نظرات | کامبیز سخی
ترتیب نمایش
ای خدا
چه ناراحت شدم از خواندن این مطلب
دوست عزیز و موءدب ما جوان رعنا علی رشوند سلام
چیه گویم جز اینکه منتظر نعمتی بزرگ باش که طبق قانون خدا هرآنکس که نعمتی بزرگ ازو دریغ شود نعمتی به مراتب بزرگتر بر او تعلق گیرد . خدا خود را بدهکار هیچ بنده نمیکند . درین شک نکن .
تا انتهای عمر نعمتی خواهی داشت که از دیگران دریغ است بواسطه ی پرداخت عظیمی که کرده ای .
و ضمنا راجع به روایح :
هر کس درین دنیا عذابی را باید تحمل کند . دنیا صبر میکند تا در جوانی بفهمد هر کس علاقمند به چه چیز است و سپس همان را دریغ میکنند تا عذاب او باشد .
یا از چه تنفر دارد تا نصیب کند !
چرا و چگونه اش بماند که طولانی ست ، به اندازه ی قسمتی از عمر من که صرف تحقیق بر آن شد .
خداراشکر که لذت از روایح به تمامی از تو دریغ نشده ست و حدودی را بر تو باقی گذاشته اند . خداراشکر .
خدا همیشه جای شکر را باقی میگذارد .
مگر نقاش نابینای ما نبود ؟
مگر آهنگساز ناشنوای ما نبود ؟
ازین دست در همه ی احساس بسیارند .
پرداخت ات را کرده ای ، منتظر پرداخت خدا باش .
روزی خواهی گفت : پرداخت من کجا و پرداخت خدایم کجا ؟!
ازین لحظه دوست تر ات دارم .
28 تشکر شده توسط : آیدا عباس بهرامی
Sander for Men
لینک به نظر 29 بهمن 1400 تشکر پاسخ به ایکاروس
بیا هومن جان
بیا
همدرد تو اینجا هست ، درین خانه هم هست
تو راست میگویی ، چه کنم که هر راستی را نمیتوان گفت !
این دنیا بیش اش سیاهی ست !
نقاط نورانی کم اند !
کار خداست ! میخواهد بگوید من کمیاب ام ، پس قدر ام بدان .
خبر داری خدا حسود ترین است !؟
خوبها را فقط برای خود میخواهد .
آنانکه غرق در سیاهچاله های تاریک اند
و چه کششی دارد این سیاه چال
حتی نور ، میبلعد
پس از هزاران سال یقین ، اینک نمایش مزدا بر اهورا !
بیا ، فقط بیا
اینجا هم همان است :)
فقط معطر است ! تفاوت اش همین است .
برای پروانگان نور هست ، برای شب پرگان تاریکی
قرار نیست کسی اذیت ات کند
قرار نیست با کلی سوال خسته ات کنند
قرار نیست مدام شیشه معرفی کنی
قرار نیست هر سوالی پاسخ گویی
عاقلان این خانه بسیارند
مدروک اند بر بر قلب ها و مسلط اند بر افکار
فرق دوغ و دوشاب دانند
نیز سره از ناسره میفهمند
اهل و نااهل میشناسند
درک احوال ات بر ایشان ناممکن نیست
فقط بیا و باش
بودن ات بر ما کفایت دارد . هیچ کس نمی پرسد
فقط بنویس
آنچه که در ذهن داری
آنچه که ازین دنیای تاریک آموختی
تاریکی چه عطری دارد ؟ سیاهی کدام ؟
فقط بیا و این بگو
هستند کسانی که به آخر دنیای معطرات رسیده اند !
هستند کسانی که دیگر روایح میبویند
عطر گیسوان عشق ، عطر حکمت ، عطر دانش ، عطر نور عطر تاریکی
عطر مردی ، مردانی که بر خاک افتادند ، عطر خاک
عطر لاشه ای که لاشه خواران بر او جمعند
عطر درختی که میمیرد
عطر گوزن پیری که شاخ بر درخت میکوبد
تا اسیر شود و بمیرد ، تا برود
عطر ریا عطر تزویر
عطر نان خشکیده ی سفره های خالی
عطر اشکی که پدر از نداری میریزد
عطر گرسنگی ی کودک
عطر تماشای بهترین های رنگارنگ از پشت شیشه
عطر تن مادری که خود میفروشد تا شیر دهد
عطر جدایی عطر فراق
عطر اشکی که اکنون از چشم من چکید
که دیگر هییییچ عطری مرا نیست
بوی عید و توپ و کاغذ رنگی ای که دیگر نیست
بوی کفش های نویی که در کودکی کنار رختخواب میگذاشتیم و میخوابیدیم
بوی آن سالهای نو و این سالهای نو
بوی بیماری بوی فراق
بویی که مادر از فرزند جدا میکند
عطر موی سپیدی که بر او فخر میفروشند !
عطر شادمانی ای که بر ما آرزو کردی و نیست .
عطر برفی که نعمت است و بر بیخانمان میبارد
عطر بارانی که آرزو کردیم و خانه برد
زیاده نگویم ، فقط بیا
بیا و باش
که برخی لبریز از درد اند لیک بر دیگران شادی می آفرینند
بیا و با ما باش
همکیش
نظری کن بر درویشان و با غیر ، مدارا
بیا و از طوفان گذشته را بگو ناخدا
مغروقین اعماق تاریک اقیانوس
عطر نیاز ببو درین غروب غمگین جمعه
بیا
درد ات به جان من
32 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Rezvani
گلدان کوچکی داریم
سالیانی است دراز ، تخم گل کاشته اند دوستان قدیم
نازک شاخه ای ست اکنون
نونهال است هنوز
اما عاقبت ، افسانه گون دارد
چه باک از شب که فردا رنگ نور آید
صبح در راه است به خورشید عظیم
تندباد بی مهری ، میوزد هر گاه
لیک تکیه دارد به دست دوستانش ، که گرد آن جمعند
با لبخند
خورشید قبطه میخورد بر درخشندگی ی چشمان ایشان
باران رشک میورزد به بارش اشک هاشان به شوق
منتظر اند بر گلی خوشبوی
که معطر کند فضای منزلگاه
برایش شمع میگیرم
برایش شعر میخوانم
برایش آرزو دارم
میرود اما ، چون باد ، لحظه های عمر
شنیدم گفت : هشدار ! که زود دیر میشود هر بار
عداوت ، میرسد از راه
اگر غافل شویم از عشق منزلگاه
اگر عاری شویم از مهر بر گلها
پس ای اندیشه ی زیبا
ببار بر ما ببار بر ما
که تنها مهر میماند
از این دنیا
37 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Ehsan
دوستان عزیزم سلام
عاقبت هر شر خیر شود اگر خدا خواهد !
دیشب چنان شد که خانه نشین شدم به اجبار و تمامی ی قرارها و کارهایم لغو شد !
صفحه ی من در اینستاگرام که در هفته یک بار هم به آن سر نمیزنم دیشب چنان شلوغ شد که بالاجبار گوشی را مستقیم به شارژر متصل کردم .
بسیار بیش از لیاقت ام مورد لطف و مهربانی دوستان واقع شدم . دوستانی که تا کنون هیچ نام یا نشانی از ایشان در عطرافشان یا اینستاگرام سراغ نداشتم .
بجز انگشت شمار دوستان پرمهر عطرافشانی ام که افتخار دوستی ی ایشان را دارا هستم تعدادی دیگر از خوانندگان پرمهر عطرافشانی را که تا کنون افتخار آشنایی با ایشان نداشته ام بیشمار این حقیر را مورد لطف قرار دادند .
عده ای معتقد بودند هر آنکسان که ادعای دوستی ی عطرافشان دارند هرگز کوچکترین اقدامی که سبب تشنج یا دلگیری ی خانه یا اعضاء آن باشد انجام نمیدهند مگر بدخواهان .
عده ای پیشنهاد دادند گروه ، پیج یا صفحه ای در اینستا یا تلگرام برقرار کنیم تا به دور از حاشیه و با فراخ بال اقدام به تبادل نظر کنیم که البته حقیر با این موضوع به این دلیل مخالف ام که عطرافشان حقی بزرگ و مادرگون بر ما دارد خصوص اینکه آشنایی ی همه ی اعضاء با هم به این واسطه بوده است و اینجانب تنها در صورتی این خانه را ترک خواهم کرد که صاحب خانه این را بخواهد لیک از مدیریت دلسوز و زحمت کش آن دلخورم ازین بابت که چرا یک بار و برای همیشه عنوان نمیکنند که هیچ کس حق ندارد به هر زبان یا هر صورت در کار دیگران دخالت کند و هر یک از اعضاء را به توهین یا زخم زبان بیازارد . هر کس مسئول نظر خویش است و اگر کسی بیش از دیگران میفهمد و توانایی دارد ، انجام دهد و به جای توهین به دیگران یا عیب جویی از دیگران به کار خویش بپردازد و خود را از عیب بری کند . بدون شک بقیه ی اعضاء بزودی متوجه توانایی و منظور های هر شخص خواهند شد و این صاحب خانه است که حق ارشاد دارد نه دیگران که همه میهمانیم . به شهادت همه ، هر کس عیب دیگران بجوید خود عیبی بزرگ دارد که همانا نظر به کار دیگران و نیز خودبزرگ بینی است . هر کس باید بداند که تنها یکی از هزار است و تنها همین مقدار جلوه و حق دارد .
فلانی بد مینویسد ؟ بد خواه است ؟ کج خلق است ؟
بزودی همه مطلع و واقف میشوند و اصلا نیاز نیست کسی به زبان بیاورد ! خود بخود و به مرور الک خواهد شد .
معکوس اش نیز صادق است . بزودی ساکنین متوجه همه چیز خواهند شد . هیچ کس به تنهایی کامل و کافی نیست که همه چیز را همگان دانند . تنها کسی ازین قانون نگران است که احساس ضعف دارد .
ضمنا کسانی عیب جویی میکنند که حضور در این خانه را به مسابح مسابقه و مصاف میدانند و نه همفکری و تبادل نظر و رفاقت و دوستی و یا کمک به دیگرانی که تجربه ی کمتر دارند .
ضمنا هر کس دنیا ( عطر ) را از دید خود و نگرش خاص خود میبیند که اگر تنها و تنها مشابه دید یک نفر دیگر باشد پس حضورش در این خانه مغتنم است .
همه ی حاضرین یک به یک همسلیقه ی خود میجویند و می یابند و از دید ایشان این دنیا را مینگرند بنابرین حضور همه نوع سلیقه درین خانه واجب است حتی کسی که یک کلام مینویسد : این عطر خوب یا بد است .
و برخی میگفتند عجیب است که برخی بجای تبلیغ زبان اصیل فارسی از آن حرده میگیرند !
این هم از عجائب برخی از ماست که از خود و زبان خود بیزاریم !
برخی پرسیدند چرا حضور حقیر و جناب مسیح کمرنگ شده است که عرض شد راجع به خودم با وجودیکه کمتر مزاحم میشوم بیشتر مورد لطف دوستان قرار گرفته ام :)
وای بروزی که پر رنگ نیز باشم !
عده ای فرمودند پس از حضور حقیر ، عطرافشان شادابی بیشتری پیدا کرده است و ایشان به این واسطه علاقه ای مضاعف به حضور روزافزون و نیز صرف زمان بیشتر بر این گردهمایی میکنند که جای بسی افتخار و امتنان است بر این حقیر و فرمودند محبوبیت ، هم پر ثمر و هم پر هزینه است !
عده ای فرمودند چون حقیر مورد توجه عده ای از دوستان ام قرار دارم ایجاد حساسیت طبیعی ست که ضمن این افتخار باید عرض کنم این اتفاق تنها بدلیل مهر دوستان است و من تنها در صورتی معنی میگیرم که در این جمع بزرگ و پرمهر باشم ورنه به تنهایی هیچ مفهوم یا ارزشی خاص ندارم .
مطالبی دیگر نیز فرمایش شد که بابت اش بینهایت متشکرم و ریزبینی ی دوستان می رساند .
متفق گله مند و امر به حضور فرمودند که عرض شد هرگز قرار نبوده ترک مطلق گویم مگر مرخصی که آنهم موافقت نشد !!
از همگی ی دوستان اهل دل ام که اینجا یا در اینستا ابراز لطف کردند سپاسگذارم و میدانم که حقیر هیییچ نیستم و حضور یا عدم ام توفیری ویژه ندارد مگر به مهر که بهترین های عطور است .
این صفحه انتخاب شد چون دیشب غرق در این رایحه بودم مضاف بر رایحه ی مهربانی ی دوستان ام .
هر کس این خانه را دوست دارد پس اعضایش را هم باید دوست داشته باشد . کسی که خانواده ی خود را نمیپسندد یا قبول ندارد یا دوست ندارد محکوم به خروج میشود توسط خودش و نه خانواده .
زندگی را بر خود سخت نگیرید اگر خواندن یک " نظر" تا این حد سخت جلوه کند بر کسی پس با این هیاهوی دنیا و مافیها چه باید کرد که سکته آور میشود .

