نظرات | کامبیز سخی
ترتیب نمایش
سالار عزیز سلام
نسخه ای که من از فیرس دارم متعلق به اولین سال تولید است . از او رضایت دارم از هر حیث .
از طرفی اطلاعی از نسخ جدید ندارم . حتی تستی گذرا نکرده ام که اینها را قیاس کنم با نسخ قبل . اما بر اساس توضیحات دوستان اینطور به نظر میرسد که علاوه بر پرفورمنس ، شاید رایحه نیز دستخوش تغییر شده باشد . ما بخوبی میدانیم که غلظت برخی نت ها میتواند مثل کیفیت ، رایحه ی یک عطر را دستخوش تغییر کند .
یکی از دوستان ام پس از تست نسخه ی من گفت من علاقمندم به استفاده از این عطر لیک بی خبری ی تو از نسخ جدید از یک طرف و گران شدن این عطر نسبت به قبل از طرفی مرا منصرف میکند ! چه راه حلی برای من داری ؟ ( منظورش این بود که برای من بساز این عطر را )
گفتم نیاز نیست . میتوانی نسخه ی اصلی ی ترک عطر اکسوس بلک سن سیرو را تهیه کنی که همین رایحه است با پرفورمنس تضمین شده .
این عطر خیلی سختی نیست . اما پله ی دوم اش بسیار مهم است و الحق برند سن سیرو بخوبی در اجرای آن موفق بوده است اما بزرگترین مشکل این است که از هر ده عطر اکسوس بلک ، نُه تای آنها تولید ایران است اکنون . اگر اصل اش زا تهیه کنی شکی در قبولی ی آن در آزمایش سلیقه ی شما نیست .
و اما آکوا اسنشیال کولونیا از سالوادور فراگامو :
فکر نمیکنم کسی به اندازه ی خودت به این عطر مسلط باشد که چندین شیشه از آن را استفاده کرده ای !
همین بس که خالق اش آلبرتو موریاس است ! پیرعطار این هنر !
شاید این عطر از کیفیت و پرفورمنس به نسخ اولیه ی فیرس ببازد لیک بعید میدانم به نسخ جدید فیرس هم ببازد از جهت پرفورمنس که مورد پرسش شما بوده ،
بلاند بای ی نسخ جدید فیرس شاید شکست در پی داشته باشد لیک اگر این رایحه را دوست داری یا حتی از رایحه بی خبری و تنها تکیه بر پرفورمنس داری ، در صورت پیدا کردن نسخه ی اصلی ی ترک اکسوس بلک بلاند بای خطری ندارد .
هر کسی که عطر لاوندری ( صابونی ) دوست دارد میتواند به تضمین من عطر اکسوس بلک را بلاند بای کند .
تفاوت اصل ترک با نسخ ایرانی یا تقلبی :
نسخ اصلی در زیر شیشه لیبل دارند که شش خط توضیحات دارد و در خط آخر ساخت ترکیه مقیود است . نسخ کپی ( چه قانونی چه فیک ) این لیبل را ندارند .
این قاعده برای کلیه ی عطرهای این برند صادق است .
تفاوت در رایحه و تست :
کلیه ی عطرهای این برند به هیچ عنوان در هنگام تست و استفاده ، از همان ابتدا هم بوی الکل نمیدهند حال آنکه نسخ ایرانی و فیک بشدت بوی الکل از ابتدا به مدت یک ربع ساعت حس میشود و پس از محو شدن آن ، هاله ای از رایحه ی اصلی بدون قدرت نمایان میشود !
گویی یک شیشه را با استفاده از الکل به سه شیشه تقریق و تبدیل کرده باشند !
به مجرد استشمام بوی الکل ( که با قدرت زیاد و بخوبی و راحتی قابل تشخیص است ) بدانید نسخه ی فیک است .
سالار عزیزم :
در حال حاضر آکوا اسنشیال کولونیا میتواند برنده ی این قیاس باشد با توجه به اینکه دوستان شکایت داشته اند از پرفورمنس نسخ جدید فیرس .
اما از حیث رایحه قابل به قیاس نیستند که هر کدام زیبایی ی خود دارند .
فیرس قدیمی الحق طلاست !
خصوص قلب زیبای او که پرتوان میطپد .
اکسوس بلک اصلی را تست کنی خود متوجه میشوی که چه میگویم .
دوستانی که به ترکیه مسافرت میکنند میتوانند تهیه کنند . در تبریز و کرمانشاه و سنندج نیز نسخ اصلی موجود بود .
