سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
bijan DNA for women - بیژن دی ان ای زنانه
محصول سال 1993 میلادی بوده و از ویژگی های این عطر رایحه بسیار دلنشین و گرم آن می باشد و در دسته عطر های رایحه های گلی قرار می گیرد. از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به ترنج ، نعناع ، شمعدانی ، رزماری ، گل یلانگ ، یاس، گل برف ، ادویه گل میخک ، گل مریم ، گل اوسمانتوس ، لوبان ، کهربا، وانیل ، خزه درخت بلوط ، خس خس ، چوب صندل سفید ، صمغ درختچه مر اشاره کرد.نوع عطر | ادو پرفیوم |
برند | بیژن |
طبع | گرم |
سال عرضه | 1993 |
گروه بویایی | رایحه های گلی |
کشور مبدأ | ایالات متحده |
مناسب برای | بانوان |
اسانس اولیه | ترنج ، نعناع ، شمعدانی ، رزماری ، گل یلانگ |
اسانس میانی | یاس، گل برف ، ادویه گل میخک ، گل مریم ، گل اوسمانتوس |
اسانس پایه | لوبان ، کهربا، وانیل ، خزه درخت بلوط ، خس خس ، چوب صندل سفید ، صمغ درختچه مر |
نمیدونم چرا برام آشنا اومد. هاجر هم منو نگاه کرد و تا رسیدن نوبتم برای نان، مدام همدیگه رو نگاه میکردیم. دیگه هر روز به بهانه ی دیدن هاجر، بعد از مدرسه الکی میرفتم از جلوی مغازه ی پدرش عبور میکردم و اونو یواشکی نگاه میکردم. هاجر هم همیشه منو نگاه میکرد.
سالها گذشت و از دوم ابتدایی وارد دوم راهنمایی شدم. هاجر در تمام این سالها، فقط یک نگاه بود...فقط یک دیدن در عبوری بیمعنا از جلوی مغازه ی پدرش....
حتی اسمشو اون زمان نمیدونستم و سالها برام مبهم بود که یعنی اسمش چیه؟؟؟؟ دوم راهنمایی روزهای اول مهر که واسه سوار شدن به اتوبوس واحد منتظر اتوبوس بودم، برای یه لحظه در اون تاریکی هوای اول صبح، حس کردم یکی داره نگام میکنه. نگاش کردم دیدم هاجر هست. لبخند زد و منم لبخند پاسخ دادم. پسر عموش امیر همکلاسی من بود و من دیدم امیر داره با اون صحبت میکنه توو ایستگاه اتوبوس، که به هر ترفندی بود از امیر پرسیدم و گفت دختر عموم هست اسمش هاجر...
من تمام اون سالها، اسمی از هاجر را با قلبم با نگاهم حمل میکردم... تمام اون سالها، پاسخ یک سوال بی جواب، هاجر بود... چهره ی خوبی داشت یا حداقل برای من اینجوری نشون میداد. داخل اتوبوس واحد، سعی میکردم جایی باشم که به هاجر دید خوبی داشته باشم. اونم دقیقاً پشت به من جای میگرفت، که فکر میکنم با یکی از دوستانش هماهنگ بود و جای منو در اتوبوس بهش میگفت.
هرگز طنین صدای هاجر رو نشنیدم و اون هم هرگز طنین صدای منو نشنید. البته با دوستانش حرف میزد اما ازدحام صداها هرگز اجازه ی شنیدن طنین صدای هاجر رو نداد.
یبار یه خانمی سوار اتوبوس شد که فکر میکنم معلم بود، اومد وایساد پشت هاجر در اتوبوس واحد، که دقیقاً همین بوی عطر از مانتوی مشکی رنگش پخش میشد. رایحه ی این عطر از همان روز، در شامه ام ثبت شد چون تزاحم میان منو هاجر بود. برای همین، هر وقت این عطر بیژن را استشمام میکنم، یاد اون روز دوشنبه صبح میوفتم.
تا سوم راهنمایی هاجر رو میدیدم اما از ورود به دبیرستان، بخاطر تغییر مکان دبیرستان و دور بودن، دیگه هاجر رو ندیدم. البته ما همون دوره ی دبیرستان سال سوم دبیرستان از اون خونه اسباب کشی کردیم به آپارتمان واسه همین دیگه ندیدمش اما رایحه ی این عطر بیژن، یادآور همان روزهاست.
چقدر زمان، غریب گذشت... اما عطرها همچنان خاطرات زمان را آبستن هستند.
رایحهای بسیار نوستالژیک و کمی سنگین یا غلیظ گلی در طبع گرم و شیرین و تلخ، مناسب یادآوری برای زیستن در یک روز از روزگار دههی ۷۰، با ماندگاری و پراکنش خوب.
سپاس از همراهی بزرگواران....