دوست عزیزم معین سرافرازی مهربان
بله . آن کتب و تعدادی کتب ارزشمند دیگر خوانده و موجود دارم و این بحث طولانیست و به مکان و زمان دیگر موکول میکنم همینقدر بگویم که محمدرضا در عین خدمات بیشمار اشتباهاتی مرتکب شد که نتیجه اش این شد . با وجودیکه خود نیز باخبر بود از پیوند سرخ و سیاه . بگذریم

از همه ی دوستان ام عذر خواهم و تقاضای مهر و شادی دارم که این دنیا زمانی که اینهمه بیماری و گرفتاری نداشت ، امید فردا نداشت چه رسد به الان !
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه !

بر زن و مردان مرد ، روز مردی مبارک
28 تشکر شده توسط : حسن غافلی عباس بهرامی
Quando rapita in estasi
لینک به نظر 25 بهمن 1400 تشکر پاسخ به کامبیز سخی
دوستان عزیزم
اینقدر خود را آزار ندهید
قبلا نیز عرض کرده ام ، اگر تنها یک نفر بگوید ننویس یا نباش ، من این درخواست بر چشم مینهم و رفع زحمت میکنم .
هر آمدنی را رفتنی ست و امروز نوبت بر من رسیده است
و این حرفها هم که میگویند ، بهانه است و موضوع چیزی دیگر است که در این خانه کسی جای کسی تنگ نکرده است
تا بوده همین بوده !
آرزو میکنم که من آخرین نفر باشم و اگر با نبودن من شادی ی این خانه مضاعف میشود ، به دیده ی منت که خواست حقیر فقط شادی و سرگرمی حضار است در کنار معطریت .
این آخرین زحمت حقیر است و مباد که نام یا نشانی از من باعث نگرانی یا آزردگی ی کسی باشد .
انشاله شاد باشید و معطر در کنار یکدیگر .
دوست دار همگی ی شما عزیزان
15 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
Quando rapita in estasi
لینک به نظر 25 بهمن 1400 تشکر پاسخ به Neurostyle
دوستان عزیزم سلام
حسادت از برخی چشم ها میبارد !
از من گذشته است که جوابی دهم که حسادت به خجالت بیانجامد !
من حتی شاگرد ایکاروس هم نیستم اما گویا باید آخرین درس را از او بیاموزم .
اینهمه عناد برای چیست در این خانه ؟؟
برای این است که هر کس بگوید من بهترین ام ؟؟
پس آنگاه از عطر که بر تن شما میمیرد و خود فدای شما میکند این آموخته اید ؟؟
اگر این خانه مامن بی مهری ست پس مرا با آن کاری نیست که جز مهر نیاموخته ام .
خصوص از عطر .
آرزوی شادی و مهر بر شما دارم
جای را باز میکنم تا راحت تر بنشینید هر چند کوچکترین بودم
22 تشکر شده توسط : Bizi عباس بهرامی
Quando rapita in estasi
لینک به نظر 24 بهمن 1400 تشکر پاسخ به مسیح
مسیح عزیزم
درود بر تو دوست مسیحا نفس ام که دم ات گرم است و مهرافشان و قلب ات غمخوار و نورافشان .
بله . اینگونه است که میگویی .
و میدانم ، که هرآنکه اهل اندیشه است تاب دیدن این میزان تزویر و ریا ندارد
برخی اوقات چنان میگویند که گویی نسل هاست از آن اتفاقات گذشته ست و هیییچ کس شاهد و باخبر نبوده ست و هرگز نیز نشنیده است !
درسی که باید برخی بیاموزند این است که تاریخ هرگز و هیچگاه دروغ نمیگوید حتی اگر کل مورخین یک نسل دروغ بنگارند !
یعنی اگر تمامی ی یک نسل به قدرت ریا سعی در تبدیل و تعویض آن کنند باز هم کافی ست تنها یک نفر به صدق روایت کند و سپس این وجدان و انصاف جمع است که سخن خواهد گفت و میزان خواهد شد !
درست مثل عطر ! که اگر جمیع نظردهندگان به قصد یا غرض عطر خوبی را بد جلوه دهند ، کافیست شخص خود ببوید و از پس آن ، ریا و مقصود هویدا خواهد شد !
برخی راویان چنان میگویند که کم است شاخی بر سر ما ظهور کند !!
از بس که این چند روزه دروغ شنیده ام و از بابت اش غصه خورده ام لبریز گشته ام از آن و این شد که بر دوستان ام عیان شد !
این یک بیت شعر تقدیمی ی قبل را نگه داشتم برای اهل اش که تو باشی و دیگر دوستان اندیشمندم :
تنها همین که ریشه ی آنان به خون نشست
نقش یقین گرفت گمان درختها !

بدا به یقینی که با نشستن در خون حاصل شود
ریشه بخون نشسته است و از آن است که نقش یقین گرفته است گمان ما که سالهاست در انتظار رنگ یقین ایم از پی ی گمان !
عمر رفته را باز نتوان یافت .
دوباره نیز نخواهیم آمد که بزرگان خصوص خیام بر آن موکد اند .
می خور که هزااار بار بیش ات گفتم
باز آمدنت نیست ، چو رفتی ، رفتی !
چرا آمده ایم بماند !
روزگارمان گذشت و میگذرد به تماشای شادی ( پیشرفت ) دیگرانی که این از ما آموخته اند !
و در انتها اگر از ما بپرسند چه کرده ای ؟
چه گوییم ؟؟
که خدا گفته است :
یک دعا هرگز اجابت نمیشود :
دعایی که بر نابودی ی ظلم مدعی شود چنان که مظلومین بیش باشند بر ظالمان به تعداد !
چه گویم که نا گفتن ام بهتر است
زبان در دهان پاسبان سر است !

خلاصه که هر چه مینگرم و میشنوم و تفکر و مرور میکنم ، نمیفهمم :)
تمامی ی فقر ( در دانش و شعور و انسانیت و خدا و مذهب و عدالت و آزادی و پیشرفت و ثروت و... ) سهم آن روزگاران ( تاریخ ایران ) بوده و تمامی ی غنا سهم امروز !
خدای را سپاس از بابت اش .
همه شاد و خوش و نغمه زنان !!
...
چه کنیم با اینهمه ثروت ؟؟
شیرینی ی این عطر زیر دلهایمان زده است و عنقریب است که قی کنیم اینهمه خوشبختی را :)

درود دوباره بر تو غمخوار و دیگر دوستان صبور و اهل دل ام . آرزوی شادی بر تک تک شما .
22 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
Quando rapita in estasi
لینک به نظر 23 بهمن 1400 تشکر پاسخ به فاطمه فیضی
سرکار خانم فاطمه فیضی
سلام و سپاسگذار
بله سرکار خانم . موجود هست . باید بجویید . اگر سمپل اش را ابتدا پیدا و تست کنید بهتر است . رایحه ای از روایح خاص است .
اما خاص پسندان خصوص عطربازان خاص پسند میتوانند بدون تست خریداری کنند ( اگر نیاز به سفارش از خارج کشور است )

حتی با دیدن شمایل بطری میتوان به جنس رایحه پی برد چقدر راجع به بطری فکر شده است ! چقدر طراحی ی مرتبطی منتخب شده است !
رنگهای سیاه ، فیلی ، طوسی و خاکستری ، بهترین رنگها جهت نمایش نوع رایحه هستند .
و چه زیبا و پر مصما و پر مصداق است چادری که بر بطری کشیده شده ست !
رایحه در حال گریستن است .
در حال سوگواری ست .
چادر بر سر کشیده و در سرزمینی که رنگهایش مرده اند ، بر مرگ گلها و درختان ثمرده و کاج و سرو میگرید .
و این شعر زیر لب میخواند :

پیچید مثل باد ، میان درخت ها
سروی شکست در هیجان درخت ها
شاید تبر سوال شگفتی ز باغ کرد
که باز مانده بود دهان درخت ها !
پاییزیان دوباره سر از سینه می بُرند
گویی به سر رسیده زمان درخت ها
هرگز شنیده اید تبردار های پیر
سوگند میخورند : به جان درخت ها !
آن سوی جاده های مه آلوده ی غروب
با ابر بسته شد چمدان درخت ها
پس هر درخت دست تکان داد و دور شد
بر روی جاده ماند نشان درخت ها
پاییز نا رسیده ، سر سبزشان برید
از بس که سرخ بود زبان درخت ها !

تقدیم به دوستان هنرمندم
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
خوابم نمیبرد !
شبها برای خوابیدن حیف اند لیک چه میتوان کرد که بهشت بر ما اجبار گشته است !!
جوانی گذشت به انزوا ، چه شبهایی که میشد زیر نور ماهتاب ، زیر سوسوی ستاره ها خاطره ساخت به شادی !
روزگارمان میگذرد به تماشای " زندگی " ی دیگر بندگان خدا در دیگر سرزمین ها .
همه ی آسمانها یک رنگ است ؟؟
همه ی مردمان ، یک خدا دارند ؟؟
پاسخ اش ساده ست که خود کرده را تدبیر نیست .
این شبها به مرور و تفکر گذشت چنان که سر ام بر گردن ام سنگینی دارد !!
و چه فایده ، که کماکان نمیفهمم !
پاسخ این پرسش که چگونه اینگونه شد ، ساده ست لیک اینکه تا چه حد ادامه دار است ، مشکل !
همه شاد و خوش و نغمه زنان !!
...

برخیزم که دور فلک را مجال نیست .
حافظ ، خیام ، سعدی
جز فلاطون خم نشین شراب
سِر حکمت بما که گوید باز !
همیشه اینگونه مخاطرات را با روایح توازن بخشم و تلخی ی افکار به شیرینی ی عطور ، متعادل .
فرصت نشد قسمت سوم و پایانی ی خاطره ی اخیر دوران خدمت را معروض کنم که دوستان مشرف شوند به نتیجه که میتوان با عطر ، تلخی را به صبوری شیرین و سیاهی ی تونل های تیره و تاریک ذهن را به نور روایح روشن کرد گاهی !
اما گاهی چو این بار ، غم آنچنان عمیق و تاریک است که همه ی عطور جهان هم یارای تقابل ندارند !
کدام رایحه میتواند تلخی ی غم عمر گذشته به ابطال را توازن دهد ، جوانهایی که میتوانستند چرخ را سالها به پیش برانند که لایق ترین بودند .
اکنون اما ، عده ای رفته اند و مابقی محزون و مسموم به گوشه ی عزلت نشسته اند به غمخواری ی چرخ ِشکسته و گاری ی عقب مانده که قرار بر پیروزی اش بود در مصاف و سنگینی ی غم اش آنچنان است که یارای دوش کشیدن ندارند !
تلخ است از زندان عزلت ، تماشای پایکوبی ی کسانی که شاد بودن از تو آموخته اند !
بیشه از شیرها خالی ست !
درب منزل دوستان میکوبم به غمخواری ، لیک از اقبال آنهم در شبی که متفاوت است بر من از تلخی ، امشب دوستان غایب اند که گویا روزگار قفلی بر درب زده و باشگاه اجالنا عاری از حضور معطریون و عاری از باش است !
این اتفاق تلنگری ست بر ما به مصداق این دنیا ، که چون بانگ بر آید احدی از خیل حاضر نباشد ، تو گویی هرگز نبوده ست محضری به حضار و حاضری به حضور !

شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
کدامین شربت است که هم شیرین کند و هم معطر ، تلخی ی این شب تیره ی مرا که همزمان هر دو را درین هنگامه استدعاست .
یاد لودانوی پدربزرگ می افتم !
شربت ، هر چه تلخ تر ، سرانجام اش شیرین تر
و هر چه نوشیدن اش سخت تر ، عاقبت اش گوارا تر !
پس این مینوشم .

مدتی بعد دل تمنای عطر بیشتر میکند ، آنچه فکر کردم بر کدامین که تناسب بر این لحظات مسموم دارد ، هیچ به یاد نیامد .
ناگهان به یاد دوستی افتادم که سال پیش از سفر خارجه مراجعت و به این بهانه مجلسی مهیا و لذتی پیشکش کردم به رفع خستگی ی دوری از وطن و قبل وداع شیشه ی کوچک سه میلی ای را در دستم گذاشت و گفت : این رایحه ی توست ! از روایحی ست که میدانم مورد پسندت است از عطار مورد علاقه ات از برند اونوم و این میزان آورده بودم که حین جلسه در موردش صحبت کنیم و آنالیز کنی که فراموش شد . اسمش را روی پاکت نوشته ام .
آنشب هشیار نبودم ! امشب هم نیستم ! و همین شد که پس از مدتها این ماجرا به یاد آمد .
چقدر گشتم تا پیدا شد بماند اما بهترین موقع بود برای دوستی با رایحه ای جدید ، در دل تاریکی و سکوت و غم !
روایح اگر درست و در زمان خویش انتخاب شوند جزء داروها دسته بندی و مرهمی میشوند بر زخم ها .
فرقی ندارد ، هر رایحه زمان خود میخواهد که در آن هنگامه نقش اکسیر دارد بر درک زمان و مکان شما !
صد البته که روایح خاص ، موقعیتی خاص نیز میطلبند .
مثل مرور همین خطاب با موسیقی ای محزون !
که اکنون میشنوم .

چه مصداقی دارد این عطر بر امروز ما !
هر آن اندیشمندانی که از جنس معطریون اند و محزون از بابت آنچه که بر مام ما و فرزندان رشید اش رفته ست میبایست این رایحه ببویند خصوص هنگامی که مرور میکنند این قصه ی پرغصه و حزن انگیز را .
جنگلی سبز از سرو و کاج که میسوزد !
خاکی حاصلخیز و بی همتا که لباس خاکستر بر تن کرده ست . چشمی که گریان است بر وداع گلهای خندان .
تنه ی درختان انبوه میوه که چون ذغال گداخته اند .
آتشی که بوی درختان میوه ، سرو و کاج در خود دارد .
آتشی که بوی گُل میدهد !
زیباست بوییدن این سوختن لیک دیدنی نیست که از پی اش نابودی ی رنگهاست .
از پی اش تنها سیاهی و خاکستری ست .
این رایحه ای تراژیک است اگر توسط شخصی آشنا به " اندیشه " بوییده شود ، آشنا به سینما ، آشنا به تصویر و تصور ، آشنا به بودن و نابودی ، آشنا به نور و تاریکی .
آشنا با اهورا و مزدا !
و داستان های ایشان !
این رایحه ایست که مروارید اشک را میهمان دریای چشمان تیزبین و ریزبین شما خواهد کرد !
این رایحه ای ست از دنیا و قوانین اش .
این رایحه ای ست از خدا .

دوستان عزیزم سلام
امید که لبخند میهمان چشمها و لبهای شما باشد
غمگین ام
لیک امید به شادی ی شما
27 تشکر شده توسط : Bizi عباس بهرامی
Versace Eros Pour Homme
لینک به نظر 18 بهمن 1400 تشکر پاسخ به امیرمهدی حیدری
امیر مهدی عزیز
سلام
مبحث ریفورموله را فراموش کن .
نیاز به توضیحی کوچک هست که عرض میکنم :
ریفورموله برای چه کسانی اهمیت دارد ؟
برخی عطردوستان علاقمند به ماندگاری ی عطرها هستند و معنی اش این است که ماندگاری را به رایحه ترجیح میدهند .
حال اگر رایحه ای را پسندیدند و بر حسب عادت و علاقه نگران ماندگاری ی آن عطر بودند ، ماندگار کردن آن راه و چاره دارد که البته مستلزم کسب تجربه است به جهت تهیه اسانس سالم و ازدیاد غلظت .
معمی ی دیگرش این است که این دسته از عطربازان ، روایح پله ی سوم یا همان پایه ی عطرها را دوست تر دارند و علاقمندند که ماندگاری ی آن پله را تا حد مطلوب خویش بر تن داشته باشند .
عده ای از عطربازان نگران ماندگاری نیستند و فقط توجه بر جنس رایحه و کیفیت ( شفافیت ) آن دارند بنابرین با شارژ چندین باره در طول روز ، بیشترین لذت را کسب میکنند .
از نظر من ، ریفورموله نه اینکه مهم نباشد ، اما در درجه ی سوم اهمیت پس از خود ِ رایحه و کیفیت مطلوب آن قرار دارد .
و اصلا چاره چیست ؟؟
میتوان از عطری که عاشق رایحه ی آنید صرفنظر کنید صرفا بدلیل کاهش پرفورمنس ؟
حال اینکه احتمالا مشابه عینی هم موجود نباشد در دیگر برند !
مبحث ریفورموله در تمامی ی برند انجام و مواجهه با آن ناگزیر است بنابرین چه بخواهیم یا نه مجبور به قبول آنیم !
اما همانطور که عرض شد در صورتیکه هیچ راهی در مشابه یابی یا ازدیاد پرفورمنس نباشد میتوان از طریق ازدیاد غلظت با کسب تجربه یا مطالعه و یا مشورت با اشخاص کاربلد این نقیصه را مرتفع کرد .
موفق باشید انشاله
11 تشکر شده توسط : عباس بهرامی شاپور K

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan