نظرات | Imaanov
ترتیب نمایش
This actually makes me feel sick
I ONLY smelled pine? i have no idea why
Smells like fishfood

اینها بخشی از نظرات مردم در شناس ترین سایت بررسی عطر هست.
و همین کفایت میکنه تا بفهمیم ایده اصلی عطر چی میتونه باشه.
This Is Not A Blue Bottle

رنه ماگریت یه نقاشی داره به اسم This is not a pipe
ما وقتی نقاشی رو نگاه میکنیم در نگاه اول یک پیپ رو میبینیم. اما وقتی نوشته روی نقاشی رو میخونیم و دوباره نگاه میکنیم، میتونیم برداشت های متفاوتی داشته باشیم.
به عنوان مثال به خودمون میگیم درسته! این یک پیپ نیست بلکه تصویری از یک پیپ هست!
و در همان حال این فکر به سراغمون میاد که این یک پیپه و چرا من به نوشته زیر نقاشی باید اعتماد کنم؟!
...
عدم اعتماد و نپذیرفتن موضوعات ثبت و ضبط شده از قبل، سرآغاز خلق و بسط دادن موضوعات و ساختن ذهنی خلاق و شگفت انگیزه و دقیقا زمانی که این عطر رو استفاده میکنید شاید همین احوالات به سراغتون بیاد.
ترکیبات آلدهید در عطر این اجازه رو بهمون میده که ذهنمون به نقاط مختلفی پرت شه اما درک و تفکیک نت های استفاده شده کاملا واضح بود برای من.
فوران آلدهید و اون زیر یه رد بوی زیبای و لطیفی از شمعدانی و یه حالت فلورال و مشکی که به هرچه تمیز و شفاف شدن روایح کمک کرده. و این رو هم تاکید میکنم که وقتی از شمعدانی اسم می برم شما واقعا یک حالت فانتزی و زیبا مثل تاش های ظریف رنگ قرمز روی یک بوم نقاشی رو تصور کنید که به شما حس شمعدانی رو متصور شه نه اون رایحه گلی که شاید برخی زیاد نپسندند. ( واقعا این اثر رو در حد تست هم که شده امتحان کنید )

خودم رو در حالتی تصور میکنم که تو یه روز آفتابی که اصلا نور خورشیدش اذیت نمیکنه، پر از انرژِی مثبت تو یه جاده در حال حرکتم. به یه مقصد نامشخص. اما این نامشخص بودن از بی هدفی و بی انگیزگی نمیاد بلکه دارم لذت می برم از ادامه دادن مسیر... از دیدن آسمون آبی، از رد نور خورشیدی که روی صورتمه و در همون حال توی هدفون Harry Styles داره میگه:
...As it was
...As it was
11 تشکر شده توسط : احمد س arexo
پچولی دارک و گزنده. در روایح دودی نت اولیه میخک و قیر غان به نظرم بی تاثیر نبودند. اما کمی ترشیدگی احساس کردم که احتمالا نتیجه ترکیب بنزوئین با سرو باشه و شاید بگید بنزوئین پس انک نواغ اکستریم؟ اما اون رو اگر با کاپشن چرم سیاه بپوشید این رو باید با چه درجه از سیاهی بپوشید؟!
برداشتی از وتیور هم داشتم که در شخصیت دادن به اون چهره قدیمی و خاک خورده کار بی تاثیر نیست اما کلیت ساختار و بوی عطر همین هایی هست که در سایت ذکر شده و تمام رایحه هایی که از عطر برداشت کردم در نگاه اول شاخص نیستند.
....
خونه پدربزرگم، ته حیاط، دری وجود داشت که باز میشد به یه اتاق و مادربزرگم اونجا رو رسما انباری خونه کرده بود.
اونجا چندتا کمد چوبی بود و هر موقع در کمدها باز می شد، نمایی از لباس های استفاده نشده و خرت و پرت های قدیمی دیده می شد و هجمه بویی به مشام می رسید که وقتی این عطر رو برای اولین بار بو کردم، برام یادآور اون دوران بود.
گوشه همون اتاق، کنار دیوار، چندتا بوم نقاشی بود که پدربزرگم از سر دلخوشی و کاملا تجربی لحظه هاش رو نقاشی می کرد و معمولا اطراف بوم ها پارچه نم گرفته ای افتاده بود که به تینر آغشته شده بود.
...
یادم میاد پدربزرگم یه وقتایی آلبوم عکسی (که معلوم بود هیچوقت گرد و غبار روی عکس ها رو پاک نمیکنه) میاورد و عکس های خانواده و دوستانش رو می دیدید.
اونموقع میگفتم براش اهمیتی نداره که بهش رسیدگی نمیکنه اما الان فکر می کنم شاید اینقدر براش مهم بوده که با دیدنشون آزرده خاطر بشه و در همون حالت خاطره ها رو یه جا رها کرده و گاهی از فرط دلتنگی بسیار، عکس ها رو بیاره و نگاه کنه...
الان پدربزرگ و مادربزرگم هم رفتن داخل آلبوم عکس ها و از اونها چیزی جز خاطره برام باقی نمونده.
بوییدن یا استفاده از این عطر قطعا برای من در یک فضای کاملا شخصی و تنهایی اتفاق میفته و حس میکنم تنها بوییدنش کافیه واسه زنده کردن خاطراتم.
17 تشکر شده توسط : ابوالحسن بهداد
نیکلاس هاکسمور. از او به عنوان معمار شیطان یاد می شود.
زاده انگلیس به سال 1661. همان روزهای پر دلهره تاریخ دفن شده در متون کتاب ها.
معمار کلیسایی به نام اسپیتالفیلدز در لندن که شمایلی خطی از آن را روی شیشه می بینیم.

اما این عطر سر و کاری با لندن مدرن امروزی ندارد. و قصد پرسه زنی در آن روزگار تاریک دارد.
دوران وحشت و شکوه بی کران!
دوران فراماسونری چنانچه که معمار این بنا هم گویا عضو این فرقه بوده.
همان دورانی که جیمز دلینی در لندن آن روزگار، با بازیگری تام هاردی در سریال تابو به ما نشان داد.
آن زمان سرد و سخت و طاقت فرسا با کلاه نمدی، دستکش چرمین، تفنگی که بوی باروتش همچنان در مجرای بینی است و ردایی سیاه و دود گرفته از آتشی که پیش تر روشن بوده؛
سوار بر اسب در تلاش برای رسیدن به جایی به نام خانه می تازی! اما با اندوخته ای گرانبها!
الماس هایی خاک خورده و نم گرفته.
گران و نایاب همچون زعفران!
با دلهره ای بی امان که نکند خانه ام آتش گرفته باشد! سنگ هایش گداخته و خاطرات و تمام هستی ام از بین رفته باشد!
با ذهنی مشوش، در غروبی دلگیر به خانه می رسی اما،
آتشی نیست
کسی نیست
تو نیستی!
...
" از میان آن ظلمت بی پایان
که مشوش می کند خواب را
تو را خواهد گفت:
" اینک تو را چه سود سبب گریستنِ مردگان دانستن
ای موحش روسپیِ خوشپوش؟"
_ و کرم ها چونان چون حسرتی خواهند جَوید پوست ات را " _ شارل بودلر
20 تشکر شده توسط : محسن جمالیان rahil tagi
نیم نگاهی از نو...

دیدگاه قبلی من رو می تونید در همین صفحه ببینید اما این توصیفات به هیچ وجه نباید روی انتخاب شما تاثیر بذاره.
برخی از دوستان از چنین نظراتی شاکی بودند و هستند. و البته حق هم دارند...
...
سکانسی از فیلم هانیبال، جایی که دکتر هانیبال لکتر، کلاریس و کرندلر حضور دارند.
دکتر لکتر دارویی به کرندلر خورانده، و او گیج است و مطلقا چیزی حس نمی کند!
لکتر مغز کرندلر را در حضور کلاریس شکافته، کیسه مغز را از دیواره خونین آن جدا کرده و تکه ای از آن را می بُرد و در تابه ای سرخ می کند!
تابه ای با محتویات روغن، گیلاس، جعفری و پیاز!
و این است شام!
کلاریس سراسر انزجار است!
همزمان با سرخ کردن، کرندلر می گوید: این بو عالیه!