البته بازار امروز عطر در ایران بشدت به هم ریخته و بقول دوستان بلبشو است . قیمت های غیر واقعی ، تلوراتس بالای قیمت برای یک عطر ، الی ماشاله نسخ فیک برای هر عطر ، وجود دستگاهی که شیشه های اصلی را مجددا پر میکند ( بدون باز کردن افشانه و پلوم مجدد ) ، تبحر عجیب فیک سازان در تقلید از کلیه ی برندها و ده ها دلیل ریز و درشت دیگر که همه ی دوستان کم و بیش بر آنها واقف و مسلط شده اند !
بلاند بای قبلا یک ریسک بزرگ بود ، امروزه یک شکست بزرگ است مگر از جای معتبر و با دانش معتبر :)
موفق باشی انشاله
36 تشکر شده توسط : میثم شفیعی نیلا ی
The Library Collection Opus X
لینک به نظر 9 بهمن 1401 تشکر پاسخ به 🄼🄾🄽🄰
خوشا مردن ، خوشا از عاشقی مردن !
مونای عزیزم
او باید زودتر میرفت ، به دلیلی که من میدانم و تو ! یادت که هست آن رویای رویایی !
و اما چهل سال زیست برای آن چند روز .
چهل سال کاشت و صبوری کرد تا برداشت گنج !
مردن در عشق همان مرگ در راه خداست !
او با رقص رفت ! در بهترین سال ( سن ) و در بهترین حال ( عاشق ) و در بهترین مجال ( آغوش تو ) !
ماموریت اش کامل شد و بها به عشق خرید و گنج به رنج :)
خوشا به سعادت اش !
و خوشا به سعادت تو که گنج دادی و رنج بردی !
پس بدان طلبی بزرگ داری از خدا و این یادت نرود که خدا خود را بدهکار هیچ بنده نمیکند !
در این سو طلبی عظیم داری و آن سو شفیعی مقیم ! خوشا به حالت !
و از همین است که خدا پرده ی اسرار بر تو انداخت و افشا کرد آنچه که بر دیگران نمیکند به پاس طلبکاری ات !
خود میدانی که چه میگویم !
امروز فیلمی از دهه ی ۴۰ میلادی می دیدم .
ساخته ی همین چند سال پیش !
در انتهای فیلم طبق قاعده اسامی ی عوامل فیلم نمایش داده شد .
بازیگران ، عوامل کارگردانی ، صحنه ، صدا و...
صدها نفر .
و من به این می اندیشیدم که حتی یک نفر از همه ی آنها اکنون نیستند !
حتی همه ی میلیارد کسانی که این فیلم را اولین بار تماشا کردند ! حتی اگر کودک بودند آن سال !
در سرتاسر این کره ی خاکی ! حتی یک نفر !
عمری طولااااانی داریم ما ! به اندازه ی یک آن !
یک پلک زدن چشم ! عجیب تناقضی ست !
بدان که :
همین الان که داری این جملات میخوانی او نیز در کنار تو نشسته است و میخواند !
و می شنوم که گفت : سخی راست میگوید ، تو هماره در وسعت نظر منی ، من هماره در دنیای تو ام تا دنیاهای ما در یک زمان در تقاطع وصال متقاطع شود به اشتیاق :)
او بهای صبر خویش دریافت به گنج .
تو نیز گنج خود خواهی یافت به پیش پرداخت رنج !
خوشا به حال او .
خوشا به حال تو .
و خوشا به حال خدا که گفت : آری ، اینان فرزندان من اند به اشتیاق عشق :)
از خودت خارج شو و از زاویه ی خدا ببین !
ارادت های بسیار سرکار خانم مونای وزین .
46 تشکر شده توسط : Mahyar Hreza
Cynefin
لینک به نظر 8 بهمن 1401 تشکر پاسخ به صبا
صبای عزیز ، دختر زیبا و شاد که راه " زیبایی " را منتخب کرده به پیمودن .
اولا بگویم که بزودی مهمترین نظرم را در این خانه خواهم نوشت به تقدیم بر دوستان ام و حتی آنها که دوستم ندارند . رکورد طولانی ترین نظر را خواهد شکست لیک خواندنی ست ، که مهمترین یافته ی همه ی عمر من است و کمک ها خواهد کرد بر جوانان بر روشنایی ی مسیر !
و اما ، بیش از صد نفر در اینستاگرام ( که اجالتا قطع است ) بر من اینطور نوشتند :
فلانی ، ما برای خرید فلان عطر مشغول تحقیق در ده ها سایت ( که اکنون صدها شده اند ) بودیم من جمله سایت های نامی ی خارجی ، هر سایت نهایتا دقایقی تامل و مطالعه. تا اینکه اتفاقی به سایت عطرافشان رسیدیم . میدانید چه شد فلانی ؟ دیگر نشد از این سایت عبور کنیم ، دیگر نشد گوشی را زمین بگذاریم ، دیگر نشد مطالعه را متوقف کنیم ، اصلا فراموش کردیم که دنبال کدام عطر بودیم ، ازین صفحه به آن صفحه ، زمان متوقف شد بر ما و زمانی به خود آمدیم که دیدیم پیش بینی ی چند دقیقه تحقیق به ساعت ها رسید ! شماها چه میکنید آنجا ؟؟
گفتم بله ! این هنر عشق است !
هر خانه ای که عشق بر او تزریق شد نوری سفید در هوای آن پخش میشود .
روزانه از سرتاسر نقاط این کشور یا حتی دورتر ، عشق بر این خانه تزریق میشود توسط ده ها عاشق منتخب که عشق ِ ایشان را بیش از شصت هزاااار نفر برداشت میکنند !
درین خانه جا برای همه هست .
عده ای میگوید بهتر است تنها از عطر گفت ، خب همین کار کنند .
عده ای میگویند از عشق گفتن بهتر است ، همین میکنند .
عده ای معتقدند از هنرها باید گفت ، همین کنند
خاطرات ، مخاطرات ، دل ها و درد های آنها ، شوریدگی ، حکایات ، زیبایی و حتی زشتی !
پرسیدی : چرا باید اصلا این حواشی تایید بشوند ؟
دقیق فکر کن ! شک ندارم به این نتیجه میرسی که اتفاقا باید حتما تایید شوند ! چرا ؟
تا سپس همه ببینند عاقبت اش را !
تا به بهترین شکل ممکن درک کنند که سرانجام این دست کارها چه میشود و به کجا میرسد و صادر کننده ی آن ، چه برداشت میکند از تخم نفرتی که کاشته است !
آیا تجربه ای بهتر و دقیق تر ازین سراغ داری ؟
و این یعنی تکامل !
تکامل بدون توازن نمیشود و توازن یعنی اعتدال و یعنی به هر دو کفه نیاز است . هم خیر هم شر ! تا شر نباشد کسی از خیر لذت نمیبرد و تا خیر نباشد شر شناخته نمیشود .
صبای عزیزم ، دختر شاداب ، یک چیز را به تو و به همه قول میدهم :
در این خانه هوشیاران حضور دارند .
در این خانه فرشتگان حضور دارند .
در این خانه عشق جریان دارد .
در این خانه ، خدا هست ! و تمام !
به هر نامردمی که امروزه سبقت گرفته اند و زاد و ولد کرده اند ، لبخند بزن و بگو :
خوش آمدی که این تویی که زیبایی ها را زیباتر جلوه میدهی !
این تویی که منزلت خیر را بالا میبری .
این " کلمات " اند که دنیا را میسازند و تغییر میدهند . ما در کل جهان مهمتر از کلمه نداریم .
فیلم انجمن شعرای مرده را ببین . با بازی ی رابین ویلیامز .
چند بار ببین . گفته های آقای کیتینگ که دبیر ادبیات است را کلمه به کلمه یادداشت کن و سپس ساعت ها تفکر کن بر آنها .
این خانه همان دبیرستان است .
هستند در بین شصت هزار نفر دانشجوی آن ، کسانی که بر روی میز ایستاده اند ! و ناخدا را مخاطب کرده اند !
مهم نیست در کجای این کشتی هستی ، مهم این است که نه پیاده شوی و نه اجازه دهی پیاده ات کنند ! و یادت نرود این مهم را :
چون به مقصد رسی ، تنها این تو و یاران ات خواهید بود که مجوز پای گذاشتن در سرزمین سبز را خواهید داشت ، همانها که اکنون بر روی میز ایستاده اند !
فیلم را که ببینی معنی ی تک تک جملات ام را درک خواهی کرد .
تا به مقصد رسیم بر روی میز برو و به خدای خود بگو : ای ناخدا ، ناخدای من ... !
و آنچه نوشته و مثبوت کرده اند در کتابها را پاره کن و دور انداز و : اندیشه ی خود بنویس !
کاری که هوشیاران این خانه در حال انجام اند ایستاده بر روی میز !
پشت کردن به فرشتگان یعنی رو کردن به شیاطین و نگاه کردن بر چشم های ایشان !
یادت باشد هرجا که فرشتگان جمعند شیاطین با تعدادی بیش ، حضور دارند .
به مقصد که برسیم نقاب ها برداشته میشود بدستور ناخدا !
ارادت ها ای دختر زیبا
عرض تعظیم بر فرشتگان این منزلگاه معطر
31 تشکر شده توسط : عباس بهرامی IRRO
Kingdom of Dreams
لینک به نظر 1 بهمن 1401 تشکر پاسخ به rahil tagi
دوستان عزیزم
میبینید چه خانه ی معطری ساخته ایم به مهر ؟؟
تنها یک خانه ، تنها یک خانه ی مشابه را ، نه در وادی ی معطرات ، که در تمامی ی عرصه های این دنیا ، چه هنر و چه غیر آن به من معرفی کنید !
امروز پیامهای مهرانگیز شما دوستان ام را در حالی میخواندم که نمیتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم و به خدا گفتم : میبینی خدای من ؟
دل ام پر بود روزها ، آرام شدم . ممنون ام .
حتی اگر سقف من ، آسمان خدا شود از بی سقفی ، تمام وجودم گرم است از نور مهری که از همه سو بر من میتابد در زیر این سقف امین و معطر و نورانی ، که نورش بارها از پرتو ِستارگان درخشان تر است !
عطر سخاوت عجب پخشی دارد ! هزاران کیلومتر میپیماید ! ماندگاری ی عطر اش ؟؟
خود بخوانید این خاطره را :
فامیلی ی پدربزرگم مرادی بود . سخی ، لقبی بود که مردم شهر داده بودند و هنگام درخواست سه جلد ( شناسنامه ) گفته بودند : فامیلی ی تو سخی خواهد بود نه مرادی . حتی مادربزرگم سخی صدایش میزد !
برادرم کیانوش عاشق شیراز بود . تحت تعقیب بود . سیاسی بود . در طول عمرم آدمی به شیردلی ی او ندیدم . زنگ زد که زن و پسرم که چهار سالش بود و تمام وسایل زندگی ام را بیاور شیراز . ضمنا هیچکس نفهمد که مقصد کجاست . خانه ی بزرگی گرفته بود در یکی از بهترین محل های شیراز . رسیدیم ، چندین نفر آمده بودند دنبال من ! چنان با من برخورد کردند و مرا در آغوش میگرفتند که گویی نزدیکترین بستگان من اند ! ثروتمندترین بودند در شیراز . کیانوش گفت به دنبال تو آمده اند . با آنها برو من نیز خواهم آمد . از صبح انتظار تو را میکشند !!
من ؟؟ مات و مبهوت بودم که داستان چیست !
مرا بردند در یک کاخ !
از پیرترین تا جوان ترین اعضای خانواده به ردیف ایستاده بودند به خوش آمد گویی !
به قسمی که گویی بهترین و دوستداشتنی ترین عضو خانواده پس از سفر و غیبتی طولانی بازگشته است !
زنان با چنان شوقی نگاهم میکردند گویی نزدیکترین به آنهایم !
خودتان حال مرا تصور و تجسم کنید !
پدر پیر خانواده که بازنشسته ی ارتش بود گفت :
حق با کیانوش بود ! این خود خود آقای سخی ست !! روحش شاد . عجب شباهتی !
به دخترش که عجیب زیبا بود و همسن من بود گفت : همه جا را به این پسر عزیز من نشان بده و به من گفت : زود دوش بگیر به رفع خستگی و برگرد که کار زیاد داریم .
دخترش چنان صمیمانه دست مرا گرفت و برد که هیچ احساس غربت نمیکردم . همه جا را نشانم داد . چه خانواده ی پرجمعیت و صمیمی ای بودند . اهل شعر و شعور . آنچه که فکرش را بکنید فراهم کرده بودند به رفع خستگی ی من . حتی موسیقی و ساز و آواز و شعر . مرا از خودم بهتر میشناختند !
یکی از پسران که همسن خودم بود توجه ام را جلب کرد . بیماری ی قند داشت و دکتر گفته بود در صورت خوردن شیرینی انقریب خواهد مرد .
یک جعبه ی شیرینی جلویش بود ! گفت : شانس خوب مرا دیده ای کامبیز ؟ این اسباب رفتن من است ! چه داروی شیرینی ! بدا بحال شما که باید بمانید به تجربه ی تلخی ها !
پدرش گفت : حداقل امشب نرو ! میهمانی عزیز داریم ! گفت : قول میدهم تا سخی اینجاست نروم ! شادترین بود ، پر ترین بود ! ( سال بعد شنیدم رفته ست بسلامت ) . دوستداشتنی بود .
مادر صدایم زد در آشپزخانه و گفت : بیا نمره بده به خورش سبزی ی من ، من خبر دارم !
چندین نوع غذا درست کرده بودند .
از آن به بعد تا روزیکه شیراز بودم خانه ی برادرم به میهمانی میرفتم و وظیفه داشتم بسرعت بازگردم ! به برادرم میگفتند اگر میخواهید بیشتر کنار فلانی باشید باید بیایید اینجا !
پدر دیده بود که سرم پر از سوال است .
تنها کسی که از ماجرا بی خبر بود من بودم .
همه که نشسته بودیم گفت :
ساااالها پیش که شماها نبودید و من جوان بودم همراه پدر و مادر و فامیل و تمام بستگان رفتیم کرمانشاه . قبل سال تحویل . تعدادمان زیاد بود . چند چادر زدیم در طاقبستان . هوا سرد بود . تا اینکه سخی آمد . بعدها فهمیدیم هر ساله همین موقع که میهمانها از شهرهای دیگر می آیند او می آید و میگردد و پرجمعیت ترین خانواده را که چادر زده اند پیدا میکند . و اگر بزرگ خانواده نظامی باشد که فبه المراد . میگفت باخبرم که در چند شهر دیگر نیز چون ما هست .
میگفت هر چه اصرار و خواهش و التماس کردیم گفت نمیشود . بهترین مسافرت عمرمان را تجربه کردیم . میگفت چنان رفتار شد با ما که گویی نزدیکترین بستگان ایم . گویی همه ی عمر با هم بوده ایم ! میگفت مطلقا احساس میهمانی نمیکردیم . گفت چندین بار بعد آن بار باز به کرمانشاه رفتیم اما آنها میگفتند فرصت مسافرت نیست به شیراز .
راست میگفتند ، تنها مسافرت آنها به منزل فرزندانشان بود .
گفت یکی از وصایای پدرم این بود :
هر زمان فهمیدید زن ، مرد یا خانواده ای بنام سخی به شیراز آمده اند اگر خود آمدند که هیچ ورنه به زور می آورید :)
میبینید دوستان عزیزم ! منکه عطری به ماندگاری ی سه نسل ندیده ام !
اینروزها اما فرهنگ تجمع خانواده و دوستی ها را تغییر داده اند ! چرا ؟
چون هر چه تنها تر و دورتر از هم ، برای آنها امن تر و بهتر ! تجمع خطر دارد برای برخی !
و اما یک سال بعد که زن و بچه ی کیانوش اصفهان بودند تلگراف زد که لو رفته ام و جابجا میشوم و خبر میدهم . پنج سال بعد که همه جا را دنبالش گشته بودیم کسی تماس گرفت که دنبال فلانی نگردید که سالهاست مرده است . البته معلوم بود چون آدمی نبود که بیش از یک ماه طاقت دوری داشته باشد .
یکسال آخر را به حافظیه میرفت و هر زمان وارد میشد میدیدم که ده ها نفر که عمدتا دانشجوی ادبیات بودند گرد اش جمع میشدند به صحبت و پرسش در خصوص حافظ و اشعارش .
حتی نفهمیدیم مزارش کجاست !
دوستان عزیزم ، همدردی از درد میکاهد غمخواری از غم .
عطر مهرتان از کیلومترها دورتر بر من میرسد .
این زیباترین رایحه ی جهان است و شما خوش سلیقه ترین که این رایحه انتخاب کرده اید بر جسم و جانتان .
زیبایی هایتان افزون بلطف خدا .
مهرتان پایدار .
معطریت تان پر پخش تر و ماندگار تر انشاله .
ارادت ها و سپاس ها
43 تشکر شده توسط : عباس بهرامی سعید کرمانی
Kingdom of Dreams
لینک به نظر 1 بهمن 1401 تشکر پاسخ به ارژنگ بوترابی
دوستان عزیزم سلام
دوست عزیز و قدیمی ام ارژنگ ، ارادت ها .
درست میگویی . من هم همین اعتقاد دارم و همیشه گفته ام که هیییچ چیز مال ما نیست .
اما نامردمی ها باعث میشود برخی اوقات حسابهای ما درست از آب در نیاید و دچار حس پشیمانی بشویم از بابت سخاوت یا کمک !
نمیگذارند بر اساس فرمولی که در همه جای جهان به درستی جواب میدهد پیش برویم !
همیشه معتقد بودم که پول ها و اموال مال خداست پس هر چه بیشتر ببخشی ، بیشتر خواهی گرفت و سهم ات بیشتر خواهد بود .
الان هم همین عقیده را دارم چون این فرمولی تجربه شده است ! بزرگان و دانشمندان ما اینگونه گفته اند .
اما شیاطین همیشه دست میبرند بر فرمول های خداوندی !
یادم می آید والدین ام مخالف بودند با من در این مورد .
بارها این فرمول را آزمودم و هر بار نتیجه گرفتم اما آنها معتقد بودند زیاده روی حتی در کارهای خوب همیشه عواقب خوب ندارد !
راست اش این چند روزه کمی نگران شده ام از باب اثبات این مدعی !
همیشه در هر خانه ای که ساکن میشدم هفت سال میماندم . بیشتر به اصرار صاحب منزل یا همسایگان و برخی اوقات بی حوصلگی از باب اسباب کشی !
هرگز ثروتمند نبودم به آن معنی چون علاقمند به ثروت نبودم . اما خدا هرگز نگذاشت محتاج ثروت باشم . همیشه به اندازه ی کفایت بود خداراشکر . یک بار برای اینکه بستگان دست از سرم بردارند در مسابقه ی تمکن ، چنان اوضاعی درست کردم که تحسین همگان بدنبال داشت سپس گفتم من تعلقی به این نوع زندگی ندارم بلکه درویشی ! دو ماجرا برایم پیش آمد که کل زندگی ام را بخشیدم و صفر شدم اما دوباره خدا کمکم کرد . در یکی از ماجراها قاضی گفت : نزدیک به سی سال است قضاوت میکنم ، چنین چیزی در عمرم ندیده ام :) جوری نگاهم میکردند گویی از مریخ آمده ام :))
البته زندگی ام همیشه طوری بوده که هر کس مرا میبیند گمان میکند پروفسوری میلیاردر ام :)
در حالیکه نادانی فقیر ام !
خداوند فرموده هر کس به درخواستی نزد تو آمد نگذار پاسخ نگرفته ( به دست نیاورده ) برگردد و جالب اینجاست همیشه درخواست ها در حوالی ی وسع ماست !!
گویی کسی این را تنظیم میکند .
اینبار پس از هفت سال به درخواست صاحب منزل باید جابجا شوم بدلیل ازدواج فرزندش و وقتی از چند و چون پیش پرداخت منزل ( رهن ) مطلع شدم دیدم ای داد بیداد ! این دو سال اخیر گویی بیست سال گذشته و ما تازه از غار کهف خارج شده ایم !
یعنی حداقل پنجاه میلیون کسری دارم !!!
حال اجاره ی چند میلیونی بماند ، آنهم برای یک خانه ی ۵۰ متری ی یک خوابه در شهرکی اطراف شهر اصلی !
بیش از یک ماه هم فرصت ندارم .
از نگرانی همچون مرغی که از ترس از تخم میرود ( دیگر تخم نمیگذارد ) از تخم رفته ام :)))
ببین چه میکنند این نامردمان با ما که حتی یک زندگی ی حداقلی نیز میسر نیست !
فقر که از در بیاید ایمان از پنجره میگریزد و ایمان که بگریزد نور خدا از آن خانه و ساکنین و قلبهاشان دور میشود و اگر چنین شد تمامی ی فرمول ها و قوانین خدا مخدوش میشود !
انسانیت تمسخر میشود .
نامردان نامردمی رواج میدهند !
این جوکی که به درستی نام بردی برخی اوقات چنان تلخ میشود که بجای لبخند اشک بر چشم مینشاند !
خصوص آن مردمی که جز خدا کس ندارند !
دوستان عزیزم
این روزها بشدت به رایحه ی عطر دعای خیر شما نیاز دارم که تنها کلید باز کردن قفل این در و عبور از آن دعای شماست که شکی در تاثیرش ندارم .
ارادت ها و سپاس ها
44 تشکر شده توسط : مهریار عباس بهرامی
دوستان عزیزم سلام
نظرتان راجع به این برداشت و تصویر برای این عطر چیست ؟
فیلم تایتانیک ( جیمز کامرون ) را که حتما دیده اید ، با بازی کیت وینسلت در نقش رز و لئوناردو دکاپریو در نقش جک .
نا گفته نماند این فیلم از سلائق من در ژانرهای سینمایی نیست لیک برخی صحنه های آن را به غایت میپسندم .
سالی که روایت این فیلم است ( مهم ) و صحنه ای را که رز ، عریان بر کاناپه دراز میکشد تا جک او را به تصویر در آورد به یاد بیاورید !
از رایحه ی قلم در دست جک تا کاغذ و کربنی که بر آن است و کاناپه ای که یادم نیست جنسش از چه بود لیک شما باید چرمی فرض اش کنید و گلدان پر از گل و ظرف پر از مرکبات و میوه و لوازم چوبی ی اطاق و جعبه ی سیگار برگ بر میز چوبی و نسیمی که از اقیانوس میرسد و آن الماس درشت آبی رنگ بر سینه ی رز و عرق شرم و نگرانی و اشتیاقی که بر تن هر دو نشسته است .
آنرا تلفیق کنید با صحنه ی بخار گرفته ی آن اتومبیل قدیمی که بر شیشه هایش حرارت عشق منقوش است از عرق شوقی که از تن هر دو بر صندلی ی چرمی ی اتومبیل میچکد به اشتیاقِ کلید که تا سرحد خشونت پیش میرود به باز شدن صندوق گنج !
تنها درد ملذوذ گیتی و یگانه صندوق ممهوری در جهان که اشتیاق دارد به باز شدن قفل تا راز و گنج مُهر به مِهر قلب و خشونت کلید تسلیم کند !
نیاز ، نیاز ! خصوص زمانی که با ناز می آید !
این کره ی مدور چقدر داستان در خود نهفته دارد لیک همه ی داستان هایش آغازی دارند و پایانی و هوشمندان بر پایان بیشتر نظر کنند که میدانند پایان نزدیک تر است بر آغازی که پایان ندارد !
به فلسفه ی زیبا چشمانی که هماره این صحنه ها را میبیند دقت و تفکر بسیار کنید !
آیا تلفیق روایح این دو صحنه ، رایحه ی این عطر نیست ؟ :)
ارادت ها
36 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Rezvani
عزیز مایید شما جناب اسعدی ی پر سواد
شما که اهل دانش اید ، از شما توقع بیشتر میرود !
به دلائلی مسیح را بیش از دیگران میشناسم .
او هنرمند است پس بسیار حساس و زود رنج .
مثل همه ی دیگران .
او اهل نوازش دلهاست و نه شکستن آنها .
دوستان اش را به بهایی گزاف هم نمیفروشد .
و شما که بر ژن ها مسلط اید اینگونه اتفاقات را بهتر درک میکنید .
و اما این عطر ناز :)
نت های طبیعی کم رمق اند ، البته نه همیشه و نه همه جا . بستگی به دوستان دیگری هم که کنارشان نشسته اند دارد !
برخی عطور برای کسب لذت آنی خلق میشوند و نه برای پرفورمنسی از جنس بازخوردگیری .
برخی فقط حد غایی ی یک رایحه را مشخص میکنند . مثل یک مرجع !
برخی روایح ( عطرها ) دقیقا قرص مسکن اند !
زمانی که خسته و آشفته و ملول به خانه میرسید ، در سکوت شب ، دوش میگیرید به زدودن آلام ، شربتی میخورید به رفع ملال و سپس این رایحه ی مسکن را بقول مسیح بر خود رها میکنید !!
و با همه ی وجود درک میکنید تسکین اش را !
و خستگی های شما با نفسی عمیق از عمق جان همراه بازدم خارج میشوند !
و چشمانتان بی اختیار بسته میشوند !
این عطر همان قرص مسکن است .
مخاطب اش تنها مصرف کننده ی آن است .
مخاطب اش فقط شمایید !
ارادت ها
33 تشکر شده توسط : علی شنبه زاده عباس بهرامی
جناب اسعدی عزیز
سلام ها
این از خواص هنرمندان است که زود میرنجند !
دل نازک اند !
همین کافی ست تا دل بشکند .
دوم :
مسیح نرفته است !
از محالات است که برود !
میدانی چرا ؟
چون اگر حتی یک دوست و چشم انتظار اینجا دارد ، بیش از هر کس میداند که :
خود آمده است لیک رفتن اش با خود نیست !
اگر کسی میخواهد برود اصلا نباید بیاید !
میدانی چرا ؟
چون هنگام آمدن قلبی را نمیشکند اما هنگام رفتن قلب ها را !!
هیچ هنرمندی اهل دل شکستن نیست .
همیشه قبل از رفتن به دو چیز فکر کنید :
اول : چه کسی شما را رنجانده است ؟؟
این مهمترین است !
راجع اش بسیااار تفکر کن .
دوم : رفتن ات چه کسانی را میرنجاند ؟؟
دوستان ات را ؟
هر دو را در دو کفه بگذار و سپس تصمیم بگیر !
من خود بارها این کار کرده ام .
ایکاروس عزیز ما هم که مشغله دارد . بگذار سرش خلوت شود . سپس خواهیم دید !

این داستان تکراری ست !
اگر دانایان بی اهمیت بشمرند ، پس بی اهمیت میشود !!
راجع به این جمله هم باید تفکر کرد . مهم است !
در انتها :
یک دوست این به من گفت :
شما همه ی ما دوستداران ات را فروختی به یک نفر ؟؟
آن یک نفر آنقدر مهم است ؟؟
مهمتر از همه ی ما ؟؟
من پاسخی نداشتم !
شما اگر دارید بفرمایید تا ما نیز بیاموزیم :))
من گشتم ، نبود !
یادت هست ایکاروس بر شما چه گفت ؟
بنظرم باید دوباره بخوانید !

من به جای همه این نوشتم .
یادم رفت این جمله ی مهم را :
از خود بپرس :
من برای که مینویسم ؟؟
:)
41 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Rezvani
Crush On Me
لینک به نظر 25 دی 1401 تشکر پاسخ به rick
سلام به دوستان عزیزم
شب سردتان گرم به عشق انشاله .
یک شب زمستان و یخبندان داشتم میرفتم خونه ، ساعت ۳ صبح بود . دیدم یه پاکبان پیری داره توی خیابان راه میره . نزدیک که شدم برگشت من رو نگاه کرد اما نمیدونم چرا دست بلند نکرد .
دنده عقب زدم و رفتم جلوی پاش .
گفتم کجا میری پیرمرد ؟
گفت مزاحم شما نمیشم آقا .
گفتم چرا مزاحمت ؟
گفت لباسام تمیز نیست ، صندلی ی ماشینتون کثیف میشه . ( لباسهاش تمیز بود )
گفتم من که میگم لباس های تو کثیف میشه !
صندلی رو نگاه کرد با تعجب :) گفت هان ؟
گفتم بیا بالا تا بهت بگم ! سوار شد .
گفتم اولا کی میدونه تمیزی چیه و کثیفی چیه ؟؟
شما که زیر پای من رو تمیز میکنی لباست کثیفه و منی که تمیزی ی تو رو کثیف میکنم ماشینم تمیزه ؟؟
با نگاه عجیبی تماشام میکرد :)
گفتم اگه من الان بزنم به این تیر برق ، من زدم به اون یا اون زده به من ؟
با تعجب نگاهم میکرد :)
گفتم جواب بده لطفا .
گفت خب ما زدیم به اون !
گفتم اولا ممنون ام که گفتی ما ، این خیییلی مهمه !
دوما اینشتن میگه خیر ! تیر برق زده به ما :)
بنابرین من باید از تو معذرت بخوام که لباست کثیف میشه .
کجا میری ؟ گفت شما کجا میری ؟ گفتم هر جا شما بری من هم میرم !
پیش خودم گفتم الانه که توی دلش بگه :
این نصف شبی گیر چه دیوونه ای افتادم خدا :))
گفت بهتون نمیاد مسافرکش باشین .
گفتم دوباره مجبورم نکن دلایل بیارم :)
هر چی میبینی ، درست نیست !!
خیابون فلان . مسیرت هست ؟
گفتم آره . اتفاقا همونجا میرم ( البته مسیرم نبود )
چه بوی خوبی میده ماشینتون ؟
خودم یا ماشین ام ؟ چون هر کدوم یه بو میدیم :)
کلا بوی خوبی میاد . کاش منم این بو رو میدادم . کاش منم بوی خوب میدادم . وقتی میرم خونه ناراحتم . البته هیچی بهم نمیگن . تازه لباسام رو عوض میکنما ، بازم هست !
گفتم هااان ! آرزوت رو گفتی !
منم اون غوله ام ، ماشینم هم چراغ جادوئه :)
اولین آرزو بر آورده میشه :)
( اتفاقا همون شب عطر جدیدی ساخته بودم آخر ِ قدرت ، مثل همین عطر ماندگار ، بنا به دلیلی گذاشته بودم توی کیف ام )
دست کردم توی کیف ام گفتم بفرما . این مال شماست .
گفت آقا نمیتونم قبول کنم . این کلی پولشه .
گفتم اتفاقا پولش رو خدا داده بود ( دروغ هم نگفتم ، همه ی پولا مال خداست )
گفتم قول میدم بوی این عطر میچربه به بویی که میدونی .

دوستان عزیزم اینو گفتم که بگم :
هر عطری و هر رایحه ای به یه دردی میخوره !
از کجا میدونیم که یک عطر خیلی مهمتر از چیزی نباشه که ما میدونیم ؟
انشاله هممون خوشبو باشیم
برخی بیش از ما به خوشبویی نیازمندند
شاید این عطر برای برخی آرزو باشه
ارادت ها
53 تشکر شده توسط : مهدی عباس بهرامی
Zen for Women
لینک به نظر 24 دی 1401 تشکر پاسخ به rahil tagi
خوش آمدید بر این خانه سرکار خانم rahil tagi
این خانه و اعضای هنردوست و معطر اش مفتخر اند بر حضور دوستان جدید و هنرمندی چون شما .
شرط ورود بر این خانه لبخند است و بوی خوش ایضا معطریتی که در وجود همه ی اعضاء هست خداراشکر .
اینروزها میبینم چراغ اطاق های خالی ی بسیاری روشن شده و هوای منزل معطر تر از همیشه است به یمن حضور خانم ها و آقایان تازه وارد که نویدی فرح بخش است بر همگان .
حیاط این خانه همیشه مملو است از حیات و بوی عطر ساکنین که گستره ی رایحه اش به وسعت زمین پخش است !
خوش آمدید به خانه ی خود که انتظار دانش ، تجربه و مهر شما و دیگر همه ی دوستان تازه وارد کشیده ایم تا کنون .
حضور همه ی خانم ها و آقایان معطر باد بلطف خدا خصوص شمای عزیز و گرامی
26 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Rezvani

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan