نظرات | کامبیز سخی
ترتیب نمایش
Reliqvia
لینک به نظر 28 آبان 1400 تشکر پاسخ به NIk
دوست عزیز و نیک نهاد ام
من شاگرد ایشان هم حساب نخواهم شد
از لطف شما و دیگر دوستان مهربان و بنده نواز ام متشکرم
عرض میشود عقیده ی حقیر بر این است که هر گل بوی خود دارد
شما نخواهید توانست دو شخص کاملا برابر را در این هنر تشخیص ، مشخص و معرفی کنید . کل ِ حاضرین .

هر کدام از دید خود و بینی ی خود میبینند و میبویند
و نظر هر شخص ( همه ) لطف خود دارد
اگر فقط من بنویسم ، دیگر کسی نمیخواند
فقط ایکاروس بنویسد ، دیگر کسی نمیخواند
و یک به یک همه ی دوستان ایضا .
لذت ، در جمع است
یکی معرفی میکند یکی رایحه میگوید یکی خاطره مینویسد یکی شعر یکی شرح یکی وصف یکی حال یکی قال
و همه حول رایحه میچرخند
و از آن مهمتر : حول رایحه باز
که تا انسان نباشیم رایحه پشیزی نمی ارزد
اصلا به تن نخواهد نشست
شما بهترین رایحه را بر تن بدترین انسانی که میشناسی تصور کن !
و اما
برخی حتی یک جمله مینویسند : " خوب است "
همین دو کلمه هم خوب است
تنوع که نباشد خسته کننده میشود
و هیچکس از هیچکس تقلید نمیکند
که تقلید ، کار بی وجودان است
اشخاصی که از خود وجودی ندارند و نیز رضایتی از خود ، تقلید دیگران میکنند
یا این به دیگران منتسب میکنند .

من برای دکتر مدارا احترامی بیشمار قائل ام
که بیشمار قابل احترام است
اما این کار ایکاروس را نپسندیدم
بنظر من ِ حقیر ِ نادان ِ کم سواد ، وزین نیامد
یک نفر یا غایب است ، یا حاضر است
یا دوستان اش را علاقمند است ، یا خیر
یا رفته است یا برگشته است
رفته و مانده هر دو قابل به احترام اند
اما در این مورد تکلیف معلوم نیست
و بلاتکلیفی بدترین درد در این دنیاست از نظر من
شک ندارم هر روزه حاضر است
لیک آیا این همه عاشق را دوست ندارد ؟
یا لایق ندیده است ؟
دکتر مدارایی که من شناختم " نمیتواند " این باشد
من که قابل نیستم اما با همین ناقابلی غمگین شدم
اما آرزوی سلامتی ، نور و " حضور " برایش دارم
بار دیگر از لایق دیدن من ِ کوچک در کلام خود سپاسگذارم
این سایت مفتخر است که بیش از ده استاد بزرگ ( حاضر ) این هنر در خانه دارد از زن و مرد
که همگان ایشان را میشناسید و همه ی ما به ایشان مفتخریم
و حتی مشابه تنها یک نفر از ایشان در هیچ کجای دیگر یافت نمیشود
ایکاروس نیز این میداند و همین است که تاب دل کندن ندارد .
امید که با حضور اش دیگران و خود را شاد کند .
با ارادت
19 تشکر شده توسط : عباس بهرامی رضا یگانه
Gladiator
لینک به نظر 28 آبان 1400 تشکر پاسخ به اوستا عسکری
جناب عسکری عزیز
سلام و از لطفتون سپاسگذارم
سواد من بیش از شما نیست دوست جوان ام
به زودی به راحتی مرا پشت سر خواهی گذاشت با کمی کوشش
و اما من برخی از کارهای ژکساف را بد ندیدم . برای شروع خوبند . از اسانس های درجه ی کیفی ی خوب استفاده میکند . ساده است و فقط بر تلورانس غلظت فعالیت میکند . عطرهایی ساده و بدون پیچیدگی .
برخی از کارهایش خوب از آب در آمده . حال چرا ؟
چون عطرهای مادر هم ساده بوده اند !
و این همراه با کیفیت مطلوب اسانس ، باعث حصول موفقیت در آن عطرها شده ست .
بدون شک از پس عطرهای دارای پیچیدگی بر نمی آید .
برای شروع خوبند از نظر من .
انشاله موفق باشی در عطربازی دوست جوان ام .
6 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Mohamad padash
دوستان معطر ام درود
و اما خاطره ای که قرارشد عرض کنم
دکتر سوم در گوشم آهسته گفت : اوضاع سینه ات خراب است . سه دکتر که سهل است ، سی دکتر هم کاری نمیتوانند بکنند تا حدود یکماه که به مرور مرتفع شود
اما راهی هست که سرعت بهبودی را زیاد و زمان آن را کوتاه میکند . باید از صمغ خشخاش بهره ببری .
گفتم اتفاقا درین همه سال که هرساله بیمار شدم راه درمان را خود آموخته ام . به محض اینکه گلویم خشک میشود و بر حسب تجربه میفهمم که ابتدای بیماریست که از فردایش بدن درد و بیماری آغاز میشود ، بلافاصله و بدون فوت وقت یک پنیسیلین به خودم میزنم و رختخوابی روی زمین روبروی تلویزیون پهن میکنم و آتشی روشن میکنم در کنار رختخواب و سپس دوش آب گرمی و میخزم درون رختخواب و یک فیلم که معمولا روز و روزگاری در امریکاست را میگذارم و وسایلم را از کیف در می آورم و روغنی میزنم و تمیز و منظم مشغول آتش بازی میشوم .
فردایش خوب که میشوم بماند ، خوبتر هم شده ام !
اما شنیده بودم اگر بیماری شروع شد دیگر زمان اینکار گذشته است و حتی نتیجه ای معکوس دارد .
دکتر گفت خیر . عفونت که کهنه شود و روبه بهبود رود ، خوب است .
و اما داستان گنجی که یافتم :
پدر بزرگم که به رحمت خدا رفت مادربزرگم گفت چون خانه خیلی بزرگ است و من هم پیر شده ام ، شما به اینجا نقل مکان کنید . در طبقه ی اول از سه طبقه ، اطاق سخی بود که به من رسید و روبرویش اطاق مادربزرگ بود .
مادربزرگ که به شهادت همگان داناترین و باسوادترین زنی بود که تاکنون دیده اند مرا عاشقانه دوست می داشت چون شبیه ترین به پدربزرگ ام . حتی دو عکس در اطاق بر دیوار بود که همه میپنداشتند هر دو عکس ِ من است درحالیکه یکی از آن دو ، پدریزرگ است !
در اطاق پدربزرگ یک گچبری ی زیبا بود که دو طبقه داشت همراه با یک فضای مکعبی ی نیم متر مربعی از آجری زیبا .
آن را که خراب کردم که ویترین های کلکسیون عطرهایم را بر دیوار نصب کنم ، یک تکه سنگ دو کیلویی که در کیسه ای مشکی رنگ قرار داشت ، تِلِق ! به زمین افتاد !
آن سالها من ورزشکار بودم . گاهگاهی همراه پدر به زیرزمین میرفتیم که لابراتواری برای خودمان ساخته بودیم و شربتی میخوردیم پای بار با همدیگر .
آتش بازی در کل خانواده ی ما بشدت مطرود و منفور است فقط پیرمردها مجاز اند و اگر جوانی این کار کند میپرسند به چه مرض و ضعفی گرفتار شده که نیازمند این دارو شده ست ؟
کاشف به عمل آمد ( مادربزرگ تعریف کرد ) در یکی از سفرهای سخی به تهران رضاخان که ایستاده و گاها سوار بر اسب آتش بازی میکرد و معتقد بود کسی که بنشسته اینکار کند ، دیگر نشسته است و برنخواهد خواست به پیشکار مخصوص اش دستور داده این تکه سنگ را به سخی بدهند .
مادربزرگ میگفت هیچ مسئولی در طول تاریخ طولانی ی ایران هرگز به اندازه ی رضاخان در پیشرفت مملکت و تکامل زندگی ی ایرانیان نکوشیده است و بارها خستگی ی مفرط بر او چیره میشده ست .
رضاخان دِینی بزرگ بر ایران و ایرانی دارد .
حتی دشمنان اش اگر منصف باشند معترف اند .
پدربزرگ سنگ را پنهان کرده بود و به همه گفته بود به کسی داده است . حتی دل اش نیامده بود خود بهره گیرد با وجودیکه سالهای انتهای عمرش را به آتش بازی مشغول بود .
بخاطر این سنگ چه دلخوریها که نشد !
حتی پدرم میگفت حداقل نیم اش را به من بده ، گفتم خیر
این و وسایل اش را به احدی نخواهم داد . مال روزگار پیری ی من است اگر زنده ماندم .
البته یکی از مهندسین همکار ام یک چوب نایاب از افریقا آورد که آنهم صرف ساخت وسایل شد .
یکی از دوستان که جهت عیادت آمد میگفت این چه رایحه است که تا خیابان می آمد !
گفتم سخی آمده بود به دیدار :)
و الحق روز بعد اش گویی بیمار نبوده ام .
روایح معجزه میکنند .
این خاطره هم صرف سرگرمی ی دوستان ام معروض شد
امید که هماره سلامت و شاد باشید
14 تشکر شده توسط : هاشم پور عباس بهرامی
بزرگترین ِ استادها در دنیای عطر
و ای کاش میتوانستم بگویم دنیای معطریت
که این دنیا بیشمار بزرگتر است و استادی اش سخت
حدس ام درست بود اما !
مگر میشود از عطر دانست و از معطریت ، نه ؟؟
مگر میشود عضوی از اعضای این جمع کوچک بود و سپس فراموش کرد و رفت ؟
میدانستم هر روزه حاضری
اما نمیفهمم چرا از خود ، غایبی
خود ، گفته ای هنوز گرفتار ظلمتی
و چه عجیب ظلمتی ، که اینهمه نور که بیشمار دوستان ات به سمت تو میفرستند ، دنیای تاریک تو را ذره ای روشن نکرد !
بیشمار دوستان از نظر ات تشکر کرده اند و لب به ثنا گشوده اند
من ِ درویش ِ خاکستر نشین نه تشکر میکنم و نه ثنا میگویم
که پیام ات نه تشکر دارد و نه ثنا !
حال اینکه به وضوح میدانم که میدانی ، کمتر کسی وسعت مهر ِ من و ارادت ام به تو را دارد
مطالبی را که تا کنون برایت نوشته ام ، حتما خوانده ای
در این لحظه به این میاندیشم که معدود بدخواهان ات ، تا چه حد سنگین بوده اند که هر چه ، روز به روز ، بر تعداد دوستان ، خیرخواهان ، ارادتمندان و ملتمسین حضورت در این جمع افزوده و وزین میشوند ، باز هم کفه ی ایشان در این میزان ، ذره ای حرکت نمیکند !
این چه ظلمت است که این بیشمار نور که درصد ریزی از آن ، زندگی ها را از شدت نورافشانی ، میسوزاند و خاکستر میکند ، نتوانست سوسوی راهیابی تو از تاریکی باشد تا به سمت منبع هدایت ات کند ؟؟
این چه کینه است که این بیشمار مهر نتوانست ذره ای از آن ، پاک کند ؟
این همه شمع که دوستان برایت نوراندند ، ذره ای پیرامون ات را روشن نکرد ؟
این چه سیاهی ست که شسته نمیشود به آب مهر ؟
به کدام ملت است این ، به کدام مذهب است این
که کُشند عاشقی را ، که تو عاشق ام چرایی ؟
رسم عاشق کشی رسم مردان مرد نیست
و تو که اهل معطریت و اهل سخنی
و چون سخن از دل برخیزد ، اهل دلی
چنین تناقض ، مجهولی ست که مدروک ندارد !
و اگر میزان را می آزمایی ؟
سهم ات هرگز به این مقدار سنگین نبوده است
و اگر پاسخ این مقدار مهر ، سکوت است
پس از محبت ، ندانی !
گاهی به پشت سر نگاه کن
گمشده ای اینجاست
در انتها ، سلام میگویم
به امید سلامتی و نور برایت میفرستم
شاید خاکستر این درویش
چراغ ات را روشن کند
تا به خانه برگردی
امید به مهری دارم که برایت ارسال شد
که از این روشن تر ، سراغ ندارم
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
ای همه ی دوستان پر سواد و پر مهر ام
که بزرگی ی اینهمه نام در این ورق نگنجد
سپاس گذارم
لبخند تقدیم بر ایرج روحانی ی مهربان و چشم
مسیح زیبا کلام ما ، درود بر تو جوان پر تواضع فهیم
جناب شوشتری بزرگوار ، عرض ارادت ، اتفاقا دکتر ِ اول گفت به به ، مریض به این خوشبویی ندیده ام ! اما ریه ات ملتهب است . نزنی بهتر است . گفتم دکتر ، مُردن معطر بهتر است از بودن بدون عطر . گفت حال چه زده ای ؟ چه خوب است ! گفتم یاتاقان ! چون دارو درونش هست ! ضمنا یادم می آورد که خودم هم یاتاقان زده ام :)
فکر کرده بود که مکانیک ام :)
یا از تب ، هذیان میگویم . از نگاه اش خواندم و بعد که گفت و توضیح دادم کلی خندیدیم :)
اما چشم ، سعی میکنم . البته بی عطری برای ما ، خود ، بیماریست که ترک عادت موجب مرض است ! لیک سراغ ساده ها رفته ام این چند روز .
سرکار خانم آلالیتای مهربان ، اطاعت امر
محسن ایزانلوی عزیز ، غیبت ندارم آقا !
اتفاقا در آن حال خراب گفتم : آن گوشی را بده
گفتند با این حال هم رها نمیکنی ؟؟
گفتم من رها کنم ، او نمیکند صدایشان را نمیشنوی از درون گوشی ؟ چندین نفر دارند صدایم میزنند ! ضمنا ندهید حالم بدتر میشود
خود دانید !
و بجز یک روز که خواب بودم بقیه را حاضر بودم خداراشکر
جناب معین سرافراز ما ارادت زیاد و سپاس و لبخند
و دپر عزیز و مهربان متشکرم دوست پرمهر ام
و دیگر همه ی دوستان بزرگوارم که با تشکر از پیامهای مهرانگیز دوستان ، ابراز لطف کرده اند بیکران متشکرم
جسم و روحتان لبالب از سلامتی و لبریز از مهر و لبخند انشاله
دوستتان دارم
17 تشکر شده توسط : مهریار عباس بهرامی
سپاس گذار ، سرکار خانم آلالیتای مهربان سلام
خدای نازنین ما که جز نیکی نمیدهد
بدی کار ماست که با خود و دیگران میکنیم
این وسواس نظافت من عاقبت کار دستم داد
و سرانجام دکتر ِسوم آهسته در گوشم نسخه ای تجویز کرد و الحق که همین کارگر افتاد ورنه دکتر میگفت احتمالا داستان به ماه بکشد !
اتفاقا خاطره ی جالبی دارم از این داستان که در فرصت حضوری دیگر عرض خواهم کرد اگر عمری باقی بود که مرتبط به یکی از هدایای رضاخان است به پدربزرگ
مجددا بابت احوالپرسی متشکرم
7 تشکر شده توسط : هاشم پور عباس بهرامی
L’Eau d’Issey Pour Homme Or Encens
لینک به نظر 25 آبان 1400 تشکر پاسخ به مسیح صفوی
مسیح زیباکلام ما سلام
درخواست آزادی ام را خدمت جناب عزرائیل تقدیم کردم
ارجاع کردند دفتر خداوند مهربانمان جهت مهر تایید که موافقت حاصل نشد و ممهور به مهر تایید نگشت و عودت داده شد :)
یک هفته هست که سه بار دکتر رفتم و یازده آمپول و یک گونی دارو که البته هیچکدامش را نخوردم
چند شیشه ی شربت قدیمی داشتم رفتم در حمام مشغول شستن همراه وایتکس . یکساعتی بلکه بیشتر
با وجودیکه رقیق شده بود و فن حمام هم روشن بود صبح ِ روز بعد اش بیدار که شدم دیدم در حال اجرای رقص تریلر مایکل جکسون به سمت دستشویی میروم :)
و هرچه کردم رقص را تمام کنم ، نشد
وایتکس وایتکس !
دوستان عزیزم بپرهیزید از این
هر ساله دچار عفونت گلو ، سینوس و سپس ریه میشوم
خودم دکتر خودم شده ام و میدانم دارویم چیست
اما این بار دکتر گفت کلکسیونی از ویروس ها و باکتری ها در ریه ات موجودند ، همراه با کرونا
یک هفته تب رهایم نکرد !
قبلا هم کرونا گرفته بودم و حتی بعد اش فهمیدم !
خلاصه نشد سری به پدربزرگت بزنم و پیغام برسانم :)
در عوض فرصت شد یکی از سه کیف شیمی ام را استخراج و آماده کنم جهت عکس که قول اش را قبلا داده ام
تا انشاله دو کیف دیگر اگر عمری باقی بود
به زودی در عطر گرام میگذارم که فقط مانده روی میز بچینمشان .
و اما راجع به گفته ات :
آیا تو تصمیم به نوشتن گرفته ای در این جمع ؟؟
البته که هرگز .
که کارگردان کسی دیگر است
و به اشخاصی که کلام ات را نمیپسندند فکر نکن
که آنها با دیدن نام و عکس تو ، از آن عبور میکنند
پس متحمل زحمتی نخواهند شد
تنها به آن یک نفر ( یا نفرات ) فکر کن
که دستور داری برایش بنویسی در این جمع
که روزانه انتظار میکشد تا بخواند و بیاموزد
و اگر شانه خالی کنی
ضمن اطاعت نکردن دستور
چشمی را منتظر به در دوخته ای
و این کار از قلب ِ تو ، ساخته نیست . مطلع میگویم .
این گفتم و دیگر نخواهم گفت

این جمع ، چون ارکستری بزرگ است
که هر کس ساز خود میزند
و اگر قطع نواختن کند
موسیقی ناقص و ناشنیدنی خواهد شد
و روز به روز به تعداد نوازندگان و سازها اضافه میشود
تا روزیکه صدای اش به گوش همگان برسد
و بیشمار به جهت شنیدن این موسیقی ی زیبا
حاضر شوند
و روز به روز تو در نواختن ، استادتر خواهی شد
و چون به کمال رسیدی
غیبت ات دور از مروت است
که درس ، درین مدرس آموختی !

سازهایتان کوک
و دم هایتان گرم
و دلهایتان شاد از حضور خدا
دوستان مهربانم
20 تشکر شده توسط : هاشم پور مهریار
Havana
لینک به نظر 19 آبان 1400 تشکر پاسخ به Mahyar
مهیار اهل دل و مهتاب یار ما
سلام . حال ما رو خوب کردی با این متن نورانی .
زنده باد
سالهای نوجوانی که در کرمانشاه برفهای درشت و فراوان می آمد به دوستان ام گفته بودم هرکس شروع برف را دید و زنگ زد و مرا بیدار کرد یک شیشه شربت دست ساز خودم را هدیه میگیرد .
حوالی ی سه صبح بیدار میشدم و شربتی میخوردم و لباسی شیک میپوشیدم و معطر و قدم زنان به میهمانی ی خدا میرفتم . تنهای تنها میبودم در خیابانهای نورانی ی برف نشسته ی شهر ، همراه خدا . عجیب لذت میداد .
یاد خاطره ای افتادم الان . میگویم هرچند زیبا نیست . یکی از همین شبها که بیش از نیم متر برف نشسته بود در آن سکوت ، صدای ناله و فریاد الاغی را شنیدم ! به سمتش دویدم و دیدم یک نره غولی با گرز دارد الاغی را که خورجین هایش پر از سلف هویج است و نیز دو گونی ی بزرگ پنجاه کیلویی ی سلف هویج دیگر روی کمر اش هست و به زمین خورده را میزند تا سرپا شود !
دست خودم نیست ! از حیوان آزاری دیوانه میشوم . حال هر حیوانی میخواهد باشد . ساعت حوالی ی چهار صبح بود و احدی نبود . عجیب برف سنگینی میبارید آنشب .
من هم تازه قهرمان بوکس استان شده بودم . سال ۷۱ .
البته هرگز اهل دعوا نبودم .
چه الاغ سفید و خوشگلی هم بود !
دویدم . تا رسیدم چنان هوک راستی زدم به صورتش که سرش رفت جای پاهایش و پاهایش آمدند جای سرش :)
زمین خورد . میخواست بلند شود اما باز به زمین میخورد .
یکی از گونی ها را سراندم از کمر الاغ به پایین .
تا سرپا شد یکی دیگر زدم و دیگر مرخص شد !
فریاد میزد . گونی را انداختم رویش و با گرزش میزدم که حال برخیز . از صدای فریادش همسایه ها همه ریختند بیرون . خلاصه قیامتی شد ! یکی میگفت آقا گناه دارد یکی میگفت خوب اش کردی . خلاصه کبودش کردم با آن چوب
بار الاغ هم خالی کردم گفتم حق نداری ببری . یک وانت بگیر پول اش را من میدهم . یکی از همسایه ها گفت من وانت دارم و میبرم . الاغ بیچاره پاهایش میلرزید . جگرم سوخت در آن سرمای شب .
دستمال آوردند خشکش کردم و آب ولرمی آوردند خورد و کمی سرحال آمد . خدا میداند در چشمهایش میدیدم که گله میکند از آدمی . همسایه ها کلی ارشاد اش کردند که گناه دارد این کار و نیز عقوبت ، که بریدن رزق و روزی یکی از آنهاست . خلاصه هوا روشن شده بود که ماجرا تمام شد و برگشتم به خانه . تا روزها در فکر آن الاغ بیچاره بودم . فراموش ام نمیشد .
ماجراهای زیادی درین شبها دیدم ! یک شب دیگر هم در تهران خانواده ای زنی را میزدند و وقتی رفتم کمک دیدم زن نیست ! پسرشان است که زن نما شده و خانواده اش مشغول ادب کردنش هستند ! خلاصه داستان هایی دارد شب !
خوشا به حالت برای بهشت کوچکی که داری
انشاله بهشتی با نور زیبای ماه در طالع ات باشد
و نیز قسمت همه ی دوستان ام به امید خدا
16 تشکر شده توسط : هاشم پور عباس بهرامی
XJ 1861 Naxos
لینک به نظر 19 آبان 1400 تشکر پاسخ به مرتضی
سلام جناب مرتضی عزیز
خریدن دستریز عطر یا کلمات مشابه را که سرچ کنی لابلای همه ی فروشگاه ها ، یک فروشگاه در اصفهان هست که گویا بسیار قابل اعتماد هست . دوستان ما تاییدش کرده اند . همکار هم ندارد در اصفهان که دچار اشتباه شوی .
بله . جای دستریز در عطرافشان خالیست .
باید یک واحد کوچک جهت این کار تاسیس کنند و بدون شک موفقیت آمیز هست انشاله .
حتی فکر کنم به راحتی و در کوتاه مدت ، آن شرکت اصفهانی را پشت سر بگذارد .
چند نفر هم مشغول میشوند .
کلی هم دعا گو خواهند شد .
الان زمان دستریز است . عطرها گران است و توان ها اندک .
زور به خرید باتل اصلی نمیرسد اما دستریز چرا .
و کسی هم که خرید دستریز را شروع کند ، دستریز باز میشود و مشتری ی دائمی .
انشاله که این ایده محقق شود . فکر کنم همه ی دوستان ما هم با انجام اش موافق باشند که خیال همگی از اصالت دستریز آسوده میشود .
موفق باشی مرتضای عزیز انشاله
23 تشکر شده توسط : حسن غافلی شاپور  آتش
Divine Attraction
لینک به نظر 18 آبان 1400 تشکر پاسخ به ملودی
سلام سرکار خانم ملودی
این منحرف کردن خریدار به سمت سود خود است
هر وقت با چنین افرادی روبرو شدید بگید :
فکر میکردم اینجا فقط بهترین ها موجود است !
حال که شما میگویید ، پس اشتباه کرده ام :)
ضمنا همه که مثل شما بالاترین سلیقه را ندارند !
شما استادید ، آفرین !
انسانهای ساده پوش یا خاص پوش هم هستند مثل من که هیچ نمیدانند و شما که استادید ، خوب متوجه شدید !
حال که اینجا بد ، زیاد است ، پس درست آمده ام
لطفا بدترین هایتان را برای من بیاورید !

بین خودمان باشد
من بارها که متوجه این معلق بازیها شده ام
تست که کردم دماغ ام را جمع کرده ام و گفته ام :
من هم بودم این را معرفی میکردم
از دیدنشان خسته شده ای !
وقت رفتنشان رسیده
بدتر ازین چه دارید ؟؟ :)

همیشه زمانی که تصمیم به عطری گرفته اید ، بروید
یا اگر با عطر جدیدی روبرو شدید حتی در صورت همسلیقه بودن با شما قبل از خرید سرچ و مطالعه ای راجع بهش بکنید . پر سود و بی ضرر است .
موفق باشید انشاله
16 تشکر شده توسط : عباس بهرامی محمد جواد رضوانی

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan