سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
«لس جوکس سوند فایتس» با نیروی کامل و عظیمش به ما نشان میدهد که هیچ اثربخشی نصفهونیمهای بهکار یک عطر ناب و جذاب نمیآید. این آمیزه نیرومند و باطراوت با توجه ویژهای به نابترین نیروهای مردانگی مردانی ساخته شده است که در هر شرایطی بهخوبی بر خودشان تسلط دارند و صلابت و آرامش و نیروی خودشان را حفظ میکنند. رایحههای شراب جین و رام کوبایی با ظرافت و دقت خاصی در این عطر بهکار رفتهاند تا سرشت مردانگی ناب را با جذابیتی شگفتانگیز آمیخته کنند. با این عطر درست مثل ستارههای مشهوری به نظر میرسید که در فیلمهای دهههای 50 و 60 میلادی بازی میکردند. همان مردانی که همیشه آماده دفاع از شرافت خود یا معشوقشان بودند.
برند | جوووی پاریس |
عطار | آملی بورژوا |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2012 |
گروه بویایی | چوبی معطر |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | سنبل ختایی ، شکوفه نارنگی ماندارین، خشکبار |
اسانس میانی | تنباکو ، زیره سبز |
اسانس پایه | وانیل ، نعناع هندی ، چوب صندل سفید ، لابدانیوم |
ژان پل سارتر نیز رمانی با این نام دارد. زن و مردی از جهان پس از مرگ به دنیا باز میگردند تا بتوانند در کنار هم عاشق بمانند، اما در نهایت عشقشان نافرجام میماند و مجبور میشوند دوباره به دنیای مردگان باز گردند. مضمون این اثر نیروی والایِ عشق حقیقیست که در دنیای امروز قدرت از کف خواهد داد.
..........................
تو میتوانی هرچند بار که دلت میخواهد یک آدم را بشکنی؛ اما باید این را هم بدانی که ممکن است او یک مرتبه طوری شکسته شود که دیگر هیچچیز مثل سابق نشود. این حرف هارا چند روز بعد از آن ظهری که داشت از کتابخانه بیرون میرفت برایم تعریف کرد.. گفت چندیدن کتابِ نخوانده دارد و قول داده است تا قبل از اتمام همگیشان سمت هیچ چیزی نرود. اما دقیقا به هنگام خروج از آنجا میخِ زمین وُ خیره جایی میان یکی از قفسه ها شد. کتاب را برداشت و دو صفحه اول را خواند و شروع به گریستن کرد.. سریعا دستانش را به صورت کشید و تک خنده ای کرد: خب قولم رو شکستم، میخرمش...!
《نامه هایی به پدر، کافکا》
•رابطهشان جالب بود.
سراسر محبت و مهر.. کمی بعدتر دلخوری و غم چاشنی عواطف او به پدرش شد و دیگر از بین نرفت. آنقدر ماند و ریشه دواند تا خودش را از پای درآورد.. جالب تر از همه آنها این بود که وی خود میدانست که آشوبی درونش جا خوش کرده و متلاطم است.
میگفت؛ تو تصور کن کسی که آنقدر افتاده و فروتن بود و اهل شعر و ادب، یک شبه چنان یاغی شود که خود خودش را نشناسد. بیپروا شود، تندخو، و تندگو.. کلامش بر ناسزا بچرخد.
تو گمان کن مرا کسی که گمانش هم نمیبردم بشکند؛ کسی که عاشقانه دوستش داشتم، کسی که هنوز هم دوستش دارم اما آنقدر دلخور ام که دیگر کار از کار گذشته است.
او خودش میداند اوضاع میانمان از آن صبح نفرین شده شکرآب شده؛ میخواهد درستش کند اما خوب میداند نمیتواند..
انسان چه حقیرانه تلاش میکند آن پل های شکسته را آباد سازد! غافل که با هر تلاش طوفانی تازه میان خرابه ها خواهد ساخت.
ادامه داد؛ تو تصور کن چقدر انسان بیچاره میشود که میگردد به دنبال سادهترین و بیربط ترین کلمات، با آنها جمله میسازد و به خورد خودش میدهد.. با هر مرتبه بلعیدنِ غمِ پنهان پشت هر جمله سکوت را پر میکند.
گفت؛ میدانی من تمام آن حفره های تاریک و عمیق را میبینم. میبینم که چطور کلمات به دیوار آنها میخورند و پودر میشوند.. میدانی؛ در این زمان هرچقدر حرف بزنیم آن شکاف ها تیره تر میشوند، تو گویی از ترس ما از کش آمدنِ سکوت تغذیه میکنند.
میدانی؛ دیوار ها هم مرا میخورند و میبلعند و با هر جمله ای که او به من میگوید و من به او، مرا بالا میآورند روی صورت خودم...!
........................
دوست نداشتم بعد از مدت ها نوشتن دستم به تلخی قلم بزند. عذر تقصیر :)
ابتدا بگویم که دلم برایتان تنگ شده؛ و برای همه آنهایی که نیستند.
میدانم، اینجا آنجای سابق نیست.. ما هم همان های سابق نیستیم :)
اما نمیدانم میبایست این را گفت که کار از کار گذشته است یا نه؛ امیدی آن گوشه و کنار قرار است به زودی بهمان چشمک بزند :)
له ژو سون فه
رگه تلخ و گسِ شراب جاری بر پرز زبان، ته گلو را چون بغضی نا آشنا قلقلک میدهد. جالب است همین امروز از پیجی که راجع به اخبار سلبریتی هاست از خانمی خواندم که اینطور نوشته بود: وقتی نوجوانان در سنین پایین به دنبال آثار کافکا و امثالهم میروند جامعه آماری مبتلایان به کشیدن بیرویه سیگار نیز افزایش یافته؛ و گویی سیگار برای اینطور افراد میشود شیرکاکائویی در زنگ تفریح او!
خب، له ژو سون فه هم از آن تنباکو های تلخ و گس و علفیِ اعلا دود میکند اما لااقل نوجوان نیست :) بسیار جا افتاده و محکم و مردانه است و تمایلات سوزنیِ سرد و فوژه ای دارد! یعنی گمانم اگر دقت کنید کاملا متوجه خواهید شد که صورتش را به تازگی با خمیر ریش اصلاح کرده و خاکستر تنباکو بر شانه کت تیره ی ِ اپل دارش نشسته است!
ساکت است و شاید بدقلق به نظر برسد اما به هنگام کلام، طنین صدایش رگه ای نرم و مهربانانه از یک رولِ وانیلی|دارچینیِ تازه از فر بیرون آمده به خود میگیرد :)
خلاصه که زیباست و مرا بسیار به وجد و شعف میآورد.. از معدود عطرهاییست که به تازگی تست کرده و برایم خاص و محترم است.. روحی ست فارغ از جنسیت که او را لمس کرده ام.
پس، از دید من جنسیت نمیشناسد؛ تنها میبایست زندگی اش کرده باشید :)
یکبار دیگر این را بگویم؛
دلم برایتان تنگ شده!
و یک نقل قول از کتاب نامه هایی به پدر که دوستداشتنی ست:
ضرورتی ندارد که درست تا وسط خورشید پرواز کنیم، اما قدر مسلم این است که باید دست کم به گوشهٔ پاکی از زمین برویم که گاه و بیگاه آفتابی میگیرد و کم و بیش گرمایی میدهد...!
دوستدار شما✨