک و غمگین...
16 مرداد 1403 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : منوچهر Mahmoudreza ganjali

ساعت یک شب است و کسی در خیابان نیست.هوا کمی گرم است و اندک چراغ های زرد خیابان نمیتوانند آنرا کامل روشن کنند.منطقه جدید الاحداث است و چند خانه ای در آن ساخته شده .میان این خانه ها زمین های خالی و خرابه های زیاد وجود دارد.خانه ای رو به رویم است..ظاهرش بشدت زیبا است ولی نه دری دارد نه پنجره ای و نه چراغی ..یک مشت سنگ و سایه های زیاد..هنوز محله سطل زباله ندارد..کنار خانه زباله دانی شده است..از دید من یک خانه لوکس و پر از سنگ های گرانبها و همراه در کنار آن زباله های زیاد...دو خانه دورتر خانه ای را میبینم که افراد در حال رد و بدل مواد هستند و زنان کنار آنها لباس مناسبی ندارند...در حالی که به تنهایی تا خانه پیاده میروم احساس میکنم دیگر نجابت از این دنیا رخت بربسته..عفت دیگر وجود ندارد...به خانه میرسم همه خوابند..همه جا تاریک است.

احوالات و زمانی که من این عطر را تست کردم اینگونه بود...نمیدانم شاید تاثیرات عطر بر ناخودآگاهی تا این حد باشد که من اینگونه آن ساعات را سپری کردم...
18 شهریور 1403 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : کامبیز سخی محمدعرفانی

هرچی اومدم راجع به این عطر و رایحه اش اطلاعات کسب کنم دیدم اینجا دانشکده هنر شده 😎 از سایت های اجنبی باید استفاده کنم من بعد
15 دی 1401 تشکر
17 تشکر شده توسط : علیرضا ملک هاشم پور
سلام مرصاد عزیز
آقا شما حق دارید . اینجا دانشکده ی هنر نیست بلکه کافه ی روشنفکران است که به بهانه ی عطر دور هم جمع شده اند و راجع به فلسفه و سینما صحبت می‌کنند. اینه که میبینی راجع به همه چیز صحبت می‌کنند جز عطری که باید درباره ش صحبت بشه....
ولی درباره ی این عطر باید بگم یک عطر چوبی ، بخوری که رایحه ی بوزی هم همراهیش میکنه . متأسفانه اون موقع که موجود شد دلار جهش زیادی کرده بود و نشد بخرمش . الان هم که نایابه . من خودم از عشاق روایح بخوری هستم و حقیقتآ این عطر عالی بود و عاشقش شدم. اگر شما از عطرهایی مثل آمواج اپیک و ممویر مردانه آمواج خوشت بیاد بی تردید این رو هم خواهی پسندید. پخش و ماندگاری خوبی هم داره. شباهت هایی به این دو عطر هم داره bois d'ascese naomi goodsir و phoenicia heeley ولی خب برند Beaufort london به نسبت اون دو برند حقیقتآ کارهاش نیش تر هستند. باز سؤالي بود در خدمتم....یا حق
16 دی 1401 تشکر
29 تشکر شده توسط : هاشم پور ق
هر كسي سليقه و نظري داره و نميشه و نبايد با طعنه و كنايه سعي در تحميل عقيده شخصي در يك سايت عمومي داشت.
اين بار چندم هست كه تا يك نفر از انتقادي نسبت به بعضي از نظرات ميكنه شما سريع سعي در موج سواري داري. انگار منتظري!!!
ادعاي ما در مورد هنر و احترام به نظرات و آزادي بيان هميشه گوش فلك رو كر ميكنه ولي به وقت عمل از همه عقبتر هستيم. همه جا پر شده از ديكتاتوراي كوتوله…
به كسي ارتباطي نداره كي چجور مينويسه. اگه شما دوست نداري، چرا بقيه نبايد استفاده كنن و لذت ببرن!!؟؟ شايد دليل خاصي داره و ما نميدونيم!!؟؟
به خاطر ندارم يكي از عزيزاني كه با سخن ادبي نقد مينويسن با گوشه و كنايه مثلا از جناب آرشيتكت يا ايرج خان روحاني يا دكتر بوترابي عزيز يا خود شما خواسته باشن روش نقد مورد نظر اونها رو پياده و با متني ادبي عطر رو نقد كنن. اگر موردي بوده از اين دست، بگيد ما هم بدونيم. واقعا دليل كم نوشتن افرادي مثل ايكاروس و مسيح و امير محمد - و احتمالا در آينده نزديك نازنين- كاملا واضحه.

اگر علاقه اي در سايت نسبت به اين نوع نوشتار نبود تا الان همه فهميده بودن.
اينجور افكار و رفتار حذفي از سمت عده اي معدود برازنده نيست.
به قول اون شعر معروف "كژ طبع" نباشيم.
16 دی 1401 تشکر
27 تشکر شده توسط : فرهاد مهریار
درود جانم. بابت تشریح رایحه سپاس‌گزارم. بی‌تظاهر و به‌دور از جلب‌توجه می‌نویسم که اگر شما و نیز باقی دوستان حضور نداشتید این انجمن توسط پرت‌وپلاهای موهوم و روایت‌های گاها نابجایِ یکی مثل من بلعیده می‌شد. می‌پذیرم که نوشته‌هایِ موردبحث می‌توانند غرض و شالوده‌ی چنین اجتماعی را به‌کلی تحریف کنند. جالب نیست که این‌ها را می‌دانم و هم‌چنان دست‌بردار نیستم؟ نه نیست! زیرا آدمی بدونِ این‌که بفهمد، بداند یا حتی میل داشته باشد اسیرِ خودکامگی و استبدادِ رفتاری می‌شود. فکر می‌کنم بتوان این‌طور نوشت که خودخواهی بیش‌از هرچیزی در کمین انسان است. بی‌دلیل نیست که پژوهش‌گرانِ شاخه‌ی علوم‌انسانی می‌گویند هر انسان یک دیکتاتور بزرگ درون خود دارد و باید آن‌را در پستوهای بطنِ خویش زندانی کند. گویا دیکتاتورِ درون من زندانی که نیست هیچ به بیرون آمده و الواطی می‌کند. عیاشِ بی‌سروپا :) همین الان هم شمارا وادار به مرور جملاتی می‌کند که متعلق به شما نیست. شما هم بسان شاملو بگویید : از رنجی خسته‌ام که ازآن من نیست :) نااهلی مکافاتِ خانمان‌سوزی است حسن جان. نقل این بود : ریک ان روئن در کنار ابعادی که شما به‌دقت به آن‌ها اشاره کردید یک بروز چرمی هم برای من دارد. چرمی عرق‌کرده که مضطرب است و پشتِ خصلت‌های حیوانی پنهان می‌شود. بوفرت صرفا یک خانه‌ی عطرسازی نیست. کلبه‌ی جادوگران است و عجایب می‌توان در اتاق‌های نمور و تاریک‌ش یافت. حداقل برای من این‌چنین می‌نماید... خلاصه‌که در این جمعه‌ی بدرنگ به‌شما نوید می‌دهم این کافه‌ی بی‌مشتری را تعطیل کنیم یا حداقل دیربه‌دور! به‌آن سر بزنیم... سلام به چایِ زغالی. سلام به هل، دارچین و لیمو... سلام به هرچیزی که باید باشد و در این کافه از آن خبری نیست. به‌امید شادی و صلح.
16 دی 1401 تشکر
52 تشکر شده توسط : مهریار فرهاد
موسیقی دان ما دوباره ساز مخالف نواخت :)
سلام بر حسن کبیری عزیز
درک این مطلب که هر کس عطر را از دید خود میبیند دشوار نیست .
مثل موسیقی که به هر هنر ، هر اتفاق و کلا هر موجود در تمامی ی گیتی نظر دارد و تاثیر میگیرد و تاثیر مینهد .
برخی عطرافشان را صرفا فروشگاه عطر میدانند و دنبال توضیحات عطر میگردند ، خواهند یافت که در هر صفحه ی عطرها ، عطرافشان توضیح داده و نت ها را نام برده حال آنکه همان هم زیاد است که بزرگترین استاد معرفی ی عطرهای جهان هرگز نمیتواند با جملات یک عطر را توصیف کند برای یک خریدار عام که تنها راه شناخت عطور تست آنهاست .
اما تفسیر متفاوت است !
و اتفاقا همین جمع تفاسیر است که دنیای یک عطر را از تاریکی ی ابهام به سمت نور شناخت سوق میدهد .
یکی از نت ها میگوید یکی از آکورد ، یکی از کیفیت و یکی از پرفورمنس ، یکی از زمان استفاده و یکی از مکان ، یکی از تاثیر و یکی از متاثرین ، یکی از ارتباط آن با دیگر اقسام هنر و یکی از عدم آن ، یکی خالق یکی مخلوق ، موفقیت و عدم ، عشق و تنفر ، غم و شادی ، خاطرات و مخاطرات ، ضعف و قدرت و بسیاااار شاخصه های دیگر که :
یک شیشه ی عطر ، یک دنیای بسیااار بزرگ است که تمامی ی موجودیت جهان را در خود دارد و این هزاران پوشه باید توسط ده ها کارشناس که هر کدام در یک دانش پیشرو و مسلط اند باز و بررسی و نتیجه گیری شود و تنها اینطور است که میتوان گفت : این عطر تجزیه و تحلیل و تعریف شد !
فقط کسانی ناله میکنند که قدرت درک اینهمه معلول را ندارند و از دیدن اینهمه دانش نگران شده اند و خود را قابل به هضم و جذب نمیبینند ، ابتدا قسمتی را قورت میدهند و سپس غی میکنند !
هضم و جذب اینهمه دانش ، معده ی نهنگ میخواهد ، بر دیگران گران آید !
غی میکنند و شنیدن ناله ی ایشان ناگزیر است .
هر موجود در این دنیا رایحه دارد و هر رایحه ارتباطی ، دلیلی و فلسفه ای !
حال خود حساب کن چقدر زمان ، دانش و تجربه نیاز است تا همگی بر ما معلوم شود !!
این ، دنیای دانشمندان روایح است ورنه کسی که دنبال خوشبویی میگردد کافی ست به یک عطرفروشی برود و یک شیشه عطر خوش رایحه طلب کند ، بخرد و بگوید : خداحافظ دنیای معطرات ، من دیگر بوی عرق نخواهم داد :)
نکته ی بسیاااار مهم این است :
هر کس که از دنیای بزرگ روایح دنبال پاسخی بر پرسش خود میگردد باید امیدوار باشد که با ورود بر این خانه ی معطر بتواند پاسخ یابد !
و همه ی ما میدانیم این دنیا بزرگ است و بینهایت پرسش و پاسخ در خود نهفته دارد .
پاسخ خود برچینیم و تشکر کنیم از خدا که این امکان فراهم کرد ، از عطرافشان و از تک تک حاضران معطر آن که هر یک به وسع خود در پاسخ به ابهامات کوشا بوده اند .
عرض ارادت و آرزوی تلاش بیشتر بر همه ی دوستان ام
16 دی 1401 تشکر
54 تشکر شده توسط : مهریار فرهاد
چند مدت پیش با پدرم به ملاقات دوستشون رفتیم، گفت و گوی بسیار مفیدی برای من بود به شخصه. در طول مسیر برگشت هزار بار خدارو شکر کردم که برای یک ساعت مفید انسانی رو وسیله ای کرد برای افزایش آگاهی من. با خودم مدام می گفتم خدایا شکرت که انقدر به فکر مایی. پریروز هم به مادرم می گفتم هر انسانی که سر راه ما قرار میگیره از سر تدبیر خداست، حتی اگر یک جمله ی آموزنده به ما یاد بده، وظیفه ی ما شکرگذاری از خداست، اما چطور؟؟ فقط بگیم خدایا شکرت؟ زبونی؟! با جون و دل باید کلمات و جملات آموزنده رو دریافت کرد تا شکر حقیقی به جا آورده بشه. شکر نعمت، نعمتت افزون کند. کفر، نعمت از کفت بیرون کند..
در حین صحبت ایشون قانونی رو به من یاد آوری کردند به نام قاعده ی پاولی یا قاعده ی غیرامکان( اصلی در مکانیک کوانتومی) که در زمان خودش همه اون رو مسخره کردند و فقط آلبرت انیشتین از ایشون حمایت کردن.
و اما قاعده: اصل غیرامکان پاولی بیان میکند که هیچ دو الکترونی، یا به طور کلی هیچ دو فرمیون مشابهی ، نمیتواند حالت کوانتومی یکسان داشته باشند؛ ( مثلا به طور هم زمان در یک مکان باشند و..) این اصل برای درک پدیده های مختلف از جمله ذرات بنیادی گرفته تا ساختار ستاره ها( ینی همه چیز حتی تک تک اتم های تشکیل دهنده ی بدن من و شما عزیزان) نقش اساااسی ایفا میکند.
یعنی هیچ کدوم از انسان ها، مخلوقات، حیوانات، درختان و گیاهان، ستاره ها، سیاره ها، کهکشان ها، قمر ها و .... شبیه به هم نیستن و از هر پدیده و مخلوقی فقط یکی در کل جهان وجود داره.
خیلی طبیعیه که علایق افراد، دیدگاهشون، نوع تحلیلی که برای هر موضوع انجام میدن و.. متفاوت باشه. اگر اینطور نبود که ما با ربات چه فرقی داشتیم؟
به یک ربات برنامه ای رو میدیم و اون مطابق با همون برنامه برای ما کار انجام میده، ما که ربات نیستیم، انسان ها همگی به یک صف منظم دربیان و فقط درباره ی کارکرد و پرفورمنس و مواد تشکیل دهنده ی یه چیز نظر بزارند. همه ی تحلیل ها با نیمکره ی چپ!
تقصیر ما نیست:) انگار دنیا از ما میخواد فقط با این نیمکره جلو بریم، کار کنیم، پول در بیاریم، شب و روزمون رو سپری کنیم و روز از نو، روزی از نو. یک زندگی رباتی!!
اما نمیشه، باور کنید این زندگی نمیشه! بدون هنر و خلاقیت امکان نداره، بدون شعر و موسیقی و کتاب امکااان نداره، بدون توجه به نیمکره ی راست بیچاره امکان نداره لذت برد، امکاان نداره با اعماق وجود درک کرد. امکان نداره عمیقا لذت برد، امکان نداره به پوسته ی یک چیز نفوذ کرد.. نیم کره ی راست بدبختِ طرد شده همون نیمکره ایه که همه ما انسان ها در وجودمون داریم و وجه تمایز ما با ربات هاست.
مورد مهم: فلسفه و درک عمیق هنر با هم ارتباط تنگاتنگی دارن. فلسفه ی هنر، درک عمیق ماهیت و چیستی یک هنره و به اون معنای حقیقی میبخشه.
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
...
کمال سر محبت ببین نه نقض گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند
...
آسمان، کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن بِه که بر این بحر معلق نکنیم

