نظرات | ایکاروس
ترتیب نمایش
مرا در صبح ببر ..

.
.
■ کلیت رایحه :
فرویتی-آکواتیک-مشکی با اتمسفرِ نیمه سبز-نیمه دریایی، اما غیر جلبکی از نوع نمکی-روشن-تروپیکال


■ روایح را توصیح بده :
سطح ِ غیر گورمند و غیر میلکی ِ نارگیل که شیرین ، اوزونی و بسیار نرم و بدون چالش است در کنلر بستر مشکیِ نیمه لوسیونی ِ شفاف و بسیار شیشه ای یک آکورد Fresh Aquatic ساخته اند . اتمسفر وزنده ، معتدل ، استوایی ، نیمه دریایی ست. هوشمندی ِ معنار عطر فاصله کرفتن از لبه ی جلبکی روایح سبز است و دررعین حال جز تاچ ِ روایح نعنایی ، سبزی عطر را فاش نکرده است .

■ چه کسی آن را خواهد پوشید :
ساکنین هواهای شرجی بالاخره یک سوپر عطر دارند که در هوای شرجی مطلقا جان نمیدهد . آنها که با جمله ی :"نمیخواهم بوی پرتقال و نارنگی بدهم" ، تعریف عطر "هالیدی" را نادیده میگیرند ممکن است یا بشود با اکوردهای فرویتی-خانه ای-سیتروسی گول شان زد (توریتو ۲۱ زرجف ) یا با کارهای دریایی . در بین کارهای دریایی من با Black Sea از Lorenzo Pazzaglia میتوانم در یکی از دیدبان های اقیانوس اطلس تا آخر جهان به تنهایی زندگی کنم ، اما اگر قرار بر زیستن در میانه اجتناع باشد انتخابی جز این کار ندادم.

■ اولین بار کجا تهیه اش کردی :
اسمش "میم" بود . دختر حدودا ۳۰ ساله که بعد از پزشکی عمومی ، میگفت طب سوزنی خوانده است در چین. در یک کنگره پزشکی آمد جلو و دست داد و گفت "منم ایرانی هستم آقای دکتر ". کنگره در کلمبیا بود . چرا باید از ایران برای کنگره ای که مرتبط با کارش نیست بیلید این ور دنیا . دستم را به سمت عینکم بردم و بوی عطر توی صورتم چرخید. گفت : "نیم ساعت دیگه شروع میشه گالا دینر . بشینیم اینجا ؟". نمیخواستم در گالا دیتر شرکت کنم . به ندرت شده است در جلد غیر از ایکاروس ، با دیگران راجع به عطرشان صحبت کنم. گفتم عطرتان خوشبوست . و سریع دست برد داخل کیفش و این عطر بیرون آمد . میشناختمش . اما در شیمی پوست او رایحه بسیار نمکین تر شده بود. خانم "میم" ، روی صندلی نشست ، دست راستش را روی مچ چپش گذاشت و با یک لبخند که هیجان در آن است نگاه کرد و در نورد کنگره حرفهای روتین و متدوالی زد. زیر گردنش ، یک رد اسکار ظریف داشت که با کرم پودر کاور شده بود . رد جراحی تیروئید است . کنسر تیروئید در این سن ناشایع تیست. احتمالا ۴ تا ۶سال از آن میگذرد . ابتدا علائمی نا واضح و نبهم. بعد انجام آزماییشات . بعد شک به چند بیماری . بعد آز مایشات بیشتر. بعد سونوگرافی تیروئید . بعد بیوپسی ؟ جراحی ؟ جلسات ید رادیو اکتیو ؟ اکنون در حال انتظار کشیدن برای عود کردن سرطان است ؟ کنار ِ انتظار کشیدن برای تاکسی ، مترو ، دلیور شدن غذا ، پاسخ پیامک و هر انتظار دیگر آیا او نوحودیست که در انتظار عود ِ کنسرش نیز است ؟ در مورد عود کنسر خیلی جستجو کرده لست ؟ از خودش پرسیده است تیروییدم را که برداشته ام پس جرا باید عود کند ؟ آن ساعت ها ، آن جستجوهای متعدد در گوگل چه سالی بوده است ؟ کِی این عطر را خریده است ؟ وقتی بوییده است باز هم منتظر عود ِ کنسر بوده است ؟ گفت : " شما کدوم صندلی میشینین برای گالا ؟" . من جاهای شلوغ نمیروم. رقص بلد نیستم. لااقل در حضور کسی جز خودم و دیگران رقص بلد نیستم. هر کدام را میگفتم ، ممکن بود نشان دهد من قصد دارم خود را فرهیخته جلوه بدهم ؟ یا امل به نطر برسم ؟ گفتم : " من توی هتل یه سری کار شخصی دارم که باید برسم انجام شون بدم و فردا صبح هم پرواز برگشت دارم" . جملات خداحافطی را گفتم در حالیکه سعی میکردم نگاهم را متنرکز نگه دارم روی گوشواره یا موهایش به حای رد جراحی روی گردنش . درست ۳۵ روز بعد دختر در یک حادثه رانندگی در مسیر اصفهان فوت شده بود . رد ِ آدمها مثل زخم روی پیکره ی آدم میماند . این عطر به دستم رسید و رایحه ی نمکین کف دستش برایم جلوه اش بیشتر بود . چگونه میتوانستم آن رایحه را از ذهنم بیرون کنم و حقیقت ِ این رایحه را ببینم ؟ آیا برای دیدن حقیقت یک چیز بلید خودت را نادیده بگیری ؟ رایحه ی دست خانم "میم " را خواستم بِکَنم که دیدم چون چسبی که از کاغذ کنده باشند بخشی از چسب روی کاغد و بخشی از کاغذ روی چسب ماند .. رد ِ زخم ، اینگونه ایجاد میشود . در تلاش برای فراموش کردن، جدا کردن و دیدن حقیقت..


■ امتیازت به کار :
۷ از ۱۰
ماندگاری : ۷.۵ لز ۱۰
پخش بو : ۷.۵ از ۱۰
بازخورد : ۹ از ۱۰

42 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
مرا ببر ..

.
.
■ کلیت چیست :
خامه ای-گورمند-رزینی-فلورال

■ توصیح بده :
معمتری عطر رزین را بدون اصطکاک با قالب ِ نرم و شیرین ما بین دو طیف فلورال مدرن و چوبی-شیرین قرار میدهد و سر ها را به سمت خودش می چرخاند .

■ هایپ میشود ؟
اگر در دسترس باشد ، حتما .

■ کیفیت اجزا :
روایح چوبی ، وانیل و تونکا و یاسمین سنتتیک ِ با کیفیت و روایح دیگر از جمله مرکباتی سنتتیک ِ متوسط به بالا. کیفیت درخشان است.

■ چه کسی آن را میپوشد :
اصلا کژوال نیست . دلیل تایپ این کامنت نیز همین است. گورمندد-رزینی-فلورال که رسمی باشد کم داریم و از قضا همگی موفق میشوند . بلوند امبر مثال درخشانی از این سبک است . اگر قدری پر زرق و برق ار لز بلوند امبر میخواستید سراغ اینکار بیایید و اگر استایل و اصالت را نشانه گرفته بودید سراغ بلوند امبر .

