Areej Le Doré - Musk Lave

اریج لی دوری مسک لیو

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-45076
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : معطر فوژه
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : اریج لی دوری
کشور مبدأ : انگلستان
سال عرضه : 2020
کد کالا : ATR-45076
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    0
  • نمی پسندم
    0
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    0
  • + 45 سال
    0
  • روزانه
    0
  • رسمی
    0
تعداد رای های ثبت شده : 0
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

Areej Le Doré Musk Lave - اریج لی دوری مسک لیو

محصولی شیک و جذاب که در سال 2020 میلادی عرضه شده است. این عطر توسط برندی مطرح به نام اریج لی دوری به بازار عرضه شد عطار آن راشن ادم می باشد و در دسته عطر های معطر فوژه قرار می گیرد. از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به ترنج ، اسطوخودوس ، مشک ، اسطوخودوس ، چوب صندل سفید ، گل اوسمانتوس ، خزه درخت بلوط ، زنبق ، لابدانیوم اشاره کرد.

برند اریج لی دوری
عطار راشن ادم
سال عرضه 2020
گروه بویایی معطر فوژه
کشور مبدأ انگلستان
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه ترنج ، اسطوخودوس
اسانس میانی مشک ، اسطوخودوس ، چوب صندل سفید ، گل اوسمانتوس
اسانس پایه خزه درخت بلوط ، زنبق ، لابدانیوم
نمره کاربران
Musk Lave-اریج لی دوری مسک لیو
رایحه
0
بدون رای
ماندگاری
0
بدون رای
پخش بو
0
بدون رای
طراحی شیشه
0
بدون رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (1 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
او نمی‌دانست؛ از گلاب آمد وِرا آن واقعه!

شیرین گرم مشکی حیوانی، فلورال پودری لاکتونیک، چوبی دودی. ملغمه‌ای که در آن یک اسطوخودوس بسیار شفاف، شیرین و حجیم زندگی می‌کند و در اتمسفری خشک'صابونی مابین مشک، چرم، خطوط خاکی غبارگون، رزین‌ نیمه دودی و ایضا رفتارهای حیوانی قرار می‌گیرد. در قلب اثر جریان میوه‌ای نزدیک به هلو آبدار می‌توان یافت که به عسل آغشته شده! عجایب ترکیبی است. جهانی که در آن جریان فلورالِ عمیقا پودری، سندل خامه‌ای و حسی شبیه به بوییدن گوگرد نیز وجود دارد. [چوب: شبیه به بوییدن یک کمد نم گرفته که سال‌ها در انباری تاریک رها شده!] در این عطر مشک، شیرینی و یک حس تمیزیِ رادیکال وجود دارد که پایان به‌خود نمی‌بیند و اسطوخودوس دست از سرش برنمی‌دارد. خلاصی نداشته، ندارد و نخواهد داشت. آن حجم از شیرینی، تضادِ غیرمعمول بین رایحه‌ی حیوانی وُ حسِ تمیزی وَ هم‌چنین گام‌های کشدار برای من کسل‌کننده و غیرقابل هضم است. اما به دور از سلیقه، بایست گفت در سرش عقل نیست و نیاز به آسایشگاه روانی و سیزده بار شوک الکتریکی دارد تا شاید کمی آرام شود :)

آن دسته از عزیزانی که راشن آدِم را می‌شناسند قطعا مطلع هستند که ایشان به شدت علاقه‌مند به نت‌های حیوانی، مشک، امبرگریس، ریشه‌ و جانِ زنبق، سندل، آگار و... است و افراطی در استفاده از عناصر طبیعی، که همین افراط اریج له دوری (آغیژ لودوغی) را از باقی پروژه‌های عطرسازی متمایز می‌کند. عطرهای اریج به شدت حس‌های هارش را منتقل وَ اکثرا خشن وُ لبه‌دار هستند. مثل طوفان. سیل. به‌مانند خشم یک گوزن وحشی! بله. دقیقا شبیه به طبیعت!

اندراحوالات بوی خوش!
سابق بر این و ذیل ماسک مونته کیریستو نوشتم که 'خوشبو' تعریف مطلق ندارد و تفسیر آن منوط به یک بینش یا گتوی فکری نیست. برای تاییدِ هرچه بیشترِ این اصل شما را به دفتر چهارم مثنوی و حکایتِ آن دباغ که در بازارِ عطاران بیهوش شد ارجاع می‌دهم. آن یکی افتاد بیهوش و خمید،، چون که در بازار عطاران رسید،، بوی عطرش زد ز عطاران راد،، تا بِگَردیدَش سَرو بَر جا فُتاد،، همچو مُردار افتاد او بی‌خبر،، نیم روز اَندر میانِ رَهگذر...

ماجرای یک دباغ (پوست‌کَن البته!) کهنه‌کار که در بازار عطاران توسط بوی خوش مشک و گیاهان بیهوش می‌شود و مردم هرچه می‌کنند به‌هوش نمی‌آید. شخصی کاهگلِ نمور می‌آورد. یک‌نفر بخور عود. کسی نبض او را گرفت. دیگری دهانش را بو می‌کرد تا که شاید بفهمد شراب نوشیده و... ولی هرچه کردند به‌هوش نیامد و علت اغمای او مشخص نشد. تا برادرِ دباغ ازراه می‌رسد. کمی پوستِ حیوانی و سرگین برایش می‌آورد و دباغ پس از بوییدنِ سرگین به‌هوش می‌آید. برادر خطاب به مردم می‌گوید او آنقدر با پوست کار کرده که تمام منافذ مغزش مالامال از بوهای حیوانی شده. پزشک توصیه کرده به‌هنگام بی‌هوشی به هرچیز عادت داشت همان را به او بدهید و اگر خلافِ این باشد حال او خراب(تر) خواهد شد! برای همین با بوی بازار از هوش رفت، از گلاب رنجید وُ با استشمام عود و کاهگل به‌هوش نیامد... در نظرِ عارف مولانا آرای دیگری نیز نهفته است. مثلا این که آدمی محصولی است از درونیات و نیز پیرامون خویش. آن‌چیز که برای الف درمان است برای ب درد خواهد بود و نمی‌توان برای همه یک نسخه پیچید و داروی مشابه تجویز کرد. یا این‌که آدمیزاد همان است که انجام می‌دهد و ذاتش وابسته به افعالی است که صرف می‌کند. درواقع انسان مبتلا به خو وُ تمايلات خویش است! اما در سطحی‌ترین تعریف تنه به موضعِ مدنظر ما می‌زند. بله نمی‌توان به کسی که مثلا از بوی حیوانی لذت می‌برد خُرده گرفت یا به عطری که رایحه‌ی تند مشکی دارد گفت بدبو و...

باری. مولانا بخوانید که آن‌چه نمی‌دانیم او می‌داند! در آخر عارف نقد را شکوفا و می‌فرمایند : ما به لَغو و لَهو فربه گشته‌ایم،، در نصیحت خویش را نَسرِشته‌ایم،، هست قوتِ ما دروغ و لاف و لاغ،، شورشِ مَعده‌ست ما را زین بَلاغ،، رنج را صدتو وُ اَفزون می‌کنید، عقل را دارو به افیون می‌کنید :)
07 خرداد 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : Rezvani Hani
بسيار عالى مسيح عزيز

گفت من رنجش همی دانم ز چیست
چون سبب دانی دوا کردن جلیست
چون سبب معلوم نبود مشکلست
داروی رنج و در آن صد محملست
چون بدانستی سبب را سهل شد
دانش اسباب دفع جهل شد
مولانا
اينجاست كه يكى ميگه به به بوى گلاب و حرم! و اون يكى ميگه عطر من نيست بوى گلاب و حرم ميده! و،،،
(به شرط صداقت البته)
عطر و مولانا، درد و درمان، عالى بود مرسى كه هستى مسيح عزيز

موفق باشى

يا حق
08 خرداد 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : فرهاد حسن شجاعی
یک دو جامَم دْی سحرگه اتفاق افتاده بود،، وَز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود،، در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر،، عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود،، حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت،، طایِر فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود!

درود برشما. مطلع باشید که تمامش حاصل‌ اشتیاقه و این شوق جایی معنا می‌گیره که دو چشم و یک ذهن رو به خود آغشته کنه! یعنی تمام این نوشته‌ها هیچ نیستند اگر شما نباشید. پس؛ من باید از شما تشکر کنم بابت بودنتان عزیز. در این دوره‌ی ناجور که قطارِ نافرمان ما دائم سنگ به شیشه‌ی خود می‌بیند چنین پیام‌هایی هم‌چون دمیدنِ نفسی گرم برروی خاکسترِ رو به خاموشی است. توگویی آتشی کوچک زنده می‌شود. دوباره شعله‌ای کم‌حجم. بودنی مختصر... سپاس جانم.

چون که گل بُگذشت و گلشن شد خراب.... نوشتید گلاب. تحفه‌ای از سرزمین افسانه‌ها! رایحه‌ای که برای ما نماد تکریر و دلزدگی شده ولی در اروپا با اشک و شوق ازش یاد می‌کنن! بله. گویا انسان خیلی زود از زیبایی‌های قابل لمس و در دسترس اشباع میشه. البته اکثر ایرانی‌ها هيچوقت گلاب واقعی رو بو نکردن! چیزی که در مارکت‌ها به فروش می‌رسه توهمی معلق و دسته چندمی از رایحه‌ی رز محسوب میشه. کافیه شما حاصلِ تقطیرِ خالص و غلیظ داماسک رو استشمام کنید. که گلابگیرهای کهنه‌کار بهش میگن جوهر سرخ! سراسر شعر و جادو. تجمیعی از خنکای سبزگون، شیرینی سیال که درونیاتی نزدیک به مربای گل داره وَ به‌هنگام استشمامِ عمیق حالتی از بی‌خودشدگی رو به فرد انتقال میده. یعنی به شکلی باورنکردنی قابلیت این رو داره که برای فرد یک خلسه‌ی گذرا ایجاد کنه!

غالب ایرانی‌ها با بوی موجود در معابد زاویه دارن. حصولی از گلابِ رقیق و بی‌کیفیتِ مارکتی، رطوبت و دمای بالای محیط، سیستم‌ تهویه‌ی دَقیانوسی، دم و بازدم مکرر، تراکم جمعیت، تعرق حاضرین و... که نتیجه‌اش میشه یک اتمسفر دم کرده، پرحرارت، متراکم، چسبناک با رگه‌های شیرینِ دل‌آشوب و ایضا ترش! در شرق آسیا اطراف معابد باغچه‌های بسیار بزرگ و مالامال از یاس، رز و ادریسی طراحی می‌کنن! بصورت دائم از بخور کندر، مشک، سندل، آگار، گیرین تی، بامبو، لاوندر، ناگ چامبا، وایت پیچ، ویستریا، اسمانتوس و... استفاده میشه. محوطه‌ی معبد رو روزانه شستشو و آب‌پاشی می‌کنن. افرادی که به معابد میرن لباس‌های تازه شسته شده و معطر می‌پوشن و...! این تمام کاریه که ما نکردیم و حاصلش شده ایجادِ یک فایل ویروسی و منزجرکننده در حافظه‌ی بویایی به نام 'عطر معابد' یا به‌اصطلاح عطر حرم!

خلاصه [همانطور که مطلع هستید] آن‌چیزی که باعث ایجاد این حس بدِ جمعی شده نه بوی گلاب؛ نه مشک؛ نه یاس و نه حتی مفاهیمِ خفته در پشت معابده؛ بلکه دقیقا بوی تفکر فَکسنی و قراضه‌ی انسان تمام این فاجعه رو خلق کرده!
08 خرداد 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : Rezvani nazanin

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