[EDITED] 1401/10/17 00:34
16 دی 1401 تشکر
56 تشکر شده توسط : مهریار ابوالحسن
جناب مسیح، اتفاقا دیکتاتور کسیه که حتی تحمل دیدن نظرات و توصیفات زیبای شما، خاطرات خوندنی جناب سخی و بسیاری از دوستان دیگه رو نداره.‌‌‌
‌‌‌‌تازه اینجا فضای مجازیه؛ یعنی هرکی از نوشته‌های کسی خوشش نیاد فقط کافیه یکم انگشت مبارکش رو حرکت بده و صفحه رو به سمت بالا با پایین اسکرول کنه و تمام!
پیشنهاد میکنم شما و دیگر دوستان هم تحت تاثیر این دیکتاتورمآبی‌ها قرار نگیرید و اتفاقا با حضور بیشتر و نوشتن بیشتر، با این طرز فکر پوسیده مقابله کنید.
16 دی 1401 تشکر
26 تشکر شده توسط : مهریار مهدی دهقان
دوست عزیز چرا ننویسید؟ چرا همه اینقدر تلخند؟ دنیا به اندازه کافی خاکستری و تلخ هست، بیایید اینجا به کام دلمان، حداقل تا جایی که میشود، بنویسیم. هر نوشته ای خواننده خودش را دارد. من به شخصه اگر حوصله خواندن متنی را نداشته باشم، خب نمیخوانم. چرا بقیه هم همینکار را نمیکنند؟
من که خودم این سایت را بخاطر همین گفتگوهای کافه مانندش دوست دارم .‌‌‌‌‌ میشود پای صحبت همدیگر نشست و احساسات خود را با دیگران تقسیم کرد.
خلاصه این که کافه را تعطیل نکنید که خیلی هایمان دلمان به همین گفتگوها خوش است.
17 دی 1401 تشکر
41 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali مهریار
با احترام به همه عزیزان و نظرات ارزنده و علمی و ادبی سایت عطرافشان: قبلا هم در نظراتم مطرح نمودم که چه اشکالی دارد ما در این سایت همراه با معرفی عطرها بتونیم نوشتار ادبی و علمی هم باهاش ادغام کنیم که مخاطبان عزیز، هم نکته های مربوط به عطر و هم روایت های ادبی یا علمی مربوطه رو تجربه کنند. حتی در آموزش های مدرن امروزی، زبان رسانه ای حتی در انتقال مفاهیم علمی هم بسیار مورد پسند و درک هست تا اینکه یه مطلب علمی رو بصورت مدل قدیمی فقط از روی توضیح یه استاد درک کنیم، کماکان که وقتی ما یه مطلب علمی رو از طریق مستند علمی تصویری درک می‌کنیم، مطالب آن مستند علمی خیلی ساده حداقل بخشی از آن، در حافظه ما ثبت میشه.
خودم با اینکه نویسنده مقالات و کتابهای علمی هستم، از مطالب شایسته و حتی علمی عزیزان این سایت بسیار آموخته ام و همچنان در حال آموختن هستم. به یاد دارم در یکی از نظراتم در این سایت بپاس قدردانی از مطالب ارزنده بزرگان سایت، نوشتم که از مطالب شما در مقالات یا کتابهایم رفرنس خواهم داد که یکی از کاربران سایت در جواب برایم نوشته بود: همین که نوشتی میخواهی از نظرات یه سایت در مقالات خودت رفرنس بدی مشخص شد که چقدر با نوشتن مقاله علمی آشنایی داری.....
در حالیکه من اون کامنت رو فقط بخاطر قدردانی از زحمات بزرگان این سایت برای درج مطالب واقعا شایسته عطری علمی، نوشته بودم و من آن روز از این نوشته کاربر سایت عطرافشان ناراحت شدم که نه بخاطر خودم بلکه بخاطر بی اهمیت جلوه دادن نظرات بزرگان این سایت که واقعا زحمت بسیاری را برای نوشتن متحمل می‌شوند.....
به نظرم همه ما بایستی همواره در حال یادگیری باشیم و واقعا هم اندیشه بزرگان سایت عطرافشان حتی در خصوص رایحه ها و بعضاً بصورت تخصصی تر به شیمی آروماتیک‌ و یا فیزیک کوانتومی عطرها، بسیار ارزنده و قابل ستایش هست. حتی در نقدهای فیلم های سینمایی هم شاهدیم که منتقدان از روایت فیلم به ماهیت بیولوژیکی و یا شخصیت انسانی و تبار اکولوژیکی بازیگران حتی در بعضی موارد به عطرهایی که تن‌پوش می‌کنند هم اشاره می‌کنند، پس همه شما بزرگواران و صاحبان تفکر که در این محفل حاضرید، با به اشتراک گذاشتن اندیشه خودتان به ما علم می آموزید و این بسیار کار شایسته ای هست. حداقل خودم از عطرافشان مطالب بسیاری رو در زمینه های مختلف آموخته ام و از همه بزرگان سایت از موزیسین، تاریخ‌دان، جغرافیادان، مهندسان، روانشناس ها، ادیبان و ....... کمال سپاس دارم بپاس تمام نظرات علمی و ادبی که این محفل معطر و معشوق را بارور کردید....
انشاالله این وادی توسط همه عزیزان عطرافشان ادامه داشته باشد تا در این روزگار تلخ، بهانه ای برای باهم بودن باشیم، معطر و معشوق.......
سپاس از همراهی و همدلی شما بزرگواران......
17 دی 1401 تشکر
33 تشکر شده توسط : مهریار Mahyar
کم لطفی می کنند بعضی دوستان... غافل از اینکه چیزی را تحمل نمی کنند که بازنماییِ ماهیّتِ هنر است. بله... فلسفه ی هنر، که خودِ زیبایی شناسی ست... خودِ بازنماییِ سلیقه است. "سلیقه"... همانی که دائم می گوییم محورِ اصلیِ انتخاب عطرمان است. پس بی ربط ندانیدش...
عطرافشان و بخشِ "آخرین نظرات"، مثلِ "دیجی کالا" نیست دوستان... چون محصولی به نام "عطر"، صرفا یک کالا نیست... "هنر" است... و "هنرها" با هم مرتبط اند. طبیعی ست که اینجا از هنر و هنرها، و فلسفه ی آن گفته بشه... و گفتگوها هم، همیشه به عطری خاص اشاره داشته.
اشکالی ندارد که بعضی دوستان خوششان نمی آید... اشکالی هم ندارد بگویند که خوششان نمی آید.
اشکال اینجاست که عزیزانِ فرهیخته و هنرشناس دلسرد شوند و غیبت پیشه کنند. این خسارت است برای همه...
[چون مسبوق به سابقه بود این کم لطفی ها و متاسفانه منجر به غیبت دوستانی هم شده بود... وگرنه من کامنت آقای کبیری را آنطور که برداشت شد ندیدم... که خود هنردان هستند و همچنین دوستدار ایکاروس، که خود از نقاشی و مُد و ادبیات، به عطر نقب میزد]
17 دی 1401 تشکر
32 تشکر شده توسط : مهریار rick
ما بدین جا نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم....
کسی که دوستدار موسیقی ست و دستی بر ساز دارد اگر عاشق فلسفه ، فیلم ، نقاشی ، معماری ، شعر و هر چیزی که با عشق و زیبایی ارتباط داره ، نباشه ، اتوبوس رو اشتباه سوار شده‌....
بزرگترین چیزی که از هنر می‌توان آموخت داشتن تعادله...
بهترین شکل کامنت در این سایت رو ایکاروس داره ، اگر بعضی از دوستان نگند آهان دوباره خودش رو پشت ایکاروس قایم کزد...
کامنتهای این عزیز از دو بخش تشکیل میشه مختصری از داستان پشت عطر میگه و بعد خود عطر رو بررسی میکنه.
من هیچ قسمت از کارش رو بلد نیستم. وقتی در صفحه ی یک عطر چندین کامنت هست و هیچ کدوم هیچ اشاره ای به عطر مورد نظر نداره ، من نمیدونم اسم این چیه....مثل اینه که یک نفر وارد سالنی بشه تا فیلم ببینه یا موسیقی بشنوه و میبینه هیچی نیست جز بحثهای متفرقه....خب اگر بعضی ها همین رو دوست دارند من به مدیریت سایت پیشنهاد میکنم امکانی فراهم کنه که این دوستان بیرون از محیط سایت همدیگر رو ببینند....لااقل شیوه ی ایکاروس رو به کار ببندید داستان تعریف میکنید، عطر رو هم بررسی کنید و اگر نمی‌تونید بیخیال بشید ‌. من که بیخیال شدم و خدا رو شکر که تونستم به ناتوانی خودم در این زمینه اعتراف کنم.
بزرگترین آموزه ی هنر داشتن تعادل ، ریتم ، وزن و هماهنگی ست که من متاسفانه خیلی کم در این سایت میبینم . تنها کسی که رویوهاش از تعادلی کامل بهره داره ایکاروس هست . ایکاش فقط میشد او بنویسد و بقیه فقط لایک کنند یا دیسلایک.....
از همه ی دوستان عزیز بخصوص خانم Hani که خیلی نگران بودم ایشون ازم دلخور بشن ، اگر باعث مکدر شدن خاطرشون شدم عذر میخوام....
مباش در پی آزار کسان و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
بله ....هر کسی تا جایی که ضرری به کسی نرسانه آزاده هر کاری رو انجام بده....
در پایان از زحمات دوستان عزیز مثل جناب سخی ، دکتر اسعدی ، رضایی شوشتری ، آرشیتکت ، افشار ، سلطان عطربازهای ایران و توران ، امیر محمد و دیگر دوستانی که عطر رو بررسی می‌کنند، بی‌نهایت سپاسگزارم و دوستانی دیگر که از همین جنس اند و حضور ذهن ندارم باز بی‌نهایت قدردانم....یا حق
17 دی 1401 تشکر
26 تشکر شده توسط : ایمان اجاقلو Rezvani
درود مرصاد جان شما هیچ چیز بدی نگفتیم فقط نظری ثبت کردین و خواستین بیشتر ب رایحه عطر پرداخته بشه حقم دارین و این نظر شماست و قابل احترام هست و فقط کسی در اینجا بهش برمیخوره که احساس بزرگ بینی دارد و احساس میکنه بیشتر میدونه شما میتونید هر نظر که دوست دارین ثبت کنید اینجا بر کسی نیست که بخواد احساس مالکیت کنه موفق باشین برادر عزیز
17 دی 1401 تشکر
8 تشکر شده توسط : مرصاد کریمی حسین
سلام خانم Hani دوست و خواهر عزیزم
بله حق با شماست . اتفاقآ من از مکالمات شما و خانم نازنین ، نام چند فیلم و کارگردان خوب رو یاد گرفتم که انشااله آثارشان رو دنبال کنم. از شما دو عزیز ممنونم...
همه ی مایی که اینجا جمع شده ایم اکثرا تحصیلکرده ، آشنا با هنر ، فلسفه و از لحاظ مالی بالاتر از حد متوسط جامعه هستیم و گر نه سمت عطر نمی اومدیم.
من خودم موزیسین هستم و موسیقی تدریس میکنم و هر وقت سر کلاس هستم میتونم ساعتها برای شاگردانم راجع به مسائل مختلف حرف بزنم که خیلی وقتها ممکنه بحث از کار اصلی که آموزش موسیقی ست ، خارج بشه ولی خودم به خودم گوشزد میکنم : ببین اینها نیومدن حرفهای پراکنده ی تو رو راجع به مسائل مختلف بشنوند ، اینها اومدن از تو موزیک یاد بگیرند....
اینه که حواسم هست چقدر از زمان کلاس به حرفهای پراکنده ی من گذشته و وظیفه ی خودم میدونم معادل اون تایم بیشتر سر کلاس بمونم و کار اصلی خودم را که تدریس موزیکه رو انجام بدم...
حرف من اینه که کسی که به این سایت مراجعه میکنه میاد راجع به عطر بخونه مثل آقای مرصاد ولی میبینه هفت هشت کامنت هست ولی حرفها پراکنده ست و راجع به خود عطر چیزی نیست. اینجاست که اون شخص دست خالی بر میگرده....
من میگم خب کسی که میتونه خیلی خوب داستان پردازی کنه هر چند خیلی طولانی که اگر کمتر باشه خیلی بهتره ، در پایان بطور مستقیم هم راجع به اون عطر اظهار نظر کنه که لااقل خواننده مغبون نشه...
بله من هم خوب بلدم سطوری رو که نمیخوام بخونم رد کنم ولی بقول ایکاروس کامنتینگ رو شلوغ کردن کار درستی نیست.
در پایان همه تون پرفکت هستید و همه تون رو دوست دارم بخصوص جناب مسیح که ایکاروس اشتیاق فوق‌العاده به دیدارش داره.....یا حق
17 دی 1401 تشکر
19 تشکر شده توسط : rahil tagi رابین هود
مسیح عزیز سلام
بی پرده بگم بزرگترین دلیل من برای عضویت در اینجا خوندن نوشته های شماست.
بله کسی که درکی از فلسفه نداره ممکنه بی ربط تلقی کنه
کسی که درکی از عطر نداره هم ممکنه پیامای شما رو بی ربط بدونه
اما مطمینم کسی مثل ایکاروس که همیشه در کنار بررسی رایحه داستان پشتش رو هم میگه
و افراد حرفه ایی اینجا میدونن عطر از فلسفه و حساس به دور نیست
شنیدن یک رایحه محاله از تداعی برای انسان به دور باشه
پس هرگز نه اجازه خواهم داد کسی کامنتای شما رو بی ربط اسمشو بزاره و‌ نه روزی خودم ( که ابدا ادعایی ندارم ) و یا دوستان حرفه ایی مثل سلطان و ایکاروس روزی دست خواهند کشید از گفتن این تداعی های عطر
اگه شما نباشید و ننویسید اینجا پر میشه از غیرحرفه ایی ها
اتفاقا حرفه ایی ترین تحلیل ها رو بعد از ایکاروس و سلطان من از شما دیدم و به طور خیلی جدی میگم هرکی دوست نداره نخونه کامنتای هرکسی هر مشکلی میداشت تایید نمیشد
ضمنا شما نباشید من هم که تازه به جمعتون پیوستم دیگه‌نخاهم بود
چون جایی که مسیح ترکش کنه
( خیلی وقت هم هست که با رنجش های مختلف موجب کمرنگی ایکاروس عزیز هم که شدن این دوستان نابلد ) دیکه صفایی نداره
من هم برای همیشه میرم.
و کلمه ایی نخاهم نوشت
این حرفا رو هم در قاطعیت تمام نوشتم که بدونین ارزش کار شما رو هر انسان متفکری میدونه
امیدوارم به دل نکیرید اظهارات ساده انگارانه و به دور از تفکر عمیق بعضی دوستان رو
البته که من میدونستم نه قدر شما نه قدر ایکاروس اینجا ددرک نمیشه
و اگه خودتون رو از اینجا دریغ کنین هم بهتون حق میدم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
17 دی 1401 تشکر
19 تشکر شده توسط : Rezvani IRRO
اقای کبیری ضمنا
من ندیدم کسی اینجا تنها از موسیقی صحبت کرده باشه امکان نداره تحلیل اون عطر رو و روایحشو رو هم کنارش نزاشته باشه. در کامنتی حداگانه یا در همون کامنت در ادامه حرفش.


بد نیست اگه کامنتی بهتون این حس رو داده که اینجا شده کافه روشنفکران عنوانش کنین لینک بدین!!!! به جای این مبهم گویی
17 دی 1401 تشکر
7 تشکر شده توسط : پرنیان ارژنگ بوترابی
همکار عزیز و‌دوست ندیده اما عزیزم🌹🌹 این از اون کامنتیی بود که خیلی فراتز از زدن تشکر لازمش بود که هرچی گفتی حق بود و تمام.
17 دی 1401 تشکر
4 تشکر شده توسط : nazanin سعید زند
سلام طبق معمول بحث همیشگی و دلخوریهای همیشگی....
و بازهم تکرار مکررات که برادر من خواهر من دوست من عزیز من اگر دوست نداری نخوان .رد شو.زبانمان مو درآورد که نوشتن در هر سبک و سیاقی آزاد است و مدیریت تصمیم می‌گیرد که مطلب را بگدارد یا نگذارد. هروقت در مورد عطری شبهه بود .بنده با کمال اشتیاق ده سایت معتبر به شما معرفی میکنم که جبران نقصان اطلاعات در مورد عطر کذایی شده باشد.
با تقدیم احترام
17 دی 1401 تشکر
37 تشکر شده توسط : مهدی دهقان rahil tagi
ای پیرمرد دوستداشتنی :)
اولا برای شوشتری ی عزیزم به شوخی نوشتم پیرمرد فورا برایم نوشت عمو سخی عزیز :))
یعنی پیرمرد خودتی :))
تو هم بنویس :))
من از ۲۰ سالگی پیر بودم . پیر بودن را دوست دارم . کاش همین الان حضرت عزرائیل بیاید و بگوید : پیرمرد گوشی را بگذار زمین ! عمرت تمام شد ! ولکن گفتگو با دوستان ات را ! بیا برویم که کارها داریم ! من هم میگویم : تو را بخدا این زن را هم بگو با ما بیاید . او بدون من نمیمیرد لیک غصه میخورد و غصه خوردن بارها و بارها و بارها فرای مرگ است که مرگ سراسر شادی است ! ( تجربه اش کرده ام ) چه کیفی دارد با کسی که دوستش داری پرواز کنی !!!
و اما خانم هانی ناراحت نمیشود ، عکسهای زیبایش را دیده ای ! سراسر لبخند است . مرا به یاد جولیا رابرتز می اندازد !
او سخی ست . نمیرنجد .
برای او که دوستداشتنی ست و همه ی زنان این خانه آرزوی لبخندی همیشگی دارم .
و اما :
حساب مسیح جداست . اول این را بگویم !
او خود در حوالی ی سرحد مجنونیت است .
میرقصد و میخندد و میگوید و میرود !
دو پای وارونه که بامداد گفت صفت مناسبی ست برای او :)
او ورای سن اش است .
و بعد آن : اگر جوانان بخواهند همچون ایکاروس عزیز ما که سرآمد هنر عطور است باشند باید چکار کنند ؟
باید تمرین کنند دیگر ! کجا ؟
در خانه ای که زحمتش را میکشند و حق اش را دارند !
یادمان نرود عطرافشان در ابتدا فروشگاه نبود !!!
محفلی بود برای هنر عطاری و جایگاه او در هنرهای موازی . اصلا برای این منظور تاسیس شد . سپس اعضاء گفتند اگر فروشگاه هم داشته باشد بر ما بهتر است . بگذار عطر را از صاحبین اش بخریم !
عطرافشان فروشگاه نیست دوستان من !
مهمترین خانه ی هنر عطر ایران است !
ضمنا ( ! ) عطر هم برای فروش دارد که صاحب آن است .
عطرافشان تاسیس شد تا مجنون هایی همچون همان ها که اکنون هستند با رقص و لبخند وارد شوند و بگویند :
آهان ! اینجا خانه ی ماست ! آقا هر کس هر چه آموخته است بریزد بر داریه تا همه تقسیم کنیم با هم !
منتها تو با ساز ات آمده ای داخل و هر بار به شوخی یواشکی نوک تیز ساز ات را فرو میکنی در شکم یک نفر و میخندی :)
اینقدر ما را اذیت نکن پیرمرد :)
بجای آن بر ما بنواز که امان از لحظه ای که مینوازی معطر !
بر ما کوتاهی نکن . آنچه آموخته ای از موسیقی ی معطر بر ما بگو . یادت نرود سوخت پرواز من موسیقی ست . عطر مرا جابجا میکند لیک موسیقی به پرواز میبرد . تو بی خبری که موسیقی چه ها میکند بر من و بی شک درین خانه چون من بسیار است که هر کس هنر عطر شناخت قلبی لطیف دارد و موسیقی زبان عطر است !
از بد حادثه اینجا نیامده ای که از خوش حادثه !
اینجا خانه ی توست که از تبار کبیرانی !
با ارادت
17 دی 1401 تشکر
48 تشکر شده توسط : مهریار ابوالحسن
درود بر شما‌.
جناب مسیح زیبایی این انجمن به نوشته های گوناگون تو سط افراد مختلف با سبک وسیاق خودشونه.
هر کس نثر خودش رو داره.
هر نویسنده ای مخاطب خودش رو داره.
شما ، آقایان ایکاروس ،ارشیتکت،کامبیز سخی ،بوترابی ،علیرضا،افشار،شوشتری ،اسعدی,امیر محبی
و خانم‌ها فاطیما،فیضی ،هانی،مونا و..ستارگان این جمع هستید(ببخشید بعضی از بزرگان از قلم افتاد).
اینجا هرکس خواست یک مطلب رو می خونه و هرکس هم نخواست مطالعه نمی کنه،این ساده هستش.

مثلا اگه اسم یک‌نفر رو ابتدای یک کامنت دید و فکر کرد مطابق معیارهایی که داره ،ایشون مطلب نمی نویسه اصلا اون کامنت رو‌باز نکنه، و نخونه به همین راحتی.
درسته تخصصی در مورد عطر اینجا بعضی ها دوست دارن بنویسند ونوشتار بخوانند،ولی مگر عطر از انسان و حال و هوایش به دور است؟ .
فرضا استفاده از یک عطر می تونه شمارو ببره به خاطرات گذشته به لحظات از دست رفته و اینقدر شمارو به وجد بیاره یا متاثر کنه که ناگزیر به نوشتن در اینجا شوید.
هر شخص وقتی که می نویسه اینقدر مطالب درونش غلیان دارن که آنها رو به نوشتار در میاره…
هر کس مطابق دانسته هاش و علایقش لطفا بنویسد.
هر نوشته ایی خواننده ای دارد.
ممنون.

[EDITED] 1401/10/18 21:02
17 دی 1401 تشکر
27 تشکر شده توسط : مهدی دهقان ملورین
این چه دور باطل بی‌منطقی‌ست که هر چند وقت یک بار اینجا تکرار می‌شود و عین دوران مدرسه یار و یارکشی می‌کنیم و به دور از لحظه‌ای تامل شروع به حمله به هر نقدی می‌کنیم که مخاطبش هم‌تیمیمان است. دم از این می‌زنیم که اینجا متعلق به همه‌ست و هر کس آزاد است اینجا بنویسد، بپرسد، تجربه کند و تجربه اش را به اشتراک بگذارد اما به مجردی که کسی چه مستدل و چه کلی و بی‌دلیل به متن کسی دیگر ایراد گرفت، قهر و آشتی‌ها و خواهش و پادرمیانی‌ها از نقد شونده شروع می‌شود و از آن سو هم سرزنش‌ها و حمله‌ها به فرد نقد کننده، که محفل گرم و بی‌حاشیه عطرافشان را کدر و چرکین کرده است. در نهایت انگار یکی از طرفین یا گاهی دو طرف مجبور می‌شوند برای مدتی از نظرها دور بمانند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.
خیلی ساده‌ست اگر گذاره معیوب هرکس هر طور دلش بخواهد می‌تواند بنویسد را بپذریم، پس باید بپذیریم که هرکس هم هر طور دلش خواست می‌تواند در مورد آن متن نظر بدهد، دیگر این معادله ساده این همه چون و چرا و دشمن تراشی و مذاکره تکراری ندارد. معمولا اخر ماجرا هم ریش سفیدانه دو طرف را دعوت به آشتی می‌کنیم و مهربانی و هم دلی را بر هر منطق و استدلال و خردی ارجح‌تر می‌دانیم و فضا را از هر وجه انتقادی‌ای می‌روبیم که مبادا حتا در حد چند کامنت هم که شده دچار کمترین استرسی بشویم. اگر دعوت به مهر و صفا هم نتیجه نداد آن وقت مدیر محترم مجبور به پا درمیانی شوند و در نهایت نخود نخود هر که رود خانه خود‌.
شاید درست نباشد در این کامنت از نوشته‌های مسیح ستایش یا انتقاد بکنم، اما به عنوان یک مثال نظرم را در مورد نوشته‌هایش ابراز می کنم نه چیزی بیش از این. من بعضی از ریویو‌های مسیح را بسیار دوست دارم و بعضی را نه، کدام‌ها رو دوست دارم؟ انهایی که تصویرسازی‌ها و توصیف‌هایش از دل فضای عطر درآمده‌اند و کدام‌ها را دوست ندارم؟ آنهایی که عطر بهانه‌ای بوده برای شیر کردن تصویرسازی‌ها، این را به عنوان مثال اوردم که بگویم این ایراد به یادداشت‌های خیلی‌های دیگرمان هم وارد است. در نهایت برای من یادداشت‌های دسته اول کافی‌ست که دوست داشته باشم نوشته‌های مسیح را بخوانم و کلیت نوشته‌های او را با دسته‌ی دوم که تعدادشان کمتر هم هست نفی نکنم. یادداشت‌های حاشیه‌ای و گاهی مربوط به مسائل دیگر هر کسی که اینجا می‌نویسد هم ماجرایشان جداست و گاهی هم جذابند و هم کمک می‌کنند که ذهنیت بویایی تک بعدی نداشته باشیم و هم بر زایاتر و خلاق‌تر شدن تجارب‌ بویاییمان اثر می‌گذارد.
فارغ از اینها آقا یا خانم x حق دارد مطالب آقا یا خانم y را نقد کند، و y هم حق دارد به آن نقد پاسخ بدهد یا ندهد، اگر دو طرف منطقی فکری و زبانی برای به چالش کشیدن یکدیگر داشتند که نه تنها تعارض و چالش ایرادی ندارد که بسیار هم مبارک است و لذت بخش و آگاهی‌دهنده و زایا. ولی اگر به جای هر منطق و استدلالی جوابمون این بود که هرکس خوش ندارد نخواند و هرکس مجاز است هر طور عشقش کشید از هر چه عشقش کشید و با هر میزان از آگاهی یا ناآگاهی میلش کشید ابراز نظر کند، راستش آن وقت بود و نبودمان توفیری ندارد. آن وقت یادداشت مسیح تفاوتی ندارد با یادداشت آن حضرت آقایی که سه پارگراف در مورد عطری نوشته‌اند و در انتها می‌فهمیم ایشان دارند اسانس مترویی عطر مذکور را تحلیل می‌فرمایند نه عطر اصلی را. اما حقیقت این است که تفاوت این دو نوشته باید از آسمان تا زمین باشد. باید مهم باشد من چه می‌نویسم، از چه می‌نویسم و چگونه می‌نویسم وگرنه اینجا تفاوتی با دیجی کالا نخواهد داشت جز اینکه کمی چاشنی هنر و ادبیات و صفا و صمیمیت به کامنت‌هایمان اضافه کرده‌ایم. راستش اگر سنگ محک نوشته‌های اینجا سلیقه ست و چند جمله در مورد یه عطر نوشتن فقط یه نظرگاه شخصی آن وقت عطرها هم هیچ تفاوتی با منجوق دوزی و ... ندارند ولی اگر مازادی جز یک بوی خوش وجود دارد پس حداقلی از درک و دریافت برای فهم اون مازاد ضرورت دارد، و وقتی پای ادراک به میان بیاید یعنی حداقلی از آگاهی و تجربه آزمودن هم برای توصیف و تشریح آنچه به ادراک دراومده ضرورت دارد. ادراک یعنی امکان سنجش و امکان گسترش آن در سطح زبان. این نقطه‌ا‌یست که حتا سلیقه هم قابل تحلیل و نقد است چه رسد به تجربه و آگاهی و دانش. بله اسکرول کردن کار سختی نیست، اما واقعیت ماجرا این است که نه فقط اینجا بلکه در فضای نیم بند فکری این مملکت چیزی که زیاد کم داریم به چالش کشیدن و پرسش‌گری و نقادانه نگرستین است و نیز با آغوش باز پذیرای نگاه نقادانه دیگری بودن، وگرنه تفاوت متن من با دل نوشته‌های اینستاگرامی این همه پیج زرد در چیست؟
فضایی پویا و زنده ‌ست که از دل جدل، ایده‌ها و امکان‌های نو پدید بیاید نه اینکه هر نقدی و هر جوابیه‌ای ترجمانی از مفهوم کدورت و دشمنی تلقی شود.

[EDITED] 1401/10/18 10:53
17 دی 1401 تشکر
36 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali مهریار
دقیقا...منم ترجیح میدم نظر صریح و کوتاه باشه، ماشاالله بعضی از دوستان پنج صفحه مینویسند آخر هم اطلاعات خاصی و یا نقد و نظری نمیشه ازش دریافت کرد.
17 دی 1401 تشکر
3 تشکر شده توسط : Shahrokh m_b
من واقعا موندم از این حواشی بعد یه نظر 😂🤦🏻‍♂️
18 دی 1401 تشکر
8 تشکر شده توسط : سعید کرمانی رضا عطردوست
در دفاع از ریویوهای روایتگرانه که بخشی از نوشته‌های مسیح هم از همین دست است؛ باید بگویم به نظر من ریویوهایی که از دل روایت، داستان‌گویی، توصیف و تصویرپردازی با رایحه عطر مواجه می‌شوند ریویوهای نزدیک‌تری به درک عطر هستن تا آنهایی که با ردیف کردن نت‌ها و آکوردها و ساختار شیمیایی عطر و در نهایت با سبک سنگین کردن‌ رایحه و پخش و موندگاری و عوامل قابل لمس دیگر به تشریح رایحه می پردازند. شکل دوم را من شبیه به یادداشت‌های ژورنالیستی می‌بینم، و اولی را نوشتاری خلاقانه.
یادداشت‌های خالی از تصویر و داستان اتفاقا از عطر دورترند، اینکه نت‌های عطر و آکوردها را پشت هم ردیف کنیم، هرچند حتا اگر بر مبنای نت‌های اعلامی هم نباشد بلکه دقیق و بر اساس کشف نویسنده باشد باز هم چیزی به ما نمی گویند، آنها فقط اسکلت عطر را به ما نشان می دهند، اما اینکه این اسکلت چه فضا و حس و حال و چه تجربه‌ای می‌سازد نیاز به خیال‌پردازی و روایت‌گری دارد. از آنجا که بویایی زبانی از خود ندارد و از زبان حواس دیگر استفاده می‌کند، زبان محدودی برای تشریح خودش دارد، اما تصاویر و تداعی‌ها و داستان‌ها می‌توانند رایحه عطر را خلاقانه و قابل درک و ملموس روایت کنند. متن‌های روایت‌گر اگر خلاقانه باشند می‌توانند رایحه نبوییده عطر را چنان برای ذهن بویایی‌مان تصویر کنند تو گویی در حال بوییدن آنیم نه خواندن از آن. البته که هر روایتی الزاماتی دارد و اضافه‌گویی، نوشتار بی دلیل صقیل و مغلق، فکت ها و ارجاع‌های دهن پرکن و بی مورد، فراموش کردن محور روایت و ده‌ها عامل دیگر هر متنی رو از خلاقیت تهی می‌کند. مثال ساده‌ش اینه که شما اگر اشعار رابله فرانسوی قرن شونزدهمی رو به زبان بیهقی ترجمه کنید خلاقیت به خرج داده‌اید و نشان از تسلط شما به هر دو زبان است، اما ترجمه رمانی از سلین به زبان بیهقی هر میزان هم بر زبان دوره بیهقی مسلط باشید ناشی از عدم درک هم سلین و هم بیهقی است. این الزام‌ها و درک آنهاست که خلاقیت می‌آورند.
18 دی 1401 تشکر
27 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali مهریار
درود
الان كه يجورايي داره راي گيري و نقد ميشه بزاريد ما هم نظر خودمون رو بگيم. اول از جناب كريمي عزيز شروع كنيم : با اين كنايه اي كه شما صحبت كرديد خب معلومه اخرش به كجا ختم ميشه، حالا اصلا بگيم شايد بي منظور بوده ولي با اينجور كامنت دادن حتما شخصي واكنش نشون ميده. ايا شما اينجا هزينه اي پرداخت كرديد كه در قبال ش اموزش بخوايد؟ فقط همين سايت هست براي اطلاعات عطر؟ وقتي اطلاعاتي لازم داريد بهتر نيست مثل خيلي دوستان سوالتون رو بپرسيد؟نظري رو نميپسنديد يا كاربردي نداره براي شما، بهتر نيست ازش گذر كنيد؟ و ... جناب كبيري عزيزم : برادر جان واقعا اينطور گارد گرفتن اصلا لازم نيست، هر انساني روحيات خاص خودش رو داره و همه قرار نيست كه در هر زمينه اي استاد تخصصي باشن بخصوص اين سايت كه يجورايي همگي ارادت خاصي براي هم قائل هستن. هر كسي با زبان خودش نظر، نقد، و .. رو ميگه. اگر بلند بود يا خيلي ادبي بود يا به هر صورت ديگه اي كه از حوصله ما خارج بود ميتونيم خيلي راحت گذر كنيم. ما همين قدر شما رو دوس داريم كه جناب مسيح ( شما تعميم بديد به كل دوستان گرانقدر)رو دوس داريم، هر كدوم از شما نقطه ي قوت خودش رو داره و هركسي به فراخور نياز و روحياتش از نظرات شما استفاده ميكنه. حتي اگر يك كامنت هر قدر غير تخصصي بتونه براي حتي يك نفر مفيد باشه نبايد ازش خرده گرفت. اگر قرار بر حق باشه همه در اينجا به يك اندازه حق دارن و تا زماني كه توهيني نشده هر شخصي مختار به اظهار نظر راجع به تجربه ش هست و چون باب ميل ما نيست اين حق رو نداريم به بيان شخصي ايراد بگيريم. من شخصا از نوشته هاي ادبي در كنار نظرات سر راست و تحليلي لذت ميبرم و شما كه ميفرماييد اين نظرات مفيد نيست يا خرده وارد ميكنيد ميتونيد گذرا عبور كنيد خيلي راحت ولي نميتونيد بگيد اين نظرات براي شخص ديگري نميتونه مفيد باشه.
هر بار با نيش و كنايه شخصي رو ميرنجونيم، ب خاطر اينكه نظرش مقابل نظر ماست؟ يا به مذاق ما خوش نمياد؟همش از دمكراسي حرف ميزنيم ولي هممون ديكتاتور محضيم؟ ما انسانيم و در تمام انسانها زيبايي و ميل به زيبايي نهفته س و اين براي هر شخصي يك جور خاص نمود پيدا ميكنه. من نوعي نه قصد بي احترامي به اقاي كريمي و نه جناب كبيري و نه هيچ يك از دوستان عزيز رو دارم و اين كامنت رو دادم كه از جناب مسيح و بقيه دوستان بخوام شما و هر نظري كه داريد هر چقدر مخالف داشته باشه همون قدر هم طرفدار داره. اينجا جاييه كه به شخصه بعد اين همه دوندگي و اعصاب خردي هاي روزانه ميتونم يكم خودم باشم و ارامش داشته باشم و خيلي از دوستان هم ب نحوي وابستگي دارن به اينجا،خواهشن خرابش نكنيد. وجود همه ي شما اينجا لازمه هم خانوما هم اقايون هم قديمي ها هم تازه واردا هم استادا هم شاگردا هم كلكسيونرا هم تك عطرا هم اورجينال كارا هم كپي كارا هم پيرمردا هم جوون ها هم بي پولا هم پولدارا. از اينجا سلامي هم بديم خدمت ايرج خان روحاني.
"مهربان باشيم به همين سادگي"
18 دی 1401 تشکر
37 تشکر شده توسط : مهریار مهدی دهقان
سلام بنده هم بیشتر برای خوندن مطالب تعدادی از دوستان بخصوص جناب مسیح سر میزنم، اگر با سیاست سایت مشکل داشت مطالب مدیر تایید نمیکردن نوشته های دوستان رو، همیشه نمیشه نظر و سلیقه ما صد در صد تامین بشه، بخصوص جایی که از نظر حقوقی ما مالکیتی نداریم در اون(سایت عطرافشان)من شخصا خیلی از مطالب رو شاید نخونم، فقط اونهایی رو که دوست دارم میخونم، به هر حال هر کسی نظر شخصی خودش رو داره و قابل احترامه، از نظر شخصی من چیزی که عطرافشان رو متمایز کرده همین نوشته های مختلفه بخصوص نوشته های چند تا از دوستانه، چون مطالب داشت کلیشه ای ،تکراری و ملال آور میشد و دیگه حال نمیداد صرفا بیای ببینی کدوم عطر چه نتی،بویی ،بازخوردی، پخشی ، ماندگاری داره و کدوم شیک و چیپ و ... هست که هر چند همه اینها هم واجبه دونستنش ولی روح نداشت دیگه ، به من شخصا حال نمیداد، خوشبختانه تعدادی از دوستان روح و عشق تزریق کردن، حالا حال میده، بازم صرفا نظر شخصی (عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست، عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها)
18 دی 1401 تشکر
26 تشکر شده توسط : مهریار rahil tagi
سلام کامبیز خان گرامی:
ارادت خدمت شما که دلتون جوانترین حال و صمیمی ترین حس رو در این خانه داره.
در ضمن لفظ عمو رو هم برای ادای احترام و بزرگواری و صمیمیت خدمتتون عرض کردم عمو سخی عزیز .
پاینده باشی
18 دی 1401 تشکر
24 تشکر شده توسط : مهریار nazanin
فقط چندتا نکته عرض کنم خدمت همراهانی که کامنت گذاشتند:
اگر نظری ازاد هست خب بنده هم نظر خودم رو اعلام کردم خیلی واضح و صریح مثل بقیه نظراتی که دادم.پس هی نفرمایید هر کی هرجور دوس داره نظر بده و از این قبیل حالا اصلا مهم نیست چون به هر حال بنده شما چند نفر رو نه دیدم نه میشناسم که بخوام بپردازم به این موضوع فقط باز‌کردم پرفایلمو دیدم یاااااا ….. چیشده حالا . نکته ی دیگه که خدمتتون عرض کنم میگید کنایه و این صحبت ها نصف کامنت ها کنایه به این هستش که مغزت کار نمیکنه و متوجه دنیای عطر نیستی و اینا بازم مهم نیست بنده مدعی نیستم در‌چیزی در کل هرکیم هرچی گفته نظرش بوده . فقط سوالم اینه برای اینکه مثلا با یکی مخالفت کنید یا بخواهید یه نکته رو بهش گوشزد کنید دیگه دوست عزیزم و خواهر عزیزم و برادر عزیزم نداره حرفتونو راحت بزنید دیگه اولش با تعریف اخرش با یه متلک بزرگ به همدیگر. این هم بنده نوشتم در جواب تمامی افرادی که اینجا حالا قضاوت کردند یا بل گرفتند یا دامن زدند یا کنایه . با تشکر فراوان مخلص
18 دی 1401 تشکر
7 تشکر شده توسط : Bane وحید
شما عزیز منی دوست محترم من جناب شوشتری ی دانا و جوان رعنا .
بله . البته که میدانم .
لیک عاشق اینگونه شوخی های طنازانه ام که در عین احترام گفته میشود .
کار هر کس نیست !
اتفاقا خانمم کنارم نشسته بود و جا خورد از خنده ی ناگهانی ام :)
ضمنا علامت خنده ی همراه جمله گویا بود که دوستش داشتم . هر کجا علامت خنده در نوشته های من دیدید بدانید دوست دارم آن جمله را یا اشاره به علاقه ام به نویسنده ی آن دارم .
مبادا بحساب خدای ناکرده تمسخر بگذارید که بدانید مسخره ترین آدم این دنیا من ام !
از بس که رو سیاه ام !
از همین است که بارها در نوجوانی مسخره شده ام لیک هرگز در طول عمر ام این کار نکرده ام که میدانم موجب اخم خداوند میشود و عقوبت آن اینست که فاعل اش از حدود مفعول سخر پایین تر خواهد رفت . این قانون است و خلاف ندارد !
این را بدلیل اتفاقات اخیر گفتم .
و اما اتفاقا چه خوشحال ام ازین همه واکنش درست و خوب !
این عطر باید بر خود ببالد بخاطر این حجم حضور مثبت در صفحه اش . چرا ؟
چند جمله میگویم و همین بس است :
بر خانه ی خود که مشغول " بزرگ " شدن در آن اید حساس باشید !
نگذارید سنگ در چاه خانه تان بیندازند و آب تان گل آلود کنند !
که همانطور که میدانید در آوردن اش بر همگان سخت و برخی زمان ها ناممکن است !
تاوان اش داده ایم و زحمت ها کشیده ایم بر جبران اش .
هیچکدام دوستان منظور نیستند که خود از اعضای این خانه اند خصوص جناب کبیری که حق ها بر این خانه دارد و از هنرمندان اش . منظور شخص نیست نظر بر فعل است .
همین الان یکی در تلویزیون گفت : هر چقدر زمین داشته باشیم ، آب که نباشد بیفایده است !! شماها آب روان این خانه اید که جاری میشوید بر آن و سپس گل ها میروید درین خانه و عطر اش همه جای کشور را معطر میکند !

میبینید ؟
امروز این خانه با دیروزش بسیااار متفاوت است و این تفاوت را شماها به کمک هم رقم زدید !
این بسیار مبارک است .
و یک چیز را هرگز فراموش نکنید دوستان هنرمند من :
هنرمندان بسیار زود رنج اند ! چرا ؟
چون بیش از آنچه بگیرند ، هدیه میکنند !
قلبی نازک و حباب گون دارند .
مثل عطرهای ناز :)
که وقتی بر مچ میزنند و به هم میمالند بلافاصله قهر میکنند :)
عطر زدن ساده است لیک معطر بودن سخت !
کار هر کس نیست !
خلاصه که دوستداشتنی هستید ای همه ی دوستان معطر ام :)
روزی که خیلی دور نیست تمام هشت میلیارد انسانی که همین الان بر کره ی خاکی اند میروند و هشت میلیارد یا بیشتر انسان جدید می آیند !
بر چشم به هم زدنی !!
با وجود اینکه عمر آدمی بسیار طولانی ست !
چه تناقض عجیبی !
پس معطر باشیم که بوی خوش بگذاریم .
و یک چیز را خیلی دقیق به شما بگویم و هرگز فراموش نکنید :
عطر تنها چیزی ست که میتوانید با خود ببرید !!
معطر باشید انشاله
18 دی 1401 تشکر
30 تشکر شده توسط : مهریار Mahyar
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و هنرمند جناب آقای کبیری بزرگوار، در خصوص فرموده شما مبنی بر حرفهای مختلف که برای شاگردانتان می‌زنید: من فکر می‌کنم هنر نواختن موسیقی برای خلق یه اثر اورجینال و یا حتی کاور، صرفاً نیازمند یاد گرفتن نت‌های موسیقی اعم از پرده ، نیم پرده و ....... نیست، فلذا حتی همان حرفهای خارج از بحث موسیقی در کلاسهایتان هم تاثیر بسزایی در شاگردان شما برای تخیل آهنگی مناسب باشد که فراتر از یادگیری نحوه درست چیدن نت‌های موسیقیایی هست. خودم کارهای اساتیدی چون مرحوم بابک بیات برای موسیقی متن فیلم شکار، سام و نرگس و دست‌های آلوده، و استاد مجید انتظامی برای آلبوم بوی پیراهن یوسف، اعتراض، از کرخه تا راین، مردان آنجلس و مریم مقدس رو بسیار مورد پسندم هست و فکر می‌کنم این اساتید بزرگوار، برای خلق این آثار اصیل تفکری عمیق از کلمات و جمله های پند آموز از مردمان عادی یا اساتید خودشان رو نهفته اند که توانسته اند اینگونه آثاری ماندگار را خلق کنند.
حتی فکر می‌کنم اینکه بزرگان سایت عطرافشان برای روایح عطرها روایتی زیبا و دلنشین را درج می‌کنند، هم نشان از این است که همین تفکرها در روایت عطرها در اندیشه خود عطاران این عطرها نیز نهفته بود، یعنی اینکه ما در این محفل شاهد روایت‌های سینماتیک یا علمی هستیم، به احتمال خیلی زیاد موازی همین روایت‌ها در تفکر عطاران این عطرها نیز تداعی پیدا کرده که امروز ما با این روایح می‌توانیم برای آنها روایتی شایسته هر چند تخیلی رو خلق کنیم.
برای شما هم فکر می‌کنم همین مورد صادق باشد که با حرفها و جملات شما به هنرجویان، باعث خلق آثار هنری در قالب موسیقی خواهد شد که شاید هرگز تفکرش برای شما ایجاد نشده باشد و این همان دنیای موازی در مسیر توسعه است که با یک جمله استادی مثل شما، جرقه ای برای هنرجو زده میشه که این جرقه می‌تونه به اثر ماندگار مبدل بشه و اینجاست که معنای استناد یا رفرنس، درک میشه.
سپاس از همراهی شما و تمامی عزیزان......
18 دی 1401 تشکر
15 تشکر شده توسط : رابین هود nazanin
نظرات محدود شده است
مستحضر که هستید عطرها حرف می‌زنند... بعضیاشون زمزمه می‌کنند... یه سری‌شونم اشاره...، ولی اين يکی خیلی جیگر داره؛ فریاد می‌زنه: منو نزنییییید!!!
این عطر و هم پیاله‌هایش چنین‌اند.
برای استفاده خلق نشدن، پوشش نمی‌پذیرند، مصرفی نیستند، اصلا تولیدی هم نیستند، ولی با این حال تولید می‌شوند و لابد مصرف. بعید است عطار محترم این را نفهمد.
ریک ان روئن و امثالش برای انفراد و انزوا و کنج جامعه‌اس، وسط جامعه خیر! همچنانکه جنایت و مخدر؛ _گرچه بعید نیست کسی استفاده‌اش کند و نظرش و سلیقه‌اش غیر از این باشد_.

قبول دارم چنین آثاری حرکتی هستند به سوی مواجهه با واقعیت و احساس خراش‌هایی که بر چهره‌ی انسان کشیده شده و از این حیث قابل ارج و احترام، ولی هیچکدام از ما پاتریک بیتمن درونمون‌رو برنمی‌داریم بریم تو مهمونی و جمع دوستانه و زندگی عمومی؛ بگذریم ک اغلب فاقد این نیمچه شخصیت روانی هستیم و عده‌ای هم فقط توهم جوکر بودن‌رو دارن و الا جُو هم نیستن. ولی پول دارن _این برآورده کننده‌ی خبیث و ظالم_ و کمی هم ژست گرفتن بلدن و به تجربه ثابت شده کسی که این دوتارو داشته باشه، می‌تونه هر تیپ کاذب یا واقعی برای خودش دست و پا کنه.
در همین راستا کیلویی و زنبیلی ده تا ده تا از این دست عطور دارن که نمی‌دونم شاید به بقیه اعلام کنن ک ببینید عطر ما چه قدر عجیب و غریبه، چقدر از پشت کوه اومده‌اس، چه قدر خاااص و عبوسِ؛ خودمونم اینجوری‌یم: در همین سطح با همین شخصیت، متعلق به طبقه‌ی بالا _یا پایین نمی‌دونم نتونستم تشخیص بدم این عطر، عطرِ بالایی‌هاس یا پایینی‌ها_، ما گل محمدی نمی‌زنیم، دیزاینری نیستیم و اصلا فرق داریم، ما انسان مدرنیته‌ایم، آدم قرن بیست و یک،
توهم عجیب بودن، شیطان بودن، ابسوردیته، "خودنابودگی" و "ناخودبودگی" و وهم و وهم و بادکنک.
آره؛ کسی ک به وسیله‌ی عطری که از کل شرائط استفاده‌اش فقط توانایی خریدش‌رو داره، عجیب و متفاوت و خطرناک بروز می‌کنه، پر از هواس، معلق و کاذب. جیزّه بهش بخوره‌ می‌ترکه. یه بزرگی باید به اینا می‌گفت:
گلم بشین سر جات!
آقا معلم اجازه نمیده دست‌تو بیاری بالا! تو‌ می‌خوای بایستی؟ یا چی فرار کنی از کلاس؟
اوه اوه چ خطری! دخترای کلاس تعجب کنید میخواد خودکشی کنه. واااو. پسرا بدویید بدویید از این پسر شجاع عقب نمونید.

ما باید اینو یاد بگیریم که هر آدمی حداقل دو تا حد داره:
یکی حد آدمیت که عمومیت داره در تمام اشخاص نوع آدمی
دومی حد شخصیتی که دیگران آزمون دیدن تو این سالها؛ که در این مورد خاص هر شخصی با هر تیپی و با هر سنی نباید هر عطری‌رو لای جامعه(به قید لای جامعه دقت شود) استفاده کنه.
#########
آدمی ک عطرش بیاد بالا بالا بالا، خودش اون زیر زیرا جز بای بای از دستش برنیاد، با چوب معلم شکسته می‌شه و با میخش می‌ترکه.

ما باید این قضیه شرطیه‌رو یاد بگیریم که اگه نتونستیم خودمونو به کاراکتر یه عطر خاصی برسونیم، نباید ازش استفاده کنیم؛ و الا جز دلقکی ک هم پیالگی با شوالیه و سوگ مبهم و هولناک مرگ‌رو انتخاب کردیم نخواهیم بود و آخر سر برگمان تصمیم می‌گیره مارو از قافله‌ی دهشتناک رقص مرگ جدا کنه؛ چون از اول هم جور نبودیم باهاشون. شاید بچه‌ای بودیم که خواسته کفش باباشو بپوشه، نمی‌زننش، ولی زیبا نیست.
خوب بود دلقکه حد خودش‌رو می‌دونست و مثلا به کارولینا هررا و جنیفر لوپز و نوید محمدزاده و مهران مدیری اکتفا می‌کرد(هیچ اهانتی به علاقمندان این برندها نشده، صرفا توصیه‌ای بود به اون دلقکه که ریک ان روئن نزن، اینترلود‌رو بی‌خیال، بیوفرت‌رو رد کن، به سورچینلی نیندیش)

دیگه بیشتر از این بر هاون این کوچک‌وارانِ بزرگ‌نمود‌ کوفتن جفاست بهشون.

یک هنر داریم رو به ترقی و تعالی در عین حال نشسته بر فاضلاب واقعیات نفسانی، روانی، مشکلات فردی و جمعی و تاریخی در نگاه کلان و جزئش، می‌شه تالستوی کمی بالاتر داستایفسکی، کمی پایین‌تر زولا و سارتر و کامو و ... در سینما برگمان و کیشلوفسکی و هیچکاک و چندتا کارگردان جدید به دور از امپراطوری به ابتذال کشیده شده‌ی هالیوود ... شاید در شعر خیام و حافظ و سهراب و با کمی اغماض بوکوفسکی و ... هنر در اینها به مثابه‌ی آینه_نه چنانکه استاندال می‌گفت_ در مقابل نیمه‌ی تاریک بشره: ای بشر! ببین و اصلاح کن، تعالی ببخش. این هنر دیگه خودش در تاریکی غوطه نمی‌خوره. تاریکی‌رو نشون می‌ده؛ که اگه غوطه خورد دیگه نمی‌تونه نشون بده. ارجاع‌تون میدم ب متن سخنرانی سارتر در کتاب اصالت بشر. این هنر مورد قبوله. چون با نگاه به تاریکی، نور را معنی می‌بخشد.
به موازات این هنر و شاید بشه گفت مماس با این نوع هنر، هنری‌ست ک رو به انحطاط و تباهی ارزش‌هاست، هنری که دیگه آنقدرررر در پی رئال بودن و انگشت گذاشتن رو واقعیات انسانیه ک سر از وهم و کثافت و ابژکتیوه سازی اون صرفا سوژه_ آینه_در جامعه انسانی درمیاره و همچنان ادعای رئالیسم داره. این دیگه رئالیسم نیست؛ رررررررررئالیسمه. این هنر، آینه در مقابل تاریکی نیست، هشدار نیست، دور باش نیست، شاید بشه گفت این خودش ابتلا و ابتکاره، دعوت نامه ب شره، گریز از شر نیست.

عرض کردم قابل ارج از حیث رئال بودن و بالاخره حرفی جدید و جدی و قابل اعتنا زدن، قابل شماتت از حیث لجنزاری ک درست میکنه. لزومی نداشت این همه لجن، این همه کثافت.
شاید جوکر شمایلی از واقعیت جامعه انسانی غرب _باشه بابا حتی شرق_ باشه، ولی آیا می‌شه تضمین کرد که هل دادنی به سمت هرج و مرج و دعوت نامه‌ای برای جوکر شدن نیست؟
آیا هنرمندان این آثار درصدد ارائه راهکار نیستن؟ یا قصدشون صرفا ساخت یک اثر بما هو اثر است؟ آیا خروجی راهکاری که می‌دن شورش، هرج و مرج، افیون، ضد ارزش، جنایت و ... هست یا رو دارد به تعالی و ترقی؟
آیا به تصویر کشیدن مرداب وجودی انسان با این شدت و مرز، خود جنایت و لولیدن در مرداب نیست؟

بله! قبول داریم که اجتماعِ حجمِ عظیمی از مدفوع و ادرار در زیر شهر و انتقالش به جایی که خیالمون‌رو از دیدنشون‌ راحت کنه برای آسوده زیستن‌ِ بشر ضروریه، راحت طلبی، بزاق دهان، غریزه جنسی با انواع تمایلاتش، خوردن، نوشیدن، آب کثیف و بدبوی ظرفشویی، مردن و فاسد شدن، له‌ شدن پایینی‌ها به دست بالایی‌ها، squid game و و و و بله همه اینها واقعیته، ولی آیا نشان دادن قفلی که کلیدش هرگز ساخته نشده هم هنره؟ اون کلید لعنتی کجاست؟ هنر بنا به رسالتی که داستایفسکی و فلوبر و خیلی‌های دیگه براش قائلن باید می‌تونست کِلیدَرو _البته کَلِیدَرو که دولت آبادی ساخته_ بسازه نه اینکه در نشون دادن قفل، قفل بمونه. کافکا هنرمنده و تراوش ایده‌های عجیب و غریب هنرشه، من خودمم دوسش دارم و اصلا شاید بشه گفت بخشی از سبک کاری‌مم تکیه به کافکا داره و از او ریشه گرفته، ولی قفله لامصب. می‌خواد بگه زندگی بشر اینطوره؟ قبول! ما هم می‌‌دونستیم، خب؟ چی کار کنیم؟ در بریم؟ بپذیریمش؟ بخوایم نخوایم مجبور ب پذیرشیم؟ شکست، فرجام غیر قابل تبدیل و قطعی بشره؟ نقد نگاه تورات به هستی‌ه؟ این آخری باز قابل قبول‌تره.

_خروجی کجاست؟
_ (هنر:)من فقط می‌تونم راهرو‌رو نشون بدم که تاریکه، پر از ویروس، تله‌ها، انفجار، تیغه‌ی خون‌آلود، سرنگ‌های آلوده، صدای اره‌ای که استخون‌ ساق قربانی‌رو می‌بره، رایحه‌ی ریک ان روئن و سی پاف از سادوناسو ...! (با توجه به آهنگ و حروف نرم ماده‌ی ریح در عربی اگه بشه درمورد این عطورِ عبوس این واژه‌ لطیف‌رو به کار برد)
انسان: خفه خون بگیر! کلیدا کجاست؟
هنر: کلیدا دست من نیست. دست علم و فلسفه هم گمان نمی‌کنم باشه، شاید دین _ در سطح حس مذهبی_ به حال برخی نیک بیفته و بتونه در رو تا نیمه باز کنه، ولی فکر نمی‌کنم اونم بتونه از تیغ پلورالیسم و ذات گناهانی بشر جون سالم به در ببره. حالا برو تو گلو. گلوپ! بن بست!!!

این‌ها سوال‌هایی‌ست ک در باب تاثیر هنر بر جامعه، باید پاسخی میدانی به آنها داد: اینکه این آثار در مقام عمل و در عمق جامعه چه تاثیری دارند؛ نه صرفا تئوریک. صرف نظریه پردازی نه کار من است نه شما نه عطار و کارگردان و منتقد.
آیا انسان_جامعه چنین است؟ و هنر صرفا آینه‌ست؟ یا خیر هنر active است و می‌تواند انسان_جامعه را به جانب خیر یا شر هم بکشاند؟ آیا هنر، هنری جز نشان دادن بن‌بست دارد؟ آیا پنجره‌ای می‌سازد در ویرانی این زندان از برای انسانی که تنفسش جرم است و عمق ریه‌هایش مبتلا؟
این دست عطور ذیل کدام هنر تعریف می‌شوند؟

هنر با این سوالات روبروست.
برای درک هنر یک بشکه نگاه وسیع و آگاهانه نیازمندیم که از فیلتر تحجر، عقیده، جغرافیا، تاریخ، پیشینه، خاطرات و تحلیل شخصی و ... رد نشده باشه که متاسفانه برای بشر گریز از این‌ها در کمال دشواری‌ست.

خلاصه؛ برای تصویر کردن جنون، لازم نیست هنرمند خود مجنون شود. هنر از بلندی نگاه ‌کردن به پستی‌هاست نه رفتن به پستی‌ها.

این عطر و در اول صفی که ریک ان روئن وسطاش ایستاده کزباه، مثل نوشتن تهوع می‌مونه در قامت جستجوی پروست.
بسه دیگه بابا. ۲ میل سمپل به شرط یافتنش برای هر کسی _نه شخصی که ملتزم به تنهایی و انفراد است و تعریف اجتماعی براش قائل نیست_ کافی و حتی اضافیه.
یادمون نره ک عطر برای مصرف کردنه. بله هنره، ولی هنری که عطر باشه و مصرف نشه، عملا به دردنخوره. نقاشی که نیست بگیم نگهش‌دار، ارزش هنری داره، دوستشم نداری روشو بپوشون بذارش تو انبار. عطره! عطر، و یه ضلع اساسی‌ش مصرفی بودنشه. هر چی می‌خواد رفرنس تاریخی بده، بره شکم هوگارت‌رو بدره یا از تاریخ انگلستان آن چیزی که ازش انتظار داریم، یعنی همین توحش و استعمار و ویرانی اخلاق و لکه دار کردن چهره تمدن و انسانیت‌رو نشون بده، بازم نمی‌تونه از عطر بودن فرار کنه.
تولید این عطر و اغلب عطور حیوانی_بخوانید زیادی انسانی_ و تند و خشن در حجم‌های ۳۰ و ۵۰ میل بی‌حکمت نیست و عطارها هم خوب می‌دونن چه عطری‌رو نمی‌شه در حجم ۳۰۰ میل عرضه کرد.
28 مرداد 1403 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali امیر رنجبر

سلام
دوستان با تستی که داشتم عطر به شدت انیمالیک و چرمی هستش ....
روایح حیوانی به شدت حس میشه تا پایان خود نمایی میکنه دلیل تند و زننده بودن هم بیشتر بخاطر وجود نت ریشه زنبق هستش ...
ولی روایح پایانی کمی قابل تحمل هستش واقعا خوب کار شده البته اگه از نت های اولیه دیوانه نشوید ...
و قطعا دلم نمیخواد همچین بویی رو بپوشم .
بازخورد نهایی صددرصد فراری دادن دیگران خواهد بود ...
19 فروردین 1402 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : هاشم پور علی زارعی

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