ROBERT PIGUET - Casbah

رابرت پیگه کازبا

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-36285
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : شرقی ادویه ای
طبع : گرم
مشخصات تولید
نام برند : رابرت پیگه
کشور مبدأ : فرانسه
سال عرضه : 2012
کد کالا : ATR-36285
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    7
  • نمی پسندم
    3
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    1
  • + 45 سال
    0
  • روزانه
    0
  • رسمی
    3
تعداد رای های ثبت شده : 29
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

ROBERT PIGUET Casbah - رابرت پیگه کازبا

محصول سال 2012 می باشد و در گروه بویایی شرقی ادویه ای که عطرهای بسیار جذابی را در خود جای داده است، قرار دارد. سبک بویی این عطر گرم می باشد و عطار آن اورلین گیشارد می باشد . از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به جوز ، فلفل ، سنبل ختایی ، ریشه زنبق، تنباکو ، روایح دودی، خس خس ، سدر اشاره کرد.

برند رابرت پیگه
عطار اورلین گیشارد
طبع گرم
سال عرضه 2012
گروه بویایی شرقی ادویه ای
کشور مبدأ فرانسه
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه جوز ، فلفل ، سنبل ختایی
اسانس میانی ریشه زنبق، تنباکو ، روایح دودی
اسانس پایه خس خس ، سدر
نمره کاربران
Casbah-رابرت پیگه کازبا
رایحه
7.6
8 رای
ماندگاری
9.4
8 رای
پخش بو
9.3
8 رای
طراحی شیشه
7.1
7 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند رابرت پیگه
نظرات کاربران (14 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
9
رایحه
10
ماندگاری
9
پخش بو
10
طراحی شیشه
کزباه؛ درد است و درمان!

مُشت مُشت فلفل به مژک‌های بینی می‌چسبد و تب می‌آورد.. دمنوشی گیاهی می‌آید و شاخه‌ای نبات.. شاخه یک دور درونش می‌چرخد.. یک نفس همه ‌اش سر کشیده می‌شود و مزه‌ای ندارد جز اندک شیرینی! ابتدا باریک و پیوسته؛ سپس محو و مقطع!
کار تمام نشده! باز هم فلفل است! سودا می‌آورد..دیواره‌های بینی کویر می‌شوند وُ چشمان خشک وُ سَر سرد و مبتلا به صرع...
مشت مشت خاک بر صورت پاشیده و نفس را می‌بُرد!
کندرِ ناجی می‌آید..خورشیدِ گیسوانش می‌سوزند وُ نفسش علاج می‌شود و چاره حیات! مرطوب و گرم؛ کم شعله و ناپایدار!
جگرش سوخته و تکه‌هایش در دستان توست..سوخت اما خاکستر نشد؛ سوخت اما باز هم گرم است!...
در آغوش مادر، تب امانش را بریده! دستان سرد و استخوانی‌اش را در دستان پینه بسته او جای می‌دهد! سرد است اما لبخند بر لب دارد؛ سرد است اما گرما می‌بخشد به عمقِ چشمانِ مادر...
در آسمانِ چشمانش، می‌جوید ستاره‌ای دنباله‌دار را!
ناگاه سقوط می‌کند؛ غرق می‌شود در دریای مردمکِ چشمانِ او.. وَ ستاره نمی‌بیند بلکه شفق!
چشمک زنان؛ سبزِ سبز، گرمِ گرم، و عجیبا عمیقا!


[EDITED] 1402/08/06 11:14
05 آبان 1402 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : خلفی Rohaam

یک جعبه گوجه‌فرنگیِ له شده!
در سرزمینِ بگو دَرروها کسی جلاد را با پیشوا مقایسه می‌کرد. او به‌شکلی عجیب؛ مابینِ هوراکش‌ها کلامِ نقص و شایبه خود را برتختِ پادشاهیِ حقیقتِ مطلق نشاند و هیچ‌گاه ننوشت : این یک نظرشخصی است! / حُضار با چشمانی اشک‌آلود و بُغضِ سنگین در گلو به سوی او گلبرگهای سفید و صورتی پَرت می‌کردند. در بین جمعیت فردی بود که چند گوجه‌فرنگیِ له شده به دست داشت!!

من گوجه پرت میکنم سمت حقیقت‌های مطلق شما؛ آقا! :)

کَزباه جلادِ تیره اندیشِ گیشارد؛ لاوز اسقَفِ رادیکال و ژرفِ سورچینلی.
قیاس این دوباهم، قیاسِ سلوکِ یک نبی است با لحظه‌ی تستِ اولین بمب هسته‌ای!! مقایسه ارابه ی الهام با تانک! بدا به حالِ آن‌که از سرزمینِ میوه‌های ممنوعه بی‌خبر است و سراغ رایحه ی آن سرزمین‌ها می‌رود! بدا به حالِ دَک و پوزی که فقط ادا اطوارِ تیرگی از خود بروز می‌دهد...!

ایراد شماره یک: نشر وَ ماندگاریِ بالایِ چنین اثری ملال‌آور است.
در آثارِ جدیِ هنری تمام عناصر میان و تبدیل به پایه‌هایِ کانسپت کُلی میشن. نمیشه تراژدی آنتیگونه رو بر رویِ یک صحنه با بکگراند نارنجی اجرا کرد، یا مونولوگ‌های فلسفی رو با درون‌مایه طنزفکاهی بازخوانی و یا یک قطعه اداجیو رو با مترونوم بالاتر و ریتم آلِگرو نواخت...!
درجهان عطر هم همینطور. تفکرات و نگاه آرتیست، نام اثر، رنگ لیکوئید، جنس رنگ وَ هندسه ی باتل، فلسفه‌ی ایجاد، رایحه، آغاز، پایان، ماندگاری، نشر و... همه و همه چارچوب و بدنه‌ی این هنر رو تشکیل میدن و بر اساسِ معنایِ کلی حرکت میکنن. درواقع تمام اعضا هدفی خاص و واحد در سر دارن!
من فکر میکنم تمامِ کانسپتِ این روحِ سرگردان زیر نشر وَ ماندگاری'ش معنی میشه. شبیهِ یک ویروس که به یک بافتِ پُرخون برخورد و اون رو تصاحب میکنه! ایده اینه که مبتلا و آغشته به این سم بشید. شما میزبان این ویروس دوزخی هستید.
بله. این عطر خلاصی نداره! نبایدم داشته باشه. بعد از 12 ساعت وقتی رفتید زیرپتو تازه نمایش از یک آنومیِ دارک و خدشه‌دار به یک فضایِ ترسناک'سایکولوژیکال میل پیدا میکنه! میره تو معنایِ فیلم رزماری بی‌بیِ رومَن پولانسکی وَ اون تایپ نفرین ها! با این تفاوت که رزماری بی‌بی ترسناک نیست ولی این اثر بعد از چندین ساعت وارد جهانی به جِد ترسناک میشه...! جایی که در میانِ سکوت یک اتاق خوابِ تاریک؛ سوژه ناگهان با صدایِ سوم شخص روبه‌رو میشه! ترس کجاست؟ این‌که آن صدا خارج از جمجمه وَ از پشت سر شنیده میشه!! نصف‌شب زمانِ ظهور دجالِ تک چشمِ درونِ کزباه است. از نظرمن یکی از خصوصیات اصلی کزباه اینه که خلاصی نداره :) ای کاش تا ابد ادامه داشت...! / خیلی از عطرها مخدر هستند. بهتر بگم محرک! هیچ مخدر وَ محرکی میل به رها کردنِ نورون‌های عصبی شما نداره.

