نظرات | ایکاروس
ترتیب نمایش
تصدقتان رفقا و عزیزان .

چرا هرگز چنان گذشته از دریا نمی‌گویی ناخدا؟
- بازگفتن، سوزاندن است.
و چرا هرگز به دریا باز نگشتی ؟ چرا در بندر ایستاده ای ؟
- در بندر نشستن ، عاقبت آنان است که در دریا حقیقت را جستند و نیافتند. و چون نیافتند به بندر بازگشتند و به اتاقی رفتند و پنجره را بستند و پرده را کشیدند و به جهان اتاق تاریکی افزودند. و چون تاریک شد ، یافتند. حقیقت در تاریکی بود . حقیقت ، تاریکی بود. حقیقت ، سیاه بود. و حقیقت ، نادیدنی بود. و دیدمش، آن لحظه که چشم بستم.

..
شادمان باد جمع دوستان. تا فرصتی دیگر ..
57 تشکر شده توسط : Mehran دلباخته باورها
پرسید :
- بیرون بارون بود؟ کجا بودی که خیسی ؟
گفتم:
در‌خیابان بودم ، که کسی را دیدم. با قامتی آشنا ، نیم از نگاهش و نیم از قامتش را شناختم. پدرم بود. به جانبش دویدم. به او ‌رسیدم. صدایش کردم. سرش را چرخاند . خودش بود. آرام‌گفت : دیگه نمیترسم. پرسیدم از چه کسی نمیترسی ؟ گفت : دیگه نمیترسم. گفتم : از چی بابا؟ از چی نمیترسی ؟ گفت : نمیدونم. از دیروز‌که مردم دیگه نمیترسم. یک قدم خواستم تا جلو بروم و دست ببرم به چهره اش که به آسمان رفتم ، از ابرها گذشتم و پا بر ماه کذاشتم .
گفت: پس برای همینه که صورتت خیسه .

..

به شیرینی و نرمی و ظرافت ، شکافتن صمغ خشک و شیره چکان کردنش در جان نعنا و هلجوز. عطر جز افشره ای اسپایسی و‌ کوتاه، عطری solid نیست ، تبدیل به اندام و ساختمان نمیشود ، بلکه یک عطر اتمسفری و سیال باقی میماند. اتمسفری روشن و نیمه مرطوب و مطبوع و خنک از نعنا که نجابتش را از ملاحت صابونی کاج و چوب میگیرد ،و وقارش را از گرمایش ظریف و آهسته و ملایمی از میخک و دارچین . که در چینش نهایی ، تنباکوی خیس و ملایم و تازه ای را نیز در دل خود مخفی نگه میدارند و به تمامی فاشش نمیکنند.

کاری با قیمتی مناسب ، خاطره ساز ، شریف و نجیب و مستعد تبدیل به عطری برای پدر اگر در پی آن هستید که در ساخت آن دقت و مهارت موج‌ میزند.
۶٫۵ از ۱۰

..
بماند به نشانه ی ادب و احترام و یادمانی برای پدران.
89 تشکر شده توسط : الف ش حامد مددی
از همه ی شما عزیزان که منت بر من گذاشتید و محبت نشان دادید (حقا که سزاوار محبت نبودم ) سپاسگزارم.
▪︎ اشاره و عرض کردم از آخرین کامنت ننوشته ام و زین پس دیگر نخواهم ننوشت ؛ صرفا به دلیل این است که اگر تا کنون در این مدت کامنت ، مطلب و صفحه ای با نام من نوشته شده ، من نبوده ام و زین پس هم نخواهد بود تا عامل سواستفاده نشود .
▪︎ انسان مخیر به خویش نیست . نمیتوانی ناگهان بگویی دوستان من زنجیره ی محبتم با شما را گسستم و وداع کند. من این خطا را کردم. درخواست عفو و آمرزش نیز کردم. ناچار بودم اما. نام "عطر" بزرگتر از من است و بی من و ما جاریست . اما در آن شرایط بهتر بود من نباشم .
▪︎ ایستادگی ِ صریح در مقابله با اطلاق واژه ی استاد به حقیر ، تنها موضوع کامنت های غیر عطری من است . در جامه ی آموختن و دانش آموزی ، راحت تر نفس میکشیده ام. لذا لااقل درونم آسوده است برای خودم تلاشی نکرده ام که زیور و عنوان و لقبی بسازم.
▪︎ ظرفیت ِ پذیرش آن جایگاه انتزاعی را شاید در خود نمیدیدم، میلم بر این بود که در توهم ِ "من کسی هستم " مدفون نشوم.
▪︎ اینکه رفته ام ، دلایل درونی دارد. به بدگویی و دشمنی دیگران ارتباط ندارد. دیگران هر آنقدر دشمن من باشند ، دشمنی من با خودم بیشتر است . هر آنقدر آسیب برسانند ، تلاشی که من برای نابودی خودم دارم بیشتر است . لذا از دشمنی استقبال کرده ام ، هرچند وارد بازی روانی نمیشوم و البته در مقابل محبت دیدن و القاب نیز مقاوم و لجوجم.
...
نبوده ام ، چون نیازی نبوده من باشم. وقت و زمان بسیار اندکی داشته ام، ایکاروس از من انرژی زیاد میگرفته است و کسانی که به او لطف داشته اند ، دیگران را با حمایت شان از ایکاروس می رنجاندند . همین چند ماه قبل عزیزی به من ساعت ۱ شب پیام داد و فحاشی کرد. با احترام عرض کردم، ایکاروس برای خود من هم وجاهت و جایگاهی ندارد ، حیف نیست وقت شریفت را بگیری و در این ساعت آرامشت را بازیابی . متوجه شدم دوستانی که به من محبت داشته اند ایشان را آزرده اند. شرمش میماند برای من که بعد از چند سال ننوشتن ، نام ایکاروس بتواند خاطر کسی را بیازارد. در نهایت من فقط یک نفر هستم. دیدگاه خودم را داشته ام و نظر و ادراک خودم از یک عطر را نوشته ام. بگذارید متن ، در متن بماند و از کلمات ، انسان نسازید ، و به این کلمات کالبدی نپوشانید و موجب ناراحتی کسی را فراهم نسازید. سم ِ من ، در من است. هر بار که خودم را دیده ام ، به خودم سم خورانده ام. هر بار که بالا رفته ام ، راه دره را پرسیده ام، هر بار که ساخته ام، ویرانش کرده ام. من در آبادانی نیاموخته ام زندگی کنم. چارچوب خانه را نمیشناسم. برای من خوش آن دم که به خانه بروم و سقف خانه فرو بریزد . خوش آن دم که پا در کفش کنم و میخ و شن ریزه باشد.
اینها را عرض کرده ام که ناراحت نمیشوم از چیزی . و دلیل رفتن من اینها نبود . من بنده خانه های متروکم. در هر خانه ی متروک منم که به جان ریشه هایی که در خاک نشسته اند افتاده ام.
ترجیح داده ام اگر بپرسند خانه ات کجاست ، به یاد نیاورم و ندانم. اینکه یک یادمان گذاشتم پس از چند سال ، پاسخ به محبت و نگرانی بعضی عزیزان بود که بیش از لیاقت من بود. گفتم نگرانی را مرتفع سازم. شرمنده شدم. و البته شرمنده میمانم.
تفسیر و تحلیلم نکنید . بگذارید خودم را در گوشه ای به تنهایی زندگی کنم. این با من ساز گارتر است . هیچ فوتبالیستی همیشه بازی نمیکند و هیچ نویسنده ای ممکن است تا همیشه ننویسد. عمر ِ من در عطر چنان من ، حقیر و ناچیز بود . تلاش کردم به متنی که مینویسم در مورد هر عطر واقف باشم و از گزند دورش نگه دارم. اگر مفید بود پیشکش تان ، اگر مفید نبود ، تصدق تان شرمنده ام توانم همانقدر بوده است. مطلوب برای من این است در جنگ با خودم بمانم. دور از همه . آموخته ام از ادب تان و بیشتر آموخته ام از دشمنی ها. هر دو برایم غنیمت است . اگر ، اگر و اگر بر من منت بگذارید و خواهشم را قبول کنید ممنون میشوم : این کامنت را بی پاسخ بگذارید ، رد شوید و فراموش کنید و هیچ بحثی راجع به ایکاروس ادامه نیابد. اگر دوست من میدانید خود را ، خواهشم را قبول خواهید کرد.
..

گفت در پایان چه دیدی :
پاسخ داد : در پایان دیدم چنان ساکن و ساکت و منزوی ایستاده بود ، که پروانه ای بر مردمک چشمهایش نشست ، از رنگدانه ی عنبیه اش چشید و در حفره گاه چشمش لانه ساخت.
گفت بعد چه شد :
پاسخ داد : جمجمه اش خانه ی پروانه ها شد در حالیکه کماکان ساکن و ساکت و منزوی بود .
پرسید : و همانطور ماند ؟
پاسخ داد : نه . پس از دو سال سکوتش را شکست ، خواست تا چیزی بگوید ، دهان گشود و از دهانش هزاران پروانه به آسمان رفت. از سرخی ِ بال پروانه ها آسمان سرخ شد و از کالبدش شهدی به جای ماند . عکس ماه بر شهد نشست . بر شهدِ سرخ .


تصدق تان. ادامه نیابد لطفا این سلسله پیام ها . دورتان بگردم. ملالت از تن تان به دور
80 تشکر شده توسط : خلفی زهره جلالیان
هرچه پنجره ها را گشودم
و در ها را باز ،
تاریکی از خانه نرفت..


صدای آیفون در خانه پیچید
از سفره ی پهن شده ای که مادرم بر آن نخود پوست میگرفت گذشتم، دسته ی آیفون را برداشتم. مرد بود و پشتش به لنز آیفون. پرسیدم : کیه ؟
نام مرا گفت. با صدا و لحن خودم. چرخید . در لنز خیره شد . گفت منم. باز کن. با وحشت و عجز ، انگشت چکاندم بر کلید آیفون. جای آنکه درب خانه گشوده شود ، از سینه ام دری باز شد و از سینه ام کسی بیرون آمد . تاریک شد . یا نیمه تاریک. نیم رخ از چهره اش را دیدم. گفت: شمع نداری ؟ با وحشت کابینت را نشانش دادم. شمع را گشت و شمع را یافت. کبریت زد ، تاریک تر شد . گفت : هنوزم از نور میترسی ؟ چشمهایم را بستم ، اتاق روشن شد . اتاق نبود اما، درون جمجمه ای بودم، اطرافم پر بود از پوسته های نخود و شمع های تا به انتهای سوخته . گفت بیرون بیا از سرت. بیرون بیا از سرت. پای از جمجمه ام بیرون کشیدم، از سر خودم بیرون آمدم، جمجمه ، چشمهایش را باز کرد ، گفت : بالاخره اومدی بیرون. ایستاد و از پنجره ، آپارتمانی را نشانم داد ، مردی تنها در آپارتمانی پوشیده از پیچک و تاک، پشت پنجره بود . بافته ای یشمی به تن داشت، چهره اش میدرخشید از خرسندی و شادمانی و به گلدان ها آب میداد. گفتم اون هم که منم. خودم را که از جمجمه اش بیرون آمده بودم ، تنها گذاشتم ، به در آپارتمان رو به رو رفتم ، انگشت بر زنگ آیفون گذاشتم ، گفت کیه ؟ گفتم : خودمم باز کن ، منم. کلید بر شاسی آیفون گذاشت و تاریک شد .

،،،،،،،
صمغ ِ معطر ، نیم اندام از مرکبات و نیم تصویر از خاک و پچولی ، بویی کهنه اما رسا ، چنان ردی به جای مانده از بخور ، اندکی نمین ، شاه چهره ای آروماتیک از چوب نمور .. خرسند از شادمانی ِ فراموش شدن ، با نشری متسع و چشمگیر .
۹ از ۱۰

.....
من در هیچ کجای این فضای مجازی از آخرین تاریخ کامنت قبلی نتوشته ام و نخواهم نوشت.
این را هم به یادمان دوستان گذاشتم. تا سالها بعد . تصدق تان
102 تشکر شده توسط : خلفی Rezvani
یقینا فیلیپو سورسینلی مهمترین عطرساز و بهترین عطرساز این دهه ست. و یقینا یکی از با فهم ترین.هنرمندان زنده ی جهان.
تز جهان در تصرف دیوانگان.
"نعمت عین" همکلاسی دبستان من با شش جیب ارتشی گشاد , هیکل درشت , سر از ته تراشیده , عینک فریم درشت , چشمهای گرد بزرگ خندان, آورکت بلند بسیجی تا زانو آمده ش که برای توصیف یک پسر هشت ساله ی دبستانی منظره ی ترسناک و عجیبی بود. با چشمهای خیره و درشت و خندان و لب های همیشه ساکت ترسناکترین منظره ی کودکی من بود که سر کلاس دوم ب به ناچار بر یک نیمکت مینشستیم. او که به ناگاه سر میگرداند و مثل جغد به من خیره می شد , لبخند میزد , خیره میماند و بعد دوباره روو میگرفت. نعمت یک شب مرد. از درخت ِ اناب ِ خانه ی پر کاج و کلاغشان با کله پخش بر حیاط خانه ی کناری. جای خالی نعمت بر سرتاسر کودکی من ماند. جای خالی نعمت از کودکی من بسان انگل مکید و از رویاهای شیرین کودکی من نشخوار کرد. جای خالی نعمت چون گودالی در کودکی من دهان باز کرد. و از حای خالی نعمت , شب ها , در برق مهتاب , عنکبوت و رطیل بیرون میزد. عنبکوت و رطیل هایی که تا همیشه احتقان ترس و وحشت در زندگی من بود. چهره ای خندان, بی حرف, متعجب , چشمهای درشت , بی ذره ای از پیش بینی.
سورسینلی , نعمت جهان عطره. ترسناک در سکوت. رد پای آثار او زندگی شما رو خراش میده. بسان اولین باری که پینک فلوید گوش میدین. آناتما گوش میدین در زیرزمین ۴۰ متری ِ مخفی ای که بی اطلاع خانواده برای خودتان اجاره کردین. یا پارانورمال اکتیویتی رو در یک آپارتمان تازه دزد زده ی خالی ساعت ۳ شب میبینید.
ماریا کالاس اپرا خوان شهیر و دیوانه ای که نیروی انگیزش سورسینلی برای ساختن این عطر میشه. چه برهه ای از زندگی او? زمانی غرق در پودر سفید و گراس خیابانی. که ماریا کالاس براش اپرایی سروده. حس جنون وحشیانه ی کاراکترب که کالاس خلق کرد در اپرایی به نام همین عطر رو در یوتیوب نگاه کنید. میخکوب بشید.
نفوذ غلظتی از تاریکی لابدانوم و رزین حیوانی در بخور نرم و افیونی سرو و کاج.. فریاد از جنون و نشئگی. . جنون ناتمام سورسینلی چه زیبا شد که در عطرسازی جاری شد.

۱۰ از ۱۰
54 تشکر شده توسط : Stalker الف ش
عتیق سرخ..

رد هوبا اولین تلاش زرجف برای دستیابی به پویایی طعم خوراکی در عطر نبوده و مثل تمامی تجارب قبلی ضعیف و بی رمق. گورماند و روایح خوراکی جایگاه ویژه ای در عطرسازی ندارن و نبایستی بعنوان یک سلیقه به مرحله ی پرداخت برسن چون عایده ای جز شکست ندارن. گورماند میتونه در بهترین حالت یک صفت باشه برای یک کتگوری یا یک آپشن برای یک عطر. نه یک ستون اصلی. رد هوبا سراغ یک تجربه ی اینسنسی چوبی از جهان گورماند رفته . شکرک ناصاف و نیمه زبر و چوبینه ای که با بخوری از دارچین و یاس و پچولی و گایاک , گرما و اشتها گرفته. اگر از لحظه ی باز کردن تن پوش اول عطر بگذریم با بدنی نیمه حیوانی و اورینتال مواجه میشیم. لمن دوستش دارم ولی در قامت یک سمپل و ماجراجویی بویایی محترم میدارمش نه در قامت یک پوشش بویایی

۵.۵ از ۱۰
پخش بوی بیکران
12 تشکر شده توسط : Maary آماتور 2
پگاسوس , رفلکشن یا سیلور مانتن ?

فرش آلدهیدی ها ترکیبات شیک, اتو کشیده و منظمی هستن که روی ریل وقار و متانت قدم میگذارن.
پگاسوس عطری متالیک الدهیدی است که این ترکیب تمیزش رو ندیون ماجراجویی با اسطوخودوس و وانیل و بادام سنتتیک هست. عطری میانسال , تمیز , شیک که مختصری کدر هست , جسور هست , بلند حرف میزنه و البته ادای جنتلمن رو بازی میکنه. اثتایل جنتلمن بازی کردنش رو خصوصا با درای داون خسته , تعریق گرفته و رنگ و رو رفته لو میده. پگاسوس قبل از ایجاد کاراکتر در تیپ خودص رو نعدوم میکنه. عطری که در گذر زمان.جذابیتش رو با خستگی تعویض میکنه.
رفلکصن.اما روتوش شده ی نواقص پگاسوس هست. رفلکشن متین هست اما تا حدی ناتمام . شارپ تر و رام هست. با اینحال رفلکشن به بافت آلدهیدی اصرار میورزه که بصورت خطی ادانه ش میده. درای داون خوب و موثری داره و در اجرای کاراکتر جنتلمن خسته نمیشه اما بطرز بی گسستی یکنواخت بازی میکنه.
سیلور مانتن: من از این عطر بسیار بازخورد داشتم. هارش و گسیخته هست. خطی که فلز روی جمجمه ی من میکشه پایان ناپذیره. سیلور مانتن شارپ نیست. مبهم و بم هست و قواره ش برای ظرافت اجرای حرکات یک.جنتلمن نامتناسب هست. با اینحال عطری گوینده و در عین حال شنونده ست. عطر دیالوگ هست و مثل پگاسوس بر اینکه متکلم وحده باشه اصرار نداره. به نسبت پگاسوس شخصیت قابل اعتماد تری داره.
من از این ۳ تا قطعا تنها و تنها رفلکشن رو انتخاب میکنم. عطری تقریبا به اندازه , تقریبا عاقل , به غایت موقر و به غایت مدرن و اتوکشیده.
با اینحال هر ۳ اینها در هدفی که انتخاب کردن مخاطب رو سرگردان نمیکنن و پشیمان نمیکنن.
36 تشکر شده توسط : nazanin  حسینی
مور دن وردز ; پر حرف یا پرمغز?


قاعدتا پر حرف.

