نظرات | کامبیز سخی
ترتیب نمایش
Photo
لینک به نظر 7 آذر 1400 تشکر پاسخ به IRRO
ایرج عزیزم سلام
یادش بخیر ! دوران خدمت !
همی گریه میکردند و من میرقصیدم :)
منزل ما از پادگان ، پادگان تر بود و قوانین اش سخت تر !
۰۲ که رفتیم برای آموزشی توی یک سوله ی بزرگ بودیم که کل اش تخت های سه طبقه بود . آسایشگاه ما بود .
این طرف من بودم که دیور و دانهیل میزدم و آنطرف کسی بود از تهران که فوتولاگرفیلد میزد که بعد به واسطه ی عطر با هم دوست شدیم و با هم بعد از قبولی با نمرات عالی ، رفتیم مرابهی در خیابان دکتر فاطمی جهت دوره ی پزشکی ی خاص ارتش .
فوتو لاگرفیلد که میزد تمام سوله عطر اش پخش میشد !
عجب پخشی داشت . یک روز مرخصی ی ساعتی گرفتم و رفتم یک شیشه بخرم که نسخه ی کلاسیک ِ لاگرفیلد را دیدم و بیشتر پسندیدم و آن را خریدم .
نسخه ی کلاسیک اش عالی ست . خیلی دوست اش دارم خصوصا الان که مناسب سن هست .
یک انباری ی تاریک و پر از اسباب پیدا کرده بودیم و مدام اونجا بودیم برای سیگار کشیدن ! یک روز فرمانده ی کل سرزده آمده بود و ما بی خبر ! حین بازدید قفل انبار را باز کردند و آمدند برای کسب تکلیف وسایل .
چه بوی سیگار و بوی عطری می آید !
چراغ را روشن کردند و عین فیلم کمدی ما اونها رو با تعجب نگاه میکردیم و اونها ما رو :)
تیمسار به فرمانده ی پادگان نگاه میکرد اون به ما ، ما به اونا :) یه چند ثانیه ای بدون کلامی ، این داستان ادامه داشت :)
اول قرار شد تیمسار پدرمان را در آورد اما بعد که فهمید هر دو شاگردان ممتاز پادگان هستیم بی خیال شدند !
من تنها کسی بودم از پادگان ۰۲ که نمره ی کامل از تیراندازی گرفته بودم با ۱۵ روز تشویقی .
خاطرات زیادی از دوران خدمت دارم . حتی یک روز شخص فرمانده ی کل ارتش ایران در سفر اش به کرمانشاه ۱۵ روز تشویقی و ۲۰۰ هزار تومن پاداش داد که باهاش عطر خریدم :) حتی پدرم را دعوت کردند که مرا مجاب کند وارد ارتش شوم . به او گفته بودند این پسر برای اینکار ساخته شده ست و شک نداریم به سرعت به راس میرسد .
داستان اش شنیدنی ست . شاید اگر مستمعی شایق بود روزی تعریف کردم برایتان .
ایرج عزیزم روزگارت معطر و پر خنده باد
22 تشکر شده توسط : عباس بهرامی ع میرزایی
دوستان عزیزم سلام
او حیرا
ترجمه شده ی مقاله ای نایاب که بدلایلی مسکوت شد . این ریویو گزیده ای زان مقاله ی مذکور ، نیز مضافاتی از حقیر است که حیف ام آمد دوستان عزیز عطرافشانی ام مطلع نباشند .
استفان هامبرت لوکاس
عطار شاعرپیشه و منزوی ی دنیای عطرها . ایده گزین ، ایده پرداز . عطر نمیسازد که شعر مایع !
جهت کانسپت و حصول ایده به نقاط ایده ساز جهان سفر کرده ست . با متافیزیک مانوس است . مطالعه درین خصوص ، نیز علوم ، حکمت حکما و بزرگان قدیم ایران دارد
انتخاب عدد ۷۷۷ اشاره ی او به این علوم و تقدیس عدد ۷ است که از حکمای ایران زمین مورد اشاره بوده ست .
او سعی کرده ست حتی با طراحی ی شیشه ، درب و نیز اشکال مندرج ، ارتباط خود با تقدس را به مخاطب القا کند نیز معرفی ی خود نماید . او راه خود با دیگران را زین طریق و بدین واسطه منفک ، جدا و رها کرده ست .
منتقدی میگفت او در خلق ، منحصر بفرد عمل میکند ، مکانی مقدس میجوید تاریک و پرت ، مسکوت و برز و سپس در ذهن طی العرض میکند تا از هر مقصد رایحه ای مهیا کند .
راجع به این عطر بسیار نظر از کارشناسان و منتقدین صادر شده است .
خود در گفتگویی با دوست منتقد اش گفته است :
مایل به تفسیر کارهایم نیستم . دوست دارم برداشت مخاطبین ام را بشنوم که بسیار ایده های جدید از ایشان بدین واسطه دریافت کرده ام . هرچند میدانم برخی از کارها نیاز به هدایت ( ذهن مخاطب ) دارند .
تا بحال اندیشیده اید که جبرائیل در کدام نقاط جهان فرود آمده ست ؟ باید نقاط متفاوتی باشند ! لیک هیچ سابقه ای مکتوب وجود ندارد . جز یکی ! غار حیرا ( حرا )
یک غار کوچک چطور آن حجم حضور را پذیرفته ست ؟
بی شک فضایی متفاوت است .
نیز عظمت حضور این همه انسان که حول خانه ای منسوب میگردند . قرن هاست ! شروع این اتفاق عظیم ، از آنجا بوده ست .
مدتها فکر کردم چه نوتی در موسیقی میتواند آن محل و فضایش را اجرا کند !
و چه نتی در عطر ها !
بچگی هایم در صحنه ها و مکانهای مقدس در فیلم ها ، حضور روح القدس را همراه با صدای بم ، پر طنین ، لرزاننده و رعب آور اوووو میدیدم !
به عنبر رسیدم ! که خود عمیق است در اعماق اقیانوس .
وزین است ، حجیم است نیز بُعدی عرفانی در خود دارد
باید سنگینی ی کوه هم در آن باشد . فضایی نمور که خنکای نسیم ِ وزان از نم نیز تداعی شود در آن گرمای حضور
و از همه مهم تر ، هیجان و رعب آن لحظه هم درو باشد که این آخرین ، ایده پرداز من بوده ست !
نت ترس کدامین است ؟
حس تعریق از حضوری نامعلوم و ناشناخته . عرقی سرد !
سرمایی شور که گرمای حضور ، مهو اش نمیتوان کردن !
نیز ، بوی تنهایی ! تنهایی ای در میان این جمع کثیر !

امبر گریس ، لادن ، رزین های گیاهی ، نت های دریایی ، حیوانی ، دودین ، دریایی ی نمکین و دیگرانی که همگی این شعر و شعور را سروده اند هر چند مرجع و رجوع مکتوب ، همان عنبر بوده ست .


اوحیرا مرجع است . بوی تنهایی میدهد . نفیس ، بی همتا و جاودانه . اینها مشروح مخاطبین است .
لیک حقیر میگویم ، اوحیرا شعری ست از لحظه ی شعور

دوستان عزیزم ، خدای را سپاس که در عطرافشان اساتید و نظر پردازان زبر دست و زیبا قلم بسیار حاضر اند که کار را برای کاهلانی چون من آسان کرده اند که بدین واسطه خواندن لذت بخش تر از نگاشتن میسر شده ست .
لیک برخی از عطرها بواسطه ی کمیابی یا بیش بهایی و نبود احتمال و امکان تست ، مسکوت یا کمتر مورد توجه و نقد واقع گردیده اند . به سبب حضور برخی از ایشان در دستریزهای حقیر در فرصت های مقتضی شرحی از ایشان تقدیم خواهم کرد .