البته آن‌ها هستند که می‌دانند! ارواح ارواحشان!!
من مثل برخی اَبَررایحه شناسِ از زاویه‌ی صحیح نگاه کُن نیستم!
خوشابحالم که نیستم :)

ایراد شماره دو. کزباه در قیاس با لاوز سورچینلی عمق نداره. این کجا اون کجا!
اگر من بخوام مفهوم وُ چگونگیِ تعریفِ عمق در این دواثر رو ازنگاه خودم تشریح کنم خیلی باید بنویسم! جایز نیست. برای همین سعی میکنم تاحدامکان کوتاه وَ با استفاده از معجزه‌ی تشبیه هدفم رو تا حدودی برسونم.
خیلی مواقع علم و فلسفه به یکدیگر برخورد می‌کنند! یکی از اون تقاطع‌ها کلیدواژه‌ای است به نام 'ژرفا' 'عمق'
شما به ماده‌های اطراف خودتون نگاه کنید. درواقع به اشیاء
تمامشون زیرمجموعه هندسه وَ داری طراحی هستن و هر طرح داری عمق است! [سراغ نگاه متافیزیکی، عرفانی، شیمیایی و... اصلا نمیریم که اگر بریم کلاه آقایان بدجور پس معرکه است!]
فسلفه و علم هردو معتقدند که هیچ اصلی وجود نداره که عمق کم داشته باشه. هرآنچه هست عمیق است. در جهان خویش!
اصل: ما به هیچ‌وجه 'نباید' عمق و مفهوم دو ابژه رو باهم مقایسه کنیم. این عمل از نگاه اصولِ منطق باطل و فرضیه‌ی مذکور ملغاست. درواقع سنجشِ میزانِ یک اثر توسط اثر دیگر نمادی بارز از ضدادراک محسوب میشه. یعنی شخص درک صحیح نسبت به چیزی که داره میگه یا انجام میده نداره و چنین نوشته‌ای صرفا یک سفسطه محسوب میشه نه استدلال، تصور و حُکم! [اینچنین شخصی احتمالا در دفاع از یک یا چند جریان افراطی عمل وَ افراط او نسبت به امیالِ شخصی، از به وجود آمدنِ بینش صحیح و عادلانه نسبت به حقیقت های دیگر جلوگیری می‌کنه/شبیه به یک افراطی مذهبی که حتی فضای علم و دانشگاه رو هم از زیر تیغ مذهب رد میکنه. این اشخاص به شدت ایدولوژیک با مسائل روبه‌رو میشن!!]
مثال بسیار ساده: تقابل افلاطون و یک آدم کم‌سواد! آیا این روش صحیحی به نظرتون می‌رسه که عمقِ تفکرِ فردِ کم‌سواد رو با خط‌کش افلاطون بسنجیم؟ خیر. خنده‌دارِ. از دُگم بودن میاد...!
چه بسا شخصِ کم‌سواد بهترین فرزندان رو تربیت میکنه، یک همسر وفادار است، شریف‌ترین طریقت زندگی رو پیش می‌گیره، محترم ترین شخص بین دوستان خودش هست و همگی به هوش، انسانیت و سلیم بودن وی ایمان دارن!

عزیزانم این یکی از دردهای منحوسِ جامعه‌ی ماست که نفرینِ'ش به جهانِ هنر هم رسوخ کرده. هرکس رو باخودش بسنجیم. موفقیت، شکست، پیروزی و باخت آدم‌ها رو از زاویه خودشون نگاه کنید! برای سنجشِ مقدارِ دیگری خط‌کش به دست نگیریم. این نشانه‌ی نادانی ماست! نشانه‌ی افراط. سیستم کلی مارو هم دُگم کرده! در بی‌خبری دیکتاتور شدیم! / حال اینکه در مورد عطر هم...
شخص در بررسی کزباه هشتادهزاربار نام لاوز رو آورده! جایی حتی نوشته به درد کسانی میخوره که به دنبال عمق نیستند :)
باشه بابا اقیانوس های ناشناخته. دوقدم آنطرف کهکشان راه شیری! خامه‌ای ها...!! شما رسیدید به دیوار حقیقت. بلند فریاد بزنید سوک سوک. صدای رسیدن شما گوش فلک رو پاره کرده.
افلاطون های شکوفه زده! سطوحِ مستمر!! من به کم‌سواد بودن خود در مقابل فلسفه ناجور شما میبالم :) خرسندم... خرسندم که ساده‌ام. خرسندم، عمقی که شما شناختید را نشناختم!

تعریف عمق در لاوز و کزباه؛ مشروح.
به نظرمن لاوز سورچینلی یک مخلوقِ راوی نیست. هسته‌ی این مخلوق برروی قانونِ وقوع استوار است. یعنی یک حادثه‌ی تاریک و دودی است که شما اون رو با تخیل و شهودِ شخصی تجربه می‌کنید! چنین اثری تا حدی که مخاطب توان داشته باشه می‌تونه ژرف بشه. درواقع عمق چنین اثری کشدار است و پایانی براش متصور نیستیم! هرچقدر تخیل و دریافت قوی تر، عمق بیشتر...

کزباه گیشارد یک راویِ تاریکی و دود است! یعنی شما با نگرانی، ترس و حس خفقان، در یک محیط تاریک و موقعیت مضطرب می‌ایستی و مخلوقِ گیشارد یک داستانِ بسیار سهمگین، سنگین وَ دلهره‌آور رو برای شما تعریف میکنه. چنین اثری عمقِ خود‌ش رو وام دارِ توانِ برداشتِ شنونده، هوشِ گوینده وَ کانسپت داستان است. یعنی ابژه (کزباه) تعریف عمق رو برعهده می‌گیره!

لاوز در خودش میل به سلوک داره. یعنی مخاطب میتونه باتوجه به درونیات خودش، در زمانی مناسب با این رایحه شروع به انتهاج کنه. لاوز لایَتناهی است؛ بی‌کران!

کزباه یک مِتُد فلسفی است. یعنی مخاطب به مکتب کزباه میره و در اونجا اون متد رو آموزش می‌بینه وَ همه چیز بر اساس 'حدود' تعیین میشه. کزباه مُتناهی است‌؛ کرانمند!

لاوز یک جغرافیایِ تاریک است که اتمسفر دودگرفته داره و مخاطب بعد از اسپری وَ روشن شدن قوه‌ی خیال وارد این جغرافیا میشه و شروع میکنه به اکتشاف و فراگیری!

کزباه از یک جغرافیای تاریک که تماما با دود ایجاد شده برای ما یک قصه غمزده تعریف میکنه.

پس؟ لاوز مکاشفه است وَ کزباه مکاتبه!
کزباه یک استاد فلسفه است که به شما در یک کلاس، نظریه‌ی خاصِ خودش رو تدریس میکنه. لاوز یک جغرافیای وسیع و ناشناخته که عُرفا برای سلوک و ریاضت به اونجا میرن...

کسی که این‌ها و هزاران بند دیگر رو فهمید میتونه درک کنه عمق این دو اثر رو چطور باید تعریف کنه! اگر نه بره سراغ تیئری واسر و عطرهای عصرجدید و درپیتش... صدمیل صدمیل ازشون سربکشه شاید به راه راست هدایت بشه...!!

مغلطه : عمق رایحه مدنظراست. پاسخ: باشه :)
مغلطه: نظرشخصی اوست. پاسخ: بنویسه نظرشخصی منه!! نه اینکه حکم بده این عطر به درد کسانی میخوره که دنبال عمق نیستن. زرشک!
مغلطه: نباید به نوشته دیگران تعرض کرد. پاسخ: تاجایی که نوشته‌ی دیگران باشه! نه حُکم و قضاوتِ دانای کُل! دلیلی داره که اینجا ما با شاسی 'پاسخ' طرف هستیم!

مردی رو تصورکنید که در پیشگاه دختربچه و معشوقه‌اش به آتش کشیده میشه...! معشوقه خاکستر مرد رو برمی‌داره و به دهانه‌ی یک آتشفشان میره. خودش وَ فرزندش رو بهمراه خاکستر به موادِ مذابِ داخل آتشفشان می‌سپاره! کزباه التماس اون کودک است در دهانه‌ی آتشفشان!! درخواست کمکی است از خاکستر پدر از فرایِ جنون مادر...!! تاکنون از شدت ترس به خاکستر یک مرده التماس کردید که شمارو نجات بده؟ چطور می‌نویسید کزباه عمق نداره. دل ندارید مگه شما..!! احساس ندارید مگه... مگه سنگ هستید شما لعنتی‌ها!

انقدر نقد واردِ که تا سه روز باید بنویسم... اما شما آگاه به علوم هستید و نیازی به پرحرفیِ بیشتر من نیست. امید من به نبوغ متعالی شما عزیزان است. شما بهترین قاضی هستید. اجازه ندید هیچ تعریف و تکذیبی شما رو تحت تاثیر قرار بده. شما حق هستید. شما اصل، شما اساس.. شادم که می‌دانید ادراک شما نمایشگر روان و میلِ شماست. نه هیچ چیز دیگر.

به داخل غارهای تاریک برید، در جنگل‌های پیر شب رو به صبح برسونید، تنها به کویر سفر و گاهی به قله‌ی کوه‌های سنگی صعود کنید. طلوع آفتاب رو به تنهایی در ارتفاع و از پشت یک تکه سنگ بزرگ به تماشا بنشینید... در تاریکی شب به دریا خیره بشید...
ناگهان؛ پیش میاد که حسی شیرین و مضطرب در قلب خودتون حس می‌کنید؛ تبریک! شما وارد جهانِ عزلت، اعتکاف وَ تجرد شدید. از آن پس با منتِ طبیعت نگاه شما تغییر خواهد کرد. :)

عزیزانم فرقی است بین خیس شدن زیر شلاقِ بی‌رحمِ باران وَ رطوبت گرفتن های صورتی زیر دوش حمام!! باشد که رستگار شویم.
23 دی 1400 پاسخ تشکر
32 تشکر شده توسط : Rezvani هاشم پور
انسان به مثابه Oki Data MB MB471
نوشته‌ی سرخ اما ملایمِ او دودِ تندی بود در کندویِ دغلکاری!
در جنگلِ آچمزها؛ مابین بی‌خبری اعضا! ملکه‌ی بدونِ عسل، با حجم آن دود از کندویِ فریبَ'ش بیرون زد!

تو که آب دهنت جاریِ چاخانِ وُ می‌ریزه روی آی' پَدِت. بیشتر بروز بده خودت رو! افسانه های غیبت؛ ذوب در کاریزما؛ تا کی اسکی برروی موج سادگی آدم‌ها؟ جاهای خالی! کمتر از آن! خُردتر از این؛ تا کی شبیه این و آنی،، این و آن؟

مستردیپِ قصه‌ انقدر وهمِ دانای کل بودن داشت که فقط نوشت : به درد کسانی میخوره که دنبال عمق نیستن! ننوشت مخِ محدود وُ ادا اصولیِ من توانِ دریافتِ اعماقِ این اثر رو نداره! ننوشت شاید کسانی باشند که بتونن عمیق ترین ابعاد رو از داخلش بیرون بکشن! ننوشت من عقل و توانم نمیرسه که چطور از چنین چگالِ عصیانگری کرکتر بسازم! نوشت اصلا کرکتر اثر ایکس رو نداره!! نوشت این کجا اون کجا! دگم بی دست و پا هیچوقت ننوشت با احترام به دوستداران این اثر... هیچوقت ننوشت این برداشت ناقص فقط و فقط نظر شخصی منه و حتما مطلق نیست...!
اساس عمق چیه جناب مسطح؟ نوشته هات؟ یا ژرفای نگاه کپی شده‌ات به سطوح؟ سقطِ سخنِ سلیم؛ سَقیم! ناخوش! تحت تاثیرِ متقلب تو رو چه به این حرفا! شکمم رو میگیرم میوفتم زمین باقی عمرم رو بهت میخندم! اینجا سرزمین کلی درصد آری است! یادت نره... تعدد نشانه‌ی خوبی نیست!
عمق! زرشک :) تو و امثال تو تعریفی نوین برای محاسبه اقسامِ سطوح هستید. اوج اثر تو ردی از بوسه یک نفر دیگه است...
دیگران رو شاید بتونی با این ادا اطوار گول بزنی
ولی من آب یخم روی شمایل بیهوشِ تو!

پیشنهاد میکنم برای ایجاد قوام و صلابت صحیح وَ ساخت یک فُرمِ شخصی در نوشتن، کتابِ متعالیِ حسنی نگو، یه دسته گلِ منوچهر احترامی رو بخر! هزار بار بخونِش؛ هفتصدبار از روش بنویس. شاید یه استارت به موتورت خورد. دست از محتوا دیگران برداشتی... چقدر شبیه خودت نیستی!!! بعدش شروع کن به مطالعه روزنامه! چون در نهایت آداب روزنامه ای داری تو نوشتن. اون هم کیهان و شریعتمداری استایل :) شریعتمداری هم چون مثل خودت ذوب در یک ایدئولوژیِ وَ نمی‌تونه بدون تاثیر اون چیزی رو قضاوت کنه، تمام جریان‌های حاشیه و اصلی رو تخریب میکنه! بعد بهش میگن مردک تو به سمت ایدئولوژی‌های سیستم غش و به غیر از خودت توهین میکنی! میگه : تیک تیک تاک به علی که نه :))

به مستردیپ هم میگیم چرا توهین کردی به یک اثر مستقل و فکر میکنی عالم به حقیقت هستی؟ اگر نیستی چرا اشاره نکردی نیستی! چطور مطلق حرف میزنی... سرفه میکنه و میگه : جیک جیک جاک؛ مغلطه... من ایکس دوست دارم آخه! خب؟ جواب سوال چی شد؟

من همچنان از همون جعبه گوجه برمیدارم پرت میکنم سمت اعماق شما؛ آقای گود! چاله چوله! اینجا دقیقا یوتوپیای امثال توست! که می‌نویسید چرند؛ می‌خوانند پَرند...! که غافل هستند. که شاید آلیگیئِری نمی‌شناسند و دانته نمی‌دانند و برزخ هجو و واهی شما را بهشت می‌دانند و خود در جهنمِ این تهاول می‌سوزند وُ تو؛ توی دسته چندمی از آتشِ آن سوختن گرم می‌شوی و خرسند که به به چه بشری هستم! من اما برای تو با صدای بلند ابله را بازخوانی میکنم که بدانی تمام نوشته‌های آهمندَت جز یک اتفاق مسخره هیچ نیست! که بدانی جنایتِ امثال توِ قمارباز، مکافات به بار آورده! تو پیرمرد بدون دریا که از تشویق جن زدگان خوشحالی يادداشت‌های زیر زمینی من برای تو خاطراتِ خانه اموات خواهد شد! باخبر باش که من از جنگ و صلح؛ جنگم برای تو نوپای منهوک! من برگ آس تو از دستت می‌گیریم و میفهمی یک کوپن تقلبی بیش نیست! کلاهی که به سرت رفته را من برمیدارم تا مخ داغ کرده زیر تحجرت باد بخورد...! مُنور... مجلل،، نورانی،، منجی حجریت! برای من لامپ صد هم نیستی :)

فرهنگ لغت بگیر دستت! نهصدبار بخون از روش میاد دستت اصلش! این به درد کسانی میخوره که دنبال عمق هستن... یعنی یکی غیر ازتو!
قدرتمند باش! مستقیم سنگ پرت کن سمت من؛ با همون سنگ ها من دژ می‌سازم برای خودم! سنگ ریزه های تو، کوه آینده‌ی منه! بریز بیرون هرچی بلدی. از دوستانت کمک بگیر و در نبودِ وکلیت حرف نزن :) مجازِ موجه تورو به چه طغیان! اینجا جریان طاغی و سرخ تر از خونی که ازش نوشتی! بیخیال غلط کلامت نمیشم من...
خسته ام از شما کولی بگیرها! که خودتون رو دریغ می‌کنید از دیگرانِ معصوم! هستید و جو نيستم دارید! تو سرزمینی که مردم از هرچی ذوق زده میشن از بس هیچی ندارن! من با مشت میزنم تو صورت شمایلِ منت گذار شما! مردم مهربانی که فکر میکنن تو عددی هستی! تو رو به چه ریاضی! هیچی نیستی جز یک خط فراموش شده در مفاد سفسطه. سلطان بی توجهی به توجهات! جمع کن بساطت رو من خبر شما دم دستی ها رو خوب دارم!
تاس ریختیم اینجا! قرعه به نام تو در اومد. پته میدونی چیه؟ قرار پته ات رو بریزیم رو آب :) سرژیو پیر بیشتر بنویس برای ما :)

مستقل می‌کوبیدی کزباه رو باخاک یکسان میکردی.
علاقه خالص خودت به لاوز رو مینوشتی با عنوانی صحیح.
می‌نوشتی قیاس ایکس و الف! با غشِ واضح به سمت ایکس.
یا چند خط در مدح ایکس...
یا ته همون جمله هات مینوشتی با احترام وَ دست مریزاد می‌گرفتی بابتش.

ولی حالا چی؟ جفت پوچ. سه تا هویج خوردی. رفتی مرحله بعد.
تو مرحله بعد جلوی آینه می‌ایستی و دیگه خودت رو نمیشناسی
چون اصلت رو باد برده. چون خودت رو انقدر بزرگ نمیدونستی که خودت بمونی. بیچاره خودت که انقدر زحمت کشید تا قدش بلند شه!! حیف که این مزرعه ی گندم رو آفت زد. حالا در میانه های وسط سالی! داری به زور تمرین میکنی یکی دیگه باشی. نه نمیشی...!
از تشابه تو، مفهومِ شباهت اوریون گرفته! بادکرده... میترکه همین روزا!

شخص با کلی غیبتِ پشت پرده به کلاسیک ترین روش های جهانی سومی قایم شده و ناگهان از برای یک مهم! طاقت نیاورد و خودش رو لو داد که هست وَ فقط ادای نیستم در میاره
تالی! بازگشتش هم قرین و نظیر شد! چطور تا این حد؟؟ :)
خالص نیست... تهش چی میشه؟ میشه یک رایحه کپی شده که عمیقا سنتتیکِ وَ چرپ و چیل بودنش نورون‌های عصبی رو کلافه میکنه. البته برای کسانی که دنبال عمق نیستن بد نیست!!

ادبیات چاخان نیست که لیوان لیوان سر بکشی گل پسر.
نوشته ات به نوشته یکی دیگه میگه توروخدا! منم ببرم!
سوال : حالا چرا خود واقعیت رو دوست نداری؟

حیف سرگرمی هستی... سایه ای. وگرنه بازی می‌کردیم.
تو اون بازی تو میگفتی : من قاقَم!
من برات توضیح می‌دادم : قاق یعنی بی نصیب!
دست هم شکل های خودت رو میگرفتی و دور محور فریب و توجه میچرخیدی و میخوندی : آلیسا آلیسا جینگیل آلیسا! هی!
من اونی ام که بهت میگم: بچه برو جلوی در خونه خودت بازی کن...

حداقل تو این ظهرهای ناگهانی بیخیال اونوم شو! بذار اونی که بلد و بهش میاد این کارو انجام بده! اسکی تا بی کی؟؟ :))

زود یعنی همون لحظه! به خیال خودش زود اومد... الان بعد واقعه است. هشتصد ساعت فکر کرد که بگه دوست ندارم خودم باشم دیگه!

بازی تموم شد... مرسی کسل کننده. گودالِ قشنگ من! :)
25 دی 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
مسیح عزیزم
سلام
پس از مطالعه ، تحقیق ، تفحص و مکاشفه ، اکنون مسلط بر مضمون و مدروک ام .
بله ! حق با توست ! و ازین باب بسیار بوئیده اند !
لیک آنگونه که به درستی اشاره کرده ای مهربانان معطر اند به عطر مهر و لبخند !
حق با توست .
بزرگ را بزرگی باید که حصول اش ، بر بزرگان هویداست !
لیک چه باک گر به لبخندی ، دلی شاد شود به ظن حصول آن ؟
گاهی نیاز به گفتن نیست ، ببین ، بخوان ، ببو و بخند :)
لبخند بزن که اتفاقات بسیار اند و لبخند بر ایشان کفایت دارد :)
حتی زمانی که اشاره هویداست ، شنوندگان این خانه ، عاقلان اند !
درود بر تو و دیگر زیرکان این منزلگاه .
25 دی 1400 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : عباس بهرامی هاشم پور
دورد برشما آموزگار عزیزم...
برخی در خیال خود که نبی اند!! من بلوف الهام آنها را برملا میکنم!
آرام به شما می‌گویم... همه هستند! همین حوالی...!
این مردم معصوم حوصله ندارند نازِ نازک وُ نمدارِ شما ملکه های بی عسل را بکشند. حال اینکه آدم‌ها مهربانند و دور سر برخی می‌گردند دلیل نیست که توهمِ به خواص ببرند!

بازهم خطاب به تو می‌گویم شبه ادیب! خطِ شما خبطی بیش نیست. :)
آنکه از شما تعریف می‌کند وسعت خویش بروز می‌دهد نه دانایی تو!
تو تویی... به ما نمیرسی. مفهوم منفرد را چه به این اطوارها!!
هنر از درون می‌جوشد وُ از چشم، دهان و پوست بیرون می‌زند!!
هیچ نوشته ای را با مداد نمی‌توان نوشت!!
هیچ نقاشی با قلم ترسیم نمی‌شود وَ هیچ موسیقی با ساز!!
تو که جز یک بازتابِ شبیه سازی شده ی بی جانِ جان گرفته از یک فُرم جان دار و معلوم نیستی!! از ثاینه ها با ما نگو ساعت شنیِ شکسته!

سخی عزیزم دوست دارم لکه ی ننگی باشم در رزومه ی بلندپروازی های خامِ آنها...! آنها که فریبند و واقعی نه!

آموزگار امید من همچنان وَ همچنان به شما و باقی عزیزان است. که ناب هستید و نزدیک و حاضر.
شهریارِ خاکیِ قصه ی ما امشب درکناری خطاب به علیرضا نوشت بنویسم؟ نمیدانم از اسرار بین آنها!! اما شهریار عزیزم بنویس؛ بنویس؛ بنویسید که شما کافی! شما عالی! که شما هر آن چیزی هستید که می‌خواهیم. درود برشما سخی عزیز، باقی عزیزان و مرجع عطرافشان که گاه و بیگاه مرا همچنان تحمل می‌کنید. باور کنید آرزو دارم که سربه راه شوم! باشد که بشوم..!!
25 دی 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin

روبر پیگه کَزباه
کلیسایی چوبی؛ محزون، کهن وَ شوریده...! هندسه ای که اضلاعِ معنایَش را خشکی و چروکیدگی فراگرفته وَ در ریاضیاتِ جهانش رنگ سبز به معنای بسامد رسیده. در حیاط کوچک این کلیسا، جلادی فراری، نگران از هجوم تندروها؛ دعا می‌خواند و کُندر می‌سوزاند. هرازچندگاهی به دستانِ آتش ادویه‌ای عزادار می‌سپارد و از فرای مرثیه‌اش اشک می‌ریزد! درکنار تنها پنجره‌ی این کلیسا یک گلدان کوچک نوجوانی می‌کرد؛ گلدانی پُر از زنبق!

کزباه حسی داره شبیه به تماشایِ لحظه‌ی برخوردِ موادمذابِ آتشفشان با آب یخ‌زده ی اقیانوس. دقیقا شبیه به بخارِ حاصل از آن اصابت!
شبیه به عاشقانه‌های یک جلاد... اشک گیوتین ازبرای سربریدن!

اینجا ما با یک نبرد آخرالزمانی طرف هستیم!
سلسله‌ی خیر: صمغ ها با هدایت کندر!
سلسله‌ی شَر: ادویه‌ها با رهبری به نام فلفل وَ گلادیاتوری چون جوز!
این نبرد در سرزمینی واقع میشه که تمامش خاک است و اطرافش توسط درختان کهنسال و مزارع تنباکو پوشیده شده!

شما کسی هستید که در جایگاه سوم شخصِ شاهد؛ بدون هر گونه تمایل به شر یا خیر در موقعیت بی‌طرف از پشت یک لنز سبز رنگ، این نبرد را تماشا می‌کنید!

در اوج این جنگ جایی که خاک آسمان را تصاحب کرده و درختان در آتش می‌سوزند و حرارتِ میدان به حد اعلا رسیده در خلائی تاریخی جوز و کُندر روبه‌روی هم قرار می‌گیرند! درست درجایی که فلفل تمام لشکر خیر را به خاک و خون کشیده. حاصل نبردِ جوز و کُندر آنچنان دودی است که مرز زمان را در معنای مکان ذوب می‌کند!

پایان نبرد... چیزی که باقی می‌ماند خاک است، چوب های سوزان و غیر، حرارت، لاشه‌ی نیمه جان فلفل و دود...
شما لنز دوربین را به افراطِ توجه نزدیک می‌کنید
نزدیک، نزدیک، نزدیک تر...
در بین آن جهنم... یک گل بنفش رنگ می‌بینید که ریشه‌هایش با خاک، آتش و انجماد؛ یکجا، دوستی دارد! اینک فصل باشکوه زنبق!

به به... دوستان. این اثر عجیب روزگاری برای من رقم زد در دوران پادشاهی خودش :) بین آغاز و پایانِ این رایحه یک پُلِ فلزی یخ‌زده زندگی میکنه که به حرارت اجاره نمیده همه چیز رو خاکستر کنه!

عطری گرم، شرقی اسپایسی اسموکی، چوبی خاکی با رگه‌های سبز و طعمی با دقت تلخ!

باتل رایحه نشر سیاژ : هشت
ماندگاری : 48 ساعت حضور جدی. بیش از هفت روز حضور موثر و بالای 15 روز پرسه زنی! دخل و تصرف شنیدید؟؟ :)
بدون جنسیت؛ زمستان

یک، دو، سه...
1. این مخلوق درونِ خودش تشدد، سختی و کثرت داره. پس می‌تونه برای برخی ایجاد حزن و انزجار کنه! دیده شده برخی بعد از چند ساعت دچار کلافگی شدن وَ شنیدم شخصی میگفت: رايحه اش به قلبم چنگ میزنه!
2. معتقدم برای بررسی دقیق چنین عطرِ فشرده‌ و داستان داری نیاز به آگاهی کامل به اصول داریم. شخصا قابلیت و میزانِ تشریحِ زیروبم و حتی سطوح چنین اثری [وَ بسیاری دیگر] رو ندارم. پس قطعا باید با ذهن، حس، ادراک، دریافت و شهود سراغش رفت :) البته برای من واقعا اهمیت آنچنانی نداره که چی به چی میخوره و کدوم نت با کدوم نت دشمنِ و یا دوست!!
مجنون را افسانه لیلی کافی است...
ما محتاجِ لذت وُ اکتشافیم و بس :)
3. عزیزانم کزباه در مقایسه با شمایلِ کُلیِ این هنر میتونه دارک [به مثابه ظلمات!] محسوب بشه. اما وَ اما اگر من در جهانِ مستقلِ کزباه که فقط خودش حضور داره، بخوام برای رایحه اش رنگی درنظر بگیرم قطعا سیاه یا تیره نیست! بلکه به دقت رنگ این رایحه یشمی است که در حافظه‌اش خاطرات نور آفتاب وجود داره :)
4. لاوز و کزباه از لحاظ معنا، ایده، چیستی، چگونگی، چرایی و حتی غالبِ رایحه در دو دنیای متفاوت هستند! قیاس این دو باهم شاید بتونه یک شِبه طنزفکاهی دسته چندمیِ کسل کننده باشه ولی قطعا یک مسئله جدی نیست!!
5. من شخصا گاهی اوقات به یاد زاگورسْک zagorsk میوفتادم. اما بازهم بسیار بسیار باهم متفاوت هستند و زاگورسک عمیقا ازنظرمن میل به روشنایی و عرفان داره!! کزباه برداشت میکنه! زاگورسک میل به کاشت داره...!
6. قطعا و حتما هرکسی حق داره این رایحه رو دوست نداشته باشه یا حتی بیزار باشه ازش. مطمئنا میشه در فضایی منطقی، اصولی، محترم و عادلانه تندترین نقدها رو به هر آنچه می‌خواهیم داشته باشیم. اما هیچکس حق نداره با ندانم کاری، بی‌احتیاطی وَ تزریق ژنتیکیِ سلیقه به اصلِ نقد؛ ولنگاری، عدم تسلط به مفاد تحلیل، عنوان بندی مضحک و... به هنر، هنرمند و مخاطب توهین کنه!
7. هفت برای من یک عدد تاثیرگذار و مقدس نیست :) هیچی نیست!!!
8. من هیچ تعصبی نسبت به کزباه یا هر جریان، اثر، شخص و ایده ای ندارم. جنگ من با ادا اطوار است. با کسانی که دیگه حتی توان این رو ندارن شبیه خودشون باشن!! تماشا کنید به دقت... آن‌ها جز یک کپی ناجور هیچی نیستند! مثل همون عدد هفت :) هیچ و پوچ

کزباه، قَصَبه، پَرِیش...!
قَصَبه در لغت به معنای قلمرو، قریه، شهرک، آبادی، دهستان و... است و همسانِ انگلیسیِ این اسم [اگراشتباه نکنم] Parish میشه. در تشریح این اسم باید گفت یک قصبه از چند بخش [دِه] تشکیل شده و دارای یک اُسقُف [کشیش] و یک کلیسای مرکزی است. تمام قصبه قلمرو آن کلیسا محسوب میشه. درواقع به جغرافیایِ قلمرویِ یک کلیسا گفته میشه که شامل بخشِ مشخصِ اسقف‌نشین است وَ تمامیت اون منطقه زیر اصول معنوی، قضایی، سیاسی و... روحانی کلیسا اداره میشه.

کزباه؛ تانگو شیطان!
کاری که کزباهِ گیشارد با قوام و ماندگاریِ رایحه اش در هنر عطر انجام میده، برای من یادآورِ یک اثرِ رادیکالِ تصویری است. تانگوشیطان! ساخته‌ی بِلاتار.
تانگوشیطان فیلمی که 450 دقیقه! باران، خفقان، مصیبت و سقوط رو به تصویر می‌کشه. این اثرِ هفت ساعت و سی دقیقه‌ای فقط با حدود 160 نما به تصویر در میاد! درصورتی که بصورت آکادمیک چنین فیلمِ بلندی باید بیش از هفتصد نما داشته باشه!
بله؛ شمایلِ تانگوشیطان در کِشدار بودن پلان ها و مفاهیمَ'ش معنا می‌گیره! زجری تمام نشدنی. غصه‌هایی که کات نمی‌شوند. زَهری که باید نوشیدنِ قطره قطره اش را حس کرد!

مخلص کلام.
حال کوتوله‌های شوخ و شَنگ بیایید عمق را معنا کنید! برگردید ماکیاولی های تشنه‌ی تاثیرگذاری! ظهور کنید زیر آب‌ها پنهان!
شما را چه به عصیان، چه به رقص شیاطین، چه به این قیافه‌های جدی. شما دَنگ ها زیرِ پلانهایِ کشسانِ این‌چنین اثری به لرزه خواهید افتاد! فرارکنید؛ به ماروِل پناه ببرید! اَوِنجرها؛ اسپایدرمن های قراضه، تارهای فریب، فرزندانِ تقصیر و تعلل! این فیلم بلند شکمِ حافظه‌ی تَک کیلوبایتی شما را پاره خواهد کرد. مستر دیپ؛ آقای ژرف! گودال‌های دست نیافتنی، هنر را با خط‌کش فجورِ نگاه خود نسنجید! هیچ هنری کم عمق و سطحی نیست. هیچ علم، فلسفه، بینش، شخص، ایده، اثر و قاعده‌ای بی اهمیت نیست. سطحی، کم عمق وَ بی اهمیت چشمانِ بی دروپیکر شماست! وَ خرسندیم که میزان همچنان نگاه ما!
شما که شبیه هستید. متاثر! کلاه از سر بردارید، تعظیم کنید و بگویید سلام. این و آن هستم!
حکم ما این نیست که شمشیر برروی قامت ظریف هنر بکشیم.
حکم این است که بگوییم سپاس که هستید هنرمندان. سپاس که هستی ای هنر؛ تا آدم‌؛ آدمِ شاید به بن‌بست رسیده زیرِ چرخدَنده‌های بی‌عدالتی برای همیشه بر نیستی بوسه نزند!
هی شبه فیلسوفان؛ جملات غلط غلوط. فعل نشناس ها! تحتِ تاثیرهایِ جریانِ حاکم! من من من های نیم سوتی!
کوچک های گُنده گو؛ اینجا کسی به تشتِ رسوایی شما لگد می‌زند..!!

حال بهتر میفهمم بلا تار چرا نوشت : فاجعه‌ی دنیای ما این نیست که روزی به پایان می‌رسد؛ بلکه فاجعه این است که این‌چنین دنیایی هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد...!

کزباه؛ انفجاری اتمی میانِ آزمایشگاهی که درآن شبیه سازی انجام میشد :)
25 دی 1400 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : خلفی Rezvani
درود مسیح جان عرض ادب و احترام ،
بزرگوار بشدت منو وسوسه کردی که تستش کنم ، نمیدانم عمق و فضای رایحه ی کزباه چطور است ولی از گروه بویایی «اورینتال اسپایس» و تمی مثل بخورکندر که نت های گرم ، عمیق و تقریبا تند و نیمه شیرینی مانند فلفل ، جوز و تنباکو را در کنارش دارد میشه حدس زد عطر استخون داری باشه .

مسیح جان معمولا برندهای نیش و آرتیزان در طراحی عطرهای اورینتال ، اورینتال فوژه و اورینتال اسپایس خیلی وقتا نت های "طبیعی مانندِ مرمکی ، بنزویین ، لادن و ژرانیوم " و نیز "سیوتن ، ختن و مشک ابریشمِ سینتتیک" را در قالب تثبیت کنندگی برای بالابردن ماندگاری ، بولد کردن بخشی از بستر و عمق دادن به کلیت رایحه زیاد استفاده میکنند و همین سبب میشه خیلی وقتا در یک عطر اورینتال که کلا چندتا نت در هرم بویایی اش ثبت شده و به ظاهر ساده بنظر میاد موقع تست با رایحه ای عمیق ، پیچیده و بعضا کمپلکس طرف میشیم که حسابی شامه مون را گیج و به چالش میکشه.
25 دی 1400 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
دورد برشما... علیرضای عزیز، روبر پیگه سالِ 2012 از شش اثر در یک کالکشن تحتِ عنوان نووِل nouvelle collection رونمایی کرد.
کزباه در قلبِ این مجموعه و از نظر منِ نابلد، دیوانه ترین رایحه ی نوول محسوب میشه! به دقت اشاره کردی جانم... کمپلکس، گیجی، چالش! / این رایحه عقل تو کله‌اش نیست! میاد که بمونه! رایحه ی جانیِ آدمخوار!! (فقط امیدوارم تغییری دَرَش ایجاد نشده باشه)
از اون دست رایحه هاست که حد وسط نداره. یا می‌پسندید یا خیر. خیلی هم سریع این اتفاق میوفته...!!

خلاصه اینکه این اثرِ ازنظرمن عمقِ ناشناخته ای داره!!
Petit fracas, mademoiselle piguet, notes, bois noir, Oud, Casbah آرتیست و طراحِ تمام این آثار اگر اشتباه نکنم گیشاردِ :)

در صورت تمایل و امکان در کنار کزباه oud وَ Bois noir رو هم امتحان کنید (البته اگر قبلا باهاشون روبه‌رو نشدید)
بوآ نواغ یک رایحه دارک چوبی رزینی اسموکی که آغشتگیِ عجیب و غریبی داشت برای من! :)

علیرضای عزیز در آخر از شما تشکر میکنم و قلبا امیدوارم به تمام آرزوهای ناب و نادری که در سر داری برسی جانم.
25 دی 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
مسیح عزیزم درود
بله ! پیر میخانه ی ما آنچنان محبوب است که بی مهری اش در شکست پیاله نیز تقلید میشود :)
جامی ست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر ، بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جان لطیف
میسازد و باز ، بر زمین میزندش !
جوانی است و جوییدن نام !
و مباد نام آوری ی تهی دستان حکمت در جمع حکما !
که شهره ای معکوس ابتیاع میکنند :)
آسوده باش که از کوزه همان برون طراود که دروست .
غازیان ناظر اند بر معلق بازی !
لیک دیده گان بر سقوط میبندند و تشویق میکنند و این پرتویی از حکمت است که گرمای گذشت میبخشد .
غمگین مباش که کوچک اشاره ای کفایت دارد بر عقلا .
گروه سازی همه جا هست لیک خوشا بحال حکیمی که " بزرگان " از وی تمجید کنند که تنها یک بزرگ بر جمیعی خرد وزانت دارد !
ضمنا سر به راهی را با سکوت از نادانی تفاوت است !
شاد باش جوان و نور بیفشان که خورشید را تفاوت است با سوسوی شمع :)

این فراموش کن !
به این بپرداز که آقایان عطر ِ" نان " را کوپنی کردند !!
امروز اخبار گفت !
یاد کریم صحاف افتادم ( که نقش اش را علی نصیریان بازی کرد در سریال فاخر هزاردستان ) که بر شکم میکوبید و میگفت :
این چه عدالت است که مردمی که فضیلت اش قناعت است و شکم با نان خالی سیر میکنند و دم نمیزنند ، حال از نعمت همان قوت لایموت نیز بی بهره اند ؟؟
در زمان نان کوپنی ، عطر در کجای اِعراب ایستاده است ؟
26 دی 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : عباس بهرامی هاشم پور
سلام و روز خوش به مسیح عزیز و تمامی دوستان خوبم:
در تکمیل نگارش زیبا و غنی ادبی و کاملا هنری مسیح جان میخوام یه قیاسی بین دو اثر ماندگار و بی مانندیعنی کزبا و لاوس رو داشته باشم:
لاوس به مانند فریاد دعوت فرشته رهایی (عزرائیل) از درون گودال تاریک و عمیق برزخ برای نجات روح و روان و فرار از پلیدی هاست و هاله ای مقدس و عرفانی رو در عین تاریکی با خودش حمل میکنه .مثال فرشته مرگ که برای آغاز رستگاری یک جسم خسته زمینی عمل میکنه.
اما کزبا: دقیقا نقطه مقابل لاوس هست . ناله های فریبنده شیطان از اعماق گودال جهنمی. فریادی شدید از جنس شهوانیت و هوس با تاریکی مطلق. تقدسی فریبنده و تضادی آشکار با تمام مقدسات که هدفش فریفتن و اغواگریست و چه زیبا انجام می دهد این کار رو.دو تا کار که از نظر ماهیت و ساخت روی یک مدار قرار گرفتند ولی عملا در بروز خودشون اهدافی کاملا متفاوت رو دنبال میکنند .جنگی بین دو سیاهی یکی از جنس روحانی و یکی با شخصیت شیطانی.
زیباست هنر عطاری و همین باعث اعتیاد شخص بنده به این دنیای عجیب و جذاب شده
26 دی 1400 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : nazanin Zizo

دوستان عزیزم سلام
دوست ما جناب شوشتری اینگونه توصیف نمود این عطر را : ناله های اغواگر شیطان
این توصیفی درست است .
نمیخواهم توصیف این عطر کنم که موصوف صادق ِ دوستان ام ، خصوص مسیح زیباکلام بوده ست .
لیک پس از یافتن اش در کیف و تست دوباره یاد مطلبی افتادم .
مادرم یک روز خاطره ای تعریف کرد .
گفت کودک که بودی شیطنت بسیار داشتی . پدرت منتقل شد در شهرستانی که میگفتند شیطان پرستانی درین وادی سکونت دارند .
یک روز در مدرسه به تو گفتم : آرام باش بچه ، شیطنت نکن . همکاران گفتند : این نگو که شیطان را منزلتی ست و قیاس اش با کودکان صحیح نیست !

گفتم البته که ایشان را شیطان پرست خواندن نادرست است که با ایشان برخورد و محاوره و به جد درین خصوص تحقیق کرده ام !
شیطان نمیپرستند که تنها خدا را . لیک معتقدند شیطان بالا مقام ترین است در فرشتگان و مقرب ترین در درگاه خدا و دخالت ما در دلخوری ی دو بزرگ ، حکیمانه نیست که چون دو فیل به هم آیند مورچگان را در این دعوی خطراتی در بین است و چون مداخله نمایند بیم هلاکت باشد !
لیک من خود عقیده ای طناز درین خصوص دارم :
شاید خداوند بزرگترین ِما ، زمانی که دستور بر لعن شیطان فرمود هنوز ندیده بود انسان هایی را که از استادی در شیطنت و نامردی به شیطان آموزگار اند :)
که شیطان را خصلتی مردی باشد ، که می آید و میگوید :
سلام . من شیطان ام و خود دانی که چه میکنم و اگر ندانی پس بشنو که من در تداوم انحراف تو از درست کوتاهی نخواهم کرد و آنچه در توان دارم در دشمنی با تو بکار گیرم و بدان که من گول میزنم پس آنگاه مراقب باش !
نیز زنهار که دشمن تر از من برای تو در جهان نباشد .
پس آنگاه به صدق ، همان کند .
و اما انسان ( برخی ) چه میکند ؟
میگوید : سلام . من دوست ترین ام بر تو . آمده ام که خدمت کنم که در خدمت و دوستی بر تو ، چون من نباشد !
آگاه باش که دوست تر از من در جهان بر تو نباشد !
پس آنگاه به تعاقب حصول اطمینان بر تو از ظَهر دشنه زند
حال نیاز بر حکمتی حکیمانه نباشد که شیطان را اطمینان بیشتر است بر صدق گفتار و این موضوع بر هر نابخردی نیز هویدا باشد .
دوستان خردمندم امید که نور خداوند پاک سرشت و نیکو دوستدارمان آنچنان در زندگی هاتان پر تلالو باشد که حضور شیطان ازین بابت منتفی گردد .
با ارادت
28 دی 1400 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : نیلا ی AMIN

من موندم چرا اینقدر تحمل بعضی از دوستان توی این سایت کم شده. مخصوصا از طرف بعضی از دوستانی که بعضا شعارشون »تحمل دیدگاه مخالفه«. بابا کوتاه بیایید. برداشت خودتون رو بنویسید. همه میخونن. بالاخره میتونن سره رو از ناسره تشخیص بدن. ضمن اینکه اگه کسی ریگی به کفشش باشه بالاخره ماه همیشه پشت ابر نمیمونه
25 دی 1400 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : هاشم پور معین هاشمی

7
رایحه
10
ماندگاری
10
پخش بو
10
طراحی شیشه
یا خود خدا این دیگه چه فاجعه ای بود تا دو روز تصفیه کننده هوا تو خونمون نصب کرده بودیم اصلا بوش دست بردار نیست ولی نظرمو بد برداشت نکنید خیلی عطر خاصیه و اگه بخوایم به رده و درجه حسابش کنیم در مصدر عطر های نیش قرار میگیره فضای یک منطقه افریقایی یک فضای دیگه حس میکنم مثل قرار گرفتن در یک بیابان دارو های گیاهی هندی چندین فضا تو این عطر متجلی میشه و هر کدوم مثل یک کادر تصویری جلوی ذهنتون متبلور میشه و همینجوری رد میشه خیلی فضا سازه به مناطق خاصی اشاره میکنه هیچ وقت در فضای بسته استفاده نکنید
04 آبان 1402 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : هاشم پور امیر علوانی

رابرت پیگه کازبا

ابتدا اجازه بدید راجب یک بحث مهم صحبت کنم ، اونم پرفورمنس هست . درسته که قطعا اکثر عطرباز ها به پرفورمنس عطر هم بها میدن و نمیشه نادیده گرفت این موضوع رو مگر اینکه دغدغه مالی وسط نباشه که خب بحثش کاملا جداست . اما هممون خیلی از عطرها رو بخاطر پرفورمنسشون کنار گذاشتیم و حتی به فکر خریدشم نبودیم . پس همین شد تا پرفورمنس برامون مهم باشه و هرچی قویتر میبود صرفه اقتصادی بهتری برامون داشت ( در یک رده قیمتی ). اما چیزی که توجه نمیشه بهش اینه که هر چیزی حد و اندازه ای داره و اگر بیش از اندازش باشه رسما به حریم شخصی شما و دیگران تجاوز شده . بنده حتی عطری مثل مگاماره که تقریبا در عطرهای خنک با کیفیت بی رقیب هست توی پرفورمنس رو مناسب میدونم چون به کاراکتر و شخصیت عطر لطمه ای وارد نکرده و حتی رنگ بخشیده بهش اون پرفورمنس قویش .ولی گاهی از حد رد میشه و ساختارهارو برهم میریزه و ناهنجاری بوجود میاره مثلا کجا ؟ مثلا کازبا ...

کازبا پرقدرت ترین عطر کندری دنیاست از نظرم . عطری که هیچجوره نمیشه ازش خلاص شد . عطری که متوجه نمیشم هدف از ساختش چی بوده و اگر قصد داشت تا روایح تاریک رو به رخ بکشه چرا اینقدر بی نظم و بدون فکر ؟! انگار میشینه رو پوستتون و چندین روز حتی ده بار هم بشورید اون باز " پخش " داره و واقعا خسته کننده و ملال اوره و اینجا یک امتیاز شدیدا منفی از من میگیره . به هرحال اگر کسی هیچ چیزی واسش جز پرفورمنس مهم نیست اینو از دست نده که بهترشو پیدا نمیکنه . در حدی هست پرفورمنسش که تا چند روز هیچ بوی دیگری بجز این بو حس نمیکردم و عطرهای قوی دیگه واسم بی معنی بود و بدون بو !! به قول دوستمون میشه روی پخش و موندگاریش قسم خورد !

راجب رایحه ، شباهت هایی به اونوم لاوز داره در ظاهر و سطحی بخوایم نگاه کنیم بله شباهت داره ولی لاوز کجا و این کجا . به هیچ وجه عمق و کاراکتر لاوز رو نداره و نتونسته به اون نزدیک بشه در این زمینه حتی . ولی فضای کلیش برای کسی که دنبال یک عطر کندری بخوری دودی باشه خوبه و راضی کنندست اگر به دنبال عمق نباشه . البته اینم بگم وقتی این کار رو در کنار لاوز مقایسه میکنم به چنین مواردی برخوردم و اگر جداگانه بررسیش کنم شاید برای برخی از افراد عطر نسبتا خوبی هم باشه ولی اون ناهنجاریش و عدم داشتن عمق لاوز در حالیکه ظاهرش به اون شبیه هست باعث شد تا یک امتیاز منفی دیگه از من بگیره .

کیفیت کار اگر پرفورمنسش رو کنار بذاریم بد نیست و نمیشه گفت ضعیفه . ولی به نظرم چندین بار باید پرفورمنسش نصف بشه تا بشه راجبش نظر داد . در کل عطری نیست که بخوام بهش فکر کنم و واقعا پرفورمنسش یک نکته وحشتناک برای این عطره .
4/10

19 اردیبهشت 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : هاشم پور سوشیانت

این کارو جزو روایح مورد پسند جناب ایکاروس دیدم و فکر کردم از تجربه خودم ازش بنویسم و منتظر ربویوی ایشون باشم.
این کاری هست که حاضرم روی پخش و موندگاریش قسم بخورم، فوق العاده قویه، البته قوی بودن به معنی اگرسیو بودن نیست اینجا، چون علیرغم اینکه رایحه بی شک بخوریه بخاطر نوتهایی مثل جرانیوم و سدار و ناتمگ کار یه فضای چوبی گیاهی به خودش گرفته یه چیزی تو مایه های memoir از آمواج، بنابراین کار ملایم و در عین حال قوی و ثابت قدمه. من با گذر زمان تغییر زیادی توی رایحه احساس نمیکنم ولی این ممکنه بخاطر درای داون طولانیش باشه، به طوری که آدم یادش میره اپنینگ کار چطور بوده. به نظرم کاریه که تو دسته خودش شاخصه و طرفدارهای این نوع روایح حتما باید تستش کنن.
14 مرداد 1396 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : بهزاد  ر Ali lotfi
ممنون. خیلی هم عالی. من اگر اجازه بدی یکی دو نکته رو اصلاح کنم. ناتمگ فقط در کنار کندر میتونه آکورد بخوردی رو تقویت کنه و جزئی از اون باشه. اینجا توی بستر خاک گرفته و خشک قرار میگیره و در کنار فلفل هست.. توی این کار آیرون استفاده شده که از ریزیوم زنبق گرفته میشه. میتونی بگی تاثیرش کجای عطر خودشو نشون داده؟ و چرا باید توی یه عطر که تمام اجزاش چوبی-اسپایسی یا چوبی-خاکی هستن این نت اون هم در قلب عطر اضافه بشه...
14 مرداد 1396 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : complihanicated Ali lotfi
جناب ایکاروس،
در مورد استفاده از آیرون، فکر میکنم این عنصریه که از تبدیل شدن این عطر به یه کار بخوری هارش جلوگیری کرده، زنبق ذات ملایم و تا حدودی خنکی داره و وجودش تو قلب این کار از استیلای فلفل، تنباکو و بخور که نوتهای ذاتا گرمی هستن جلوگیری میکنه.
یه تئوری هم دارم: اسم این عطر به عربی و فارسی خودمون قصبه هست که در این مورد خاص گویا به بخش قدیم و قلعه مانند الجزیره اشاره داره. من هیچوقت اونجا نبودم ولی این شهر از شمال به دریا و از جنوب به کویر ختم میشه. احتمالا ساختار این عطر قراره معرفی کننده اقلیم اونجا باشه، یعنی هوای گرم و سرکش کویری بواسطه وجود دریا و خنکای ناشی از اون هیچوقت کاملا به این منطقه غالب نمیشه و فرمی از اعتدال همیشه حفظ میشه، دقیقا همونطور که زنبق در قلب این کار نوتهای تند آغازین رو مهار میکنه.
ضمن تشکر از حسن نظر شما، مسلما اگه اشتباه کرده باشم شما تصحیحش میکنین.
14 مرداد 1396 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : محمد کلانتر مهدی

بخوری و پودری!
با بویی شبیه بوی پودر ماشین لباسشویی!
بوی کندر کاملا حس میشه ولی تو لیست نوتها ندیدمش!
شیرین و خشک
بوش خیلی قدیمیه گرچه خود عطر ۲۰۱۲ لانچ شده.
ماندگاری بسیار زیاد و پخش بوی خوب.


18 آذر 1398 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : هاشم پور marjanmohamadi

من عاشق روایح چوبی-بالسامیک و بخوری هستم.این کار هم جزو این ژانر هست ولی متاسفانه خیلی خوشم نیومد.چرا؟ نمیدونم!
شاید یکی از دلایل اصلی پخش و ماندگاری وحشتناک این کاره که لامصب آدم حس میکنه میخواد خفه بشه!
م.س.عزیز دستت درد نکنه با کامنتت راجع به این کار و وجه تسمیه ش.
خیلی جالب بود.
کسانی که از عطر فقط دنبال پخش و ماندگاری هستند،این کار رو از دست ندهند.تضمین میکنم که پس از شستن لباس باز هم رایحه ش شنیده بشه.
این برای من یعنی خودکشی.........مثل برهوت صحرا و کویر که تموم شدنی نیست و آدمی رو تا مرز خودکشی پیش میبره........
09 آبان 1396 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : In The Dark Ali lotfi

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