Chopard - Oud Malaki

سلام دوستان کسی عود ملکی رو تست داشته؟قیافش به عطرای عربی میخوره...اگه امکانش هست فضای این کارو برام تشریح کنید مرسی♥

عودی تنباکویی
خوشمزه ترین عطر عودی
لوکس و با وقار
پخش متوسط با ماندگاری عالی

کمیاب شده ولی هنوز هست . از ۲۷۰ تا ۳۷۰ قیمت میدن

وقتی میزنه یه تنباکو خوشمزه ای میزنه تو دماغ که ته بوی مرکباتی (گریپ فروت) بهش تازگی میده. اما خیلی زود با عود و نت چوبی مواجه میشید. عودش واقعا شامه نوازه و اصلا اذیت نمیکنه. عطر بامزه و جذابیه با پخش و ماندگاری خیلی خوب. گرم و تلخ و سنگین کت شلواری

اسم عطر عود ملکی هست اما شیشه ای که گذاشتین مربوط به عطر آمبر ملکی ه

سلام و عرض ادب خدمت دوستان
چقدر عالی که امشب باز هم دوتای از عزیزان ایکاروس عزیز و حسن اقا به جمع پیوستن بعد از مدتها
تشکر از سام عزیز که در این مدت به تنهایی فعالیت میکردن و خدمت بدون چشم داشت که غیبت شماها عزیزان کمتر احساس بشه
امیدوارم همیشه باشین و استفاده کنیم از حضورتان و دوستانی که بخاطر ایکاروس عزیز غیبت داشتن هم بیان و فضای گرم قدیمی رو دوباره بر پا کنن
وظیفه ی انسانیت هست که هر کسی از دانشی که داره به اشتراک بذاره و همه از اون بهره مند بشن
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم
خیلی بزرگوارید همگی
یا حق

با صدای فریاد زنی که از سمت در ورودی اورژانس شروع شد سرم رو از روی پرونده ی بیمارم بلند کردم. پشت سرش روی برانکاردی جسم نیمه جان پسری رو آوردن. رفتم جلو و نبضش رو چند بار از چند جای مختلف چک کردم و بلافاصله کد احیا رو اعلام‌کردم‌. بوی بخوری، توکسیک و سم گونه ی عود کامبوجی لا به لای تنباکوی بورلی با هر ماساژ قفسه ی سینه توی صورتم میخورد‌ . سیکل های احیا یکی بعد از دیگری تمام میشدن. اپی نفرین های مکرر و در نهایت هیچی. برنگشت. پایان احیا رو اعلام کردم. از اتاق احیا بیرون اومدم. خبری از مادر پسر نبود‌. اما دختری حدودا ۱۸ ساله انتهای راهرو با کاپشن چرم بلند و رد ملتهب اشک روی گونه ش ملتمس بی اینکه حرفی بزنه نگاهم میکرد‌. در هنگامه ای از جهان ایستاده بودم که مرگ عور و عریان با وقاحت و دریدگی در مقابل ما قدم بر میداره. قطره های اشک از اصطکاک طولانی فرساینده بر روی گونه ی دختر در کنار لب دختر بی جان میشدن. و گهگاه از پلک زدنش میشکستن. تصویر ویرانی دختر رو میدیدم. گویی ساختمانی که به ناگاه آجر به آجر فرو بریزه. ساکن ، مات ایستاده و پشت به دیوار تکیه زده بود انگار میخی بود که بر دیوار کوبیده شده و اکنون پس از نقل مکان صاحبخانه برای همیشه فراموش میشه . گویی قسمتی از خرده اسباب های فراموش شده پس از اسباب کشی‌‌ باشه.
دختر گفت:
- یه پسر با قد متوسط و چشم‌های سبز و موهای تراشیده آوردن اینجا. گفتن پزشکش شمایین. حالش خوبه؟
رد بوی عود ملکی چوپاردی که پسر زده بود زیر پوستم نفوذ میکرد و آرام آرام قالبم رو تهی میکرد. "من" از "من" جدا شد و از در خروجی اورژانس بیرون رفت‌.
هیچ وقت نتونستم به یاد بیارم آنچه از "من" به جای مونده بود به دختر جوان چی گفت.

---
عود ملکی عطر بد شانسی های منه. ولی خب بسیار دوستش دارم.‌خاطره انگیز و به یاد ماندگار. امشب خسته از سر کار بر میگشتم. کناری ایستادم و به ابعاد خودم در جهان نگاه میکردم. چه کوچک و حقیر و مسقف و بن بست.. ناخوداگاه یاد خاطره ای افتادم و بعد یاد این عطر. گفتم بنویسم راجع بهش آخر شب..
تا سحر چه زاید باز‌..