این چند روزه اوهیرا مورد توجه و نقد دوستان عزیزم واقع شد که شایسته دیدم اطلاعاتی از آن هر چند حقیر به حضور تقدیم کنم . به شرح روایح نپرداختم که دوستان ام ذیل همین صفحه به زیبایی متذکر و مشروح نموده اند .

طی العرض : خواندن این نکته نیز خالی از لطف نیست . این با آن طی الارض متفاوت است . در کتابی خواندم طی الطریق دو نوع است .
طی الطول که تنها مقصد هدف است
طی العرض که نیم نگاهی نیز به مسیر ِ هدف دارد

امید که مفید بوده باشد .
با آرزوی بهترین ها برایتان
23 تشکر شده توسط : الف ش Rohaam
Arabian Desert
لینک به نظر 4 آذر 1400 تشکر پاسخ به IRRO
ایرج روحانی عزیزم سلام
آقا این رفیق ما علی آقای افتخاریان رو اینقدر اذیت نکن :)
علی آقای ما اهل شوخی و مزاح نیست !
جدی ست .
حق زیادی هم به گردن ما دارد در عطرافشان .
ما که زورمون به شما نمیرسه :)
ماشاله بازوی شما همسایز کمر ماست :)
سوشی و دل و جگر و آب هویج را بدید ما بخوریم بلکه قویتر بشیم :)
رز و عود و کهربا را هم بدید ما حال اش رو ببریم .
ابوریحان و خیام که بزرگترین منجمین جهان بودند گفته اند که روزهای سه شنبه ، روز مریخ است و مریخ بر مدار جدال است ! بسیار پادشاهان شروع جنگ را در شروع و مدار بهرام و در روز سه شنبه قرار داده اند .
و گفته اند برخی ازین مدار قویست و تا چهارشنبه نیز به طول میکشد !
حواستان به سه شنبه ها باشد :)
شرقیست یا غربی اهمیت ندارد !
نه شرقی نه غربی ، حکومت دلداری :)
فدای هر دوی شما
16 تشکر شده توسط : عباس بهرامی امیر علوانی
دوستان معطر ام سلام
برادر بزرگم عاشق این عطر بود . عطرباز نبود ولی تقریبا تمام عطرهای تنباکویی رو داشت و پیگیر این دسته از ادکلن ها بود . مهندسی ی الکترونیک خوانده بود و الحق و به تایید بسیاری ، نابغه ی این رشته بود . بچگی هایش توی اطاق اش کلی دل و روده ی لوازم الکترونیک و کلی دستگاههای الکترونیک قدیمی بود .
یک دوست داشت که مهندس شیمی بود و از طریق شرکت دخانیات ایران شیشه ای از عصاره ی تنباکو تهیه کرده بود که نزد من است .
به رحمت خدا رفت . پسر اش را من بزرگ کردم . ژن مافیایی ی خانواده را بیش از بقیه به ارث برده بود ! و از نظر چهره بسیار شبیه به آل پاچینو بود . بستگان آل پاچینو صدایش میکردند .
خاطره ی جالبی از تنباکوی ایرانی از او به یاد دارم :
یکی از دوستان نزدیک اش که او نیز علاقمند به عطرهای تنباکویی بود و همسلیقه بودند ازین بابت ، جهت ادامه ی تحصیلات به امریکا رفت . اوضاع مالی اش هم خیلی خوب نبود اما سیگار مارلبورو میکشید .
با هم مکاتبه و تماس داشتند و بسیار بی تابی و دلتنگی ی وطن میکرد .
کیانوش ( برادرم ) برای خنده یک بوکس سیگار زر برایش ارسال کرد ! تا هم یاد وطن بیفتد هم تنباکوی وطنی ! و منتظر بود واکنش اش را بشنود ! دوستان قدیمی تر میدانند که سیگار زر چه بود :)
همه از بوی اش متواری و نالان بودند ! وحشتناک بود !
مدتی بعد تماس گرفت که درود بر تو بابت این هدیه و تو را به خدا چند کارتن اش را برایم بفرست !!!
کیانوش فکر کرده بود شوخی میکند !
گفت خوش ات آمد چه فرستادم :)
گفته بود تو خود نمیدانی چه کرده ای ؟
هزینه ی تحصیل ام جور شد ! سیگار مارلبورو هم که در امریکا گرانترین است جور شد ! تفریح ام هم جور شد . حتی افزون تر !
پرسیده بود چطور ؟؟
گفته بود سیگار که به دستم رسید نمیدانستم بخندم یا بگریم ! غمگین شدم . به یاد وطن و خاطراتمان افتادم و رفتم به یک بار .
کنار پیشخوان نشستم و شربتی سفارش دادم و بعد ، از یک پاکتی که همراه آوردم یک نخ روشن کردم و با خود فکر کردم تا صدای کسی در نیامده خاموشش کنم !
آنطرف تر چند میز و صندلی بود که نزدیک ترین اش یک زن و مرد میانسال نشسته بودند . میزهای دیگر هم تک و توک نشسته بودند .
بعد از یک دقیقه زن و مرد آمدند به طرف من !
گفتم آبرویم رفت ! حتما آمده اند به اعتراض !
مرد پرسید : آقا این چه سیگاری ست ؟
گفتم عذر میخواهم . سیگار مملکت من است . ایران . ببخشید اگر اذیت شدید .
گفته بود اذیت ؟؟ این عجب عطری دارد ! میشود یک نخ هم به ما بدهید برای امتحان ؟ و سپس گفته بود : من و همسرم هر دو از کارمندان مارلبورو هستیم . سیگاری نیست که نشناسیم . اما در طول عمرمان تنباکویی با این خلوص و کیفیت و عطر ندیده بودیم . اسمش چیست ؟
- زر به معنی ی طلا . اما من خودم مارلبورو میکشم .
= الحق که طلاست ! باز هم دارید ؟ اگر به هر تعداد حتی چند کارتن از این سیگار به من بدهید برابر اش به شما مارلبورو میدهم !
دو مرد هم که آنطرف تر صدای ما را شنیده بودند آمدند و گفتند ما هم میخواهیم و پول اش را میدهیم .
صاحب بار هم گفت من هم هر تعداد باشد میخواهم به شرطی که ادامه دار باشد و قطع نشود !
میگفت شاخ در آورده بودم ! تو را به خدا هر چند کارتن که میتوانی بفرست و ارسال را ادامه بده !
سیگار زر هم که ارزان بود . به نسبت الان ، مثلا به پول امروز ، پاکتی هزار تومن مثلا !
یادمه کیانوش چندین بار ، کارتنی برایش فرستاد ، میخندید و میگفت یادت باشد هزینه ی تحصیل ات را در بهترین دانشگاه جهان ، دخانیات ایران با سیگار زر داد :)
و میگفت همیشه مرغ همسایه غاز است .
دوستان عزیزم ، امید که سرگرم کننده بوده باشد
با آرزوی لبخند برایتان :)
48 تشکر شده توسط : inas ناهید کهن
دوستان معطر ام سلام
امروز یکی از دوستان قدیمی و علاقمند به عطر ، سری به من زد که اتفاقا در آن هنگام مشغول این عطر بودم حین جمع آوری ی دستریزها و نیز ریویوهای دوستان ام در عطرافشان را همزمان مرور میکردم
گوشی را از من گرفت و نیمساعتی مشغول عطرافشان شد
بعد پرسید چرا تو ریویوهای تخصصی نمیگذاری ؟
گفتم سواد اش نیست ! گفت دست بردار !
گفتم سعدی علیه الرحمه میفرماید :
گروهی حکما در بارگاه کسری در مصلحتی سخن میگفتند
بوزرجمهر که مهتر ایشان بود خاموش بود .
پرسیدند چرا درین بحث با ما سخن نگویی ؟
گفت حکیمان بر مثال اطباء اند و طبیب دارو ندهد جز به اضطرار ، و چون بینم که رای شما بر نهج سواب است مرا در آن سخن گفتن ، حکمت و ثواب نباشد
چو کاری بی فضول من برآید
مرا در وی سخن گفتن نشاید
وگر بینم که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است

هرچند این حکایت سعدی بر من مصداق ندارد که بوزرجمهر مهتر جمع بود و من کهتر دوستان ام در عطرافشان !
لیک چون عطرافشان خانه ی من است و دوستان ام که حاضر اند ، همکیشان من اند که در هر صد هزار نفر یکی چون ما باشد ، ای کاش میتوانستم مجاز باشم تا هر روز یک حکایت و پند کوتاه از همه ی بزرگانمان چون سعدی و دیگر حکما برای ایشان نقل کنم تا این معدود همکیشان ام هم واقف به دانشی مزید شوند تا هر چه بیشتر سرآمد و مهتر دیگران گردند لیک برخی دوستان معتقد اند این خانه تنها مختص عطر است هر چند به نظر من عطری خوشبو تر از دانش برای رایحه دوستان وجود ندارد و چون با خبرم که در طول روز تنها به این خانه رجوع میکنند و اینروزها تهیه ی نان فرصت مطالعه نمی نهد این مهم و نیز لبخند را هنری شایسته میبینم . لیک مجاز نیستم که یک نفر ام از هزار !
دوستان معطر ام ، امید که پر حکمت و معطر باشید
29 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
Russian Leather
لینک به نظر 1 آذر 1400 تشکر پاسخ به alireza .xx
دوستان عزیزم سلام
راجع به داستان قوانین ایفرا و عطرها ، چند سال پیش یک مقاله ی مفصل و تفسیری خواندم از چندین دکتر که از اعضای ایفرا بودند و نبودند .
از این زاویه هم به این قضیه نگاه کنید :
چرا قبلا این داستان مهم نبود و الان مهم شده ست ؟
چکیده و عصاره اش این است :
به تغییر رژیم غذایی ی نسل ها توجه کنید !
همیشه یک دلیل برای سقوط کافی نیست
زنجیره ای از دلایل لازم است !
بدنهای مردم امروز متفاوت است با نسل قبل
مملو است از مواد شیمیایی که از طریق خوراک و پوشاک و هوا و دارو و نیز مخدرات جدید ، وارد و حضور دارند
و اکنون چندین دلیل برای سقوط فراهم است
هر یک به تنهایی خطرناک نیست
اما ادغام آنها و واکنش آنها در این ادغام ، میتواند خطرناک باشد
به تازگی حمایت از محصولات ارگانیک آغاز شده
این قوانین مختص عطور نیست و همه را شامل میشود
بسیار بیماری ی جدید واقع شده که قبلا هرگز حضور نداشته اند !
و چندین مثال از واکنش های شیمیایی ی این ادغام ها در مقاله ، مذکور بود که توضیحشان به درازا میکشد .
از این زاویه هم به موضوع بنگرید
دوستان معطر ام ، امید که مفید بوده باشد
17 تشکر شده توسط : خلفی علی
سلام
سالها پیش در یک فیلم از سه گانه ی اوشن به نام سیزده یار اوشن صحنه ای دیدم که مردی از دسته ی سارقین برای ورود و ضمینه سازی ی سرقت میبایست از سد زنی بیگانه با جنسیت و مردان ، عبور میکرد .
قبل از ورود به محل ، از فرومون به جهت مدهوشی و انحراف توجه او بهره گرفت .
واکنش زن پس از استشمام فرومون دیدنی و کمیک بود !
با خواندن این مطلب مفید ، به یاد آن صحنه افتادم :)
11 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
معین عزیز سلام
عجیب است ، روزهایی که این خوشبوی پیر را میپوشم سر و کله اش در بخش نظرات پیدا میشود !
ضمنا دستوری که فرمودی در خصوص کیف شیمی اطاعت شد . یکی از سه کیف را در عطرگرام گذاشتم .
مدتی بعد نیز عکس دو کیف دیگر تقدیم میشوند .
امید که مطابق سلیقه ی دوستان باشد .
با ارادت و احترام
8 تشکر شده توسط : عباس بهرامی نازی جاوید
Reliqvia
لینک به نظر 28 آبان 1400 تشکر پاسخ به architect
استادِ سرافراز همه ی ما
سلام
دلیل اش را حقیر میدانم . لیک مجوز بازگویی ندارم
با مطالعه ی دقیق و همه جانبه ی نظرات اش ، ماخوذی هویدا دارد .
میداند دوستان اش انتظار میکشند
و بیش از ما ، عطرافشان علاقمند حضور ایشان است
لیک همانطور که گفتم مزدا نیز چون اهورا قدرتمند است !
او خود در حال جدال با خود است
اهل هنر است و اهل دل .
تاریکی ، نه میداند نه میپذیرد
اکنون ، او نیازمند ماست
و این ، مهم است
انشاله به زودی می آید که خود علاقمند به مهربانی ست .
ایکاروس دوستداشتنی ست
هر کس نوشته هایش را بخواند ، این را نیک میفهمد .
می آید . من شک ندارم
10 تشکر شده توسط : عباس بهرامی حامی
Reliqvia
لینک به نظر 28 آبان 1400 تشکر پاسخ به IRRO
ایرج روحانی ی عزیزم
درود دوباره
اجازه بده کمی مخالف باشم
دکتر مدارا در خصوص عطر ، اگر خود بزرگ بین هم باشد که نیست ، کمی محق است که بزرگ است درین رشته .
و نیز حقوقی بر گردن دوستان و همه ی ما دارد .
به رایگان اهدا کرده است .
و در مورد نظر اش :
خود معترف است که درگیر تاریکی ست
و هر چه سعی کرده ، نور پذیرد ناموفق بوده .
معنی اش این است که نور به حد کفایت ، که تاریکی را محو کند در اختیار ندارد .
و این نور را ما دوستان اش باید به او اهدا کنیم
با محبت
که محبت ، نورانی ترین است
و آنقدر به سمت اش ارسال کنیم
تا خورشیدی شود پر نور
این سهم ماست .

و در مورد اینکه این حرف تکراری شده است و از حوصله خارج است :
من گمان نکنم اینطور باشد
خود نیز اینگونه ای که میدانم و دیده ام اهل دلی
محبت ِمعطر ، بر هر چیز و همه چیز اولاست
محفلی که از محبت عاری باشد
به مفت نمی ارزد
ما عطر میزنیم تا مهر هدیه دهیم
و توجه و محبت دیگران به این واسطه میجوئیم

عطر ما کافی نبوده تا دنیای ایکاروس را معطر کند
باید انقدر معطر شویم تا رایحه اش به او برسد

اگر شک داشتم که نمیخواند ، و تاثیر نمیپذیرد
نه زمان اضافه داشتم و نه حوصله ی جوانی
حتی اشاره هم نمیکردم که میدانستم بی تاثیر است
اما شک ندارم .
مهر میفرستم
تا دور جهان بگردد و به خودم بازگردد
و وقتی ایکاروس برگشت
چنان نورانی است که هر کدام از ما بیش از نیازمان ، بیشمارتر ، بهره مند خواهیم بود .
شاید به عمر من قد ندهد !
لیک تاثیر اش را شما خواهید دید !
امید به آن روز
فدای تو
14 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Zizo

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan