سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
BYREDO Byredo - بیره دو بیره دو
محصولی شیک و جذاب که در سال 2016 میلادی عرضه شده است. این عطر توسط برندی مطرح به نام بایردو به بازار عرضه شد و رایحه آن معتدل می باشد . عطار آن جرام اپینت می باشد از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به فلفل صورتی ، جین (نوشیدنی)، بنفشه ، ریشه زنبق، خزه درخت بلوط ، درخت نراد اشاره کرد.برند | بایردو |
عطار | جرام اپینت |
طبع | معتدل |
سال عرضه | 2016 |
کشور مبدأ | سوئد |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | فلفل صورتی ، جین (نوشیدنی) |
اسانس میانی | بنفشه ، ریشه زنبق |
اسانس پایه | خزه درخت بلوط ، درخت نراد |
میخواهم در زمینی گِل آلوده و پُرحلزون
به دستِ خود گودالی ژرف بِکنم
تا آسوده استخوانهایِ فرسوده ام را در آن بچینم
و چون کوسه ای میانِ موج، در فراموشی بیارامَم
من از وصیتنامه و گور بیزارم
پیش از آن که اشکی از مردمان طلب کنم
مرا خوشتر آن که تا زنده ام، زاغان را فرا خوانم
تا از سراپایِ پیکرِ ناپاکم خون روانه کنند
ای کرمها؛ همرَهانِ سیه رویِ بی چشم و گوش
بنگرید که مردهای شاد وُ رها به سویتان میآید
ای فیلسوفانِ کامروا، فرزندانِ فساد
بی سرزنش میانِ ویرانهی پیکرم رَوید و بگویید
هنوز هم، آیا رنجِ دیگری هست؟
برای این تنِ فرسودهی بی جان
مردهای میانِ مردگان!
شاغْل پیئِغ بودولِغ [رایج : شارل پیر بودلر]
شاعر'مترجمِ رادیکال، ضدجریان، ساختارشکن، عاصی، تیره اندیش، نافرمان و بسیار غمگین(شدهی!!!) فرانسوی است که به نظرمن یکی از اعجوبه های شَرزدهی قرن نوزده به حساب میاد. کسی که تو سن خیلی کم پدرش رو ازدست میده و زیر جور و آزار ناپدری مجبور به ترک مادر میشه! (البته مادر او رو مجبور به جدایی میکنه!) بعدها بخاطر انتشار اشعارش، با اتهام ضداخلاقی بودن مورد پیگرد قانونی قرار میگیره و بارها به دادگاه کشیده میشه! آری. شلاقی دیگر از سمت مفادِ خشکِ قانون و مغزهای یخ زده بر پیکرهی ظریفِ آگاهی و هنر! گالیله کُشهایِ ترسان از حقیقتِ عریان این بار در قرن نوزده گلویِ شارل یتیم را میفشارند!
شارل در یک نامه به دوستش اینطور مینویسه : قضات دادگاه را دیدم. نمی گویم که زیبا نبودند! بلکه به طور نفرتانگیزی زشت و کریه بنظر میرسیدند. بله. روحشان نیز با جسمِشان شباهت داشت!!
سراسرِ زندگی این شاعر با اندوه، نابرابری، عدم وجود درک متقابل، تخریب، تهاجم توده ها و... گذشت! او پذیرفته بود که نهاد و دیرینهی آدمیزاد شر، تباهی، فجور وُ ماتم است وَ آن پذیرش سایهای سرد و تیره برروی شعرهایش انداخت و لغاتش را به جَویدههای شیطان تبدیل کرد! او اواخر زندگی از سرگیجه های مدام رنج میبرد، بعدتر فلج و دچار اختلال در تکلم شد. قلبِ نازنین، تکیده، آزرده و غمگینِ بودولغ در آخرین روزِ ماه اوگست سال 1867 از آن تپشِ دردناک و محزون ایستاد و شارل برای همیشه وارد سیاهی شد که به آن تعلق داشت! آری، مرده ای میانِ مردگان!
[داریوش شایگان در کتابی تحت عنوانِ 'جنون هُشیاری' به تفصیل؛ روان، ذهنیت، آثار و آداب شارل را مورد بررسی قرار داده!]
امروز صبح برای شوشتری عزیزم یکی از شعرهای این شاعرِ عصیانگر رو نوشتم وَ همانجا به یاد این مخلوقِ مغموم افتادم!
این عطر یکی دیگه از موجوداتیِ که فقط با دیدن اسمش سراغش رفتم! اثری که برای من ملغمه ای است از تمام سیاهیهایِ روانِ یاغی و جن زدهی شارل که در طول زندگیِ خودش تیرگیِ مخفی شده در سایه ها رو بررویِ رنگ هایِ پوشالی و مضحکِ عوام وَ ترسوها قی کرد!
بله. افسانه ای تاریک در پنهانِ این عطر به خواب رفته!
پسری که ظلم و نابرابری همچون سُرنگی پُر از افیون و سم همواره داخل رگ های یخ زده اش بود!
گاهی اوقات چگونگی های ایجادِ یک عطر به حدی شگفت انگیزه که آدم رو از مرز هیجان به سرحد انفجار میرسونه!
باورکردنی نیست! تو جهانی که امثال بودولغ رو سنگسار میکنن و بهشون میگن خفه! ژِروم اپینِت یک عطر با نام او و احتمالا بر اساس تصورِ شخصیت و تحت تاثیر سرگذشت و اشعارش خلق کرده!
عطری گرم، تلخ، چرمی آروماتیک اسموکی، اسپایسی، چوبی رزینی خاکی که شمایل دارک و مرموز به خودش میگیره و گاها رگه هایی از شیرینی بروز میده!
فکر میکنم شیرینیهایِ اندکِ این عطر نمادِ روزهایی هستن که شارل احساس خوشبختی میکرده! آن شیرینی های ظریف و شکننده!
محور اصلی این عطر چرم، کهربا(تاحدودی)، ادویه، چوب, دود محسوب میشه. بودولغ خیلی اصطکاکی به نظرم میرسه. چیزی شبیه به گَس بودن داخلش هست! شاید بیشتر از این... بهتر بگم قابض برخورد میکنه...
برای من آغازی تلخ دودی، تندوتیز و ادویه ای داشت وَ به سمتِ چرم حرکت کرد... شروعی دارک، مضطرب، مرموز وَ طرد شده!
آب انباری رو تصور کنید که توسطِ بیشمار پله به زیر زمین میره. یک مکانِ بزرگ و تاریک که صدای چکیدن یک قطره آب از سقفش تمام فضا رو پُر میکنه! دقیقا همچین تصویری در سرم ایجاد شد وقتی با اینتروی این عطر مواجه شدم...
من مابین چرم و ادویه ها خطوط عودی هم حس میکردم!
اما دونکته وجود داره!
یک. به نت های اعلام شده هیچ اعتباری نیست.
دو. به مکانیزم بویایی من هم همینطور!!!
پس عود هم میتونه وجود داشته باشه، هَم نه! :)
بعد از این شروعِ تیره به وضوح بوی چرم غالب میشه که میل های آروماتیک داره و در کنار تلخیِ گام اول وَ رایحه های گرم'دودی می ایسته و جریان های بسیار دوردستِ پودری میوه ای در اطرافش ایجاد میشه!
این شکل از چرم خیلی جالبه به نظرم... چرمی که احتمالا وام دارِ صمغ درخت اُرس است! چون صمغ اُرس هم موقع گرم شدن خیلی حالت های تیره و دودی از خودش بروز میده و شبیه به چوبِ درخت حس های معطر داره...!
بعد از اینها یک رایحه ی کاملا خشک و چوبی از پاپیروس به همراه کاوری دارک از پچولی که تصورات کهربایی در سرش هست ایجاد میشه و تمام این ها در کنار چرمِ تیره'دودی وَ دورنمای اسپایسی بیت آخر این شعر غمگین رو شکل میدن!
عزیزانم آدمیزاد تحت تاثیر درونیات خودش است. من حس های عمیقی نسبت به این شاعر و کلیت سرنوشتش داشتم و دارم. شاید کهربا برای این شاعر خیلی سرخ باشه! برای همین خیلی ضعیف به نظرم رسید و احتمالا چرم رو تیره تر دریافت کردم!
من از این نقاشی، فقط رنگ های سیاه رو برمیدارم استاد!
ماندگاری، سیاژ، پروجکشن : معقول!
رایحه: شش!! [ازنظرمن بایست دارک و تلخ تر میبود!]
آقایان؛ پاییز
میل دارم در پایان یکی از دارک ترین فضاسازی ها رو که توسط شارل در کتاب گلهای شرارت یا گلهای شیطان به چاپ رسیده برای شما عزیزان یادداشت کنم! [این کتاب در ایران تحت عنوان 'گلهای رنج!' چاپ و منتشر شده]
شارل در مورد گلهای شرارت اینطور توضیح میده : نام این کتاب خود گویای همهچیز است. یک زیبایی سرد و شوم که با خشم و شکیبایی شکل گرفته. دلیل ارزشِ مثبت آن، همان چیزهای بدی است که دربارهاش میگویند.
آن دم که زمین سیهچالهای نمناک میشود
که در آن خفاشِ امید، بالِ لرزان بر دیوارها میزند و سر به سقفهای پوسیده میکوبد
آن دم که رشتههایِ بیکرانهی باران
میلههای زندانی است پهناور
و انبوهِ گنگ عنکبوتانِ پلید بر اعماقِ مغز ما تار میتنند
ناگاه ناقوسها غضبآلوده میخروشند
و چون ارواحِ سرگردان و بیسامان که پیوسته مینالند و میگریند غَریوِ هولناکشان بر آسمان میرود
آنگاه نعشکشهایِ دراز، بینغمه و ساز
در روح من آرام ره میسِپُرَند
امید، ناکام میگریَد وُ هراس،، سنگدل و خودکامه
پرچمِ سیاهش را بر جمجمهی خمگشتهی من فرومیکوبد!! :(
بقول سارتر : او شایستهی زندگی بهتری بود!
وَ قطعا عطری بهتر...!!
Charles Pierre Baudelaire 1821-1867
Byredo, Baudelaire
Top: Black pepper, Caraway, Juniper Berries
Heart: Hyacinth, Incense, Leather
Base: amber, Papyrus, Patchouli
Jerome Epinette
Les Fleurs du mal, The Flowers of Evil
Jean Paul Sartre