بوی چربی مغز آن هم از نوع انسان!
انسانی که از دیدگاه هانیبال، در مقابل کلاریس گستاخ بود!
کلاریس همان دختر زیبایی که در سکوت بره ها دکتر لکتر به او گفت:
تو از کرم پوست ایوان استفاده می کنی و بعضی وقتا L'Air du Temps می زنی!

لکتر مغز را به کرندلر می خوراند! مغز خودش را! کرندلر می گوید: این خوبه!
کلاریس از دیدن این صحنه تکان دهنده، مدام از لکتر درخواست شراب می کند!

همانقدر غیر قابل توصیف و منزجر کننده برای کلاریس!
همانقدر بی نظیر برای لکتر!

کمی بعد لکتر رو به کلاریس می گوید: اگر فرصت پیدا کنی، زندگیم رو میگیری مگه نه؟
کلاریس: زندگیت رو نه!
لکتر: آزادی ام را! آزادی ام را ازم میگیری!
...
19 تشکر شده توسط : complihanicated محسن جمالیان
But Not Today
لینک به نظر 28 آذر 1400 تشکر پاسخ به Alen
درود.
اگر پاسخ شما خطاب به من بود که باید بگم بنده چیزی رو توصیف کردم که تجربه من بود از استفاده 5 میل از این عطر و اگر هزینه های زندگی فرصت میداد حتما 1 شیشه ازش تهیه می کردم.
شما اگر واقعا این عطر رو تهیه کردین، اشتباه بزرگی بوده که بدون تست دکانت این عطر رو خریداری کردید.
اگر دقیق تر توصیفات من رو مشاهده کرده باشین، متوجه این نکته حتما بودید که خرید بدون تست این عطر اشتباهه.
نه تنها این نسخه بلکه تمام نسخه های این برند.
دوستی به من میگفت عطر Rosa Nigra از این برند بوی حرم امام رضا میده اما ایا در خاطر یک غیر ایرانی باز هم بوی حرم امام رضا خواهد داد؟
یا در همین سایت، کاربری در توصیفات عطر Opus 1144 نوشته بوی پشه کش میده
شاید واقعا در ذهن و خاطر اون دوست عزیز همین بو رو بده بنا به تجربه های بویایی که داشتند اما در من خیر.
موفق باشید.
7 تشکر شده توسط : محسن جمالیان محمد سامانی نژاد
این عطر من رو به دوران تحصیل می بره.
روزهایی که جوهر خودکار بیک روی صفحه کاغذ پس می داد. دست ها جوهری می شد و هرچقدر تلاش می کردی برای تمیز شدن، جوهر بدتر پخش می شد.
دورانی که مانند یک کشتی غرق شده در کف اقیانوس موندگار شد و فقط تصویر مبهمی ازش پیداست و همیشه در تلاش هستیم با کوچکترین پیوندی این نوستالژی عمیق و زیبا رو برای خودمون یادآوری کنیم.
فضای امبری، بخور، نمک و اکورد جوهر به روشنی قابل دریافته که شما رو به کف اقیانوس می بره.
این عطر سراسر آبیست. آبی غمگین.
8 تشکر شده توسط : نازی جاوید کامبیز سخی
درود به شما دوست عزیز.
حتما می دانید که جدا از برخی کالاهایی که به دید تجاری و قبضه کردن بازار بوجود می آیند، برخی نیز با هدفی و داستانی در میان، به مخاطب عرضه می شوند و قاعدتا تولید کننده ای که وقت و فکر و هزینه و ایده و داستانی را در میان می گذارد، همانقدر به مخاطبش اهمیت داده که مطمئنا در مقابل، همین انتظار را تا حدی از مصرف کننده دارد. قشری که دنبال کننده این نوع کالاست (اثر) و خط فکری مشخصی را دنبال می کند، به عطر به چشم کالایی (اثری) که صرفا خوشبوست، نمی اندیشد.
چرا که از لحاظ بازخورد و نظر دیگران، عطرهای ارزان قیمت تری پیدا شود که عالم و آدم را مبهوت خود کند. چرا شش الی هفت میلیون پول بی زبان را خرج این عطر کند! آن هم عطری که از دید دیگری شاید بسیار منزجر کننده به نظر بیاید!
در مورد این اثر هم آنچه گفته شد از تخیلات یک فرد دیوانه نیست. ایده آن است. همان چیزی که عطار آن در نظر داشته.
در مورد حرافی بنده و دیگر دوستان هم، صرفا از روی علاقه است و نه به سمت و سویی بردن و بزرگ کردن آن. نه خود آن را به من هدیه می کنند و نه حتی سمپلی از آن.
تنها علاقه است.
من باب داستان گل نیز، بی ارتباط با کاراکتر کلاریس درون فیلم نیست.
اگر فیلم را دیده باشید.
موفق باشید.
2 تشکر شده توسط : محسن جمالیان محمد سامانی نژاد
فیلم سکوت بره ها _ سکانس سوم _ آسایشگاه بالتیمور _ داخلی _ روز _ ملاقات کلاریس و دکتر هانیبال لکتر

در پلانی از این سکانس، تصویری کلوز از هانیبال لکتر را داریم، غرق توجه، به کلاریس، با دقت و از پشت شیشه ای حفاظتی با جداره های فلزی و سوراخ هایی که روی آن وجود دارد، بو می کشد، کلاریس را، هوای بیرون را، و رو به کلاریس می گوید:
تو از کرم پوست ایوان استفاده می کنی و بعضی وقتا L'Air du Temps می زنی،
اما _نه_امروز!

در ادامه کلاریس به لکتر می گوید:
همه این نقاشی ها کار شماست دکتر؟
هانیبال در جواب می گوید: این دوئومو (Duomo) هست. که از بِلودره (Belvedere) دیده میشه. در مورد فلورانس میدونی؟
کلاریس: همه این جزییات تنها از تخیل و حافظه شماست؟
هانیبال: حافظه! چیزی که من ازش استفاده می کنم، جای دیدن!
___________________

در نگاه اول باید چشم را بست و به حافظه اعتماد کرد. چنان که هانیبال چشمان خود را در زندانی می بندد و جهان بیرون را متصور و بازآفرینی می کند. و حتی کلاریس را!
ترکیب بوی تمیز، لطیف و پاکیزه مواد آرایش یک زن در کنار مردی با هوش بسیار، کمالگرا و با روحیاتی خشن و به دور از عرف جامعه.
بالانسی زیبا از نت های فلورال اسپایسی. گل میخک، یاس ایندولیک، سوسن ... نمادی از کلاریس. دختری با ظاهری آرام و دلفریب. ( همچنین سوسن در مسیحیت سمبلی از باکرگی و پاکیزه و منزه بودن مریم مقدس است. )
در کنار ته بویی از گلپر و اسطوخدوس در مقابل آکورد فلزی.. بوی خون! اما چرا خون؟
در سکانسی دیگر از فیلم سکوت بره ها در آنجا که هانیبال را درمکانی دیگر، در قفسی با میله های فلزی قرار داده اند، هانیبال با استفاده از مغزی قلمی فلزی که در صحنه ای دیگر ربوده، دستبند خود را باز می کند و با آنها درگیر شده و با آرامش تمام به زندگی آنها خاتمه می دهد!
بعد از آن، موسیقی در حال پخش است، هانیبال به واریاسیون های گلدبرگ - اثری از باخ - قطعه گلن گولد گوش می دهد و صورتی که بر روی آن قطرات خون پاشیده شده، با دستانی که در حال رقص که همچون رهبر ارکستر، در حال رهبری و لذت از این قطعه بی نهایت زیباست!
نوعی حس رهایی بعد از کشتاری که با نهایت آرامش و خود خواسته اتفاق افتاده!
بعد از گذشت اندک زمانی از تست عطر، این رهایی عجیب را می توانید حس کنید...در کنار ترسی زیبا!
که ترکیب آکورد چرمی و حس انیمالیک این کار هست که بواسطه کاستاریوم به هرچه بیشتر القا کردن این حس کمک می کنه.
این عطر از قلم، خون، حافظه و تخیل حرف می زنه.
فیلیپو شاهکاری ساخته که در وصف این موجود! می توان صفحه ها نوشت.
این عطر بوی جنایتی هوشمندانه، بوی سختی و نرمی، بوی جزئیاتی دقیق، بوی تاریکی در کنار احساسی روشن، بوی عشقی منجمد شده، از دو جنسی متفاوت، دوست داشتنی تمام عیار و لذتی که هرگز ارضا نمی شود! بهم نمی رسد و تمام نمی شود!

بوی هانیبال در کنار کلاریس می دهد!

این عطر را حتما تهیه خواهم کرد،
اما نه امروز!
13 تشکر شده توسط : محسن جمالیان KAVEH
در پاسخ به دوستان، عطر صرفا جنبه شو آف برای دیگری رو نداره. گاهی میشه عطری زد که کیلومتر ها با سلایق دیگران تفاوت داره و حتی کسی نتونه شما رو لحظه ای تحمل کنه! و گاهی عطری یک ساعت تداوم داره اما "خاطری" رو برای شما به یاد میاره... عموم عطرها شاید جنبه تجاری داشته باشند ولی بسیار عطر وجود داره که ازش به عنوان "اثر" هنری یاد میشه.
بنده شاید عطر چند میلیونی تهیه کنم و در وهله اول صرفا برای ارضای روحیات خودم باشه و بعد امکان داره بخوام دیگری رو تحت تاثیر قرار بدم.
گاهی در مقابل برخی آثار باید عریان شد...
من چگونه میتونم در مقابل هرکسی برهنگی خودم رو نشون بدم؟
4 تشکر شده توسط : محسن جمالیان پارسی
15 آوریل 2019.
کلیسای نوتردام در آتش سوخت.

یکی از مهمترین بناهای تاریخی با آن معماری گوتیک مسحور کننده خود، با آتشی نهیب، بنا و پیکره اش درهم فرو ریخت.

ایده فیلیپو برآمده از این واقعه و توصیفی طولانی مدت و چند ساعته از لحظه آتش گرفتن این بنای مهم است.

در مرحله اول، با فوران پرتقال و دود، چشمانم سوخت و من رو کاملا به روز واقعه برد. گویی که از خواب بیدارشم و ببینم همه جا آتش گرفته. حریق و حریق و حریق. آتشی پایدارتا عمق کل روز ...
این اثر پیکره و زیربنای مهمی داره اما بسیار ناپیدا چرا که بیانگر فرو ریختن کلیسای نوتردام است. تاپ نتی که تا آخر عمر عطر، ذره ای از شکوه و عظمتش کاسته نمیشه و تصویری از شعله های آتش و دود رو تداعی می کنه.
شمعدانی و لایه ای از بهارنارنج به طور محسوسی در میان شعله ها خودی نشان میدهند و شمعدانی زیبایی بی نظیر خودش رو در لایه های چوبی عطر به نمایش می ذاره.
رگه های زیبا و ظریفی از ریحان، به گستره ی این عطر زیبا، در هرچه بهتر پیش بردن پرفورمنس قوی تر کمک و همراهی میکنه.

این عطر برای من یادآور عطر Io Non Ho Mani Che Mi Accarezzino il Volto از همین برند هست اما دیگر خبری از صمغ مر و دارچین و الطاف مردانگی مریم گلی در این عطر وجود ندارد.

در این اثر انگار اشیاء حاضر در عطر Io Non Ho Mani… در حال سوختن اند …
9 تشکر شده توسط : nazanin محسن جمالیان

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan