Maison Francis Kurkdjian - Grand Soir

یه عطر سنگین و پودری و زیبا
واسه ی هرجایی مناسب نیست و برای مهمونی و مجالس رسمی مناسب تره و بنظرم به تن خانوما بیشتر میشینه.
بوی مشک و کهربا بیشتر از بقیه به مشام میاد و حالت پودری به عطر میده.
شیرینی ناشی از مشک و وانیل و کهربا این عطر و به سمت زنانه بودن میبره.
اما در کل عطر بسیار لوکسیه و اولین کاریه که از برند فرانسیس کورکجان ازش خوشم اومده.

جدیدا هر عطری که تست میکنم حافظه ام با عطرهایی که بهش شباهت دارن رو با میزان درصد شباهتش بهم یاد آوری میکنه این عطر در درای داون شباهت زیادی به آفریکن لدر ممو پاریی داره ولی بعدا مسیر روایح عوض میشه! پرفورمنسش خوبه و در کل عطر خوش بازخورد و حال خوب کنی هست!

گرند سواغ برخلاف ظاهر شاد و برونگرایش
غمی تلخ به همراه دارد که به هر کس اجازه ورد به حریم خصوصیش را نمی‌دهد.
اگر گرند سواغ یک شخیت بود به احتمال زیاد پرنس مشکین در رمان ابله داستایفسکی می‌بود. در جامعه ای که هر کس نقابی بر چهره دارد بزرگ ترین نقاب و رمز و راز را کسی داراست که بهره ای از نقاب زدن ندارد. گرند سواغ با تفسیری سر راست از چند نت پیچیدگی و ژرف بودن عمیقی را به ارمغان می آورد.
شخصیتی که در نگاه اول شاید به چشم فردی معمولی به آن نگریسته شود اما به مرور و با همنشین شدنش روحیات والا و تفاوت های بزرگ خویش را به نمایش می‌گذارد.
در ابتدا با یک رایحه تند و تلخ ادویه ای شروع می‌شود در میانه گرمی و حرارت خود را حفظ می‌کند و سرانجام در بستری شیرن و ملایم آرام می‌گیرد.

گرند سویر
خوش پوش و خوش بازخورد..

گرند سویر یا (شب محتشم) ترکیبی بسیار ساده و خوانا همانطور که از نت هاش مشخصه کهربا /وانیل/بنزوئین سی‌ام/لابدانوم بر خلاف همه عطرهای زمستانی پیچیدگی خاصی نداره که بخواد شما رو دهلیز به دهلیز بچرخونید تا به نت‌های پی ببرین.این کمال خلاقیت فرانسیس کورکجیان رو میرسونه که تونسته با نت‌های بسیار ساده یک محصول لوکس و معطوف به هدف رو ارائه بده.این عطر میتونه رغیب قدری باشه برای عطرهای معروف کهربایی تو بازار باشه . مزون فرانسیس کرکجیان این عطر رو طوری طراحی کرده انگار همه نتها رو رو با ترازوی طلا فروشی وزن کرده که بالانس بسیار خوب و دقیقی بین تمام نتها هست.شروع و پایان گرند سویر با هیجان شروع میشه و با گرند بسیار دلنشین به پایان میرسه عطر یه شروع شیرین و چوبی ادویه ای گزنده داره و با گرمی بسیار دلنشینی همراهه .یه عطر بسیار لوکس و خوش پوشی هست

‌
تجربۀ یک پاییز با الهه‌ای به نام «گرند سویر»
آیا کسی توانسته از کهربا تفسیری زیباتر از فرانسیس کُرکجان ارائه کند؟
من در این موضوع عمیقا تردید دارم. ساختن چنین چهره‌ی با شکوهی از AMBER تا قبل از مراوده با «گرند سویر» برایم قابل تصور نبود. ترکیب چند نت محدود یک هاله‌ی عمیق، با نفوذ و دعوت کننده را خلق کرده است که جلال خود را از افتتاحیه تا درای داون در بالاترین سطحِ صنعت عطرسازی حفظ می کند، این بی‌جهت نیست که از بدو تولدش در 2016 نمودارِ محبوبیت آن در فرگرانتیکا شیب صعودی اش را حفظ کرده و تهیه‌ی آن در فرانسه و مزونِ فرانسیس کرکجان همیشه امکان پذیر نیست.
واقعیت این است که نوشتن را در مورد عطرهایی که بسیار دوست دارم به تعویق می اندازم، سه ماه هربار خواستم چیزی بنویسم "چیزی" مرا قانع کرد که زمان را به جای مکالمه درباره‌ی عطر به مکالمه با خود عطر سپری کنم. "الهه‌ی کهربا" مترادف خوبی است برای گرند سویر، اثری که در همه‌ی جنبه ها درخشان است حتی در طول و شعاعِ حضورش ؛
دو اسپری برای دو روز و بیشتر.

بامهر

بعد گذشت اینهمه سال و تست و خرید عطرها .هنوز گرند سوار و دوست دارم خیلی برام لذت بخش کهربا با وانیل کمی دودی که بنزویین این حس کمی دودی و برام القا میکنه. از روز اول که تست کروم عتشقش شدم و هنوز برام تغییر نکرده.
کلا عطرهای کهربایی خیلی دوست دارم و این در کنار امبر اورینت از ادمانی)لاین پریوو) .امبر ابسولوت از تام فورد و امبر لوپ جزو بهترین عطرهامه .

با سلام ،،،لطفا ۱۱ میل این محصول موجود شود،،، سپاس

بخوری از کهربای عشق که بمباران عشق را برای مخاطب تن‌پوش و همراهش به همراه خواهد داشت. آمیخته شدن در سرزمین رویایی که روزگاریست در آرزویش هستیم. سرزمینی که مدام در طوفانی از عشق و محبت با ابرهای بارور شده از وانیل و کهربا در باریدن برای سبز بودن است. قطره هایی عاشقانه و نرم و اصیل که برای دوباره بارور شدن ابرها در طلوع آتی خورشید، ماندگار خواهند بود. رایحه ای از پیرامونی خاطره انگیز در رویاها که شامه هر انسانی را به دیگر هیچ، پیوند می‌دهد. رایحه ای که بازتابش پس از نشستن قطره هایش در پوست، به سادگی منعکس خواهد شد اما دقیقا همین ساده زیستی در قطره هایش هست که رویای کهربایی را تداعی می‌کند. رایحه ای که یادآور هنر تکامل آفرینش در مناطقی از هندوستان (نعناع هندی) و آفریقا (دارچین آفریقایی) می‌تواند باشد.
این عطر به مانند حافظه فلاش عکسی می‌باشد. حافظه ای که طی آن با دیدن شخص یا تصویر احساسی یا غافلگیر کننده، بصورت یک فلاش یا عکس در خاطره شما ثبت میشود. شاید برای همه اتفاق افتاده باشد که در حین پیاده روی در پارک یا خیابان، شخصی از کنار ما در حال عبور کردن بود که علاوه بر سیمای خاصش از نظر ما، عطری خاص را هم تن‌پوش کرده بود و ما همانجا با دیدن این تصویر از او و بوییدن لحظه ای از عطر آن شخص، یک عکس یا اسکرین بصری بویایی در خاطره خودمان ثبت میکنیم که بعدها برای یادآوری سیما و بوی عطر آن شخص، به همان خاطره فلاش عکسی ثبت شده در ذهن مراجعه می‌کنیم و براساس آن عکس، دنباله سیمای همان شخص در پیاده روها یا بوی عطر همان شخص می‌شویم. و حتی اگر دوباره همان بوی عطر را که فلاش عکس گرفتیم از شخص دیگری بعد چندین سال استشمام کنیم، دقیقا در همان لحظه به همان خاطره فلاش عکسی ثبت شده برای سالها قبل که اولین بار ثبت کردیم در ذهن، یادآور می‌شویم.
جالب هست که حتی با این خاطره فلاش عکسی قادر به یادآوری طنین صدای همان شخص اگر در حال حرف زدن بود در آن لحظه هم هستیم و حتی جغرافیای همان لحظه اعم از بوق زدن ماشین در آن لحظه و یا میزان آب و هوایی از نظر گرما یا سرما هم را با حس کردن در زمان واقعی برای آن لحظه، یادآوری می‌کنیم. بنابراین حافظه فلاش عکسی نوعی از حافظه بلند مدت محسوب می‌شود که ممکنه برای تمام عمر در ذهن باقی بمونه.
شایان ذکر است که بیشتر افراد در طول زندگی خود خاطرات مختلفی را با فلاش عکسی تجربه می‌کنند. خوب یا بد، رویدادهای تاثیرگذار و احساسی عمومأ تاثیرات ماندگاری بر ذهن و روان انسان دارند. آنها بر شیوه تفکر، عمل و شناخت جهان تاثیر می‌گذارند. خاطرات فلاش عکسی همچنین تاثیر مستقیمی بر انتخاب‌هایی که افراد انجام میدهند و افرادی را که پیرامون خود را انتخاب می‌کنند، دارد. در مورد عطرها هم همین خاطرات فلاش عکسی صادق است و شاید هرگز عطری که در خاطره فلاش عکسی ما ثبت شده رو نتوانیم پیدا کنیم و شاید هرگز هیچ عطری را خوشبو تر از همان عطر فلاش عکسی ندانیم که این بخاطر حس عشق غریب ما به آن شخص تن‌پوش کننده اگر جنس مخالف است و یا حس خوشایند ما به تیپ و سیمای کاریزماتیک آن شخص تن‌پوش کننده اگر از جنس موافق است، می‌باشد.
این عطر واقعا هنرمندانه طراحی شده تا در حجم ۷۰ میلی لیتر شما را به ۷۰ سال زیستن در سرزمین رویایی سوق دهد. پس برای داشتن آن بایستی تعجیل کرد چراکه از همان ۷۰ سال زیستن در سرزمین رویایی، لحظه لحظه در حال کاستن است.
کیفیتی بسیار بالا در شهد روایح، ماندگاری روی پارچه تا ۴ بار حرکت زمین به دور خود در فضای بسته مانند کمد و تا ۸ ساعت روی پوست و پراکنشی خوب و راضی کننده.
سپاس از همراهی شما بزرگواران..... ‌

گذار آرَد مَهِ من گاه‌گاه از اشتباه اینجا...! خمیربازی با رزینِ نرم. عطار قلب مخلوق را آنژیو کرده و فهمیده این تپش‌گاه نیاز به هم‌جوشیِ وانیل و کهربا دارد. سپس با لبدانوم بازتاب نور از سطحِ اثر را به سمت حادثه‌ی تعدیل می‌برد و به اقسامِ عطر سایه‌ اضافه می‌کند و برای من به‌شکلی عجیب بروزهای موم‌مانند، مشک‌گون و خرده حیوانی هم دارد! اما حیوانی که به‌سمت ناخودآگاهِ اروتیک و آمیزش حرکت می‌کند نه پلشتی و انزجار! گرند سواغ از شعله‌ورهای کرکجیان محسوب می‌شود. نقاش سعی کرده دورنمای این پرتره رمنس باشد. خب تا حدودی هم هست. نفس در نفس؛ چشم در چشم؛ دست در دست. شخصا اما دوست‌ش ندارم زیرا دی‌ان‌ای عطرهای پروژه‌ی شخصیِ فرانسیس با ساختار پوستم هم‌خوانی ندارند و نیز این دست لوکس‌واره‌ها با هاضمه‌ی من سازگار نیستند! اما فکر می‌کنم برای ملاقات‌هایی مناسب باشد که شخصِ مقابل قرار است در هوای شما نفس بکشد. بروزهایِ ناگهانی‌! نزدیک؛ نزدیک‌تر. ترسیمِ هم‌آغوشی. باید خیلی کم استفاده کنید تا تبدیل به سوپرایز و هدیه‌ای گرم بشود برای کاشفِ سربه‌هوای سرزمین‌ِ آتش! برای همین اصلا شیرین شده، نشر متوسط دارد و تا این حد رنگِ رایحه سرخ و معشوقه‌کُش از آب در آمده. دقت کنید رنگ رایحه نه رنگ لیکوئید! شبیه به شعرِ مختاری... نزدیک شو اگرچه نگاهت ممنوع است؛ زنجیره‌ی اشاره چنان از هم پاشیده که حلقه‌های نگاه در هم قرار نمی‌گیرد. دنیا نشانه‌های ما را در حول و حوشِ غفلتِ خود دیده و چشم پوشیده است. نزدیک شو اگرچه حضورت ممنوع است. يک يک درآمديم در هندسه‌ی انتظار و هر کدام روی نيمکتی، زيرِ طاقی یا گوشه‌ی ميدانی خلوت کرديم... و خيره مانده در نفرتی قديمی؛ که عشق را همیشه آواره خواسته است! می‌بینی؟ این حقیقت ماست. نزدیک و دور؛ واهمه در واهمه. نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است. / و تو از خواب می‌پری! لبخند... آب سرد. این صاحبانِ بی‌انصاف و دست‌نیافتنیِ رویاهای شبانه. در این سلول‌های نیمه انفرادی که من و هم قبیله‌هایم در آن هستیم رئیس زندان بوییدن گلاب هم برای ما ممنوع کرده است! تمام این بلوف‌ها؛ ببخشید شاعرانه‌ها! که می‌بینید حاصلِ خُرده نوری است که هنوز از پنجره‌ی کوچکِ این سلول برروی پوستِ رنگ‌ و رورفته‌ی یک زندانی می‌تابد. پشت میله‌ها کودکان هفت‌سنگ بازی می‌کنند، شکار می‌آموزند و تو به خود ریشخند می‌زنی بابت این‌گونه بودن و تمام این بیهودگی‌ها. از خود دور می‌شوی از دیگران بیشتر؛ در خود فرو می‌روی، دیگران در خود و بیشتر می‌فهمی چرا گفت زندگی چیزی جز رقابت بر سر این‌که بیشتر مجرم باشی تا قربانی نیست! عصر فراموش کردنِ بوی رز قطعا خاکستری خواهد بود. مگر این‌که شما برروی این بوم؛ رنگی، رخساری یا که یک شاخه‌ گل ترسیم کنید! به امید روزهایی که در هوای یکدیگر باشیم. که نفس باشد. هم‌نفس بیشتر. قفس کمتر؛ سلول و کودکانِ شکار آموخته مختصر. و بوییدنِ گلبرگِ نمدارِ تحول. احتمالا تغییر، شاید زندگی...!