همینکه هوا بد میشود، بورانی، بارانی،
یا برف روی زمین را میپوشاند
مادرم همۀ گلدانها را از پنجره برمیچیند
و فانوسی آویزان میکند.
واخواهانه میپرسم:فانوس برای چه؟ فانوس برای که؟
و صدای مادر بر زوزۀ سیاه درخت چیره میشود:
پسرم، در این تاریکی، بیخانمانی اگر از اینجا بگذرد
فانوس را بیگمان بهتر از گلدان میبیند.
"این فانوس بماند به یادگار اگر او به تصادف از اینجا گذشت بخواند و بداند که تنها نیست... لحظه ای درنگ ،اینجا هرگز، اما شاید جای دیگر، روز دیگر،به وقت رفاقت...چای آتیشی سیب زمینی زغالی،تنبک و قوطی های خالی رب گوجه...کمدِ گرم و فراخ و پر از مهر و موش تنبلش، ما هنوزم از اون خانواده هاش نیستیم :)))
با تقدیم مراتب چشمک و احترام از نوع ادبی ;)
"چراغ دلت روشن رفیق... ماه زندگیت پر نور"
یادمه مسیح جایی این شعر از اِنِس کیشویچ رو نوشته بود:
و مثلاً دردی نداری
روز مثلاً آفتابیست
تو مثلاً شادمانی
در گذری
مثلاً نمیبینندت
همه مثلاً خوشحال
همه مثلاً آسوده
همه مثلاً خشنود
و تو هم مثلاً خوشحال
زندگی ادامه دارد،
مثلاً در صلح
پرندهها مثلاً آزاد
آینده مثلاً روشن
بسان کف دست
وجدان مثلاً پاک
و برای خورشید هم همهچیز مثلاً روشن
آه ای دل، آوازی بخوان، مثلاً
همه مثلاً به فکر همه
هر کسی دوست، مثلاً
همه مثلاً به فکر تو
و به فکر جهان
و روز مثلاً میگذرد
و تو مثلاً میخندی!
و دردی نداری،
مثلاً.
خلاصه اینکه نازنین جان حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن...
حریق خزان بود
همه برگها آتش سرخ، همه شاخهها شعله زرد
درختان همه دودپیچان به تاراج باد
و برگی که میسوخت، میریخت، میمرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو مینشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخهها میگذشت
و سر در پی برگها میگذاشت
فضا را صدای غمآلود برگی که فریاد میزد
و برگی که دشنام میداد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز میکرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش میسوخت
نگاهی که نفرین به پاییز میکرد
حریق خزان بود
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
که توفان بیرحم اندوه
به هر سو که میخواست میتاخت،
میکوفت، میزد، به تاراج میبرد
و جانی که چون برگ
میسوخت، میریخت، میمرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ میخورد
شب از جنگل شعلهها میگذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش میسوخت گفتم
مسوز اینچنین گرم در خود، مسوز
مپیچ اینچنین تلخ بر خود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را میدواند به دنبال باد
مرا میدواند به دنبال هیچ
I am innocent, I didn't kill that pimp, you couldn't get anything om me, and you framed me
That is quite true. But your real crime has nothing to do with a pimp’s death
?well than what is it
Yours is the most terrible crime a human being can commit. I accuse you of a wasted life
Guilty
The penalty for that is death
Guilty, Guilty, Guilty
مسیح جان نوشته ات این صحنه از فیلم پاپیون و مکالمات پاپیون و قاضی رو به یادم آورد
قطعا این عطر، عطر من نیست آخه من گناهکارم :(
پ ن: نازنین جان به تمام صفحات اون کتاب گرد مرده پاشیدن، مراقب باش وقتی می خونیش حالت میزون باشه وگرنه این کتاب بدجوری نامیزونت می کنه :)
منکه مطمئن بودم شما ghostly kisses رو دوس داری
آخه این دوتا بند قرینه ی زن و مرد همدیگه ان سبک صداشونم. حتی :)
بله بله apocalypse از بهترین هاشونه به نظر من. چه جالب دلم خواست هرچه سریعتر این عطرو تست بزنم باید برگردم محل طرحم فکر کنم تو دستریزام داشته باشمش
پس منم به صدای بهشتی ایمی لی (ایونسنس) دعوتت می کنم همین الان در همین لحظه با آهنگ even in death ورژن 2016
و بعد از اونم دوست دارم آهنگ nothing else matters متالیکا رو گوش کنی و بعد اگه دوست داشتی کاورشو با صدای شکیرا
تا حس و حال این روزای منو بهتر درک کنی :)
لذت می برم که می بینم یکی سلیقه ی موسیقیش اینقدر به من نزدیکه
از خوندن متن موزیک another break in the wall پینک فلوید غرق در شادی و لذت شدم و موزیک رو با صدای بلند بارها گوش کردم
حالا هم می بینم از گروه سیگارتس افتر س. ک. س و صدای دوست داشتنی گونزالس صحبت می کنی
مرسی نازنین جان که هستی و یاد این موزیک های زیبا رو زنده نگه می داری :)
نازنین جان چه کردی با دلم!
خشکم زد وقتی متنت رو خوندم... یخ کردم... واسه چند دقیقه نمی فهمیدم دور و برم چه خبره...
چقدر این چهره واسم آشناست نگاه بی تفاوت و سرد...میخواد به همه بگه من یه آدم منطقی ام که همه چیو از نگاه عقل می بینم ولی واقعیت اینه که همیشه قلبش پیروزه و ذاتش همونه...همون دختر بی منطق احساساتی
طبیبِ عشق، مسیحا دم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