سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
STEPHANE HUMBERT LUCAS 777 O Hira - استفان هامبرت لوکاس 777 او هیرا
محصولی شیک و جذاب که در سال 2014 میلادی عرضه شده است. این عطر توسط برندی مطرح به نام استفان هامبرت لوکاس 777 به بازار عرضه شد و رایحه آن گرم می باشد . عطار آن استفان هومبرت لوکاس می باشد و در دسته عطر های رایحه های شرقی قرار می گیرد. از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به کهربا، چرم ، روایح چوبی، بوته وحشی جاوی ، کهربا، دارچین ، دانه تونکا ، مشک ، وانیل اشاره کرد.برند | استفان هامبرت لوکاس 777 |
عطار | استفان هومبرت لوکاس |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2014 |
گروه بویایی | رایحه های شرقی |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | کهربا، چرم ، روایح چوبی، بوته وحشی جاوی |
اسانس میانی | کهربا، دارچین |
اسانس پایه | دانه تونکا ، مشک ، وانیل |
انگشت به دهان از اُحِرا انگاری
انسان به هوس رفت از این غار کهن
تو رازی و در غاری و غاری، آری!
خب بله... میشد به جای این قطعه مهمل یک دقیقه سکوت کرد؛ یعنی پنج شیش خط نقطه گذاشت و رد شد، ولی حیف نبود؟
گفتم یه چیزی گفته باشم...
همیشه باید یه چیزی گفت؛ حرفْ حرفْ حرفْ. به قول کوندرا: اَاَاَاَاَ. باید یه صدایی باشه. نمیشه که سکوت کرد.
سکوت برای اُ-حیراست.
ما سلاخیشده رقابت تام فورد با ناسوماتو-ایم. دادی نزنیم و حرفی نگفته باشیم، که فرزند زمانه خودمان نیستیم و اسید نوکلئیکهامون تو یه لحظه سرنگون میشند و خودمون از فروپاشی مولکولی تجزیه میشیم.
شنیدهایم که فلسفه آدمی را به حرف میآورد و عرفان او را به سکوت.
اُ-حیرا خودِ سکوت است. دقیقا کرانه تنگ مغاکیست بینغمه. گوشهایتان را رها کنید... جز چکه آبی از عنبری نمکین بر پیکر زبر و نور ندیدهی خزهای سحرآمیز چیزی میشنوید؟
ذهنتان را از بررسی نتها رها کنید. این کار فقط از یک تازهکار برمیاد:
خب شاگرد! برو بو بکش بین که چه سان هومبرت، چرمی حیوانی در معیت کهربا و چوب و عنبری فخیم را زاده است. بوئیدی؟
حال بفرما: مرحبا!
نه! نه! اشتباه نکنید. به گند نکشید وسعت یقظهای که در این رایحه خوابیدهرو با پیدا کردن فسیل کهربایی که در همان ابتدا زیر پای مشتی حیوان زخمی له شده. فقط ببوئید و تجربه کنید. بیخیال تفکیک! جستجوی نتها در این کار، شیوهی صنعتگریست. قیمتشرو هم یواشکی زمزمه کنید! خودشم خجالت میکشه از این رقم.
آخه میدونید؟
مغرور نیست و خالی از عُجب زندگی میکند. استادیست در نهایت فروتنی؛ طبیعتیست مخفی زیر یک کوهستان؛ حقیقتی در کنه غار؛ الماسی در عمق؛ پنداری که هیچ نیست: آبیست بیمصرف پشت والفی در حدود اختیارات برج مراقبت؛ گویی که اصلا بویی ندارد، ولی فقط کافیست کمی بیشتر نزدیکش شوید و افشانهاش را لمس کنید؛ معجزه را خواهید دید؛ رقم ثقل چرمگونش را خواهید خواند و آن وقت در خیال خود هر چه نیش دارید را به حضورش کشانیده، امر بر سجده در محضرش خواهید کرد.
اُ-حیرا گویی در دفع خطیبان و سخنرانان ساخته شده. این ببوئید و ساکت شوید! گوش مظلوم و سادهلوح انسان را بس است صدای زبر و گوشخراش شما شنیدن!!! بگذار مشک آنی باشد که خود میگوید و بینی انسان شاید که لایق چیزی شبیه اُ-حیرا شود. رخصت دهید به دور از دنیای شلوغ و عربدهکش شما کمی خلوت کنیم. به خود رسیم و انزوایی برای خود بیابیم.
بلندگوها را از برق بکشید و لبها را بدوزید. شرکتهای تبلیغاتی را منفجر کنید و بودجهشان را قطع؛ که این گوشه، انسان را به خلوتی نیلی و لام و لیّن احتیاج است؛ به اُ-حیرا، به سکوتی نغز و شهودی سرخ نیاز افتاده.
بس است هر چه اسارت در بند زبان کشیدیم. بگذارید سکوت کنیم، بببینیم، حس کنیم، لمس کنیم و حظّ بَریم. اگر این زبان لع.نتی نبود، یا حداقل اگر چنانی که هست نبود، بشر چه به سهل، حقیقت هستی و اشیا را [نه به عقل که] به چشم درمییافت.
زبان!!! این شیطان فریبکار فهم و ادراک (گرچه سودمند و ضروری).
اُ-حیرا همانیست که عقل را مسدود کرده، چشم را خواهد گشود؛ پای چوبین را جان خواهد داد و چشم کور را نور. نغمهای اعتیادآور، متصل، در انبساطی نورانی و متضاد با خواب و غفلت(که غفلتی از غیر خود)، نوعی افشای حقیقت،
شهودی که بیش از دوازده ساعت طول خواهد کشید و پخش؟
گفتم که سوالهای پیش پا افتادهی ناشیانه ممنوع. فقط غرق شوید در این حجم غلیظ یقظه و غلیان آگاهی!
عنبریست نه چنان که قبلا بوئیدهاید، کهرباییست بینیربا با دوز بالای لبدانوم که به همراه دارچین، شیرینی عسلگونی وارد کار میکنند که در هالهای از دود خفیف، شوریِ واضحِ عنبر را همراهی میکنند تا بلکه در این صومعهی چوبین عربی، اعتکافی در ژرفای خویشتن شریف آدمی رقم زنند. چرم هم که هست، به من ربطی نداره. هیچوقت ربطی نداشت:)
دقت میکنید؟ روایح رزینی، چرمی، دودی و حیوانی از همان ابتدای اسپری با شما همراهند.
حضور این حجم از روایح ثقیل و پیچیده و مرموز در این کار پوشیدنشرو برای خودتون تقریبا محال و تحملشرو برای دیگران دشوار و فضای کلیشرو معنوی و {معنا}دار میکنه.
اسمش روشه. اگر غاری پیدا کردید که در آن تنها بمانید و هیچ صدایی ازتون درنیاد، استفادهاش کنید؛ یا بگریزید به دالانهای تو در توی روان خودتان و اگر این یکی را هم ندارید، پس این عطر برای شما نیست.
فقط از بغلش رد بشید. گویی غاریست که متوجهش نشدهاید.
بالا چه خواندید؟
مشتی شطحیات لاطائل از کسی که نه عارف است نه شاعر. هیچی نیست: خودش، در جهان کدر خودش الفاظی [صرفا] به هم میبافد و سرخوش است از این درهمسرایی. همهشونرو بیخیال! فقط به خود و جهان خودتان تکیه [و اعتماد] کنید!
چه بسا اُ-حیرا برای شما، سرود شادی و عیش جوانی باشد. کسی چه میداند؟
برایتان جهانی پر از «سکوت» و غرقه در «حقیقت» و معطر به «اُ-حیرا» آرزو میکنم:)
دوتای اولی آنقدر سخت هست که نزدیک به محال؛ سومی هم با صعود حماسیــی که دلار داره، محالتر.
بنابراین هیچ آرزویی واستون ندارم. همین هواییرم که تنفس میکنید، دوست داشته باشید. میگن در آینده فقط کسایی میتونن تنفس کنن که بینیشون سه تا سوراخ داشته باشه یا سوراخهای بینیشون اونقدر بزرگ باشه که تو تابستون جای کولر وصل کنند به ادارات تا برق هم هدر نره؛ تکامل پیدا کنید تا تنفس توانید کرد: هوای خنک بدهید و تنفس بگیرید. بیچاره اینایی که دماغشونو عمل کردن... و بیچارهتر اونایی که دماغشون فقط یه سوراخ داره:)
کم کم باید از اسب تورین «واقعگرا» یاد بگیریم و بیخیال همه چیز بشیم
قرار بود یه متن عرفانی نزدیک به روایت اُ-حیرا بنویسما. متن بیچاره رفت داخل کاکتوسا پر خار و خلنگ و زیل شد و یک رااااست از عطرافشان و در مقابل چشمهای نازنین شما سر درآورد. عذر و شرم.
باشد که خاکستر جنازه متنم شما را خوش آید، باشد...!