■ اولین نسخه ای که خریدی ! کجا و چرا ؟
از کسی گرفته بود و استفاده نمی کرد گرفتمش . گفت : "خانمم را حساس کرده است " . پسر ۱۸۸ سانتی متری که جراح قلب بود ، نصف ماه در کنگره های پزشکی بود و صدای شیوایی داشت . چه سناریویی . چه کارگردانی تمیزی . شخصیت داستان از دقیقه اول فیام تا دقیقه ۵۶ زیر سریالی از این بدبیاری ها ، خم به ابرو نیاورد و در دقیقه ۵۷ داخل وان حمام گریست. این گریستن در دقیقه ی اول در داستان کاشته میشود و در دقیقه ۵۷ کارگردان ، میوه اش را می چیند . خواستم بگویم شکاف ِ این حساسیت قبلا کاشته شده است . در کودکی خانمت ؟ در نوجوانی اش؟ در ارتباطش با داشته هایش؟ در اینکه بواسطه ی سرزنش والدینش مراقبت از داشته هایش را جدی تر گرفته است ؟ جدی تر از "نرمال" . غلط تر از "مرسوم" . یا در اینکه نتوانسته ای به او بفهمانی : "هستی" . یا در اینکه به درستی به او فهناتده ای :"به هر قیمت نیستی" . ظاهرا :"به هر قیمتی هستی" . به آقای "ف" نگاه کردم و گفتم عصر بعد از مطب بیا خانه ی من. سراغ اتاق آخر بردمش و یکی از کمدها را برلیش باز کردم. گفتم از بین انها انتخاب کن و به جای عطرت ببر . درب عطرها را باز کرد . از شکاف گیجگاهش خانم "ن" ، همسرش پا بیرون گذاشت و تمام مدت دیدم که او نیز داشت عطرها را بو میکرد . هیچکدام ... ؟؟ گفت :"فکر کنم بهتره عطر نزنم ". از انتهای قفسه برایش beach hut را دراوردم و گفتم همین را بزن. چند روز بعد گفت :"خانمم بو کرده و خوشش آمده " . به ساعت روی دیوار نگاه کردم :"جهان تندتر میچرخد . تندتر از فهم ما . آنچه که نادیده گرفته میشود ، پرسیدن این سوال از جانب زمان از انسان است که آیا این را میدانی که من نسبت به تو بی تفاوتم ؟ " .

■ امتیازت به عطر :
۷ از ۱۰
ماندگاری : ۸ از ۱۰
پخش بو : ۸.۵ از ۱۰ در چند ساعت اول
بازخورد : ۹.۵ از ۱۰

43 تشکر شده توسط : حسن کبیری غلامرضا نیک پور
اپوس ۱۱۴۴

۸ سال گذشت . اولین یادداشتی که در باکسش گذاشتم مربوط به ۸ سال قبل درست در این روز است. حدود ۷ سال پیش در صفحه. LAVS در مورد او نوشتم.
سورسینلی همین چند وقت قبل گفت: " فلان عطر ، اصلا وجود خارجی برای تست ندارد ولی چهار رویوی منفی در مورد آن نوشته اند ". وقتی ۱۱۴۴ وارد مارکت شد امتیازش در فرگرنتیکا ۲ بود . با حدود ۳۰ رای. این کمترین امتیازی بود که در فرگرنتیکا دیده بودم. این دشمنی از قبل بود و همچنان با قوت ادامه دارد.

یک عصرگاهی که تازه به ایران برگشته بودم[هشت سال قبل] با حمیدرضا رفتیم وزرا که من اپیک را بگیرم که چشمم بین آنهمه کار خورد به اپوس ۱۱۴۴. به فروشنده گفتم چطور ممکن است شما این کار را داشته باشید تازه چند ماه است لانچ شده است. فروشنده گفت :"میشناسی اش ؟ یکی در فرانسه دو تا باتل به ما داده است که نظرمان را بگوییم" . گفتم در همین مدت کم با آن زندگی کرده ام. قرار بود برویم اژدها وارد میشود مانی حقیقی را ببینیم. حمیدرضا گفت :"یک عطر نواغ و تاریک بگیریم با فیلم همخوانی دارد". گفتم حمیدرضا برنامه عوض شده. قرار است از وزرا تا چارسو فقط بخندیم. و تا ۵ صبح در خیابان های تهران قدم زدیم و از اپوس ۱۱۴۴ در هوا اسپری کردیم و خندیدیم. یکی میپرسد :"خندیدید؟" . با ۱۱۴۴ ؟ بله. این پرواز معلق و صعود عجیبی که در ۱۱۴۴ ست ، این حس شوکت و رهایی و وسعت ، شادمانی دارد. ندارد؟
حمیدرضا گفت: "جان خودت جایی اسمی ازش نبری". قسم میخورم یادم رفت به تو بدهمش . گرفته بودم برای خودت. و ندیدمت دیگر.
۱ سال بعد Lavs به آرشیو عطرافشان اضافه شد ولی این کار نه. در صفحه ی LAVS ده بار آمدم از سورسینلی بنویسم ولی نتوانستم. چگونه میتوانستم دست سورسینلی را بگیرم بیاورم داخل کامنت های یک عطر و بگویم با یک دیوانه ی رند نابغه مواجهید. با شاعر عطر. اپوس ۱۱۴۴ را با قیمت ۴۵۰ هزارتومان خریدیم‌. اپیک ۴۸۰ تومن بود‌. جووی ۵۰۰ تومن بود. ۸ تا عطر خریدم از وزرا از ولنای تا ال ام پارفوم و جووی و امواج و رانسه و غیره و مجموعا شد ۴۲۰۰. انگار صدهزار سال قبل را روایت میکنم. با قیمتی که امروز اپوس ۱۱۴۴ دارد میشد ۳۰ عدد اپوس۱۱۴۴ گرفت. همین ۷ سال قبل. نه هفت هزار سال قبل.
امروز ۱۱۴۴ زدم. نخندیدم. خیلی وقت است نخندیده ام. از گرانی عطر ؟ حتنا ناراحت کننده است اما برای یک عاشق عطر بعید میدانم این مسئله به تنهایی کافی باشد. من از نوری که به دور میله ی بند حلقه شد ، روزی نیست که اشک نریزم‌ . قسم میخورم روزی نیست که اشک نریخته باشم. از ۱۱۴۴ نه پرواز کردم نه احساس شوکت . نه هیجان زده ام نه امیدوار.
خواب دیدم در زندانی بودم تا جنوب فرانسه . شاه پرسید : "چگونه میتوان این زندانی را آزرد ای مشاور؟" . مشاور گفت: "پنجره ای بر دیوار زندانش بگذاریم قربان." .
شاه گفت:" چرا مشاور؟" . مشاور گفت:" امید قربان. امید عبث او را از پای در خواهد آورد."

مرا سم ِ امیدواری از پای انداخت. مرا درد ِ "امید عبث" از کار انداخته است. از اپوس۱۱۴۴ لذت نبرم؟ من؟ مگر میشود؟ شده است.
سورسینلی از ۲۰۲۲ به جنون مطلق دست زده است. همانگونه که یک روز در صفحه ی Lavs , ۱۱۴۴ را پیشنهاد دادم، بعد از یکسال جنون مطلق و مصرف بیش از ۲۰۰ سی سی و تکرر گریستن ، امروز نوبت معرفی مجدد یک مرگ ِ مسلم است :
Lascia Ch'io Pianga
در دلتنگی ببویدیش. در شب. در پستو. در حزن. و ذوب شوید . ذوب و ناپدید. و ناپدید و ناپدید .

ترجمه ی این اسم را در گوگل ببینید : Lascia Ch'io Pianga

من تا پیش از بوییدن عطر ، ترجمه ی اسم عطر را جستجو نکرده بودم. در دلتنگی و شب و پستو ببوییدش. در هوای خنک. با موسیقی ای از Eleni Karaindrou ..

شادمانی ، سهم تان.
امیدی که کلید به دست داشته باشد نصیب تان.
69 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور نیک یوسفی
۸ سال گذشت . اولین یادداشتی که در باکسش گذاشتم مربوط به ۸ سال قبل درست در این روز است. حدود ۷ سال پیش در صفحه. LAVS در مورد او نوشتم.
سورسینلی همین چند وقت قبل گفت: " فلان عطر ، اصلا وجود خارجی برای تست ندارد ولی چهار رویوی منفی در مورد آن نوشته اند ". وقتی ۱۱۴۴ وارد مارکت شد امتیازش در فرگرنتیکا ۲ بود . با حدود ۳۰ رای. این کمترین امتیازی بود که در فرگرنتیکا دیده بودم. این دشمنی از قبل بود و همچنان با قوت ادامه دارد.

یک عصرگاهی که تازه به ایران برگشته بودم[هشت سال قبل] با حمیدرضا رفتیم وزرا که من اپیک را بگیرم که چشمم بین آنهمه کار خورد به اپوس ۱۱۴۴. به فروشنده گفتم چطور ممکن است شما این کار را داشته باشید تازه چند ماه است لانچ شده است. فروشنده گفت :"میشناسی اش ؟ یکی در فرانسه دو تا باتل به ما داده است که نظرمان را بگوییم" . گفتم در همین مدت کم با آن زندگی کرده ام. قرار بود برویم اژدها وارد میشود مانی حقیقی را ببینیم. حمیدرضا گفت :"یک عطر نواغ و تاریک بگیریم با فیلم همخوانی دارد". گفتم حمیدرضا برنامه عوض شده. قرار است از وزرا تا چارسو فقط بخندیم. و تا ۵ صبح در خیابان های تهران قدم زدیم و از اپوس ۱۱۴۴ در هوا اسپری کردیم و خندیدیم. یکی میپرسد :"خندیدید؟" . با ۱۱۴۴ ؟ بله. این پرواز معلق و صعود عجیبی که در ۱۱۴۴ ست ، این حس شوکت و رهایی و وسعت ، شادمانی دارد. ندارد؟
حمیدرضا گفت: "جان خودت جایی اسمی ازش نبری". قسم میخورم یادم رفت به تو بدهمش . گرفته بودم برای خودت. و ندیدمت دیگر.
۱ سال بعد Lavs به آرشیو عطرافشان اضافه شد ولی این کار نه. در صفحه ی LAVS ده بار آمدم از سورسینلی بنویسم ولی نتوانستم. چگونه میتوانستم دست سورسینلی را بگیرم بیاورم داخل کامنت های یک عطر و بگویم با یک دیوانه ی رند نابغه مواجهید. با شاعر عطر. اپوس ۱۱۴۴ را با قیمت ۴۵۰ هزارتومان خریدیم‌. اپیک ۴۸۰ تومن بود‌. جووی ۵۰۰ تومن بود. ۸ تا عطر خریدم از وزرا از ولنای تا ال ام پارفوم و جووی و امواج و رانسه و غیره و مجموعا شد ۴۲۰۰. انگار صدهزار سال قبل را روایت میکنم. با قیمتی که امروز اپوس ۱۱۴۴ دارد میشد ۳۰ عدد اپوس۱۱۴۴ گرفت. همین ۷ سال قبل. نه هفت هزار سال قبل.
امروز ۱۱۴۴ زدم. نخندیدم. خیلی وقت است نخندیده ام. از گرانی عطر ؟ حتنا ناراحت کننده است اما برای یک عاشق عطر بعید میدانم این مسئله به تنهایی کافی باشد. من از نوری که به دور میله ی بند حلقه شد ، روزی نیست که اشک نریزم‌ . قسم میخورم روزی نیست که اشک نریخته باشم. از ۱۱۴۴ نه پرواز کردم نه احساس شوکت . نه هیجان زده ام نه امیدوار.
خواب دیدم در زندانی بودم تا جنوب فرانسه . شاه پرسید : "چگونه میتوان این زندانی را آزرد ای مشاور؟" . مشاور گفت: "پنجره ای بر دیوار زندانش بگذاریم قربان." .
شاه گفت:" چرا مشاور؟" . مشاور گفت:" امید قربان. امید عبث او را از پای در خواهد آورد."

مرا سم ِ امیدواری از پای انداخت. مرا درد ِ "امید عبث" از کار انداخته است. از اپوس۱۱۴۴ لذت نبرم؟ من؟ مگر میشود؟ شده است.
سورسینلی از ۲۰۲۲ به جنون مطلق دست زده است. همانگونه که یک روز در صفحه ی Lavs , ۱۱۴۴ را پیشنهاد دادم، بعد از ۹ ماه جنون مطلق و مصرف بیش از ۲۰۰ سی سی و تکرر گریستن ، امروز نوبت معرفی یک مرگ ِ مسلم است :
Lascia Ch'io Pianga
در دلتنگی ببویدیش. در شب. در پستو. در حزن. و ذوب شوید . ذوب و ناپدید. و ناپدید و ناپدید .

ترجمه ی این اسم را در گوگل ببینید : Lascia Ch'io Pianga

من تا پیش از بوییدن عطر ، ترجمه ی اسم عطر را جستجو نکرده بودم. در دلتنگی و شب و پستو ببوییدش. در هوای خنک. با موسیقی ای از Eleni Karaindrou ..

شادمانی ، سهم تان.
امیدی که کلید به دست داشته باشد نصیب تان.
50 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور مهدی فتوحی
ایزولا بلو - روتمایی از DNA جدید روژا داو

■ سمانه پیامک فرستاده بود که برای رامین همسرش چه عطری بگیرد ؟ رامین چهار ماه قبل حین فرار از دست دو کامیونی که او را ۵ صبح در جاده خفت کرده بودند ، میپرد داخل جاده و راننده ی زانتیایی او را زیر میگیرد. از محل ضربه تا محلی که تکنسین امبولانس او را سوار برانکارد میکند فاصله آنقدر بوده که ، آرین برادر رامین وقتی روز بعد برای پیدا کردن گوشی و متعلقاتی که احتمالا حین ضربه از دست یا جیب رامین افتاده باشد، مجبور میشود یک مسافت حدودا ۳۰ متری را طی کند تا کیف پول رامین را کنار گارد ریل پیدا کند. شدت ضربه ی زانتیایی که به او میخورد باعث میشود او ابتدا از زمین به بالا پرت شود و بعد سقف زانتیا دوباره او را پرت کند. آرین میگفت : "مثل شوت کردن توپ توسط راکت تنیس که توپ را میفرستی هوا بعد ضربه میزنی ". رامین به گفته ی سمانه ۸۴ روز در کما بوده ، دو نوبت عمل شده و بعد در نا امیدی از کما بیرون می آید. ابتدا خواست بگوید :"در کمال ناباوری زنده مانده است". یا بخاطر مکثی که کرد تا بر باورش ادیتی داشته باشد، من اینطور برداشت کردم. قرار بود ۱۵ روز بعد که تولدش بود برای اولین بار او را با ویلچری که موقتا میبایست با آن جابجا شود ، بیرون ببرند. ۱۵ روز بعد مصادف میشد با ۱۸ ام فروردین.

■ سمانه بی اطلاع از کلمه ی "۱۸ فروردین " به حرفهایش ادامه داد. من اما از شنیدن متوقف شدم.. رو به رویم دیوار اتاقم بود. از دیوار اتاق ، حفره ای رویید و از حفره ای که ایجاد شد ، خانم "میم" بیرون آمد. احتمالا با دامن بلند و موهایی که از آن هنوز آب میچکیده ، کنار برادرم که خم شده است تا با دستمال، دور تا دور کفشش را تمیز کند، ایستاده است و گفته است واسه شام زود میای ؟ امشب تولدته جان من . دستمال در دست برادرم بوده و هنوز کفشش را برق می انداخته و حتنا گفته :"آره عزیزم" و خانم میم خم شده تا فرق سر برادرم را ببوسد. خانم میم ، جرعه ی بعدی قهوه را که نوشید دید که ۱۱ سال است که منتظر است برادرم بازگردد. حفره دیوار ، بسته شد و دیدم سمانه دارد از پشت گوشی صدایم میزند. گفت :"صدام رو داری؟ میدونی که رامین عاشق عطره .. داداشم انگلیسه و داره هفته بعد میاد . بگم چی براش بیاره ؟ " .

هیچ نشانه ای از توان تفکر نداشتم. گفتم: " oligarch. از روژا داو. برات پیامک میکنم اسمش رو ". و خداحافظی کردیم.

■ ایزولا بلو همان آلیگارک [اولیگارش ، اولیگارگ، یا هر اسم دیگری که تلفظش مرسوم است]، است ؟
بله. روژا داو در حال یک ری-بیلد آپ از کارهای کمتر دیده ی خودش است. با DNA جدید که حاصل تغییر ذائقه خودش یا تحلیل مارکت یا شناخت متقابل مخاطب است. اتفاقی که به نظرم هرچند سال یکبار یا حداقل هر ده سال یکبار برای هر تولید کننده ی "ماده ی مصرفی" بیفتد. باید باور کنیم ما شاهد یک تغییر ذائقه ی جدی در تمام ابعاد انسان در این دو دهه ی قبلی هستیم. و کسی که اجناس مصرف شونده میفروشد این را برای زیستن و بقای مارکتش در نظر میگیرد. من نظرم چیست ؟ من مصرفم کم شد. در یک دوره ای نه فیلم مصرف کردم دیگر و نه موسیقی‌ . اما بعد دیدم در حال مصرفم. پرسیدم: آیا ذائقه ت تغییر پیدا کرده است ؟ آیا ذائقه ت را توانسته اند تغییر بدهند ؟ و جواب هر چه بود دیدم که مقاومت در برابر تغییر ذائقه آیا مصادف با دیکتاتوری و حتی نارسیسیم نیست ؟ در بیلد آپ و از نو ساختن DNA روژا ، اجرای وینتیج کمرنگ تر شده است. اتفاقی که دقیقا برای زرجف پیش آمده است. لانچ تورینو نشان‌ داد زرجف نیز عمیقا در حال تغییر است.

■ این DNA جدید چیست ؟
برای روزا داو ، یک کلید واژه ی جدید را به اکثر کارهای جدیدش pin کنید: سیمپاتیک . روژا داو یک جریان لذتگرای سنسوال ِ متعهد به وینتیج در کارهایش داشت که اکنون به آن میتوانید سیمپاتی و همگرایی را نیز اضافه کرد. سیمپاتی ، ویژگی ست که بر خلاف کارهای قبلی داو بر یونیک بودن و متفاوت به نظر آمدن خط قرمز میکشد و از آن دور میشود. شما کدام کار روژا تا قبل از ۲۰۱۵ را در ذهن دارید که نخواهد فریاد بزند من متفاوت هستم. طور دیگر سوالم را بپرسم : کدام یک از کارهای داو هدف ِ کپی سازان یا فیک کارها بوده است ؟ ولی در این سالها میبینید تعدادشان بیشتر شده.

■ ایزولا بلو را بار اول تست کردی یا سمپل گرفتی یا خریدی ؟
هنان چند سال قبل و همین چند ماه قبل در مورد کارهای روژا نوشتم oligarch دیده نشده است. لااقل بین ایرانیها. انیگما و دیاگیلو دیده شدند و تا حدی فتیش و دنجر . دیاگیلو اثر هنری بود و فتیش سخت پوش بود و معمولا تا خریده میشد بعد از چند تلاش برای پوشیده شدن به فروش میرسید و انیگما تا پایان استفاده میشد ولی معمولا تمدید نمیشد چون هرچند بازخورد داشت اما انتطار بازخورد را برای مخاطبی که صرفا برای بازخورد انیگما را گرفته بود چندان تامین نمیکرد یا با آن مبالغ رقبای سرسختی در بازخورد گرفتن داشت. آلیگارک دیسکنتینیو شد . آلیگارک ، بین بچه های عطرباز یک Hate مجدد برای داو بود تا کپی کار بودن او را دوباره فریاد بزنند. کپی چه کاری بود؟ من میگفتم کپی نیست اما تحریف ِ تغ هرمس است و خیلیها میگفتند سرقت ادبی از وتیور گرانیوم کرید و خیلی ها میگفتند نه کپی ست نه تحریف بلکه تاثیرات مارکتینگ ِ ایتالیایی ها و فرانسوی ها بر روژا داو است. بهرحال هر چه که بود ، بسیار کار قدرتمندی بود. تم سیتروسی-چوبی-آروماتیک-آکواتیک با یک هایبرید شیپغ-فوژه که کیفیت متریال در آن خوب بود ولی در اندازه ی کارهای روژا داو نبود. ایزولا بلو ، ری-بیلد آپ ِ آلیگارک است . اما : امبرگریس ِ نمکین-دریایی در کنار اوکماس ِچوبی-اوزونیک-آروماتیک و سایه ای از وایت فلورال آن لحن ِ وتیوری-خزه ای کار را پوشانده است ، کار را یونیس*.س کرده است . ایزولا بلو را بار اول با سمپل تست کردم. و همان روز هم گرفتم‌ . یا بازخورد "خیلی خوب است" شنیدم یا وقتی خودم از آنها که با ایشان راحت بودم و ایشان نیز با من صادق بودند پرسیدم این رایحه چگونه بود ، دو پاسخ شنیدم: متوجهش نشدم و بعد که نزدیک میشدند با کمی تامل میگفتند بسیار خوب است. یا متوجه رایجه شده بودند و میگفتند: بسیار خوب است.

■ ایزولا بلو ، مدیسون ، مید دریم سامر ؟
ایزولا بلو ، لطافت زنانه ی به شدت سیمپاتیک و جامعه گرایی در کنار ساختمان مردانه ی نافذی دارد که هوش از سر عابرانی که قرار است مخاطب عطر شما باشند مببرد. مدیسون ، نیمه ی مردانه ی چوبی-اوکماسی-خزه ای بیشتری دارد و برای کسانی که در ایستگاه "زنانه-مردانه" منتظر نمیمانند و برچسب "زنانه" آنها را دچار ترس میکند مناسبتر است‌ . و مید سامر ، فالش نوازی دارد. اکورد پر لکنت ِ ناموزونی از چوبی-خزه ای-صابونی دارد که عقیم و بی کاربرد است و من پیشنهادش نمیکنم. هرچند کلیت رایحه جذاب است.

■ تفاوت الیگارک و ایزولا بلو بجز آنچه گفتی :
روژا داو در یک سناریوی مارکتینگ منطقی میتوانست آلیگارکی که دیسکنتینیو شده است و بسیار خوش نام است با برچسب پارفوم (به جای ادوپرفوم) روانه ی مارکت کند و از بک گراند مثبت ذهنی مخاطبان به نفع فروش رویایی سود ببرد. دکتر "سین" خدای فیلد پزشکی خودش بود . یک روز تمام نشانه ی های یافتنش را از صفحات مجازی پاک کرد. در یک سفر دیدمش. گفتم :"چرا؟". گفت : " وقتی دوری ، اسطوره ای اما وقتی نیستی بت میشوی ". کار ندارم به اخلاقمند بودن این گزاره که چرا کسی که تاپ ِ رشته ی خودش در دنیاست بخواهد جایگاه اجتماعی پر نفوذتری ایجاد کند و از قضا این نفوذ اجتماعی را با غیبت از همان اجتماع بدست بیاورد ، اپا باید بگویم که گاهی این شگرد کار میکند. آلیگارک میتوانست از این طریق که مدتها نبوده است ، و چون نبوده است ، تعاریف دیگران شعله ور شده و هیجان و افسوس برای از دست دادنش گرم است ، دوباره خود را سر زبان بیندازد. اما هدف روژا داو احتمالا ری-برندینگ است. هرچند در این سناریو ساختن نسخه ی اینتنس الیزیوم یک گاف بزرگ و اساسی ست. شدیدا بزرگ و ایده ای که فاقد ِ تبختر و المان های روژا داوی است. تفاوت این دو یعنی آلیگارک و ایزولا بلو یکی در المانهای پرفورمنس است : پرفورمنس یکی در اجرای ایده تفسیر میشود (همخوانی رایحه ، ایده ، هدف و انتخاب مارکت و هزینه" . یکی در اجرای فانکشنال است که شامل گسترش ، انتشار و ماندگاری بر پوست، اجسام، و هوا ست. و مهمتر از همه از نظر من در اینترکشن و بازی و فعل و انفعالش با محیط ، شامه و اتمسفر است. آلیگارگ انتشار قدرتمندتری داشت اما شدیدا متاثر از محیط بود. در یک هوای شرجی به سرعت جان میداد و در یک هوای بسیار خشک فلج میشدو در قدرت تغییر آکورد ضعف داشت . ایزولا بلو انتشار متوسطی دارد ، ماندگاری قابل قبولتری دارد ، در اجرای تمامی اجزایش بسیار قدرتمند است و از پس هر هوایی برای اجرای خودش بر می آید . اگر صرف اینکه "برندهای گران را بزن تا خاص به نظر برسی " یا "خودت را به نسخ وینتیج متعهد بدان تا کارکشته به نظر بیایی " ، یا "با هر تغییر جدید و الگوی اجرای ساده که در ذائقه ی عموم مورد پسند باشد ، مخالفت کن تا متفاوت باشی " ، نخواهیم قضاوتش کنیم باید بگویم ایزولا بلو کار بسیار قابل قبولیست مگر شما به درستی (از نظر من) انتظار داشته باشید با پرداخت رقم ۴۰۰ تا ۵۰۰ دلار شاهد نشر بوی بسیار ایده آلی باشید. نشر و پراکنش بو در ایزولا بلو مطابق با آن انتظار نیست اما کماکان از یک "حداقل لازم برای توجیه خرید" بر می آید . بر خلاف ِ د لانویت ۳ که برای ۱۲۰۰ دلار فاجعه بود ‌.

■ امتیازت به ایزولا بلو : ۶ از ۱۰. به آلیگارک : ۶.۵ از ۱۰.به مدیسون ۶.۵ از ۱۰. به میدسامر دریم: ۵.۵ .

■ رایحه ی ایزولا بلو را کوتاه شرح بده: تجمع سیتروسی مرکبات و زنده و سنتتیک از نوع خوب در کنار اتمسفر خزه ای-دریایی-نمکی-وایلت فلورال با ساختاری چوبی-آروماتیک-آکواتیک-خزه ای که یک هیبرید شیپغ فوژه و جنگلی-گلخانه ای ساخته است و کماکان استحاله ی سنسوال روژا داو که اینجا میوه ای-میلکی-فلورالِ وسوسه گرای شه*ت پرستی را ایجاد میکند که احتمالا متاثر از ترکیب و تاچ ضعیف نارگیل بر بستر انگور- زنبق-پچولیست. این بخش آخر ساختار ِ لهجه است. اگر بگوییم عطر مجموعا یک کلام است ، لهجه ی این کلام شدیدا اغواگر است که فلورال-فرویتی-پودری ست. و بیانی که این عطر دارد نه آکادمیک است نه رسمی است نه ضد اجتماعی بلکه یک عانیانه ی کلاس بالاست. کلماتش ساده در عین حال موقر است و هیجان کلامش شدیدا "همدل و سیمپاتیک".

■ ارزش خرید : من یک طومار امضا شده از مراتب شرم و پوزشم را ضمیمه کنم. اما مخاطب مصرف کننده ی داو ، چالش فاکتور خرید را ندارد‌ . در ایران اما ما با یک روایت جدیدی مواجهیم. پولی که اعتبار ندارد ، دستمزد و حقوقی که متناسب با شغل نیست و هزینه های واسطه ای که به سبب نبود نمایندگی ها میپردازیم و نبود امکان تست و ریسک خرید بلایند بای‌ . همه ی اینها را من در امتیازم به ارزش خرید مد نظر دارم. با همه ی این تفاسیر ۵.۵ از ۱۰ برای مخاطبی که در ایران است. .

■ امتیاز به بازخورد: ۸.۵ از ۱۰.

■ آیا از هایپ شدن عطرهای گران باید استقبال نکنیم؟
یکی از دوستان عزیزم در ذیل هدونیستیک نوشته بودند که هدونیستیک به سرنوشت ِ اونتوس و غیره مبدل میشود. باید عرض کنم نگرانی از این بابت نداشته باشید. هرچند نمیدانم باید از این عدم نگرانی استقبال کرد یا نه.. تعدد و تنوع برندهای که "بازخورد ساختن" را بلدند به شدت زیاد شده‌ است. هرچند هدونیستیک بواسطه ی این قیمت هرگز اپیدمیک نمیشود و هوشمندی کلایو کریستین این بوده که یا روایح موفق را بازسازی کرده است یا سراغ تِم هایی میرود که با تغییر هر جزئی از آن، به طور کلی رایحه تغییر میکند و خودش را از تیررس کپی سازها در امان نگه داشته است‌ . یک ترس من اینست که برندهایی که رسمی وارد ایران نمیشوند ، هدف فروش ِ "کارتن سفید " فروش هاست و فیک فروشی در جایی که سمپل هم سخت پیدا میشود نگران کننده است. (۹۰ درصد کارتن سفیدها فیک هستند . مگر اینکه فروشنده خودش رسما نمایندگی آن برند را داشته باشد. این کارتن سفیدها همیشه فیک نیستند اما به این وفور هم یافت نمیشوند که فرد بتواند برای ماهها به هر تعردادی و به طور نامحدود آنها را تامین کند. توزیع کننده ها و نمایندگی ها ممکن است تسترهای جعبه سفید را برای تست در فروشگاه شان از سازنده تحویل بگیرند ولی قاعدتن و منطقا تعدادش محدود است. اینکه یک فروشنده در ایران بتواند عطری مثل هدونیستیک را به وفور با جعبه ی سفید تامین کند جای پرسش دارد . اگر به اتهام تلقی نشود).
اما اینجا جای یک نکته ای نیز مهم است: یکی از دلایل شلوغ کردن مارکت با عطرهایی از یک ژن توسط روژا داو، استشمام ِ خطری به نام لویی ویتان است که برای تمام برندها جدی ست و همه را دچار چالش کرده است. به تعدد خروجی لویی ویتان در چند سال اخیر نگاهی بیندازید. از یک ژن چندین کار مختلف دارد‌ . هنوز دو هفته از اینکه ایمجینیشن در لیست رویویهای مثبت و ثبت کامنتهای "واو" ، شماره ۲ ام ماه بود نگذشته است که سریع از لیست خارج شد و جای خودش را به پسیفیک داد . اما کافی ست الگوی حرکت لویی ویتان را نگاهی بیندازید : اسم L’Immensité سر زبان می افتد ، یک فروش انفجاری ناشی از بلایند بای را تجربه میکند . بعد که به مرحله ی مصرف واقعی و جدی میرسد امتیازش از ۴.۵ به ۴ میرسد و رویوهای منفی و واقعی زیاد میشوند‌ . بعد Météore همین را تجربه میکند. بعد ایمجینیشن و افتر سوئیم و اکنون پسیفیک. مارکت ترسناکی که لویی ویتان ساخته است ، یقین بدانید تام فورد و کرید را وادار به ساخت لااقل دو محصول متفاوت به زودی خواهد کرد. ما یک فروشی داریم تحت عنوان فروش بلایند بای . فروشی که ناشی از بار روانی مارکت است‌ . این تخلیه ی روانی را لویی ویتان دستش گرفته است‌ . چیزی که تا پیش از آن زرجف تمام و کمال صاحب آن بود و تامفورد نیز به صورت مقطعی هرزگاهی این تایپ فروش را تارگت خودش قرار میدهد. فروشی که تامفورد با فا*ین فبیولس داشت تا حد زیادی از این جنس بود. دیور هم استاد آن است. دیور هم خوب بلد است فروش بلایند بای داشت باشد . زرجف نیز در آن تبحر دارد‌ و سهم فوق العاده ای از خریدهای بلایند بای دارد‌ . تفاوت زرجف و تامفورد با لویی ویتان ، در احترام به پروداکت خودشان است. شما در لویی ویتان مطلقا چیزی بعنوان احترام به پروداکتی که خوش ساخته است نمیبینید‌ . موج تبلیغات و کامنت نویس های فیک یا رویو نویس های فیک یک پروداکت را به عرش میبرند و همان موج سراغ بعدی میروند. اینکه در این بازی ، کاوالیه هم نقش دارد یا خودش نیز قربانی ست ترسناک است‌ . کاوالیه ، سازنده ی این قاب است :
نویر د نویر تامفورد ، ام ۷ ایوسن لورن ، اپیوم پور اوم، فالکار بولگاری ، آکوا پور اوم ، فلورنتین آیریس و ایندونزین عود و سیسیلین ماندارین از زنگا . کاوالیه ای که از ابتدای کارش استاد تمام تِم های آکواتیک-چوبی بوده است و بعد "سنسواِل کاریزماتیک" را از جرارد آنتونی تاثیر میگیرد و بعد نابغه ی ترکیب چوب و رز و آکوردهای پودری میشود و پاشا کارتیه تا آیسی پور اوم برای آیسی میاکی را در اولین برخوردش با جهان عطر میسازد و همان ابتدای کار نبوغ خود را در عطرهای زنانه ی فلورال-فرویتی به رخ میکشد ، ناگهان در کمتر از ۶ سال حدود ۵۰ عطر برای لویی ویتان میسازد!!!! اتفاقی که برای النا و همامی نمی افتد اما در یک دوره ای یقه ی دیماشی و پولژ را میگیرد و دوشافو بعد از ۲۰۱۳ گریبانش را میگیرد . دوشافویی که عصر طلایی بی بازگشتش از ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ بود با جواهراتی که برای پاپیلون ، پنهالیگون ، نیلا ورمیر ، مجدا بکالی میساخت و بعد میشود مشتری اول برندهای گمنامی که گمنام میمانند. اما برای دوشافو لااقل ما شاهد تجربه گرایی توسط عطار نیز هستیم هر چند واضحا جنبه ی مالی برای او اهمیتش بیشتر است. دستمزدی که عطار برای برند گمنام میگیرد به مراتب بالاتر است. برندهایی که خیلی هایشان ابدا در مارکت پیدای شان نمیشود کرد و هدف شان واضحا پولشویی ست. همان‌طور که ما از دیماشی مدت ها کار خوب مولف ندیدیم ، همچنان که از اسطوره ای به نام پولژ دیگر به وجد نیامدیم. همچنان که از میشل آلمایراک (اخرین کارش ایکاروس نام دارد که حتی از یک دانش آموز عطرسازی این میزان "فاجعه" بر نمی آید).
در این جا فکر میکنم این خیز عجیب لویی ویتان برای تصاحب مارکت "لوکس" کاش واژه ی "نیش" را به تمسخر نگیرد . کاش ایندی نیش را نیز از پا در نیاورد‌ .

■ کلام پایانی : برای خرید عطرهای بهاری و تابستانی امسال سال پیچیده ای خواهد شد. من فکر میکنم آنچه قربانی ِ جنگ های تبلیغاتی میشود ، مخاطب است‌ . امسال شاهد یک سیل خریدهای بلایندی بای گرانقیمت بودم که سعی کردم زمانم را که مایلم صرف بیان کارهای جدیدتر بکنم، صرف خنثی کردن موج هایپ شدن شان کنم [هرچند ادعایی نیز ندارم]. نکته اینجاست ، شکست در بلایند بای در عطرهای پاییزی و زمستانی بیشتر از عطرهای بهاری و تابستانی است. چون در نهایت پروداکت مختص به بهار و تابستان ، المان ها و نت های مشترکی دارد که در فصای سیتروسی-آکواتیک هستند که عموما مخاطب آنها را میپذیرد. امسال خطر هایپ شدن لویی ویتان برای کارهای بهاری و تابستانی به طرز بالایی زیاد است . این میزان امتیاز بالای ۴ از مخاطب برای کارهایی که عموم شان فاقد کاراکتر و شخصیت و رایحه ی گیرا هستند یادآور موج های تبلیغاتی ِ و مارکتینگ کرید در عطرهای بهاری و تابستانی ست که آنجا شما بر خلاف لویی ویتان عطر با کاراکتر می یافتید.

■ ارادتمندم دوستان عزیزم. شرمسارم از مدیریت سایت که مجبورند این کامنتهای طولانی را بخوانند تا تاییدشان کنند. همگی تان پیروز باشید.
68 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Alireza kh
گفت : "بوا میستغیو ، دیسکنتینیو شده فکر کنم.".
ایمیل فرستادم به چند فروشنده ی گرلن و همگی گفتند خیر فقط قرار است دیزاین باتل به زودی تغییر یابد .


نفس راحتی کشیدم.
بوا میستغیو یک عطر ضربه ای-محوریست. به این معنا یک نت با اضافه شدن یک آکورد ، محور را تغییر میدهد.
استاد این استایل از عطر سازی برند J.F Schwarzlose است. سیکومور شنل هم با همین استایل ساخته شده ولی چرخشهایش کوتاه و کند است.‌. این باعث میشود با چند کتگوری عطر همزمان مواجه شوید و مخاطب ِ نا آزموده ، آن را به آشفتگی تفسیر کند.

■ خلاصه اش چیست : ترکیبی لز واریانت های چوبی-خاکی-زمینی (MOSSY WOODY) ، چوبی -اسپایسی ، اسپایسی-رزینی ، چوبی-دارک فلورال ، چوبی-هربال .

■ رایحه نهایی چیست : چوبی-مات-نیمه دارک-خشک-زبر که با یک اتمسفر اسپایسی-رزینی-هربال ، یک چرم نیمه انیمالیک کثیف را میسازند .

■ کاراکتر عطر : میانسال ِ لجوج ِ قاطع ِ کم حرف ِ سیاست مدار.

■ امتیازت به کار : ۷ از ۱۰.

■ چرا این امتیاز بالا : من لااقل در خوش بینانه ترین حالتش روزی ۲۰ ساعت کار میکنم. هیچ وقت در شبانه روز بیش از ۲ ساعت نمیخوابم . سیگار نمیکشم ، هرگز مخدر و محرک را از نزدیک ندیده ام ، بهیچ عنوان الکل نمینوشم ، لااقل ده سال است قند و شکر و هرچه حاوی آنهاست هم نخورده ام. مکمل نمیخورم. اما ورزش هم نمیکنم. حداقل ده سال است تلویزیون ندیده ام و غیره و غیره و غیره.. منظور اینکه یک آدم را به اسارت گرفته ام و عین یک سرباز از او کار میکشم. لاجرم از جنبه های دیگر سعی میکنم مراقبش باشم با آنچه گفتم. یکی از جنبه های مراقبت من از او ، سلامت روانش است. رایحه ، و اعتیاد به آن بخشی از همین مراقبت بود که عادتش در درون من ماندگا. شد. کجا تشدید شد ؟ اعتیاد به بوییدن وتیور و صندل . نه صندل از جنسی که میلکی ست. بلکه صندلی که اینسنس است. لااقل ششصد عطر با این دو نت داشته ام. هیچ وتیوری نبود که نداشته باشم یا نبوییده باشم. تا سال ۹۵ . که عطر شد بخشی از ملزوماتم برای تمرکز . متوحه شدم بواسطه ی نزدن شان ، دچار عدم تمرکز نمیشوم ، اما تمرکز عمیق تری بواسطه ی حضورشان دارم. این موضوع را از سال ۹۵ جدی تر گرفتم : افسنطین ، رزماری ، سیپرس ، دارک فلورال مثل جاسمین و مریم ، کندر ، بخور ِ هل-میخک-زنحبیل-دارچین ، و بعد ها هم نت های دیگر . تا اینکه رسیدم به Hibi incense oskmoss که همیشه داخل جیبم بود و روشن میکردم. - در اینترنت جستجو کنید یک جور عود کوچک است- . ماجرا از 96 تشدید شد . با برندهای خیلی حرفه ای از عودهای دستساز آشنا شدم. ابتدا shoyeido و بعد darshan بعدها با ساتیا و فورناستی و ده ها برند دیگر . همان اتفاق اوایل عطربازی برایم افتاد. یکهو متوجه میشوی عطر به قیمت پراید هم وجود دارد و ملت هم میخرند. استیک های ۲ دلاری ناگهان رسید به استیک های ۶۰ دلاری. اما وسط این ماجراجویی ها ، در نهایت دستم آمد که ترکیباتی که با هم این نت ها را داشتند، عجیب و اساسی من را فلج میکردند : اوکموس ، سیوت ، کندر ، سدر در کنار هم / یا اوکموس ، پچولی، کاستوریوم ، رز / یا کندر، عود ، رز ، المی/ یا وانیل ،گل صد تومانی ، تنباکو و قهوه/ یا ebony , رز سافت ، وتیور و المی/ .. همه این ترکیبات یک‌تمرکز و خلسه و داغی پشت کله ام میکاشتند که تقریبا هر عطری از ۹۷ تا پارسال گرفتم در همین کتگوری ها بود. خیلی از عطرها برای من کاربردش همین جنبه شد که در طول روز اسپری میکردم. ارتباطش با بوا میستغیو همین است. این از آن‌کارهاست که پایه ی ایده ال ترکیب با سایر عطرهاست برای ایجاد یک خلسه ی بویایی پایدار . ترکیب این کار با عود ساتین مود از میسون فرانسیس ، XVI از پانادورا ، جرنی امواج، پاریس-ادیمبورگ از شنل (فوق العاده درخشان) ، وانیل آنتیک از بایردو ، رز وانیل از مانسرا و هر عطری که یک سمتش وانیل بوربون و رز در ترکیباتش باشد و یا همراه با عود کامبوج و رز افغان باشد ، خلسه ی عمیق و شگفت انگیزی ایجاد میکنند.
درست مثل ترکیب نویر د نویر تامفورد با bois marocain از تام فورد که آدم را مثل یک تب ضعیف سر جایش فلج و بیمار و سرخوش و بستری میکند.
Vetiver de Noir Sapientiae را بعنوان یک نسخه ی safe خلسه آور و اعتیادآور از شماره ۲ تاور در ذهن داشته باشید .‌

■ آیا عطر دیگری میتواند به جای این‌کار نقش قاب برای سایرین را بازی کند : آنوبیس از پاپیلون آرتیران /
Crying of Evil از استفان آمبرت. این کار هم با عطرهای چوبی هم با لیکوری ، هم با گیاهی-سبز-دارویی شگفت انگیز میشود. /


■ چه لایرینگ دیگری برای بوا میستغیو پیشنهاد میدهی : رویال سانتال گرلن. ایبونا از آکوا دی پارما ، تانگو ماسک‌ میلانو ، کارمینا کرید،
55 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور علیرضا ملک
سلام.
بوا میستیک ، یا نیم رخ شارلز دوتوآ ..‌

شارلز دوتوآ از جمله کانداکتور های مورد علاقه ی من بوده. در یوتو.ب Rimsky-Korsakov رو درکنار اسم Charles Dutoit سرچ کنید و تصویر دوتوآ رو ببینید .
بوا میستیک ، در خانواده ای روایت میشه که یکی از فرزندانش رویال عود کرید و دیگری اسپایس اند وود باشه. جزو ده کار برتر ۲۰۱۸ بود به نظر من با یک هنرنمایی خارق العاده به سبک ایتالیایی از لوکا مافی.
بوا میستیک "وودی اسپایسی اروماتیک " هست


■ رایحه را در یک خط بگو:
چوبی (از جنس شفاف ، سبک ، نامتراکم ، نیمه درختی-مشکی-سنتتیک) در کنار یک اینسنس شیرین (اینسنس کلاسیک ازجنس هل-دارچین) با یک هیبرید فوژه-شیپغ از نوع مشکی-سیتروسی-چوبی-درختی.


■ کلاس ِ رایحه :
کلاسیک ِ اتوکشیده ، صریح اما جذاب ، کاریزماتیک، متین و اصیل. کم حرف و وسواسی و با دیسیپلین

■ نقطه ی قوت :
کیفیت ِ فراتر از قیمت (۲۰۰ تا ۲۳۰ دلار)‌، شدیدا پوشیدنی و راحت پوش ، فاقد پیچیدگی های شکننده ، فاقد اجرای فالش ، نت های کاملا موثر و به اندازه ، مستقیم و قابل تفکیک.

■ نقطه ی ضعف:
پخش بو شاید متناسب با ایده آل نباشد . اما ماندگاری متوسط تا خوب و رایحه ی کاملا قابل استشمام از فاصله ۲ متری را دارد.

■ این یا اسپایس اند وود :
هر دو. برای یک پوزیشن اداری-رسمی با استایل کلاسیک-رسمی در سنین حدودا ۴۰ تا ۶۰ فوق العاده انتخاب درخشانی هستن. هر دو . قطعا هر دو .


■ چرا عطر امضا :
کانفیدنس . من از اسپایس اند وود و رویال عود کرید ، حس کانفیدنس نمیگیرم ، در عوض حس اصالت میگیرم. در رویال عود با قدری پژمردگی یا کرختی هم مواجهم. اما اینجا کانفیدنس و اصالت رو هم تراز با هم دریافت میکنم.


■ برای چه کسی پیشنهاد میشود : من عطرهای تنباکویی بیشماری دارم‌. اما پوزیشن کاری ام اجازه نمیدهد استفاده کنم. بوا میستیک مختص به آنهاست که استایل و جذبه ی تنباکویی را دوست دارند اما بنابر اصول یا قواعدی ترجیح میدهند نپوشند . برای آنها جایگزینی که همزمان کلاسیک-نوستالژیک-قاطع و گرم باشد یکی اش همین کار است. عطری که حواشی ندارد ، اصیل است ، پیچیدگی ندارد و در عین حال یک دیسیپلین و وسواس دقت و قدرت را با هم دارد.

■ امتیاز به کلیت کار برای مخاطبی که گفتم : ۸ از ۱۰
■ برای مخاطبی که منم : ۹ از ۱۰
■ به یونیک بودن : ۶ از ۱۰.
■ به کیفیت روایح : شما با چندین نت چوبی سنتتیک بسیار با کیفیت رو به رو هستید. ‌ اما به اجرای نت ها : ۸ از ۱۰. کشمیر وود یک نت سنتتیک با رایحه چوبی-اینسنسی-مشکی-اسپایسی است .
■ بهترین کار این برند : بعد از نسخه ی اکستریت فوژه رویال ، این کار .

■ در خصوص فوژه رویال هم توضیح کوتاهی بده : نسخه ی اکستریت جزو ده عطر تاریخ دنیاست و امتیاز من به آن ۱۰ تمام از ۱۰ است.

■ بارزترین ویژگی عطرهای این برند : تایملس . تا ابد این طراحی ها ماندگار خواهند بود . هرگز کهنه نمیشوند و ابدی میمانند.

■ مهمترین ویژگی آنها برای عطر امضا : مموریبل : خاطره شونده هستند و به راحتی در حافظه ی بویایی مخاطبین خواهند ماند .

■ آیا لایرینگ با این کار را هم انجام میدهی : با عوود وود تام فورد , و عود رویال از جورجیو آرمانی . گاها با Nefs از نیشانه و اگر هوای بیرون باشد و سرد هم باشد کویغ مجستی از جورجیو آرمانی. لارینگش با تمام اینها به شدت زیاد توصیه میشود.
(من متاسفانه و با عرض پوزش به هیچ چارچوب ، قرارداد ، تکلیف و وحی و قطعیتی پایبند نیستم و هر قاعده ای که از اساس دامنه ی کنجکاوی فرد رو مسدود و محروم و محدود کنه رو پشتش سینه نمیزنم. البته که شما میتونید کاملا بر خلاف من فکر کنید . این توضیح در خصوص لایرینگ بود . من به چشم یک ماجراجویی و آزمودن آزمودنی ها و آزمایش آموخته ها بهش نگاه میکنم . در جهانی به این بیکرانگی در زمان و مکان، که کوچکترین واحد زمانی و مکانیش رو با خست یا از سر تحقیر یا از سر بیوفیزیک یا از سر امتناع ، یا از سر ژنتیک و قابلیت سلولی-مولکولی در اختیار انسان قرار داده ترجیح میدم در خط کشی های "چنین و چنان کن " فرصتِ زیستن ولو در حد همین توهمات ِ ساده ی زیستن رو از دست ندم. )
شاد باد . ارادتمند عزیزان.
70 تشکر شده توسط : نم و خاک محمد جواد گلستانی
هنر "Averageness"
هنر سادگی
هنر "به اندازه گی "
هنر "خود بودن"

سیپرس به درستی در این نظر گفته شده.
سپرس وجاهت خودش رو از "به اندازه بودن" و تلاش برای تکریم "خود بودن" و "اندازه بودن" میگیره.
48 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehran
نو'وو موند- لویی ویتان


■ یکبار نوشته بودی ، به جای اومغه نومد (ombre Nomade) باید این مطرح میشد .
- همینطور است. اومبغه نومد ، نزدیکتر است به لایه های نوستالژیک ذهنی مخاطب ایرانی. مونده ، کماکان رز را دارد اما رز اینجایک پرده ی سبز-فِرِش دارد که کامپلکس زعفرانی-امبروودی را از نوع جیر-چوبی حفظ میکند. این کمپلکس سه نفره، یک چرم تکانل نیافته را ایجاد کرده است.

■ مونده چه رایحه ای دارد.
مونده چوبی-غیر اسپایسی و در عین حال اتمسفر سبز-چوبی دارد . ساختمان زیرین آن یک لیکور غیر چسناک ، مختصرا شیرین و قدیمی دارد که عودی-گورمند است.

■ یعنی عطر کلاسیک است؟
همسن های مرا پرت میکند به نوستالژی شان از مردهای "باکلاس" دوره ی خودمان. چه قسمت از کار؟ دقیقا لایه های چوبی-سبز که بخشی از آن امبر وود و بخشی نیز استحاله سبز پچولی است ، یک مرد نوستالژیک ایستاده است. یک تعریق مردانه ی کلاسیکی در این عطر است که سن عطر را بالا، و پوشش آن را کلاسیک میکند.

■ اگر عطر را بخواهی کوتاهی تعریف کنی :
- حس آمیزی عطر شما را به سمت نوستالژی که بالا گفتم میبرد . تعریق مردانه ی با کلاسی در آن است که مدرن نیست.

■ یک کلید واژه :
عطر از ریشه ی دیزاینری های دهه ی هفتادی آمده است. کماکان تن پوسی کلی عطر دیزاینری از نوع کلاسیک است اما به شدت با کیفیت و خوش ساخت و بدون فالش.

■ ارزش خرید :
بییار ساده پوش است برای یک پوزیشن رسمی. بسیار هم تکرار شده است . ارزش خرید آن برای مخاطب عام بالا نیست . اما برای مخاطلبی با محدوده ی سنی ۴۰ تا ۵۵ سال ، استایلی رسمی ، محیط های کاری ، در هوای معتدل تا سرد ، که فاکتور قیمت برایش ملاک نیست ، گزینه ی مناسبی ست.

■ امتیاز به کلیت کار :
۶.۵ از ۱۰

■ امتیاز به ماندگاری و پخش:
- ماندکاری ؛ ۸.۵ از ۱۰
پخش بو- در چهار ساعت اول: ۸ از ۱۰
و بعد از ۱۰ ساعت از زمان اسپری اولیه، فقط از فاصله ی بییار نزدیک قابل استشمام است.

61 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور محمد جواد گلستانی
سلام.

شنیدن اینکه دلا نویی ۳ در ایران قدم گذاشته ، هم شیرین هست هم غم انگیز . دوستان عزیزم به درستی گفتن که حتی برای کسی قادر به خرید هست هم اندوهی مثل زخم بر پیکر آدم مینشینه از این معلق و مذاب بودن در اخبار ناتمام سرد و کشنده.

دلانویی ۳ ، عطر این روزها نیست. دلانویی یک جهان از خیالات سفید بی رد و جوهر اخبار میخواد.

رویوش رو در عطرگرام میگذارم برای آخر هفته تا شاید اگر قضد خریدش رو داربد بدونید دقیقا با چه چیزی روبرو‌میشید. . اما تا دکانت تون رو به اتمام نرسوندید، به یکی از بلند -blend- های برتر تاریخ آکوردهای اسپایسی-وودی-چرمی در بکی از احظات عطر نگاه کنید : لحظه ترکیب زعفران و زیره و لبدانوم توسط‌یک‌قلب رزی-میوه ای نرم .دقیقا پنج تا ده دقیقه بعد از اسپری عطر . این سمفونی رو از اینجا پلی کنید. چرم اینطور‌ایجاد میشه در این عطر: چرمی که بسیار نرم و بدون زبری باشه اما خشک؟؟؟ انتظارش رو نداربد. خانم جو‌مالون برای زارا یک عطر به اسم Dubai Zara دارن که اونمهم یک اتصال بسیار استادانه ی ناتمگ و زعفران دارن برای خلق چرم که در عین خشک بودن بسیار صیقلی‌و‌بدون زبری هست. در Vanile Fatale هم از تامفورد رز میره وسط قهوه و نارسیس و زعفران و پلام می ایسته و یهو‌ یه چرم امبری-اسپایسی -چوبی نرم ولی خشک شکل میگیره. در‌امبر‌ امبسولوت تام فورد هم باز رخ میده ولی اونجا کنترل اوج و پروجکشن عطر از دست عطار خارج میشه و اون رایحه اونقدر قوی‌میشه که آزار میده. دلانوی یک پیشنهاد برای چرم داغ، خواستنی ، بی‌تکرار هست که در تاپ لیست آکوردهای چرم در بریدن نفس و به زنجیر کشیدن حواس دیگران حنما قرار میگیره. خوب به تریپل عطر نکاه کنید : چرم. خشک. جاذب . بسیار‌ کار دشواری هست این مهارت در خلق چرم. چرم خشکی که بتونه بی وقفه کامپلینت در این سطح بگیره. دلانوی ۳ بر خلاف کامنتهایی که در‌موردش گذاشته میشه نشر بوی قدرتمندی نداره. هرچند کاملا راضی کننده و درست و دقیق است . دلا نوی ۳ حتما برای ۱۲۰۰ پوند قیمت گذاری غیر‌منصفانه ای داشته. بین کارهای داو که دقیقا و مستقیما پرتره ی داو باشن در بین کارهای خنک تر Oligarch فوق العاده استاد ساخت خلق شده . هر چند کماکان انیگما (اصلا منظورم نسخه ی کولون نیست) میدرخشه در جذب دیگران ، ولی د لانوی ۳ یقینا جزو قله ی کارهای روژا داو در واژه ی “اغواگری” هست. هرگز داو اثری هنرمندانه تر ‌از دیاگیلو‌ نساخت که اون شدیدا سخت پوش هست . دلانوی ۳ بر عکس بسیار زیاد ساده پوش‌هست . و مطلقا بک لحظه تردید نمیکنید برای اینکه به این سوال پاسخ بدید که آیا واقعا میشه این عطر رو به خودم بزنم؟ باید بدون توجه به فاکتور‌قیمت یکبار بررسی کرد تا دچار سوگرایی در بیان واقعیت پشت چهره ش نشد. اگر این عطر برچسب قیمت روی خودش نداست و‌مثلا در‌یک موزه ی عطر صرفا برای بوییدن و تست کردن گذاشته میشد، هیچ وقت باور‌نمیکردین دارید به ترکیب زیره و زعفران و رز و رزین میگین : نماینده ی عطرهای اغواگر‌ دنیا.

اما نقص های این کار هم کم نیست. عطر خیلی سریع در فاصله ی بین دران داون تا مرگ عمل‌میکنه. رایحه تا هفته ها روی لباس هست ولی از تقریبا ساعت ۶ ام ، شما باید بینی تون رو بچسبونید به اون نقطه .
د لانویی رو برای تجربه داشتن از “کیفیت” (سوای رایحه” تست کنید. مثل شنیدن موسیقی با هندزفری های Aura از astell & kern هست. بیشتر از خود رایحه ش ، مغلوب کیفیت میشید. اون میزانی که ما در کیفیت نمایش تصاویر در‌جهان پیرامونمون با سورپرایز مواجهیم در جهان بویایی نبودیم از جنبه ی کیفیت و نمایش بو.

رویوی خودش رو خواهم گذاشت‌.
41 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور فرهاد

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan