The Different Company - Sel de Vetiver

سلام دوباره یکی از کاربران برای شما نوشتن خیلی خوبه که ادای متمول ها و نیش بازارو در نمیارید و خودتون هستید (همچین چیزی) دلیل این که شما رو تگ کردم این بود که ایمان دارم میتونید حساسیت من رو درک کنید. قبلا هم به خود شما گفتم که رشته ی دانشگاهی من ادبیاته و زیر و بم هر جمله ای رو میتونم خیلی ساده متوجه بشم. مطمنم به من حق میدید چون این جمله هم بی احتیاطی داره هم در فضایی مثل اینجا خیلی زیاد دو پهلوست. اگر هدفی نداشتن هم بی دقتی سهل‌ انگارانه ای بوده. میدونم که برای دیگران مسخره به نظر میرسه ولی خودم متوجه هستم که دارم روی چه چیزی بحث میکنم. کلمات و نحوه ی چیدمان و انتخاب اونا. این که یک جمله معلوم هست یا عامل. من اعتقاد دارم همه ی دوستان همینی هستن که ایشون نوشتن. برای قید و تنظیم چنین جمله ای و مرتبط ساختنش به یک فرد خاص باید اعتقاد دیگری داشت یعنی در یک جمع که انچنان هستن خوبه که شما اینچنین هستید و این قضاوت منصفانه نیست. البته در مورد شما تمامش صدق میکنه سوتفاهم براتون پیش نیاد. امیدوارم منظورم رو به خوبی شرح داده باشم.

_سلام

+سلام

_وای شما چه قدر خوبید!

×عه؟!!
ینی بقیه بدن؟!!

(ملودی طور)

من این پیام رو میخواستم حذف کنم ولی آقای مدیر فرمودن نمیشه چون گویا یک سری پیام دیگه بهش پین شده. پس اصلاح میکنم. آقای کامبیز باور میکنید من اسم چندتا عطر رو قبلا برای آقای سعید و اگر اشتباه نکنم خانم فاطمه نوشتم یکی از دوستام برگشت بهم گفت الان یه سری فکر میکنن میخوای ادای متمول ها رو در بیاری. یعنی فکر میکنم این موج وجود داره. ای کاش بدونیم و یاو بگیریم وقتی تگ نشدیم یعنی فرد مورد بحث نیستیم. در این حد هم آموزش ندیدیم بعضی از ماها! من دنبال شفاف سازی نبودم فقط نظر مستقل شما رو در رابطه با جمله ی مذکور میخواستم بدونم که محبت کردید و به بهترین و محترمانه ترین شکل برام نوشتید. ممنون

با سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان این سایت
تمام نوشته هاتون در مورد عطرها را میخونم و خیلی تشکر میکنم از بابت اهمیت دادن به سایر حاضران از جمله خود من برای نوشتن نظراتتون. دیشب خواهر ارجمندم سرکار خانم ملودی مطلبی رو نوشته بودن برای برادر بزرگوار و ستودنی جناب اقای کامبیز سخی که منو کنجکاو کرد و رفتم به صفحات قبلی این سایت و تمام نظرات رو خوندم و با چیزی مواجه شدم که خیلی متعجب شدم و اون نام شخصی به نام دکتر شاهین اسعدی بود که در نظرات اومده بود. برادران و خواهران عزیزم من دانش آموخته کارشناسی علوم آزمایشگاهی هستم و در یه آزمایشگاه تشخیص طبی کار میکنم و برای آزمایشگاه ما و تمام آزمایشگاه های تشخیص طبی و دانشگاه های علوم پزشکی کشور یه سری مجلات پزشکی ارسال میشه که مطمعن بودم نام این شخص را در یکی از این مجلات پزشکی دیده بودم و امروز در ازمایشگاه به مجلات پزشکی رجوع کردم و مجله اخبار ازمایشگاهی رو پیدا کردم که مقاله ایشان در اون مجله چاپ شده و هر ماه هم از ایشان مقاله های علمی در این مجله چاپ میشه و بسیار متعجب شدم که چرا برخی از حاضرین محترم این سایت همچین نظراتی در مورد ایشان نوشتن. اینم بگم که من در تمام این مجلات پزشکی که مقاله های علمی ایشان رو دیدم اسم ایشان به نام دکتر شاهین اسعدی چاپ شده همراه با عکس ایشان.
تمام نظرات تک تک شما در این چند صفحه قبل و همینطور اقای دکتر اسعدی رو خوندم و از نظرات ایشان در مورد عطرها خیلی خوشم اومد، انگار داشتم به برنامه های مستند علمی گوش میکردم وقعا دستتون درد نکنه برادر بزرگوارم اقای دکتر اسعدی.
من خواهر کوچک شما هستم و قطعا شما خیلی داناتر از من هستین اما به نظرم با این همه نظرات و ریویو نویسی خاص تکت تک شما عزیزان برای عطرها حیفه که همدیگر رو ناراحت کنیم هر چند اینجا فضای مجازی هست و کسی همدیگر رو نمیبینه یا صداشو نمیشنوه اما قطعا خودتون هم میدونید که هر کس در اینجا حضور داره این فضا رو باور کرده و بخاطر حضور تک تک شما بزرگواران و شخصیت خوبتان هست که ما اینجا رو باور کردیم که انگار واقعا همدیگر رو میشناسیم. درسته من مثل شما بزرگواران شناختی از عطرها ندارم اما منم مثل شما 4 سال دانشگاه درس خوندم و میدونم که هیچوقت به یه ادم بیسواد پروفسور خطاب نمیکنن یعنی حتما باید به یه درجه ای برسد که حتی بصورت کلامی یه نفر رو پروفسور خطاب کنن و همینطور متاسفانه بعضی از سایتها چه در داخل و چه در خارج علم رو میفروشن و مقالات علمی یه محقق رو جمع آوری میکنن و در سایت خودشان برای دانلود میگن باید حق اشتراک داشته باشی و برای اینکه دانلود یا همون اشتراک هزینه بیشتر بشه، یه محقق رو تبلیغات میکنن تا سود بیشتری بشه براشون.
به هر حال اگر اقای دکتر اسعدی در سایت محترم عطرافشان حضور دارند که البته من نتونستم عکس ایشان رو پیدا کنم در این سایت، ازشون تشکر میکنم بابت نظرات جالب و خاصشان و انشالله این مسیر برای ایشان در این سایت ادامه داشته باشه و از تمامی حاضرین این سایت هم بسیار تشکر میکنم که نظرات سودمند خودشان رو با ما سهیم میشوند.
با تشکر ویژه از مدیریت محترم عطرافشان

سرکار خانم ملودی
باسلام و احترام
آن کاربر که فرمودید بنده بودم و روی سخنم با جناب سخی عزیز بود! از ایشان تشکر کردم بابت این‌که "ادای متموّلین و نیش بازها را در نمی‌آورند و خودشان هستند"
حال نمی‌دانم چرا با تعریف کردن من از جناب سخی به شما برخورده است!!!
اگر بخواهم مانند خودتان استنباط کنم، چون شما آخر پیامتان نوشته اید: "مودب و محترم باشیم" یعنی به من گفته اید بی ادب و نامحترم... پس من هم باید شاکی باشم ولی خوشبختانه من قضاوت نمی‌کنم و از حرف شما ناراحت نمی‌شوم چون مطمئنم شما منظور بدی از این حرف نداشته اید.
ای کاش پیام خودم را ریپلای می‌کردید تا حقیقت را برایتان آشکار کنم و مزاحم وقت جناب سخی نمی‌شدید.
مهربانو! علی‌رغم این که مخاطب من شما نبودید،بنده در سه صورت به شما حق می‌دهم که از پیام من ناراحت شوید:
۱-در صورتی که ادای متموّلین را در بیاورید(که کار زشتی است)
۲-در صورتی که ادای نیش بازها را در بیاورید(که کار قبیحی است)
۳-در صورتی که وکیل مدافع یکی از دو دسته فوق الذکر باشید(که کار مذمومی است)

اگر چنین است(که مطمئن هستم نیست) حق دارید ناراحت باشید و بنده صمیمانه از شما و سایر هم‌فکران شما عذرخواهم، در غیر این صورت جایی برای دلخوری و ناراحتی بی‌مورد نیست.
امیدوارم زیبایی در نگاه ما باشد، نه در منظره ای که به آن می‌نگریم.

سرکار خانم ملودی دانا
سلام و احترام
شما درست میگویید . لیک باید با دیده ی اغماض نگریست و این ، بالاخص از دانایان و ریز بینانی چون شما توقع است . که هر جمع بزرگ و پرتعداد ، سلائق برداشت های پرتعداد نیز دارد .
درست است که ما همدیگر را نمیبینیم ( که این خود میتواند در انتقال منظور مشکل ساز باشد ) لیک میخواهیم بهترین جلوه کنیم و این خوب است چون جمع را به سوی کمال هدایت میکند . بی شک هر کس که وارد این جمع هنردوست میشود هنگام خروج بسیار بیش از زمانی ست که وارد شده و این معنای تعالی ست .
همه ی ما از قضاوت نگرانیم !
یادم می آید یک دوست بسیار کاربلد و محترم دو اکانت داشت در خانه و تعدادی از دیگر دوستان ناراحت شدند و سعی در اخراج کردند . در حالیکه کوچکترین سوء استفاده ایی نشده بود . توضیح آن دوست بسیار جالب توجه ، قابل تفکر و درست بود ! گفت : من با آن اکانت ، خودم بودم و راجع به عطرهای معمولی اما با ارزش مینوشتم در حالیکه میدانم نوشتن از آنها به نوعی خودزنی ست درین خانه !
یکی دیگر از دوستان ( که اصلا نه جزء موافقین بود نه مخالفین ) با من تماس گرفت و گفت فلانی چرا نمیگذاری آنها کارشان را انجام دهند ( یعنی باعث حذف او شوند ! ) گفتم من خودم تازه وارد ام و اصلا عددی نیستم ضمنا فلانی فامیل من نیست اما حضورش برای ما مغتنم است و تا جایی که بتوانم سعی بر حضور مغتنم اش خواهم کرد و ضمنا ایشان خود داناترین است و نیازی به کمک من یا دیگری ندارد .
میبینی سرکار خانم ملودی ؟ قضاوتها و تبعات آنها در کمین دوستی ها و یکدلی های ماست !
بهانه هم که الی ماشااله موجود است ، کوچکترین اش : کافی ست یکی بگوید فلان عطر خوب است و دیگری بگوید نخیر بد است و ماجرا کلید میخورد !
تا جاییکه خانم ملودی میگوید نگران ام از ریویو برخی عطور از ترس قضاوتها !
برخی از قضاوتها از بدخواهی نیست که از فرهنگ های مختلف نشاءت میگیرد . ما بیشمار فرهنگ و عقاید مختلف داریم درین خانه از تمامی ی نقاط گسترده ی این دنیا که فارسی زبان اند و در جمع ما حاضر اند . بی شک آنکه در اروپا زندگی میکند و عضو ماست با آنی که در دورترین نقطه از شرق در کنار ماست دیدی مختلف دارد و برداشتی متفاوت .
شک ندارم نویسنده ی آن جمله منظور اش جمع نبوده است و شاید تنها یک نفر در ذهن اش بوده و اصلا شاید آن یک نفر در جمع ما نباشد و ساکن منزل همسایه باشد !
بارها و بارها شده که شخصی در ارتباط با کسی دیگر نوشته است و من فکر کرده ام راجع به من نوشته است :)
یک روز ایرج نازنین گفت : از شما دلخور ام که فلان مطلب را خطاب به من نوشتید !! در حالیکه نه او و نه هیچکس دیگر منظور نبود و وقتی توضیح دادم به راحتی موضوع روشن شد .
این برای همه ی ما یک به یک اتفاق افتاده است . چاره اش دو چیز است :
یا باید بپرسیم تا مطمئن شویم .
یا باید خوشبین باشیم و عبور کنیم و به کسب دانش ادامه دهیم .
دوست عزیزم ارژنگ درست میگفت : بنویسید و نگران برداشت ها نباشید !
اما نکته ی مهم این است :
چه کس عاقل تر است ؟ توقع از او میرود !
و شما که از تحصیل کردگان و عقلای این جمعید توقع از شما میرود و نگاه ها به شما و دیگر پر تعداد دوستان اهل خرد و پر تجربه ی ماست .
و عقلا توصیه به خوشبینی و لبخند دارند :)
معطریت " مسئولیتی ست " که ما پذیرفته ایم !
و معطریم انشاله
با احترام و لبخند :)

سرکار خانم ملودی نازنین
نمیخواهم این مورد طولانی شود اما با خواندن این نظرتون راجع به پرسش از خودم گفتم این رو یادآوری کنم :
در تمام عمرم از داستان نیش و دیزاینر پیروی نکردم چون این تعابیر هیچ توجیه علمی و منطقی ندارند ( از نظر من ) و تنها عباراتی ست که خود ما عطردوستان ساخته ایم . برای من عطرها خوب و خوب تر اند . من وقتی از یک عطری مثل مثلا ژکساف لذت برده ام ( در شرایط و موقعیتی خاص ) چرا باید خجالت بکشم از عنوان کردن اش ؟ یا چرا باید نگران این باشم که دوستان ام مرا به حماقت متهم کنند ؟
حتی اگر این کنند باز هم برایم مهم نیست . دو چیز برایم مهم اند : لذت و محبت !
که هر دو را از عطرها و دوستهایم کسب میکنم !
هر عطر و هر دوستی که این دو را به من تقدیم کند برای من با ارزش است .
مثلا به من بگویند نیش باز و به شما بگویند دیزاینر باز :) اصلا اهمیتی دارد ؟؟ فقط از جهت لبخند اهمیت دارد :)
و آن دوست عزیزمان هم منظورش همین بود که خوب است نگران این چیزها نباشیم و مجبور نباشیم بخاطر خوش آمد برخی اشخاص نقش بازی کنیم . اینطور ، آن دوست شما نیز خوشبین خواهد شد :) البته که همه ی ما به دنبال کیفیت میگردیم و برای همین اینجا جمع شده ایم .
چرا باید جو طوری باشد که سرکار خانم ملودی نگران اتهام نیش بازی باشد و از معرفی ی آنها خودداری کند ؟؟
من عمدا با نام بردن از عطور ساده در کنار به اصطلاح نیش ها سعی بر این دارم که این طبقه بندی ها مانع کار همه ی ما نباشد و اگر میبینید کمتر از نیش ها ( خوب تر ها ، ممتازها ) سخن میگویم چون اجالتا زور اکثرمان به خریدشان نمیرسد اما این امر نافی ی معرفی ی ایشان نمیشود ! من خود بارها این کار کرده ام . انشاله خدا نجاتمان بدهد ازین اوضاع اقتصادی که هرچه هست تقصیر این است !
و بله ، کاملا با شما همسو ام . عطرها را فرای نیش و پیش معرفی کنیم . هر عطری که به ما در این شرایط یا هر شرایط لذت دهد آن عطر نیش ماست حتی اگر ژکساف باشد :)
برای من لذت و محبت مهم است و البته کیفیت . نام و نشان برایم کوچکترین اهمیتی ندارد !
اما ! پراید خودم برایم بارها و بارها از بنز همسایه عزیزتر است . عطری که خودم میسازم و شیشه اش را تزئین میکنم خدا میداند بارها عزیزتر است از کرید . حتی بدها اگر شما را دوست داشته باشند و لذت و محبت به شما هدیه دهند بهترین ِ شمایند .
مادربزرگ ام میگفت :
گرگ صحرا گر دهد شیر مرا ، میش من است !
آن غریبی که دهد مهر مرا ، خویش من است !

عطر دوستی ( که خیلی نیش است :)) تقدیم به شما و همه ی دوستان ام .

آقای کامبیز مهربان سلام خیلی برام قابل احترام و تامل برانگیزه دوباره نویسی شما. چون برای انتقال نیکی نیت ، از بین رفتن دلخوری های احتمالی و ایجاد صلح همیشه باید بسیار گفت و بی اندازه تشریح کرد و در مقابل خصوصیت شیطان چند کلمه ی مبهم زیر گوش ها نجوا کردنه که تمایل این روش جهنمی تفرقه افکنی و ایجاد دشمنی بوده و هست. کاسبان عناد و عداوت کسانی که حسابی از بی دقتی ادما به نفع نیت های پر از کینه ی خودشون سواستفاده میکنن. ایمان دارم که متوجه عمق حرف من میشید و میدونید دارم به چه جریان هایی اشاره میکنم و بی دقت ها چه افرادی هستن. یادتون میاد که آقای مسیح این جمله رو برای من نوشتن؟ (جهل هم‌چون باتلاق، طمعِ بلع داره و به‌مانند اسید خورنده است؛ همیشه باهوش‌ترین آدم‌ها با پیش‌پاافتاده‌ترین اقدام در هاضمه‌ی این باتلاق حل می‌شن. دورتر بایست) روز قبل خیلی خیلی بهتر اینده نگری مدفون در این جمله رو درک کردم. من شبیه به کسی که با دوست صمیمی خودش در حال قدم زدنه و با او گفتگو میکنه در کمال احترام با شما برخورد کردم ولی افراد بحث را تا اینجا پیش بردن که چرا بابت تعریفی که از آقای کامبیز سخی شده رنجیدی! خدای عادل داور به حق رو شاکرم که اعضای عطرافشان همگی باهوش و بینا هستن و این جنبش ها هیچوقت به منزل نمیرسن. آقای کامبیز بزرگوار میخوام بدونید شما همچنان و تا همیشه برای من عزیز ، دوست داشتنی و قابل احترام هستید. نفرین بر تمام تفکراتی که از تقابل ادما سیراب میشن. از شما ، تمام دوستان و مدیریت مجموعه هم بابت هیجانات پیش امده دلجویی میکنم و عذرخواهم. از این به بعد دور میایستم. خیلی دور.

خیر سرکار خانم
نزدیک بیایید که بوی عطر شما استشمام شود :)
که بوییدن عطر بانوان زیباست بر ما
خصوص بانوان درخشان صفت این خانه
که شما از اعضای مهم آنید
و دیگر بار سلام بر شما
با لبخند و احترام

جسارت است ملودیِ گرامی... ولی عرض شده بود که "ممنوع" است دور شدن و ننوشتن. خصوصا برای شما. مگر شما "همدلی" ها را ندیده بودی و راضی بودی ازین بابت؟ حیف نیست؟؟
اصلا امکان نداره... ممنوعه
تازه می خواستیم بگیم ماروهم ببرید تنگه واشی 😉
.
کامیونیتی فعال و پویا، با حضور تک تک اعضا شکل می گیرد. بکوشید در این راستا لطفا رفقا

بخشی از عرفان بر این باور است که شیطان پدیدار نمی‌شود بلکه احضار می‌شود. دعوت شدنی‌ست! درود جانم. بایست آگاه باشی که دانش چرب‌ترین تغذیه‌ی جانورانِ باغ‌وحشِ جهل است. فردِ دانا چه‌خوب که بداند بیش‌از همه در خطرِ بازیچه‌شدن‌هایِ دوزخی قرار دارد. بدونِ شماتت می‌نویسم که تو جانم خود به شر میدان می‌دهی و روان‌ت را مصروعِ این سیلانِ دَنگ و رکیک می‌کنی. تابی که اهریمنِ چُلمن برروی آن می‌نشیند و محلِ تفریح برای توله‌هایش می‌سازد را همیشه خودِ ما به درختِ زندگی می‌بندیم وگرنه خُرده‌دغلانِ منحطِ معیوبِ زِپرتی را چه به‌این بلندپروازی‌ها. غاوی هستند، کوتوله و دم‌دستی. سابق‌براین در بُرشی نوشتم، مولانا درباره‌ی این جماعت که قدِ اندیشه‌هایشان به بلندای قامتِ سمندون هم نیست می‌فرماید : این‌ها؟ این‌ها انعامَند! برای من این اجنه‌های کَشکی و مَنگ هم‌چون حبه قندی می‌مانند رها در اعماقِ یک استکان چای داغ. ساخارین‌های سرطان‌زایِ بی‌مزه حل‌شدنی هستند آن‌ها را نبایست به معما بدل کرد. وقتی می‌نویسم "خُرده‌دغلان" یا "اجنه‌های کشکی" مقصودم کلانِ ماجرا و ژرفای زندگی‌ست و مخاطب شخص یا اشخاصی در این‌جا یا هرجای دیگر نیست. برروی جمله‌ها تاملِ بسیط داشته باش. فراموش نکن عظیم‌ترین حقیقت‌ها اگر نابه‌هنگام نقل شوند باطل خواهند شد و این خود حقیقتی‌ست که همه‌ی ما باید آن‌را بیاموزیم. ازطرفی اهمیتِ وجود سطح را هم فراموش نکن. باید باشد تا هویت‌هایِ ژرف بهتر شناخته شوند. به سراغ ایسی میاکی لئو بلو دیسه پور اوم برو. امروز به فرهنگِ آن نوشته بیشتر نیاز داریم تا ارتکابِ مونته‌کیریستو :) باری. همان‌طور که سخی نوشت لبخند را چاشنیِ ماجرا کن و کنارِ دوستانِ معتبر و سرآمد بنشین و باهم به خیکِ پلشتِ نابلدانِ دوران و این روزگارِ بدمستِ سکندری‌خور بخندید... وقتی آن‌روز یا شب برای‌ت نوشتم دور بِایست درواقع مقصودم این بود : نزدیک شو... نزدیک‌تر... به آنان که باید...! آباد بماند جان و پرتپش قلبِ دختران ما که به‌راستی حقیقت‌جو و راستین هستند.

سلام ملودی عزیز:
اول از همه چیز همانطور که خودتون هم بهتر میدونید ذهن و عقل سالم و فارغ از شیطنت ، خودش قدرت تفکیک خیر رو از شر داره ولی ذهن فتنه انگیز با کلمات و جملات و موضوعات بازی خواهد کرد. حالا یا با نیتی شوم و یا از روی ناتوانی و یا هر دلیل دیگری این شیطنت ها و اذیت ها توی این فضا وجود داشته و دارد. خود من چند وقت قبلتر بر سر موضوعی با یکی از کاربران چلنجی داشتم و تا جایی که امکان داشت براش توضیحاتی دادم ولی قانع نشد. تخم نفاق و تفرقه رو هر جوری که میشه باید از زمین خارج کنیم و این مهم مستلزم پایداری و صبر و گذشت هست. حضور شما و هر عضو دیگری برای بسط این کانون غنیمت هست و من شخصا ازتون خواهش میکنم هرگز به فکر دور ایستادن و کمرنگ شدن نباشید تا با همدلی و اتحادمون درخت این خانه عطرگون، تنه ایی قویتر و تنومند و شاخه های پر بارتری رو داشته باشه.
پیشاپیش از شما به خاطر همراهیتون متشکرم.
شاد باشی دوست عزیزم