نایاب ترین کار از لاین جوین د کلاب همین هست این روزها. اتفاقی که باعث شده قیمتش توی بازار غیر رسمی بالاتر بره. مور دن وردز به شرط اسپری کم , بشرط استفاده در فصل مناسب ,به شرط پوشش مناسب جزو ده عطر پر بازخوردی هست که من در تمام طول این سالها داشتم و دیدم. هر کدام بلنگه یا از کنترل خارج بشه کاملا نتیجه معکوس خواهد بود. اگر برای یک مکان داخلی میخواید استفاده کنید یک اسپری کافی هست و برای محیط بیرونی حداکثر دو یا سه اسپری. حتما در خنکای هوا و حتما با پوششی که بخشی از اون جین یا بخشی از اون چرم باشه. به راحتی قدرت این رو داره که تنفر دیگران از شما رو بوجود بیاره اگر قواعدش رو بلد نباشین.
عطری اورینتال که بافت مدرنی از عود و رز رو توامان داره اما در خودش طعمی از رزین و بالزامیک شیرین میوه ای رو پر طراوت نگه داشته که هرزگاهی نوچ و چسبناک میشه. با نورهای رنگی و اتمسفر بوزی-فلاوری-فرویتی. غلیظ , به تشدید با کیفیت , و درست در انتخاب هدفش. عود نرم و سستی که مثل عسل در بافت فلاوری بوزی زنده میشه. اسپری زیاد این عطر باعث تراکم رزین میشه که شیرینی زننده و غیرقابل تحملی رو ایجاد میکنه و رز رو از حالت ملو و عاشقانه ش , بد خو و وحشی میکنه. با این حال از عقلانیت و طمانینه برخوردار نیست. مقایسه کنید با مرتریت او لیدی. هومیج امواج, عود عربیه آرمانی و دیور عود اصفهان. با اینحال یقینا خیلی بهتر از اونها هوش از سر میبره در شکل و بهره برداری درستش.
با یک اسپری در یک قرار عاشقانه و با نهایتا ۳ اسپری در یک پیاده روی زمستانی , به راحتی میدرخشه ..
52 تشکر شده توسط : میر مهدی موسوی پارسا نیا
سلام.
برای بار دوم. دیپلمات متهور و با عقل.
با عقل ترین کار جووی تا به امروز و یکی از با عقل ترین بالزامیک وتیور های جهان عطر همین کار هست. روز به روز من شیفته تر میشم بهش. هر چه پرایوت لیبل غیر قابل نفوذ , کله شق , دیکتاتور و گستاخ بود , این کار با حفظ رسمیت و وقار و متانت بالاش , پذیرا و با سیاست هست. اصیل , منطقی . قابل اعتماد , با عقل و مکررا تاکید میکنم: زیرک.
لحن و لهجه ی جووی اما با تلفظ شمرده و صدای آهسته. بازی کنترل شده ای که شما رو با یک لابیرنت غیر قابل نفوذی که از ژو سون فه یا پرایوت میشناختیم رو در رو نمیکنه. پدیرایی میکنه, کنترل میکنه , اجازه ی گفتگو میده , آرام و با طمانینه لبخند میزنه , کم حرف میزنه , با عقل بنظر میرسه , اعتماد رو جلب میکنه و سرتون رو گوش تا گوش میبره. نیمه ی حیوانی بی بدیلی که در دوردست به صحنه ی بازی لبخند میزنه و مهره هاش رو جابجا میکنه. غمگنانه باید عرض کنم مرگ بر صداقت اجتماعی ِ قربانگر. مرگ بر نجابت ِ بی چشمداشت. چه بسیار سالها که در تلاش برای سلامت افکار و کسب انسانیت در چرخ افزار و سخت افزار اجتماع له شدیم. این دیپلمات دقیقا هر آنچه بود که در این اجتماع مستقل از دیگران و اما بدون اصکاک با اجتماع بالا میره: دشمنیت رو بروز نده , به کسی آسیب نزن اما منافع خودت رو محترم تر از عافیت غیر بشمار. هر.آنچه که در شخصیت من جریحه دار شده بود در زندگی با پیرامون : مقدم شمردن غیر بر خود.
درود و احترام.
50 تشکر شده توسط : خلفی بهزاد معصوم نژاد
خانم آرمیتا هر اتفاقی که شما رو با اسم بوتگا ونتا آشنا کرده مبارک و گرامی هست. وقتی بار اول بگ پاچ ۳۵۰۰ دلاری بوتگا رو از پشت ویترین دیدم با خودم گفتم تام مایر طراح چطور تونسته این کیف بد صکل رو با این قیمت بفروشه. تا اینکه در اثر کنجکاوی رفتم داخل و براندازش کردم. جستجو بفرمایید the pouch in butter calf bottega veneta.
و پس از دیدن تصاویر اولیه , تصاویر نزدیک و درون و بزرگ شده ی کیف رو نگاه کنید. دقت در طراحی محصولات بوتگا ونتا شیفتگی بوجود میاره.واین دقیق ترین منظور اصالته. اصالت از فریادهای ابتدایی به دور هست اما با کمی تمرکز و توجه بر او شیفته ی تمامی جزئیاتش میشی. این روح ایتالیاییِ مُد هست که من رو شخصا شیفته ی جهان مد نگه میداره.
عطرهای این برند خصوصا برای آقایان که شگفت انگیزن اما موردی رو که شما انتخاب کردید , عطری حاضر , گویا, بی منتهی اغوا گر و در عین حال گستاح و برجسته ست. انعکاس نور بر هایلایتر ها و برنزرهایِ بِلِند شده بر شانه بعنوان تنها بخش تصویر , بی اینکه چهره ی خودش رو نشان بده. بوتگا ونتا در زنانگی هم تصویر بلا حدید در ۱۰۱ درجه ی پاریس هست. عیرقابل کنترل , مرموز و جذاب. تمام خصوصیاتی که در ارگونومی و سینماتیک حرکات او هست.این عطر پوشنده ای میخواد که نگاهش از قضاوت دیگران مردد نشه , محکم باشه و متهور رفتار کنه. لحن , ظاهر و شیطنت دخترانه نداره. زنانه ست و ملاحت زنانگیش رو با فضایی چوبی و چرم گونه , برنزه و نیمه شیرین بوجود میاره. بازخورد این عطر به دنبال فیدبک از خود فردی که این رو زده بوجود میاد و شخصیت میگیره و به هارمونی میرسه. قطعا با پوشش آکادمیک , دانشگاهی و کارمندی هیچ بازخوردی نداره.
30 تشکر شده توسط : الف ش سعیده دهرویه

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan