سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
همچون آمیختگی میان آسمان و زمین، غوطه زدن درون جهانی حسانی، لذت بیپایان نور مطلق، ارتعاش درخشان جزیرههای بادخیز، جلوههای ادویهای و شیرینی که از تازگی و طراوت زنجبیل در کوکتلی شکلگرفته از ترنج و گریپفروت سرچشمه میگیرند. درخشش در سرسختی و بینقصی در روایح مشکفام، میوهای و مخملی. ارتعاش خورشیدی، قطعه موسیقی حسبرانگیزی با نتهای چندوجهی، برای همراه شدن با موسیقی جهانی درحال بیداری، و از نظر ژاک کاوالیه: «آمیختگی میان زمین و آسمان، هارمونی والای عناصر نخستین جهان».
برند | لویی ویتون |
عطار | ژاک کاوالیه |
سال عرضه | 2021 |
گروه بویایی | رایحه های مرکباتی |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | ترنج ، گریپ فروت ، زنجبیل |
ناشنوایی که شعر بگوید؟
بیسوادی که هگل بخواند؟
یا نه؟ هگل بیسوادی که منطق بنویسد؟
آدمیزادی که پرواز کند؟
دنیایی که ظلم نداشته باشد؟
کودکی که با موج بمبی چند میلیون دلاری، به آسمان پرتاب شود؟
جنگی که کمی کمتر از یک قرن طول بکشد؟ آن هم در قرن بیست و یک؟
همه اینها معجزهاند و اگر رخ بدهند موجب شگفتی ما؛ البته برخیشان را دیدهایم و چندان متعجب نشدهایم؛ که این خود هم معجزهایست دیگر.
اما یک معجزه زیبا!
بیایید نشانتان بدهم:
تراوشی از دستهای کاوالیه.
آیا بوئیدهایدش؟
چشیدهاید این رایحه بسی بسی طهور و بینقص و زیبا را؟
خواندهاید نتهای اعلامیاش را؟
آیا متوجه این شوخی شیطون و لجوج شدهاید؟
اگر نه؛ در فرصتی مناسب این کار را بکنید.
یک شیرینی-ترشیِ معتدل، بالانس، روان، صاف، نرم و ساده؛ نه چنان صابونی، ولی پاکیزه و نجیب، کمی ژیگولو؛ هوایی آفتابی با نوازشی از خنکای نسیم، حس رهایی و حرکتی ممتد به بلندی؛ آن پایین ساحلِ دریاچهای جمع و جور؛ رطوبتی حیاتبخش و مروِّح و مفرّح؛ رنگینکمانی در آنسو و نت گمشدهای از چَه چَه چند گنجشک که اتفاقی به گوش میرسد و گاه نمیرسد:
لبخندی از جزیره خوشبختی و بوسهای بر کنج لب عشق. یادبادی از حافظ عزیز:
"گل در بر و می در کف و سمفونی به تن نیک
بنشسته، همی فراغت از رنجم داد"
دست نجاتی در این روزگار ملعون و ناجور که هر طرفش دفتریست پر ز ستم پر ز جور.
شادی سطحی و موقتی که از 'خودفریبی' و 'ندیدن' گذرای واقعیت ریشه میگیرد.
علاوه بر نتهای اعلامی، لیمو، ترنج، سیب و در انتها هلو-زردآلویی مخملی نیز اسیر و ملتمس بوسهای از ملایمت و سستی زنجبیلی رو به موت و دلکشاند؛ صندل هیچ ربطی به این عطر ندارد، ولی به وضوح حالتی خامهای از صندل یا نوعی مشک صیقلخورده و به شدت کنترل شدهرو در پسزمینه حس میکنید که (به گمانم) به واسطهی یه آمبروکسان بسیار خجول و پنهان، خصیصهی «تعادل» [بین این حالتِ خامهایِ کمرنگ و مرکباتِ رنگارنگ،] به کلیت رایحه بخشیده میشه.
به شدت بازخوردآور، دلربا و پر نشاط، با پخش قوی؛ که اصلا دو تای اولی مبنای غالب لویی ویتون است برای تولید عطر.
روی پوست با کمترین میزان اسپری تا حداقل پانزده ساعت و روی لباس بیش از یک و نیم روز ماندگاره؛ که خب میدونید دیگه برای یه رایحه مرکباتی، این میزان از ماندگاری عملکرد بسیار خوبیه؛ گرچه سنخیتی با اسمش نداره و خطی تشریف داره وُ سمفونیک و ارکسترال عمل نمیکنه. شاید هم در پشت پرده این نمایش ساده، یه بلایی سر عناصرِ غیرقابلِ حسِ در پرده میارن و ترکیبی از تداعیهای مختلف رقم میزنن که حداقل دماغ من یکیرو توان گذر به این مرحله نیست.
بگذریم...
هر چه ستایش و اعجاز و تعریف و تمجید از این کار دیدید و خواندید درستُ درستُ وُ دقیقا درستِ تا اینکه چشمتون به قیمتش میافته؛ اینجا دیگه میگید:
هوففف! یه عطر دیگه که نمیخرمش:( و اینجاست که من میگم:
حق با شماست. این کاررو لالیک و بنتلی و در مواردی هرمس و دمتر فراگرنس و...، خاصه شخص ناتالی لارسون هم قبلا انجام دادن؛ تازه ارزونتر.
خب! ببخشید کی گفت جا کم آوردیم برا معجزه؟ اونا هم معجزه:) :) :) این همه معجزه میبینیم صبح تا شب.
ولی سمفونی جور دیگهای زیباست؛ هم در رایحه، هم در باتل خاصش که البته کمی به سمت زنانگی میره: دوستداشتنی، دلنشین، وروجک؛ «حس خوب!»
یکی گفت شبیه اکلت لانوینِ!! در نگاه اول و سطحی بله؛ فقط کیفیتش خیلی بالاترِ وُ مقداری شیرینیش کمتر شده و خب لابد این تفاوتها اونقدرررر بزرگ نیستن که اینقدرررر گرونترش کنن! چی بگم آخه؟
در نهایت اونی که باید تصمیم بگیره آیا این عطر میارزه به این قیمت یا خیر، شخص خود شما هستید. چه بسا نپسندید(که دشوار است نپسندید) و اغراق مرا جز مهملی مردود ندانید.
تکمله:
خب مگه از یه رایحهی خوب هم معجزه درمیاد؟
بله؛ چند نفری میشناسم که اهل روایح سیتروسی نیستن، ولی عاشق این یکی شدن؛ یکیشون خودم. از طرفی حجم سادگی و زیبایی سمفونی برابر است با مشاهده زنی که [در این گیرودار قیافههای مصنوعی و آلوده به لوازم آرایشی غلیظ و وسیع و گاه کثیف،] بیهیچ زینت و رنگ و لعابِ خاصی و 'صرفا' بهواسطه سادگی و خودبودگیاش زیباست. نه کاشتی نه کِشتی نه مسخی؛ فقط "داشت" و "بودی". معجزه نیست، ولی ناب است؛ دروغ ندارد، دلربا هست و پر از صداقت.
لویی ویتون سمفونی؛ زیبای سادهای که البته خودش رو ارزون نمیفروشه:)