نظرات | ایکاروس
ترتیب نمایش
خانه ی مد .. کارخانه ی ایده های ناقص
.
.
از فروشنده با حدود ۲ متر قد اصالتا افریکن-عربیک پرسیدم بست سلر فروشگاه شما کدام است. گفت بیبی کت و بعد جامپ سوییت. گفتم بهترین از نظر خودت ؟ گفت همگی خوبند. فهمیدم قاعدتن بعنوان فروشنده نمیتواند به هیچکدام فیدبکی جز عالی بدهد. پس سوال را تغییر دادم. بیبی کت، جامپ سوییت ، کفتان و تاکسیدو رو روی چهار بلاتر خواستم و گفتم کدام را میپسندی گفت : بیبی کت و بعد جامپ سوییت. بخشی از دلیل فروش بالای این دو در آن فروشگاه خودش بود‌ ؟ از خانمی که مشغول تست کردن عطرهای این برند بود خواستم در خرید عطر به من کمک کند. گفت بیبی کت و جامپ سوییت. من هر چهارمورد آنها را قبلا هم داشتم. دنبال این بودم که بدانم چرا تاکسیدو لاکر تست ندارد در آن فروشگاه. یا چرا افشانه جدا نشده است که کسی تست نکند؟ . بعضی فروشگاهها اینکار را در قبال عطرهایی میکنند که بیش از حد تست میشوند و مخصوصا در خصوص عطرهای هایپ چون مخاطبانی که قصد خرید هم ندارند چون آن را بارها دیده اند در تبلیغات، کنجکاوند تیتش کنند. . در این لاین caban را بسیار دوست دارم ولی کاراکتر خاصی ندارد اما شیک است و متاسفانه عمر بسیار اندکی در نسخه های جدید دارد.
تاکسیدو را از اولین نسخه تا آخرین نسخه در ۵ نوبت خریده ام. ریفرموله ی اندک در دومین بچکد و بعد از ۲۰۲۱ من ریفرموله ای ندیدم. پخش بو حداکثر ۱۵ درصد کمتر شده است و کلا تاکسیدو پخش بوی شگفت انگیزی نداشت. کماکان نیز پخش بو با حدود ۶ تا ۱۰ اسپری منطقی و خوب است.
اما :
جامپ سوییت گلی ست. گلی که با تبصره میتواتد مرداته باشد. تبصره اینست : یک استایل راک هدونیسم از خود ایوسن لورن. با تبختر ، در عین حال مدرن ، کژوال ، برونگرا ، گران ، یونیک. جز این نه بر یک استایل کلایک مینشیند (بر خلاف کاری مثل رویال میفر کرید) نه با کلمه "کژوال" به تمامی فیت میشود مانند کارهای فلاوری جورجیو آرمانی . ارزش این قیمت را ندارند . تقریبا هیچ کدام از کارهای این لاین. حتی بیبی کت بواسطه ی فروپاشی رایحه در بیس نت. و ضعف پرفورمنس در کابان. در حالیکه شما همگی را دوست خواهید داشت. همگی دلنشینند.

تاکسیدو ، یک سوپر عطر است در این لاین. عطری که خیلی از عطربازها ترجیح دادند از آنجایبکه ایوسن لورن رخ ِ لاکچری برای عطر در نظر گرفته بود ، آن را پس بزنند. تاکسیدو در این برند همان کاریست که خیلی هایتان وقتی دنبال عطر آرزوهای تان هستید نمیتوانید چگونه به زبان بیاورید و فقط کافی بود بگویید یک عطر دیراینری اما با کیفیت ، شیک ، با اصالت و تایملس میخواهید . تاکسیدو ، استخوان نیش را تعمدن ندارد اما رایحه اش را بدون هیچ میزان فالش و بدون غلط نوازی با کیفیتی معقول ارائه میدهد که بدون‌پیچیدگی با مخاطب ارتباط مستقیمی بگیرد. جزو آنها که من تا همیشه تمدیدش خواهم کرد.

جامپ سویبت : فلاوری بدون زبری ، بدون طبع آکواتیک ، نرم ، بدون حس ایندولیک ِ سنگین ، بدون خشکی ، بدون هیچ گونه کدورت . نه صابونی میشود نه با شیپغ خیلی متصل میشود . کاملا و شدیدا سیف رفتار میکند هر چند زک اتمسفر گلاب-سفید-مشکی دارد که جذاب اما تکراری ست ولی اولد اسکول نیست ، هر چند کژوال هم نمیشود . یک فلاوری سیف برای مردها اما حتی اگر تست هم نشود جیزی از دست نداده ابد .

۵ از ۱۰.
52 تشکر شده توسط : marjanmohamadi غلامرضا نیک پور
مارکت به سبک ِ "زوال" ..

.
.
با برچسب قیمتی حدود ۵۰۰ یورو ، روژا داو خودش رو در موج ِ "فروش به مناسبت سالگرد" قرار میده.
عطری که در ادامه ی شیپغه های روژا داو حول یک وایب وینتیج ِ لجوج ِ اولد اسکول میچرخه.
اگر اوت لوکس بعنوان گرانترین عطر روژا داو رو خواستید زمانی بو کنید میتونید از برند Volnay , سراغ ِ etolie D Or برید. عطری که من بسیار دوستش میدارم ولی : اصلا نخریدش‌ . این وایب ِ وینتیج ، بیش تر از اینکه اولد مانی باشه ، متعصب به پوشش های شدیدا کلاسیک دمده ست. اینجا یک شکاف ایجاد میشه که از نگاه مخاطب باید تفسیر بشه : آیا هر وینتیجی ، تایملس است ؟ آیا هر چیزی که کلاسیک است ، اصیل است ؟ آیا هر چیزی که اصیل است ، جذاب است ؟ روی خط چین های حساسی در این متن بایست قدم گذاشت. هم اوت لوکس ، هم etolie d or از ولنای هر دو وینتیج هستن ، هر دو شدیدا اصیل هستن ولی هر دو کاملا دمده ن. استایل میک آپ ِ اگزجره ی سفیدک زده ی جار زنی که از مردان فرانسوی قرن ۱۸ و ۱۹ در ذهن دارید رو به خاطر بیارید . استایل پوشش های زنانه یا مدل موهای کلاسیکی که امروز ، نه مطابق با زیبایی است و نه متناسب با پذیرش . اوت لوکس یک شیپغه ست که در جان و تار و پودش ، تمام جزئیات ِ اشراف زادگی ِ اولد اسکول و دمده رو چیده. اتفاقی که داو در great britania به درستی از ایجادش تا حد زیادی اجتناب میکنه و در شیپغ اکسترا اوردینری ، کار رو به جایی میرسونه که با یک بافت کلاسیک مینیمال ِ خوش مشرب رو برو هستیم. شیپغ پالاتین هم در خودش یک وینتیج ِ دمده رو حمل میکنه هرچند استایل و لحن کار خصوصا در شروعش یک کلوز آپ ِ تازه ی برش خورده ی جوان و شاد رو بازی میکنه و کلیت عطر هم روح داره (روح فاقد کاراکتر).
شیپغ + پودری -صابونی : ازش بر حذرم. دمدگی از این چینش ِ پودری-آرایشی-صابونی-کدر میباره. هرچند با قدرت نمایش ِ اشراف زادگی ِ قرن ۱۸ می همراه باشه.
اوت لوکس رو با یک "نه" قدرتمند به بدرقه ش برید ، هرچند اگر فرصتش بود ، یکبار استشمامش کنید. و به یکی از پهناورترین عطرهای زنده ی جهان از نظر تعدد جزئیات خیره بشید.
چرا در این صفحه و در مورد این عطر صحبت کردم:
فضای اینستاگرامی ، در خصوص عطر رو هرگز رصد نکرده بودم. اصلا نمیدونستم چه اتفاقاتی در اون رخ میده. یک خسته نباشید و آرزوی صبوری میکنم برای تک تک بچه های عطرباز اینستاگرام که برای فرهنگ سازی عطر زحمت میکشن. چطور دیوانه نشدید ؟ لابلای این سیطره ی ناآگاهی و "فقدان دانش" و "ولع بیزینس" ، چطور روان تون رو سالم نگهداشتید ؟ این بیشتر از فاجعه و سقوط هست. هزاران هزار صفحه که عطر فیک درجه صدمی رو جایگزین ِ عطر اصلی معرفی میکنن ، مطالب مبتذل با اجرای سخیف و دانش غلط رو ترکیب میکنن و از این آشفتگی، مخاطب ِ ناآگاه رو به رگبار میبندن. ترند کردن این کار داو توسط بوتیک های معروف در ادامه ش ختم به ساختن فیک ها با تبلیغات ِ وسیع میشه. این موجی که چند هفته ست یک عطر مربوط به چند سال قبل رو از زیرخاک پیدا کرده و بیرون آورده و حولش شدیدا موج مثبت هیجانی میسازه ، جزو اون سیناپس هایی هست که امروز من موظفم در موردش بگم. قبل از اینکه دکانت های چند میلیش بخواد به فروش برسه یا هر چیز دیگه ایه. مطلقا حتی ارزش بوییدن هم نداره‌ .
45 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
یکهو داد زد : "آقای راننده؟ فهمیدیم چطور میندازی توی چاله ها. منتها اون دو سه تا چاله ای که ننداختی رو نفهمیدم چطور رد کردی " . مسافران داخل اتوبوس یک صدا خندیدند. پیرمرد به خودش گفت : زهرمار. و مسافرین دوباره خندیدند.. و زیر لبی خودش هم خنده ی شیطنت آمیزی کرد. راننده از آینه ی محدبی که کارش کوچک کردن همه ی ما در تصویر بود ، پیرمرد را نگاه کرد و چیزی نگفت. پیرمرد به پسر جوانی که کنارش نشسته بود نگاه کرد . گفت : " در دو سوم مواقع ، هیچ کاری نکن. چون حوصله ت سر میره. در ۸۰ درصد مابقی به این فکر کن چطور هیچ کاری نکنی. چنین گفت یارو" . نگذاشت جمله داخل ذهن پسر جوان بنشیند و حلاجی شود، گفت : "اینی که تو گوشت گذاشتی خاصیتش چیه؟ کلسیم داره؟ روزی چند بار؟ " . جوان هندزفری را بیرون کشید . به پیرمرد گفت : " بابا جون! حد خودتو بشناس. دندون رو جیگر بزار الان برسی". و هندز فری را دوباره داخل گوشش برد. . نگاهِ پیرمرد متوجه من شد . چشمم را در یک آن گره زد به مسیر نگاهش و سوژه اش را پیدا کرد : گفت حوصله م سر رفته و با لبهای روی هم چسبیده ، لبخند گشاد و کوتاهی نشان داد. گفت : یک سوم ِ این جوونا ، باشگاه میرن الان. مابقی پنجاه درصد دیگه شون دعوا راه میندازن. اینم ریاضی بلد بود و الا با حرف حلش نمیکرد " . جمله برای پیرمردی در آن سن تکان دهنده ، عجیب ، به اندازه و دقیق بود. تق. افتادیم توی چاله ی بعدی . پیرمرد بلند فریاد زد : " اگه آلمان بود ، ۸ یورو بود پس اخماتو وا کن" . دختری که سه صندلی جلوتر بود ارام به کنار دستی اش گفت چه ربطی داشت. پیرمرد شنید. گفت : چون اگه اون اون کوله پشتیت اصلی بود ، زیپش خراب نبود. جمعیت نگاه کجی به پیرمرد گردند . گفت : " اگه آسفالتش قرار بود خوب باشه ، آلمان بود . نبود؟ بفرما کامنت" . از آینه ی محدب راننده پیرمرد را از رد ِ نگاه راننده دوباره دیدم.. پیرمرد نگاه راننده را روی خودش دید . راننده گفت :" شما مثل اینکه زودتر دلت میخواد پیاده بشی". پیرمرد گفت :" وقتایی که حواست نیست ، ردش میکنی ‌.. الان فهمیدم چیه داستان". راننده گفت :"شما ایستگاه بعد پیاده میشین". پیرمرد گفت : " گهی زین به پشت و گهی آن به این ". مردی که جلو نشسته بود به راننده گفت : "آقای راننده شما با این مردم نفهم سر و کله نزن . " . پیرمرد مرا مخاطب حرفهای مخفی اش و امین و صبور خودش یافته بود . ارام گفت : " آدمهای کوچک ، حرف های بزرگ میزنند و آدمهای بزرگ حرف نمیزنند . چنین گفت لوله پولیکا " . . پیرمرد، به دخترک پنج شش ساله ای که با ۶ ردیف فاصله برگشته بود که او را ببیند نگاه کرد و گفت : مامانش به بغل دستیش گفته این پیرمرده چقدر ور میزنه. اینا بچه رو بهتر تربیت میکنن. من سن این بودم ، فکر میکردم فرق من و آقام ، داشتن امتیاز ِ آروق زدن بعد غذا ست ".‌ از جیب کتش چیزی کوچکتر از شربت را بیرون اورد. قطره سنگل بود. برای سنگ کلیه. گفت : "فرق دندون درد و کلیه درد میدونی چیه؟ دومی رو میتونی بندازی دور". و یک قلپ از آن زهرمار تلخ را سر کشید. اتوبوس ، پشت چراغ قرمز توقف کرد.‌ گفت : کجا میری ؟ به من گفت. گفتم : وصال . وصال شیرازی. گفت :" آفرین. همیشه بدون کجا میخوای بری. چون اگه ندونی کجا میخوای بری ممکنه بری به جایی که نمیدونستی میخوای بری. میدونی چیش بده؟ این بده که نمیدونستی میری جایی که نمیدونستی قراره بری. اونموقع تو وقتی میرسی اونجا ، میشی کسی که نمیدونسته میره جایی که نمیدونسته نمیخواسته بره. ولی وای از روزی که نمیدونستی رسیدی جایی که نمیدونستی میخواستی اونجا بری" . بعد صورتش را نزدیک کرد . نزدیک گوشم . طوریکه انگار میخواهد بخش مهم حرفهایش را بزند. آرام و با زمزمه و طمانینه گفت : " واقعا هنوزم داری بهم گوش میدی؟" . بعد قاه قاه زد زیر خنده. و تق . اتوبوس داخل چاله افتاد . پیرمرد گفت : " اگه شب بود ، بدتر بود" . و دکمه ی کت قهوه ای اش را باز کرد. بوی آرامیس 900 پیچید داخل شامه ام. از پنجره ی اتوبوس به خیابان نگاه کرد. نگاهش گیر افتاد به دو گنجشک بر سیم برق. گفت :" شماره ی کفش منو نمیدونست.. من همه چیشو میدونستم. کاست رضا قلی میرزا ظلی رو با آهنربا پاک کردم ، براش شهبال ضبط کردم روش. شهیال دوست داشت. نگفتم شهبال گوش نمیدم. باورت میشه ؟ میدونستم میرزا ظلی دارم میدم ، عوضش شهبال میگیرم .. ولی کاریش نمیشد کرد. صبر کرد صبر کرد صبر کرد ، صاف شبی که نه ماه کامل بود ، نه هوا خوب بود ، نه وفات و تولد و شهادت بود ، نه روز بود ، نه شب بود ، نه سرد بود ، نه گرم بود ، نه قشنگ بود ، نه جاش بود ، نه توش درخت بود ، نه زیر درخت بود ، نه پشت ابر بود ، نه تو پارک بود ، نه تو برف بود ، درست روو همین صندلی وا مونده بود که گفت وصال پیاده میشم. چطور میتونستم به خودم حالی کنم این آخرین چیزیه که ازش قراره یادم بمونه. اتوبوس. اونم ایستگاه وصال شیرازی. اتوبوس آخه؟ من رضا قلی میرزا ظلی دادم لعنتی‌ . دوبار وسط آهنربا کشیدمش. قلبمو انگار بسن غلتک گذاشتن. من خود میرزاظلی بودم که میرزاظلی دادم. میدونستم تو شهبالی که شهبال دادی . ولی نمیدونستم تو اتوبوس میذاری میری . اونم کدوم ایستگاه؟ وصال؟ بالا برم یا پایینش ؟ البته به شما توهین نباشه که وصال میرین ها. کلی عرص میکنم. به والله اگه یخچال پیاده میشد هر صبح ، سنگک ِ سید رو بهونه میکردم از لوطی صالح میپریدم اونجا ، برگشتنی سنگک میخوردم و گریه میکردم. نه که از بس بشینم تو اتوبوس که سنگ کلیه بگیرم. بیا اینو نگاه کن . اینو الان نوشتم ..‌ " . پیرمرد ، رد ِ تیغ کشیده ی روی دیواره ی پلاستیک کنار صندلی را نشان داد . نوشته بود: " اصلا کیستی اگر بوده ای ؟ " . سن این اتوبوس به زحمت به ۱۵ سال میرسید. امل خاطره اش لااقل مربوط به ۴۰ سال قبل بود. جوانکی که کنار پیرمرد نشسته بود برخاست. پیرمرد جا باز کرد و جوان رد شد. گفت بیا اینجا بشین کنار من. ایستادم . راننده اتوبوس توقف کرد. آمد جلو . ابتدا صندلی ها را و بعد دیواره های اتوبوس را وارسی کرد. گفت :" باز که چیزی نکشیدی ؟ دست از سر این یکی اتوبوس بردار. هشت تا خط اتوبوس از دست تو آسایش ندارن. بعد مچم را باز کرد. گفت این چیه توو دستت؟ کجا رو پاره کردی ؟ صندلی کناری را که از آن برخاسته بودم نگاه کرد : "اصلا کیستی اگر بوده ای ؟" مچم را گرفت و به سمت درب خروج اتوبوس برد. به سمت درب خروج که نزدیک تر میشدم ، در آینه ی محدب راننده ، تصویر او را که روزگاری ظلی از من گرفت و شهبال به من داد را دیدم. داخل اتوبوس بود . مچم را از انگشت های راننده خواستم نجات بدهم که نشد. نتوانستم. قسمش دادم بگذارد زیر صندلی ها را ببینم. از صدای داد و شیون و خواهش من ، دو گنجشک که بر سیم ِ سیاه آسمان بودند گریختند.. مسافران گریختند و شهر گریخت و خاطره گریخت و هنه از من گریختند جز من. من که در ایستگاه وصال پیاده شده بودم . یقه ی کتم را مرتب کردم ، دکمه ی بالایی را بستم و در شهری که مرا ترک کرده بود ، منتظر اتوبوس بعدی ماندم. خواستم زیر لب، ابو عطای میرزا ظلی زمزمه کنم که از دهانم دو گنجشک پر کشیدند که بر لب سعدی میخواندند و میرفتند :
عجب است با وجودت که وجود من بماند
تو به گفتن اندر آیی و مرا سخن بماند.
.
.
.
گلستان :
باز هم طبق روال قبل عرض کنم که علت نامگذاری "گلستان " توسط تاور رو نخوندم. مدتهاست تصمیم گرفتم سراغ این پیش گفتارها نرم. هرچند اصلا بد یا غلط نیست اینکار و به نوعی قریحه و شاعرانگی عطار در خلق کانسپتی که میخواد مخاطبش با اون ارتباط بگیره رو میرسونه.
دلیل انتخاب اون بیت از گلستان ، تصویر ِ ویران کننده ی سعدی از مرگی هست که روایتش میکنه. و در این عطر لحظه ی سخن گفتن ِ آکورد رزینی-وودی هست که توسط سیستوس اینکانوس ایجاد میشه که راجع بهش میگم.


رایحه را بگو :
وایت فلورال که در میان پرده روایت میشه ، پرده ی رویین و ویترین رایحه ، حضور وایت فلورال چوبی نیمه مشکی نیمه پودری نیمه صابونی هست که به لطف یک نرولی ِ لوند ِ ملیح تعادل بین صابونی -سیتروسی-مشکی به هیچ سمتی سنگینی نمیکنه . اگر شامه رو به مثابه دستی که ورقه های پرده رو کنار میزنه در نظر بگیرید میتونید میان پرده های متعدد و متفاوتی از عطر رو پشت این سطح ظاهری لمس کنید . عطر در خودش چندین میان -آکورد داره ، که وجهه های متعدد عطر رو برای شامه ی کنجکاو و بیقرار تله گذاری میکنن .
از یک انیمالیک -ایندولیک ِ شگفت انگیز که باید از دالان رز-جاسمین-ایلانگ عبور کنید تا یک انیمالیک-چوبی ِ بیمار ِ مسموم ِ هذیان گو که لحظه ی عبور از مریم به پچولی هست.اما رایحه مدیون ِ روح وسوسه کننده ، گرم ، نشاط آور ، ارامش بخش و پر نفوذ و عمیق نتی هست که اینجا "گل آفتابیان' ترجمه شده. در ایران خود دوستان هم بهش میگن "سیستوس" در اصطلاحات روزمره ولی میتونید اسمش رو بگذارید "رز-سنگی" . سیستوس اینکانوس ، خواهر سیستوس لابدانوم هست. جالب شد . نه؟ بله همون لابدانوم معروف. هر دوی اینها رزینی -وودی-بنزوئینی هست رایحه شون و اصلا رزی نیست. هرچند در این عطر بسیار مختصر صرفا جهت کمی و فقط کمی تاریک کردن و ایجاد بعد سنسوال رایحه ی ایندولیک مریم ، سراغ رز هم رفته. سیستوس اینجا رزینی-وودی-نیمه خاکی هست و بنزویینی نمیشه. کاملا از دقیقه ی ۵ ام اون تغییر چرخش مسیر عطر وقتی ایجاد میشه یک رایجه ای میاد بالا که براتون هم دوست داشتنیه هم اگزوتیک هست هم اگه به عطرای رزینی عادت ندارید ، احتن
مال خیلی زیاد اولین فیدبک تون اینه که عاشقش بشید . علی رغم تمامی این میان پرده ها کلیت ِ عطر چون قدرت اجرای اتمسفر بالا و دمنده ای داره ، از فاصله ی کمی دور و از منظر مخاطب ، عطری فلورال-امبری-سیتروسی با یک سطح کمی زبر از شهد ِ شیرین و نارکوتیک رزینی هست . اما با دمای تقریبا معتدل و پذیرا و میهمان پذیر . از فاصله ی بسیار نزدیک و در صورت اسپری زیاد شاید وجهه ی ِ امبری-پودری-وانیلی کار تشدید بشه در شامه ی مخاطب و آکوردی نیمه وینتیج بگیره که باعث بشه وایب ِ زنانه ی مسن ازش بگیرید. هرگز بیش از نهایتا ۵ اسپری انجام ندید.

عطر واقعا عطر فصای داخل نیست چون نیاز به دمیدن و از هم گسستن لایه هاش داره.

۷ از ۱۰ . کار خوش ساخت و نت های بسیار با کیفیت.
بازخورد : اکثرا بالاخره به عطرهای وایت فلورال فیدبک میدن واقعا. ولی فیدبک از نوع "واو" نیست هرچند "واو -افکت" در این کار ترکیب " ایلانگ-رز-مریم-رزین" هست که خیلی خوش بر و رو و جذابه. اما بازخورد منفی فقط یکبار شنیدم شخصا ازش.
63 تشکر شده توسط : محمدحسن عدالت غلامرضا نیک پور
دیروز در زباله‌زار شهر ،
سگ‌های هم‌وطن ،
کودک بلوچی را دریده‌اند.
.
.

در ساعت ۵ بعدازظهر روز جمعه به تاریخ ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۸ ، سگ ها ، کودک بلوچ را در زباله دان های شهر دریدند .
دو پسر بچه زاهدانی ۸ و ۱۱ ساله، ساکن میبد که در حال جمع آوری ضایعات درمحله گود زباله خارج از محل مسکونی در کاشف آباد بودند مورد حمله ده‌ها سگ وحشی قرار گرفتند.
دراین حادثه برادر بزرگتر فرار کرد اما برادر ۸ ساله طعمه سگ قرار می گیرد و جانش را از دست داد.

.
.
.
کلید به در خانه بردم اما داخل نشد. کلید به قفل نمیخورد‌ . از پشت در و از داخل خانه ، صدای نفس های سگی به در نزدیک شد. پرسید : برو. نمان. فرار کن. و از ۵ شروع به شمردن کرد.

۵‌: حامد ، زنگ زده بود به محبوبه گفته بود برویم سد . سد لتیان. گفته بود امروز وقتش رسیده . محبوبه گفته بود : باشه الان میام. مرضیه ، خواهر محبوبه گفت : قبل از اینکه با حامد خودشان را بیندازند داخل سد و جنازه شان پیدا شود ، لحن محبوبه همینقدر طبیعی بوده است. سگ از پشت در داد زد : چهار.

۴ : ساعت ۷ و نیم شب روز ۱۳ ام دی ماه سال ۱۳۹۵، از خیابان احمدی زمانی ، میرفتم داخل محمودی دوم . قدم زنان. یک دست از پشت سر ، نیم دور از کناره ی گردنم به شیار میان دو ترقوه ام رسید و دیگری از پشت کمر به دور شکمم . گفت : جم نخور . و دست برد به داخل جیبم و گوشی را بیرون کشید . دستم را ناخودآگاه روی مچ دستی که داخل جیبم رفته بود گذاشتم و مچش را قبضه کردم. گفت : شر واسه خودت نساز. خونسرد بود.. صدای نفس های سگ پیچید داخل گوشم. گفت : فروش میکنم داخل گلوت. ولش کن.. مچش را رها کردم. صدای روشن شدن موتور و صدای شکستن چیزی داخل کلماتی که میخواستم با صدای بلند به زبان بیاورم آمد. کلماتم شکستند. کلماتم را نمیتوانستم به هم وصل کنم. به حالتی که انگار دستی به دور گردنم چاقویی گرفته است و دستی به دور شکمم مرا بی حرکت گذاشته است ، ایستاده بودم. در حالیکه هیجکسی نبود. من تا ساعت ها ، در بند ِ کسی که نبود و رفته بودم، اسیر بودم‌. سگ از پشت در گفت : نمان . برو . فرار کن. من اما اسیر بودم. به دست کسی که سوار بر موتور شده بود و رفته بود اسیر بودم یا به دست خودم که در این صحنه متوقف شده بودم؟ در ذهنم مچش را گرفته بودم و دستی که به دور گردنم بود را مانع فرو بردن چاقو در شیار بین دو ترقوه ام کرده بودم. در ذهنم ، مچش را پیچ دادم و دستش را از جلوی گردنم کنار زدم و خواباندم داخل صورتش و چند نفر آمدند و او فرار کرد. دقت کنید : او را فراری داده بودم ، او سوار بر موتور با گوشی من نرفت بلکه او بدون گوشی من فرار کرد. سگ از پشت در خندید و بزاق دهانش از زیر در جاری شد . در بزاق دهانش تصویر خودم را دیدم که مچ دزد را پیچاندم و دستش را کنار زدم و توی صورتش کوبیدم اما کسی نیامد . هیچ یک از عابران نیامدند و چاقو در شکمم فرو رفت و خون چکید و جاری شد و در خونی که بر زمین با بزاق سگ در هم آمیخته شد ، تصویر خودم را دیدم که مچ دزد را پیچاندم ولی چاقو را به گردنم فرو برد. و خون اینبار از گردنم چکید و در خون تصویر خودم را دیدم که جلوی درب خانه ام ایستاده ام و کلید به قفل در نمیخورد. سگ گفت : سه.
۳ : دیاگیلو از روژا داو ، پرودنس نامبر وان . هر دو در یک قفسه هستند. اولی هنرمندانه تر و دومی کولی تر. هر دو حیوانی. تاریک . قدری کثیف . کنارشان سیبرین ماسک از Areej Le dore , کمی آن طرف تر oudh infini از Dusita . هشت شلف که فاصله شان از هم ۲۵ سانتی متر است با اضلاع ۱۳۰ در ۴۵ ، در خودشان ۸۲ انیمالیک دارند. میگوید : " با پول همینا میشه برای همین بچه هایی که ادای دلسوز در میاری دو تا کلاس درس بسازی . هر چند اینا دلسوزی تو رو نمیخوان . من و تو کی هستیم اصا دلسوز اینا باشیم ". میگویم : " نوشته بود برادر بزرگ فرار کرد ؟ کوچیک تره موند ؟ سگا لابد اونو گرفتن دیگه " . گفت : " بحثو عوض نکن. چند تا هستن اینا؟ خیلی میشن . کلی آدم مثل تو . همه رو بفروشین ده تا بچه از توی خیابون جمع میشه. نمیشه ؟ این شد سرگرمی آخه ؟ اصا مگه اوضاع جوریه این مدل سرگرمی داشت ؟ چطور میشه اینارو دید بعد رفت عطر خرید ؟ عطر آخه؟ یه دکانت ۵ میل بس نیست ؟ " . چهارماه بعد برای ۶ ماه از ایران رفتم . برگشتم. و دیدم خیلی چیزها داخل خانه جابجا شده ، بخشی شان روی زمین هستند و بخشی دیگر سر جایشان. رد کفش روی مبل سیاهی که کنار یک قفسه ی در دار است بود. به خانه ام دزد زده بود ؟ کِی ؟ کدام یک از روزها. از عطرها ، آنها که سر و شکلشان قشنگتر بوده است را برده بود . ولی نه زیاد. سه تا.. ارسلان گفت :" باهوش بوده . از دیواری که ازش بالا اومده ، به پایین بردن این عطرا سر و صدا درست میکنه. بیشتر چیزایی رو برده که فکر میکرده قیمتی هستن یا میتونه آبشون کنه" . گفتم باهوش که نبوده . رد کفشش را ببین. پارچه ی مبلی که رد کفشش بر آن است را بریدم. قاب گرفته ام. باورتان شود. قاب گرفته ام رد کفش دزد بر پارچه ی سیاه مبل را و قاب رو به روی دیوار عطرهاست. درست رو به روی قفسه ی عطرهای انیمالیک. گفت :"میدونن تنهایی لابد. آمارت رو دراورده ن. شک نکن گوشی موبایلتم همینا زدن ". کدام یک ترسناک تر بود :"اینکه ردم را زده اند ؟ اینکه دنبالم کرده اند ؟ اینکه کمین گرفته اند ؟ اینکه دو چشم مرا میپاید هر بار که از خانه بیرون می آیم ؟ چه کسی ؟ همسایه ام است؟ کدام شان؟ کدام جمله ی ارسلان ترسناکتر بود؟ اینکه تنهایم ؟ یا اینکه طوری زندگی کرده ام که دیگران بتوانند بفهمند تنهایم ؟ . ارسلان به افسر گفت : "میگن این چهارمین دزدی توی این یکماهه . میشه بقیه شونم صدا بزنید بیان کلانتری حرف بزنیم ببینیم به کیا مشکوکیم شاید یه چیز مشترکی ازش درومد ؟ " . گفت : تو نظرت چیه ؟" . گفتم : " ارسلان من جوری زندگی میکنم کسی بفهمه تنهام؟" . چه کسی توانسته متوجه بشود ؟ همسایه هایم . بجز آن ؟ از طریق سفارش غذا . بجز آن ؟ از زباله هایم . زباله ها به اندازه ی یک نفر است. چه کسی زباله ها را تفتیش میکند ؟ از کلانتری برگشتیم به سمت خانه. دو کودک کنار سطل زباله سر کوچه بودند . صدای نفس های سگی داخل سینه ام را شنیدم. خواستم بروم سمت شان. با خشم ؟ داخل کیسه ها را میگشتند . آیا دنبال این هستند بفهمند چه کسی تنها زندگی میکند ؟ من دارم بیمار میشوم ؟ به خودم سم میخورانم ؟ داخل سرم سم میریزم ؟ سگ از پشت در خانه ام گفت : دو .

۲: گفتم تو کی هستی اصا داخل خونه ی من ؟ چه غلطی داری میکنی ؟ گفت : عطری نداری برای سگ مناسب باشه ؟ اصا ساخته شده همچین چیزی ؟ اینا همه شون خوبن . ولی عطر مناسب ما نیستن. عطر سگ ؟ چجور سگی ؟ شبیه آنکه دوره ی طرح داخل آبادان رفت زیر میل گاردان پیکان وانت و روی زمین کشیده شده و بالای سرش رفتم و بردمش پانسیون و روز هفتادم برای اولین بار از جایش بلند شد. روز هفتادم، دیدم چیزی پشت در جم میخورد. چه چیزی بردارم ؟ چاقو ؟ میله ؟ ای کاش تفنگ داشتم؟ از دور به در نگاه کردم. سایه از پشت در به سمت پنجره ی کنار در رفت. از لابه لای در چیزی وارد فضای بین دو پنجره شد . کاف ِ فشارسنج بود. بین پنجره ی و چارچوب ، فاصله افتاد. با میله ی کوچکی دستگیره ی پنجره را باز کرد. از شیار پنجره ، دست به سمت در برد تا بازش کند. هر چیزی که دستم بود را به سمت پنجره و در پرتاب کردم. پانسیون ، هفت کیلومتر از شهر فاصله داشت. داخل یک محوطه ی بزرگ بود. بدون‌نگهبان. صدای سگی که مداوایش میکردم و داخل محوطه برایش جا درست کرده بودم را شنیدم. بلند شده بود بعد از هفتاد روز و از صدای شکستن شیشه به سمت درب خانه که پشتش به محل نگهداری سگ بود آمد. دستی که داخل خانه شده بود از صدای شکستن پنجره و واق واق سگی که نزدیک میشد ، از پنجره بیرون رفت و فرار کرد. سگ ماند. تا چهل دقیقه بعد که پلیس آمد سگ از آنجا نرفت. سگی که داخل خانه ام بود گفت : فرار کن. نمان. برو . و قاطعانه گفت : یک.
۱: وقتی گفت ۱ ، دستش را روی در گذاشت. قفل در را چرخاند و در را باز کرد. داخل خانه ام را دیدم. شبیه زباله دان سر کوچه بود. پر از سگ هایی که قفسه ی عطرها را بو میکشیدند. جنازه ی من کنار قفسه ی عطرها افتاده بود و لاشه اش را میدریدند. چشمشان خورد به من. به سمت من هجوم اوردند. کدام منم ؟ اینکه به سمتش هجوم می آوردند یا آنکه دریده شده؟ خون از مغزم گریخت و به سمت پاهایم رفت ، مغزم تاریک شد و سرم یخ بست ، پاهایم جوشید . گریختم. با تمام توان. هر قدمم ده متر شده بود و هر قدم آنها ده قدم. نفس شان کنار گوشم بود. نفس شان نیز میدوید. گریخته بودم. در حالیکه اشک میریختم. به خانه ی مادرم در کاشف آباد میبد رسیدم. مادرم زنی بلوچ شده بود در میبد. دستهایم و پاهایم یازده ساله شان شده بود. گفت : برادرت کجاست ؟ چی شده؟ با کی دعوا کردین؟ در را بستم. خواستم حرف بزنم که از گلویم کلمات شکسته بر زمین ریختند. کلمات را چگونه به همدیگر وصل کنم؟ با دست خواستم اشاره کنم که سگ ها دنبالمان کردند و برادرم را به دندان گرفته اند. خواستم بگویم اگر فرار نمیکردم ، بعد سراغ تو می آمدند. یا همان سگ ها سراغت می آمدند یا سگ های دیگر. خواستم بگویم باید می آمدم تا درب خانه را ببندم که سگ داخلش نشود. ولی کلمه نداشتم. هیچ کلمه ای در کار نبود. هیچ کلمه ای پس از آن نگفتم.

.
.
کودک بلوچ ۱۱ ساله امروز ۲۶ بهمن سال ۱۳۹۸ ، چهارمین سالگرد برادرت بود. در یک جمعه. من با تو تمام امروز را گریستم. من برای تمام آنان گریستم. آنان که گریختند و آنان که نتوانستند.. من تمام امروز به تمام سگ های داخل ذهنم مشت کوبیدم ، مشت ، جلوی تمامشان ایستادم ، داخل ذهنم دریدم ، داخل ذهنم ایستادم ، دویدم ، پشت سرم را نگاه کردم ، دوباره ایستادم ، دوباره دویدم ، مشت زدم ، فریاد زدم ، مشت خوردم ، داخل ذهنم دریده شدم و دریدم.

.
.
از مشت کوبیدن داخل ذهن تان به آنچه رقیب تان است یا دشمن تان بپرهیزید. مستهلک تان میکند. تا سالها در کوچه ی محمودی دوم ِ نیاوران داشتم روی کسی که خفتم کرده بود، حرکات نمایشی پیاده میکردم. امروز به کوچه ای که سالها در آن زندگی کرده بودم رفتم. دیدم من هنوز هم گویا آنجا هستم. هنوز انگار آنجا اسیرم. هنوز به گونه ای ایستاده ام که انگار یک دست به دور گردنم جاقو گرفته است. هر بار گوشی ام را بعد از زد و خورد زیاد پس میگیرم . و هر بار چشمم را که باز میکنم، گوشی ام در اختیار اوست. من میمانم و خستگی جراحتی که در ذهنم ایجاد شده‌ . امروز به پسرکی که اکنون ۱۵ ساله ش شده فکر میکردم. از ۴ سال قبل خودبخود تاریخ امروز برایمان زنده است. از چند روز قبلش در ذهنم یادآوری میشود. رو به روی قفسه ی انیمالیک ها ایستاده ام. برای اولین بار میخواهم بگویم کارکرد انیمالیک لااقل برای من چیست : همانطور که مقالات متعددی هم دارد ، زیست و طبیعت ِ آدمیزاد را بر می انگیزاند. نه دچار خشمم کند (که از قضا مقاله دارد که میتواند باعث احساس رضایت و حتی آرامش و تشویق شود) بلکه من را به تعامل با آنچه که "آدمیزاد بودن" و "گوشت و خون و استخوان " نام دارد میبرد.
.
.
این برند از هنرمندانه ترین برندهای نیش آرتیستیک عطرسازی ست.
64 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
شهریار - رانیا جی
.
.
خیلی وقت است داستان برندها رو نمیخونم. اگر اشاره به شهریار خاصی یا کس خاصی داره نمیدونم.
شهریار ، یک شیرینی از جنس شیرینی گیاهی-فرویتی-کاراملی داره که آغشته به بستر خاکی-خشک-هربال هست . یک کولی ِ بی سرزمین داخل عطر زیست میکنه که ژولیده و مدفون و منزویه. ۶۵۲ روز . دقیقا ۶۵۲ روز از خونه بیرون نیومده بودم. از ۷۱ کیلوگرم وزن رسیده بودم به ۴۹ کیلوگرم. ۳۱ هزار مقاله خونده بودم. اگر معادلات جهان ، اجازه میداد و میتونستم باز بیرون نمیومدم. گوشی ها خاموش بود. شبکه های مجازی بسته. گفت : فکر میکردیم که... حرفش را قورت داد و بعد باقی حرفش را داخل گوشم گفت.. گفتم: چه آبرویی برام خریدین. نه. نیستم قد این حرفا.
در هم آمیختگی انسان با هدف رو دریافته بودم. ۶۰ ساعت مطالعه میکردم ۴ ساعت میخوابیدم. دو وعده غذا در ۶۰ ساعت . گفت : خب تهش چی ؟
تهش؟ به تهش فکر نمیکنم. هرچی‌ باشه.
عذاب قصه آنجاست که کسی که ۱۰ شب خوابیده تا ۱۰ صبح ، در توهم دانستن و توصیه است. در ۶۵۲ روز دوبار فقط با برادرم تلفنی حرف زدم. بعدها به او گفتم ممنونم. گفت چرا؟ گفتم که نگفتی مراقب خودت باش. آدم هشیار میشه. هشیار به خودش. آگاه به جسمش. این دقیقا همون چیزیه که برای بودن در اون خلسه و مکاشفه و گشت و گذار نباید ازش با خبر باشی : خودت. نباید از خودت با خبر باشی. شهریار یک مذاب ِ معنا در یک بی معنایی ِ صحیح و درسته. معنا؟ از توهم معنا داشتن دور میشم. هر روز بیشتر. باز توی جمع شما راحت تر در موردش حرف میزنم تا توی جمع دوستای خودم. باز اینجا تعداد اونایی که میدونن چی میگم بیشتره.
شهریار ، یک شیرینی رو از تازگی تا کهنه گی روایت میکنه. شلختگی جسم در نظم روح و ذهن. عطر مولف و دیر فهمی هست.

۷ از ۱۰.
51 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
پرسید :
از انسانی که در زمین کاشته شد چه رویید ؟
پاسخ شنید :
فراموشی‌‌..

.
.
دوست میداشتم از این برند عود فوژه هم در لیست عطر افشان میبود. من و دوستان عطرافشان در این هشت سال فراز و فرود زیادداشتیم. دکستاندست اندر کار سابت منظورم هست. اما کی میتونه انکار کنه اینجا جامع ترین منبع آرشیو عطرها در ایران هست؟
قبلش جستجو کردم برای برند zaharof و دیدم نیست. تعجب نکردم‌ . در ایران گمنام هست. اما تارگت مستقیم عطربازهای جدی که فقط به قصد عطر سراغ عطر میرن باشه. قیمت های خوب و کارهایی که همگی یک سطح و لول یونیکی از عطربازی رو درخودشون دارن. بعد سراغ برند آگار اورا اومدم. بع معنای واقعی "اورا" نزدیکترین مفهوم به آنچه که این برند لیاقتش رو داره هست. برند مالزیایی . که یک سوی دیگر از عطر رو نشون میده که یا بواسطه ی آشنا نبودن ما با شرق آسیاست یا به سبب عمق درک و فهم عطار و برند از معرفی جغرافیای خودش به دنیای بیرون.
کار دیگر این برند یعنی عود فوژه ، برای من یکی از رئال ترین تصاویر قدم زدن در جنگل های فوکت تایلند هست. فوکه در قسمتی از خودش جنگل های مرطوب (ابر های متراکم غلیظ ) رو داره که مطبوع فیلهای بزرگ جثه ست. بوی زنده ی جنگلی که لاشه ها و دوده ها و صمغ ها و رطوبت رو مکررا در دل خودش نشخوار و بازیافت میکنه. از این سطح رئال زنده شوکه میشید. میگید این عطر رو واقعا ساختن که انسان به خودش بزنه ؟ شاهکار و شگفت انگیزه.
اما این کار : عودی که سوخته و اکنون در خزه و رطوبت معندل خاموش شده. عود خیسی که تعریق ِ درخت بر اون چکه میکنه. یک چوبی ِ شدیدا شدیدا شدیدا رئال که دقیقا بوی خاک و خزه و گِل رو به صورتی که انگار انگشت در گِل فرو بردید و شامه تون رو به زمین میمالید ، به خورد شما میده. انگار دارید گِل خیس تازه ی آغشته به عود و رزین و صمغ و وتیور و خزه رو میجوید.
این کارها بین عطربازهای ماجراجو بسیار زیاد پرطرفداره.
همچین رایحه ای رو قبلا مگر فقط در دنیای واقعی بوییده باشید.
45 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
پرسید :
- کجای جهان دور تر است ؟
پاسخ شنید :
- آنجا که منم..

.
.
وقتش رسیده بود یک تعداد نیمه گمنام ِ با ارزش هم معرفی کنیم.
Belles Rives Eau de Parfum.

من شیفته iris Centre. از Naomi goodsir بودم. همچنان که شیفته آیریس نازارنا. این کار برای من هر دو رو همزمان داره.

■ کلیت کار : لهجه ی پودری ِ خیس ِ سنسوال نیمه مشکی -نیمه فلورال پیچیده شده به تن برهنه ی چوبی ِ سبز . از این قاب به وازه ی برهنه نگاه کنید که به غایت زنده و جاندار هست آکورد چوبی . و خیس . و سبز . و در روشنایی و در اعتدال. عطر مطلقا جنسیت نمیگیره .. بی منتها شیک و اصیل و زنده ست و یکی از یونیک ترین کارهایی هست که بعد از iris Centre میشد باهاش به قدر چشم به هم بسته شدنی هم که باشه هوس ِ زیستن داشتن. الگوی رفتاری رو منضبط پیکنه . وادارت میکنه موثر و با دیسیپیلین بایستی و حرف بزنی.

■ اجرای کار چگونه است ؟
عطر شفاف ، در عین حال گویاست. اتمسفر معتدل چهار فصل ، شمرده گو و اصیل تداعی میشه. کلمات به شدت عاقل و در عین حال دلچسب ادا میشه. انتشار بو دقیقا همان چیزی هست که باید باشه. اتاق رو در خودش فرو میبره و پشت سر رو فتح میکنه.

■ امتیازت به اینکار :
۷.۵ از ۱۰
با پخش بو: ۷ از ۱۰
39 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
Isola Blu
لینک به نظر 26 بهمن 1402 تشکر پاسخ به محسن ایزانلو
سلام و درود.

این لیست عطرهای اقتصادی هست که میتونید تهیه کنید. من ذائقه ی عام رو در نظر میگیرم نه لزومن ساختار و اجزا و المان هارو . تست کنید :


لیام از لطافه: نزدیکترین کار به BDK gris charnel. من هر دو نسخه ی gris charnel رو دارم. نسخه اکستریت پخش بوی کمتر اما رایحه ی ریچ تر و کمی دوده ای تری داره و بازخوردش بهتره اما از جنبه نشر بو مخاطب عام رو چندان راضی نمیکنه. لیام بسیار نزدیک هست هرچند اوپنینگ کار کمی عطسه آور و آروماتیک تر شروع میشه .
کماکان جایگزین تام و تمام و کمال gris charnel نیست اما هویت کار وابسته به هویت gris charnel هست و به طور کلی برونگرا هستن ولی کماکان در محیط های کاری و رسمی هم قابل استفاده ن.


■ GIVENCHY - Gentleman Eau de Parfum Reserve Privée :
عطار این عطر ناتالی لارسون و الیور کرسپ هست. چون دیدم عطرافشان اسم عطار رو اضافه نکرده‌ گفتم اسمی هم ازشون برده باشم . عطر خوبیه. بازم باید تاکید کنم که این لیست وسط سلیقه ی عام می ایسته و یک کوارتر بالا و پایین این ذائقه رو پوشش میده. عطر مناسب هوای سرد هست و در هواهای معتدل یا استایل های روزانه من شخصا توصیه ش نمیکنم. روی پوست با روی ژاکت و پارچه رایحه متفاوت هست و تفاوت در لبه های پودری-چوبی-وانیلی هست که بین دو لبه ی زغالی-دوده ای و پودری-وانیلی ممکنه در نوسان باشه. ذائقه ی میانه رو هرگز نا امید نمیکنه.

■ Sunrise On The Red Sand Dunes Zara :
صد در صد بلایند بای. این کار شبیه زیباترین پارت از ایمچینیشن هست و کمتر از اون هم، تم کلاسیک داره. کسی که اون رو روی تنتون استشمام میکنه بیشتر لذت میبره اما. برای بهار فوق العاده ست. توقعتون از پخش و ماندگاری متعادل باشه . من هم ایمجینیشن رو دارم و هم این رو. مبلغی که برای این پرداختم تقریبا یک بیستم ایمچینیشن لویی ویتان بود و از نظر من حتما این در امر ارتباط با مخاطب ایرانی بهتر از اونه. هرچند خب باز هم میگم باید توقعتون رو مدیریت کنید و حتنا کیفیت نت ها مثل ایمچینیشن نیست که منطقیه. بلایند بای قطعیتون باشه. با هر سلیقه ای که دارید همچین کاری رو لازم دارید. یه اتمایزر بگیرید و در طول روز اسپری و تمدید کنید. جز هوای شرجی که رایحه به شدت جان میده ، در سایر هواها قابل استفاده ست. ایمجینیشن با این پوش آپ رویونویس ها، احتمالا بعد از بلوند امبر کلایو کریستین دومین عطر چند سال اخیر هست که بتونه بیش از یکسال با امتیاز ۹ از ۱۰ در جدول امتیازات باشه. این کار از نظر من با حفظ منطق ِ قیمت ، ارزنده تر از اونه.

■ Luna Rossa "Ocean" EAU DE PARFUM :
من لیتون رو برای همکارانم کادو میگیرم گاهی. میدونم ذایقه ی ایرانی اون رو دوست میداره و خودم مخاطبش نیستم هیچوقت. اون بخش از رایحه ی لیتون که fresh-woody-aromatic هست رو شاید برای مخاطب ایرانی بیشتر هم دوست داشتنی باشه. اون بخش بانضمام یک آکورد امبری-وانیلی-سیتروسی تقریبا چیزی هست که دو سه ساعت اول اینکار تمایل به ابرازش داره. توجه کنید که کپی یا شباهت بسیار نزدیکی به لیتون نداره و فقط اون جنبه ی خاص رو عرض کردم. عطر یک محوریت مردانه از جوان تا میانسال رو نشانه میگیره و الحق که کاملا موفقه. اگر عطرباز حرفه ای هستید و تنتون به تن نیش های ایتالیایی انگلیسی خورده وجهه های سنتتیک عطر شاید مانع خریدتون باشه. اما اگر یک عطر میخواید با قیمت مناسب که تقریبا چهار فصل باشه و جنس رایحه معتدل باشه ، حتما واجبه تست کردنش.
کسایی که myslf ایوسن لورن رو به تازگی تست کردن و سکته ی وسط کار باعث جدی نگرفتن اون کار شده بازم با این کار حس بهتری خواهند داشت.

■ WO/01 Somewoody Zara : در بین کارهایی که سعی کردن شبیه الکساندریا ۲ زرجف خروجی بگیرن نجیب ترین شون اینه. نجیب ترین از این جهت که دو آکوردی که علت فرار از الکساندریا ۲ توسط بعضی ها هست رو به طرز غیر قابل وصفی شاعرانه و ملودیک ایجاد کرده. اکسنت ایتالیایی زنانه ای که روی رایحه چوبی -سدری هست یک ملودی لوسیونی-خامه ای کنار کلیت کار ایجاد کرده و کسایی که به سبب اینکه بوی پتروکمیکالی که از الکساندریا میگرفتن ، طرش میکردن رو شیفته ی اینکار میکنه. بلایند بای قطعی میتونه باشه.

■ Valentino Uomo Born In Roma Intense :
نورومارکتینگ و روانشناسی مطلق عطری که ذائقه ی سیف مدرن رو بشناسه. رگه های زنانه ی شیرین پودری-وانیلی در یک تنه ی چوبی -فوژه-صابونی بهمراه یک اتمسفر وودی-اوکماسی که کل کار کمپلکس میشه به یک عطر که هم معتدله هم گرمه هم خوشاینده. تاکید مجدد میکنم اینها قرار هست ذائقه ی مخاطب میانه رو بشناسن . مخاطبی که اجرا و ملودی و پذیرش عطر رو جستجو میکنه نه تجربیات جدید و ساختار و معماری رو.


■ CARON - Pour Un Homme de Caron Le Soir: به بخش آخر اسم توجه کنید.
موقعیت اداری ، رسمی ، جنتلمن اصیل و درجه یک. اصلا شک نکنید در خریدش برای یک استایل کلاسیک رسمی مردانه . شیک . شیک ِ با هویت‌ و با کاراکتر‌ . خیلی آقا.


■ CH Pasión for Him :
آنتوان میزندی -آقای معلم - بعد از سه چهارسال با دو تا کار برگشت امسال : À Fleur de Pêche L'Artisan Parfumeur که فوق العاده خوش ساخت بود و چشمتون رو ببندید روی رای های فرگنتیکا چون مثل همیشه این برند قربانی ترول هاست. و دیگری همین کار. کار خوش ساختیه. یونیک نیست اما
بسیار دلبری میکنه. یه سری بهش بزنید. هرچند چیز زیادی هم از دست ندادید .

■ Hunter Killer از
Armaf :
یه تنباکوی شیرین و احتمالا شدیدا پر بازخورد بشه . کپی از روی دست امبر تاباک و رد توباکو مانسرا . بازم میگم : در حد قیمت ، توقع داشته باشید . با بیست دلار خیلی از عطارهایی که میشناسین میتونن بهتون یه نوشابه بدن فقط.

■ John Varvatos XX Artisan Teal :
اگه با زیر ۵۰ دلار گیرتون میاد شک نکنید و بلایند بای تهیه کنید برای بهار و تابستون و عید و هالیدی . خیلی قیمت کارهای این برند بین کشورای مختلف متفاوته. آکواتیک-مشکی-سیتروسی ، نیمه چوبی به شدت جذاب و خوش بازخورد. پخشش توی دو سه ساعت اول خیلی مناسب.

■ The One Luminous Night
Dolce & Gabbana
هیچ حرفی نیست . بلایند بای قطعی اگر و تنها اگر با عطر شیرین کنار میاید . به شدت فیکش هم زیاده در ضمن.
یه عطر که شیرینی کمی کنترل نشده ولی شهدابه ی صمغی-رزینی-بالزامیک عجیب غریب بازخورد گیری داره. هوای سرد لتزم داره. هرچند با سی درصد درصد هزینه ی بیشتر میتونید کارهای ۵۰ سی سی خوبی از زرجف هم بگیرید.

■ Un Paseo por Madrid - El cielo sobre la Plaza de Oriente از
Loewe:
این یکی از رازهای من بود در این چند سال برای لایر کردن. نه اینکه عطر مستقلی نباشه. اما یه اسپری از این روی عطرهای بوزی ، امبری ، چوبی میشه لایر کرد و ابعاد عطر رو عمق داد.
ولی خود کار یه فلورال-گورمند-امبری معتدل خیلی شیک و نیمه کلاسیک هست که یه اکسنت ِ وینتیج و جا افتاده هم داره. خیلی کار درخشانیه. در خصوص 7 cobalt از همین برند هنوز تصمیم نگرفتم ازش بدم میاد یا فقط خوشم نیاد. ولی یکی از غولهای بازخورد گرفتن هست که ناشناخته ست. در یک جمع غیر عطری میشد بلندتر راجع بهش حرف زد. من بهرحال روال ساختن عطر بی هویتی که شدیدن بازخوردگیر میگیره رو نمیپسندم.

■ Illusione Bois Nu Bottega Veneta :
مسئله اینجا، پرفورمنس هست و کمی فالش بودن اوپنینگ عطر . ولی در کل کاری هست که اگه بپسندینش اعتیادآوره .


■ ISSEY MIYAKE - Nuit d'Issey Bois Arctic
ایسی میاکه با روپیون یه فلنکر فرش-چوبی-فرویتی-سیتروسی با استایل ایر-فرش ساخته که امکان نداره خوشتون نیاد هرچند اصلا یونیک هم نیست ولی شدیدا پذیراست‌ . اگر خواستید بین کارهای ایسی میاکه یه کار کمی مدرن تر و همه پسند کژوال ، کژوال-آفیس ، کژوال - آکادمیک داشته باشید ، نا امیدتون نمیکنه.

اما از همین برند :
Nuit d'Issey Polaris Issey Miyake ، یه کار اپلیسی -وودی -دودی هست که یه بک گراند جوبی-فلورال به شکل یه هاله ی دنس اون پشت کار داره که اتمسفر تیز ِ پگاسوس رو بازی میکنه . ساختمان عطر از فصای وودی متراکم شده با روایح اسپایسی شیرین یه انتزاع ِ گنگی از اینترلود رو هم بازی میکنه و مثل اینترلود کمی هارش و سنگینه . از وسط این کار یه چرم داغ بم ِ نامعمول هم بیرون میاد که مردونه میکنه کانلا اینکار رو. عطر نقاط فالش زیاد داره ولی کماکان برای هوای سرد بیرون یه کار شبه نیش محسوب میشه. حتما تستش کنید .


■ JAGUAR - Jaguar For Men Oud
فقط برای اینکه از قلم نیفتاده باشه. حتما میشناسیدش .
خیلی عطرها رو میشد اینجور البته یادآوری کرد. از بنتلی فور من اینتنس تا ایوروشه کویغ وتیور. از شون فاکتور گرفتم تعمدن. اما کوئغ نویت ایوروشه رو هم بد نیست تست کنید.



تلاش کردم از برندهایی بگم که امید داشتم در ایران پیدا بشن برای تست. و الا برندهای بسیار خاص و قدرتمند و با قیمت اقتصادی خیلی زیادن که متاسفانه در ایران وجود ندارن.

ایشالا راضی باشید.
59 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Fatemeh Ahmadi
Yaringa
لینک به نظر 25 بهمن 1402 تشکر پاسخ به دانیال
سلام دانیال عزیز
امیدوارم در سلامت و صحت باشین.

دو مورد پیش میاد : یا در فصل مناسبش بو نکردید یا طبع تون این روایح رو نمیپسنده.
استشمام این عطر بعنوان مخاطبی که از کنار یک فردی که این رو استفاده کرده در یک ظهر ِ شرجی ِ تابستان ، مثل نوازش ، احساس خوشایند و دعوت به سایه و خنکی و کنج ِ آرام هست. مصرف حدودا ۲۵ سی سی در طول ِ تابستانی که گذشت ، از این کار با استایل رسمی ، بازخوردهای بسیار بسیار زیاد و مثبتی برای من داشت. همونطور که در متن عرض کردم ، عطر تحت تاثیر شیمی پوست و کمتر تحت تاثیر شیمی هواست. ما کمتر عطری داریم در هوای شرجی جان سالم به در ببره. خرداد امسال برای یک کنگره شرق آسیا بودم. دمای ۴۵ درجه با رطوبت ِ شبه بارانیش ، میتونه قاتل هر عطری باشه. اونجا کنتراست ِ خنک ، مولتی کالر بودن و اجرای درخشان و زنده رو یکجا داشت و بی لکنت اجرا میکرد.. دلیل ِ امتیاز ۷ هم همین اجرای ِ روان و بدون لکنت در اون هوا بود . و الا حتما این امتیاز رو نمیگرفت. موضوعی که یاد گرفتم و در تمام این سالها بخاطر اینکه گاهی فراموشش میکردم تنبیه میشدم ، موکول نکردن تست عطرها به فضا و مکان و موود و زمان ِ درست استفاده ازشون هست. من ، دو سال تمام از ایتالین سیپرس تام فورد امتناع میکردم برای اینکه در یک تابستان گرم در یک کشور خشک تستش کرده بودم. این که دو سال دیرتر ایتالین سیپرس و لذت ِ به تن داشتنش رو تجربه کرده بودم از خسارتهایی بود که به خودم زده بودم.

اما اگر طبعتون نیست پیشنهاد میکنم Pomelo Sorrento از gritti رو تست کنید. یا سیراکوزا از همین برند. نقطه ی مقابل آکواتیک نارگیلی -سالتی ، آکوتیک شیرین هست که در اولی بیداد میکنه . من اجرای Yaringa رو از سل مارین جیمز هیلی بهتر میدونم ، هم اجرا و هم رنگ ها و هم پرفورمنس .
بعنوان کسی که حداقل سه باتل سل مارین استفاده کرده . در یک هوای شرجی داغ ، این نارگیلِ برش زده شده ی تازه تبدیل به رنگ این عطر میشه و اون بستر سبز-چوبی از نمایش نیمه خزه ای -نیمه گیاهی خودش تبدیل به سایه ی تلخ-نمکی ِ موقر کار. یکبار دیگه همین رایحه رو در یک جکوزی یا حمام بخار گرفته ی گرم تصور کنید .

ممنونم که با من به اشتراک گذاشتین نظرتون رو. یاد میگیرم از نظرات شما و دیگر عزیزان. ارادتمند.
39 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
مرا بِبَر و مرا بِبُر ..
از ریشه مرا بِبُر ..
.
.
کلیت کار چیست :
گورمندِ بوزی-فرویتی-چوبی-وانیلیِ نا متراکم ..

■ رایحه چیست :
سطح اتانولیک معتدل ِ سیب در بستر خامه ایِ وانیل-کارامل که با ساختمان بوزیِ بالزامیک ِ گرم ِ معتدل ِ غلیظی گره خورده . چگالی شیرینی عطر از جنس بالزامیک-گورمتد-کنیاکی هست تاحدی به درستی هم خانواده ی انجلز شِر در نظر گرفته میشه. رئولوژی و رفتار عطر ِ سنگین و غلیظ نیست به طور کلی و یکجا نشین هم نیست ولی مثل سایر عطرهای بوزی-کتیاکی-بالزامیک ، کیپ کننده ، محاصره کننده نیست و حس ننیکنید اطرافتون تنگ ، خفه و فشرده ست. از انجلز شِر با کیفیت تره قدری ، اما فاقد حرارتِ چوبی-دارچینی-تنباکویی ِ انجلز شر هست . بر خلافِ انجلز شِر پس زمینه ی کار تاریک نیست ، و اینجا پس زمینه ی کار یک اعتدال ِ شدیدا لوکس ِ کلاس بالا داره که اون وجهه ی "بار نشین" و مست و تلو خور ِ انجلز شلر رو نداره اما برونگرا ار از اونه و شدیدا هوشیار ، متظاهر به وقار ه . کاراکتر عطر پرداخت و عمقش کمتر از انجلز شر هست. و شیرینی عطر از جنس براق ِ روشن ِ تمیزه .

■ اولین بار کجا تستش کردی :
بلایند بای سفارشش دادم بواسطه ی تجربه های خوب قبلی که از همین برند داشتم. بعد از ۴۵ روز رسید . و هوا گرم تر شده بود . تجربه عطربازی ۱۸ ساله ی من میگفت حتنا تستش نکن. وقتی صحبت از لوکیشن ِ تست عطر میشه موضوع فقط درجه ی هوا نیست. اینکه حتی بشینین داخل یخچال یا فریزر و استش کنیم هم بهیچ وجه شبیه سازی هوای زمستان نیست. عطر باید حتما و حتنا در هوای مناسب خودش تست بشه . بدون اینکه از پک خارجش کنم. نگهش داشتم و وقتی لز سردی مجدد هوا ناانید شدم در سفرم به گرجستان فروردین امسال بالاخره تستش کردم. ابتدا در یک اتاق در بسته چهار پاف زدم ، و بعد روی یک پالتو . بیرون رفتم و شب برگشتم و داخل اتاق رو هم بو کردم و بعد روی مچ دست . رایحه در هوای بسته ، متانسیل عصبی کردنتون رو داره . و در هوای سرد حین قدم زدن هوش از سر خودتون میبره و روی پوست هم زودتر از انجلز شر شامه رو اشباع میکنه ..

■ بازخوردها : نشنیدم . ولی اگر بپرسم همه میگن "خیلی خوبه" . جز "صحرا" . منشی من بود . روزی که با پیرسینگ و تتوی صورت وارد مطب شد ، عذرش رو به عنوان منشی خواستم و در عوض از استعداد و هوشش برای کار دیگه ای که مجازی بود استفاده کردم. درست روزی که این عطر رو شب قبلش زده بودم و حتی با دوش گرفتن هم اثرش رو استشمام میکردم.. بخاطر اینکه مراجعینم به زودی میرسیدن، خیلی وارد صحبت و تنش نشدم فقط گفتم که میتونه بره خونه تاشب صحبت کنیم. و توضیحی ندادم . آیا هر محیط قواعدی داره ؟ ما تعیین میکنیم اینهارو ؟ کدوم یکی از ما ؟ چون من پزشک و ندیر مطب خودم بودم ، آیا قواعدش به عهده ی منه ؟ چون من مول اونجا رو میدم ؟ یا چون وجهه ی من هم مورد قضاوت قرار میگیره ؟ اگر مراجعین من ، تتوی صورت او رو نعیار قضاوت او قرار ندن ، آیا من عذر او را میخواستم ؟ پس چون قضاوتِ مراجعینم برای من مهمه اینکارو کردم ؟ پس مراجعین ِ من در واقع تعیین کننده ی سیاست های شغلی من هستن ؟ یا دلیلش اینه که من با رفتارم اون تایپ از مراجعین رو سمت خودم کشیدم ؟ اون تایپ از رفتار من ناشی از مطلوب ِ من بوده ؟ یا حاصل ِ سیاست مارکتینگم؟ این سوالات و ده ها برابرش رو از خودم پرسیدم. انتخاب ها یا قضاوت ها یا اختیارات ؟ کدوم یکی چاقوی کالبد شکافی رفتار ما هستن ؟ من برای اینکه "صحرا" رو دوبلره وارد مطبم میکردم باید تغییدات زیادی ایجاد میکردم ؟ در خددم یا در مخاطبینم ؟ در نگرشم یا در فلسفه هام ؟ در مارکتینگم یا در ترجیحاتم ؟ در اگاهیم یا در اخلاقم؟ در منافعم یا در برندینگم ؟ به "صحرا" زنگ زدم و خواستم با تراپیستی که هفته ای یک ردز تلفنی باهاش صحبت میکنه تماس بگیره و ببینه آیا میشه سه نفری با هم صحبت کنیم. تراپیستش گفته بود نمیشه . با خودش صحبت کردم و گفتم سوالات ذهنی من اینهان . و از نظر تو قصه چیه ؟ من وارد کدوم یکی از این تله ها شدم ؟ صحرا گفت : " اولا ، مراجعین تون ، نگاه بالا به پایین دارن، عصا قورت داده ن و اکثرا قضاوتگرن . خودتون هم همینطورین ولی هیچ وقت بروز نمیدین" . من در حال ساختن ِ یک کلنی از آدم های شبیه به خودم هستم ؟ آیا ما داریم کلنی هایی تشکیل میدیم و از میانگین ِ اجتماع دور میشیم ؟ آیا من میتونستم "پاپ" گوش بدم ؟ یا سریال خانگی ببینم ؟ میتونستم تیشرت بپوشم و تتو بزنم ؟ اینهارو در ذهنم عبور میدادم که صحرا گفت :"دکار به خدا شما همه ش ۳۳ سالتونه ، چرا شبیه ۷۰ ساله ها رفتار میکنین آخه؟ " . من صحرا با رفتار خودم وادار کرده بودم که او نیز به زودی به این نتیجه برسد که کلنی خودش را بسازد ؟ آیا مت او را وادار کرده بودم قید ِ حقوقی که میدانستم به آن نیاز دلرد را بزند و اعتراض کتد ؟ آیا من او را وادار کرده بودم او نیز قضاوت کند و کسانی که مثل او فکر نمیکنند را از بالا نگاه کند ؟ من ، یک تسل بعد از خودم را وارث ِ "کلنی ساختن" ، "طرد کردن " ، "طرد شدن" و " شکاف ساختن " کرده بودم. در ذهنم تهران به هزاران شهرک تبدیل شد که با دروازه های بزرگی جدا شده بود و هر شهرک ساکنینی که داشت که به سمت دیوارهای هم آتش پرتاب میکردند . برای این معادلات ِ سر نخی پیدا نمیکردم تا حل شان کنم. "صحرا" هنوز داشت جملات اعتراضی میگفت. از کِی اینها را میخواسته بگوید ؟ آیا فکر میکند چون اخراج شده است باید اعتراض کند ؟ آیا همیشه اعتراض برای نقطه ی پایان است ؟ چون فکر میکند دیگر حقوقش با من نیست ، میتواند من را شماتت کند ؟ این جملات حاصل ِ اکنون نیست. این مجموعه صحبت ها حاصل ِ مدت زیادی بوده است. او مدت هاست که از کار پیش من رضایت نداشته است ؟ حرف که میزد جلوی قفسه ی عطرهایم بودم. "زایا" مثال نقضی بود برای بخشی از حرف های او . نمیشد من "زایا" را به خودم بزنم اما متحجری دو آتشه باشم. ولی فقط در عطر مصداق داشت. آرشیو صفحات موسیقی ، آرشیو فیلم ها ، حتی خودرویی که داشتم ، رنگ دیوارها ، استایل مبلها ، و همه چیز دقیقا با حرف های او مطابقت داشت. همه چیز از جنس ِ "ضد زرق و برق و ضد برونگرایی" بود . جز عطرها و قفسه لباس ها . من فقط بخاطر زایا یک double rider leather jacket گرفته بودم. با یک جین و بوت . عطرها ، گواهی ِ من برای متحجر یا متعصب یا دیکتاتور نبودنم بودند ؟ آیا این زنگ خطری بود که عطرها ذایقه ی من را به سمتی که نایل تیستم میبرند یا ذائقه ی من را به درستی عاری از دگماتیسم میکنند ؟ سوالات به قوت خودشان باقی ماندند . ترجیح دادم صبر کنم ، تجربه کنم و منتظر بمانم تا در خلال ِ زیستن برای آنها پاسخی بیابم. صحرا را به مطب بر نگرداندم. نمیتوان یک شبه پا روی چیزی که فکر میکنی اصول توست بگذاری ؟ این تغییر حتی اگر درست بود ، نمیتوان ناگهان چرخید . خاصه که حاصل مسیر زتدکی من تا به آن روز بوده است. حتنا از فیلترهایی گذشته بوده و حتنا پشتش خطا و آزمون هایی بوده است. اما حتما نیاز به تحلیل دارد . اما حتما نیاز به کنکاش دارد . "زایا" را گهگاه میزنم . در جمع هایی که مرا بیشتر میبینند و در ارتبلط هستند. با پوششی که مطابق آن است. فیدبک ها "کلی گویی" ست اما جنس فیدبک ها از من فاصله دارد . در انجلز شِر ، آن پرده ی کدرِ چوبی ِ تاریک عطر را از pure se*y نجات میدهد . و اینجا چیزی برای اینکه با یک عطر تماما اغواگر مواجه نشوید وجود ندارد.

■ امتیاز به کلیت کار : ۷.۵ از ۱۰
ماندگاری : ۹ از ۱۰.
پخش بو : ۸ .۵ از ۱۰ در چند ساعت ابتدایی
بازخورد : ۹ از ۱۰
49 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور امیر یوسفی

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan