نظرات | احمد گلستانی
ترتیب نمایش
آمواج اینترلود: سمفونی آشوب، مرثیه‌ای برای صلح.

گاهی یک اثر هنری، فراتر از مدیوم خود، به یک بیانیه بدل می‌شود. گاهی یک قطعه موسیقی، یک فیلم، یا حتی یک عطر، چنان دقیق نبض یک زمانه را می‌گیرد که به سندی تاریخی از یک حس مشترک بدل می‌گردد. "آمواج اینترلود"، چنین اثری است؛ یک شاهکار بویایی که نه برای دلربایی، که برای روایتگری خلق شده است. این عطر، یک ضدجنگِ مایع است، داستان یک "میان‌پرده"‌ی تلخ و پرآشوب در تاریخ انسانیت؛ داستان ویرانی و امیدی که از دل همان ویرانی جوانه می‌زند.

پرده اول: طنین آژیرها و دلهره‌ی آغازین

افتتاحیه‌ی اینترلود، حمله‌ای بی‌مقدمه و آکوردی سرگیجه‌آور از تضادهاست. پونه کوهی (Oregano)، نه آن گیاه آروماتیک در آشپزخانه‌ای امن، که خشکی و گزندگی خاکی است که از فرط اضطراب به هوا برخاسته. در کنارش، فلفل پیمنتو، چون شراره‌های پراکنده‌ی اولیه، تیزی یک خبر ناگوار را در فضا می‌پراکند. این شروع، عامدانه ناهماهنگ و آشوبناک طراحی شده؛ بازتاب دقیق لحظه‌ی فروریختن نظم، طنین آژیری که سکوت را می‌شکند و دلهره‌ای که چون گرد و غبار، بر همه چیز می‌نشیند. این رایحه، بوی آرامش نیست؛ بوی آغاز یک فاجعه است.

پرده دوم: قلب آتش و دود

با فروکش کردن غبار اولیه، به قلب اینترلود می‌رسیم؛ یک توده‌ی عظیم، نفس‌گیر و بی‌رحم از دود. بخور (Frankincense) و صمغ‌ها (Opoponax & Myrrh)، فضایی لیتورژیک و آخرالزمانی خلق می‌کنند؛ گویی دود برخاسته از سوختن مکانی مقدس است، از کتابخانه‌ای که قرن‌ها معرفت را در خود داشته، از خانه‌ای که لبریز از خاطره بوده. این دود، تلخ و سنگین است، اما در عین حال، کیفیتی معنوی و پالوده دارد. این پارادوکس، تراژدی اصلی را روایت می‌کند: هتک حرمتِ زیبایی، سوختنِ تاریخ. این رایحه‌ی شهری است که در آتش محاصره شده.

پرده سوم: نجوای امید در دوزخ

اما درست در مرکز این دوزخ دودی، جایی که انتظار می‌رود همه چیز خاکستر شده باشد، نبوغ عطرساز و کورسوی امید آشکار می‌شود. یک شیرینی کهربایی (Amber) و گرم، چون رشته‌ای طلایی، این توده‌ی خاکستری را می‌شکافد. این شیرینی، صدای یک ویولن‌سل در میانه‌ی غرش توپ‌هاست؛ خاطره‌ی یک آغوش در پناهگاهی سرد؛ انسانیتِ سرسختی که از زانو زدن سر باز می‌زند. این آکورد شیرین و رزینی، روح ضد جنگِ اینترلود است. او فریاد نمی‌زند، اما حضورش گواهی است بر اینکه عشق و زیبایی، حتی در عمیق‌ترین تاریکی‌ها نیز راهی برای بقا می‌یابند.

پرده چهارم: سکوت پس از طوفان

پایه‌ی عطر، روایتِ پس از فاجعه است. چرم، رایحه‌ی بقایای فرسوده و جامانده را دارد. عود و پچولی، عمق خاکی و تاریک زمینی را تداعی می‌کنند که زخم خورده اما هنوز زنده است. چوب صندل، نجابتی است که حتی در ویرانی نیز باقی مانده. این لایه‌ی پایانی، سنگین، استوار و سرشار از سکوتی پرمعناست. دیگر از آشوب اولیه خبری نیست، تنها وزن تاریخ و خاطره باقی مانده؛ رایحه‌ی استقامت و انتظار برای طلوعی دوباره.

"اینترلود" را نه بر تن، که بر روح خود می‌پوشید. او عطری برای زمانه‌ی صلح نیست، بلکه دعایی است برای بازگشت آن. این رایحه، پرتره‌ای دقیق از آشوب است تا قدر آرامش را بیشتر بدانیم. این بوی جنگ است تا به یاد بیاوریم که هیچ چیز در جهان، ارزشمندتر از صلح نیست. این عطر، رایحه‌ی زخمی است که آرزوی التیام دارد.
زمانی بهتر از این روزها برای نوشتن در مورد اینترلود پیدا نمیکردم!
26 خرداد 1404
احمد گلستانی
9 تشکر شده توسط : علی موسوی سعید رضایی شوشتری
فلوریس 1962: مرثیه‌ای برای یک جنتلمنِ از دست رفته..

سخن گفتن از "فلوریس 1962"، بازگشت به خاطره‌ای عزیز و در عین حال، نگاشتن مرثیه‌ای است برای یک اسطوره‌ی از دست رفته. این عطر، تنها یک رایحه نبود؛ یک کپسول زمان بود، تقطیر روح یک دوران در یک بطری. عطری که در اوج دوران گذار لندن، میان سنت‌های خیاطی "سویل رو" و انرژی نوظهور موسیقی راک، متولد شد تا تعریفی بی‌بدیل از یک جنتلمن مدرن ارائه دهد. امروز، نقد آن بیش از آنکه تحلیل باشد، یک ادای احترام است.

طلوع عطر، چون یک سپیده‌دم مه‌آلود در حومه‌ی شهر لندن، با رایحه‌ی ترنج و نارنگی سبز آغاز می‌شود. اما جادوی فلوریس از همان ابتدا با یک انتخاب جسورانه آشکار می‌شود: میخک. میخک در اینجا نه یک ادویه‌ی تند و خشن، که گرمای یک خاطره‌ی دور است؛ کیفیتی که به مرکبات، وزانت و عمقی کلاسیک می‌بخشد و از همان ابتدا، حسابش را از عطرهای سبز مدرن جدا می‌کند. این یک امضای کلاسیک است که خبر از اصالتی ریشه‌دار می‌دهد.

با گذر از این مقدمه‌ی ادویه‌ای-مرکباتی، به قلب تپنده‌ی عطر می‌رسیم؛ جایی که سرو، باشکوه و بی‌رقیب، فرمانروایی می‌کند. قلب "1962"، یک جنگل سرو در مِه است. سرو در اینجا، با تمام وجوهش حضور دارد:

جنبه‌ی سبز و سوزنی: رایحه‌ی برگ‌های سوزنی و تیز که حس قدم زدن در طبیعت بکر را القا می‌کند.
جنبه‌ی چوبی: عطر تنه‌ی درختان که استواری و قدرت را به نمایش می‌گذارد.
جنبه‌ی آروماتیک: با همراهی هوشمندانه‌ای از ریحان و نعنا که نه برای ایجاد طراوتی انفجاری، که برای دمیدن روحی سبز و زنده در این کالبد چوبی به کار رفته‌اند. آن‌ها چون پیچک‌هایی هستند که به دور تنه‌ی قدرتمند سرو پیچیده‌اند.
و اما بنیان این شاهکار، ادای دینی به عطرسازی کلاسیک و ساختار شیپِر (Chypre) است. پایه‌ی عطر، امضای عطرسازی آن دوران است: خزه‌ی بلوط، با آن حس مرطوب، خاکی و کمی تلخ، به همراه سدر و مشک، بستری از اصالت را پهن می‌کنند که این بنای سبز و آروماتیک بر آن استوار است. این همان لایه‌ای است که به "1962" آن ماندگاری و شخصیت فراموش‌نشدنی را می‌بخشید.
"فلوریس 1962" به راستی پدر معنوی بسیاری از عطرهای چوبی-سبز امروزی است؛ رایحه‌ای که نشان داد چگونه می‌توان طبیعت را در نهایت ظرافت و وقار، به تن کرد.امروز که جای خالی‌اش در قفسه‌ها حس می‌شود، ارزش آن بیش از پیش آشکار است. "1962" رایحه‌ی یک هویت شکل‌گرفته بود؛ عطری برای مردی که دنیا را می‌شناخت و نیازی به اثبات خود نداشت. رایحه‌ای که با دیسکانتینیو شدنش، بخشی از تاریخ عطرسازی مردانه نیز بایگانی شد. یادش، چون رایحه‌اش، سبز و جاودان باقی خواهد ماند.
14 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی مرتضی ع
دیور هوم کلن: سرود سپید و سادگیِ مطلق..

در جهانی لبریز از پیچیدگی و هیاهو، گاهی بزرگترین جسارت، انتخاب سادگی است. دیور با "هوم کلن"، یک بیانیه‌ی قدرتمند در ستایش همین سادگیِ ناب و پالوده صادر می‌کند. این عطر، نه یک ترکیب پیچیده، که یک هایکوی بویایی است؛ سه خط، سه نت، که در کنار هم، تصویری کامل از وقار مدرن و پاکیزگی بی‌نقص را خلق می‌کنند. این رایحه، معادل بویایی یک پیراهن کتانِ سفید و بی‌عیب است که به تازگی اتو خورده.

پرده اول با ترنج کالابریایی باز می‌شود و این انتخاب، خود گویای همه چیز است. ترنج در اینجا، نه یک نت گذرا، که ستون فقرات روشنایی است؛ شفاف، گازدار و مملو از حس زندگی، گویی اولین جرعه از یک لیوان آب یخ با برشی از لیمو در یک صبح داغ تابستانی است. کیفیت این آکورد به قدری طبیعی و زنده است که حس خنکی را به معنای واقعی کلمه روی پوست منتقل می‌کند، یک خنکی که ذهن را نیز پاک و شفاف می‌سازد.

قلب این عطر، امضای نبوغ عطرساز، فرانسوا دماشی است: شکوفه‌ی گریپ‌فروت. این انتخاب، هوشمندانه‌ترین بخش داستان است. به جای تندی و تلخیِ میوه‌ی گریپ‌فروت، ما با جنبه‌ی گُلی، لطیف و کمی شیرین آن روبرو هستیم. این آکورد، حسی شبیه به استشمام هوای یک باغ مرکبات پس از باران را دارد؛ رایحه‌ای آبدار و سبز که تیزی ترنج را به زیبایی مهار می‌کند و به آن لطافتی ابریشمین می‌بخشد. همین شکوفه‌ی گریپ‌فروت است که "دیور هوم کلن" را از یک کلن مرکباتی ساده، به یک اثر هنری خاص و فراموش‌نشدنی بدل می‌کند و به آن عمق و کاراکتری منحصربه‌فرد می‌بخشد.

و سرانجام، مشک. اما نه آن مشک حیوانی و سنگین. این یک مشک سفید، پاک و پنبه‌ای است که در پس‌زمینه، چون پارچه‌ای نرم، این دو نت درخشان را در بر می‌گیرد. وظیفه‌ی این آکورد، اعطای ماندگاری و خلق آن حس معروف "پوست تمیز" است. اوست که این سادگیِ در ظاهر فرّار را به یک بیانیه‌ی ماندگار از وقار بدل می‌کند و باعث می‌شود رایحه‌ی خنک و تمیز عطر، تا ساعت‌ها با کیفیتی بی‌نظیر بر پوست باقی بماند.

"دیور هوم کلن" در دنیای عطر، یک عیار در جهان عطرهای مینیمال است. او با هیچ‌کس رقابت نمی‌کند، چرا که در قلمرو خود، پادشاهی بی‌رقیب است. این عطر، رایحه‌ی یک ذهن مرتب و یک روح آرام است؛ انتخابی بی‌نقص برای فردی که می‌داند تجمل واقعی، در کیفیت است نه در کثرت. در نهایت، "دیور هوم کلن" به ما یادآوری می‌کند که گاهی، برای رسیدن به کمال، باید همه چیز را حذف کرد، به جز آنچه ضروری است.
با مهر
9 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی سعید رضایی شوشتری
زرجوف مفیستو: پیمان با شیطانی که رایحه‌ی بهشت می‌دهد

نامش "مفیستو" است؛ ارجاعی به یک وسوسه‌گر افسانه‌ای. اما زرجوف با نبوغی ایتالیایی، این مفهوم را واژگون می‌کند. این عطر، نه یک دعوت به تاریکی، که یک فریب دلنشین است؛ تجسد فرشته‌ای با لبخندی شیطنت‌آمیز که با رایحه‌ای آسمانی، شما را به بیعتی ابدی با زیبایی دعوت می‌کند. مفیستو، پارادوکس یک رایحه‌ی اهورایی در کالبدی اهریمنی است.

افتتاحیه‌ی عطر، یک انفجار فتو رئالیستی از مرکبات است که مشابهش را به ندرت می‌توان یافت. تصور کنید نه آبِ مرکبات، که خودِ میوه را با تمام پوست و گوشت و تلخی ملایم رگه‌هایش در دست می‌فشارید؛ لیموی آمالفی، با آن شفافیت کریستالی‌اش، در کنار گریپ‌فروت آبدار و ترنج ایتالیایی، چنان آکورد درخشان و زنده‌ای خلق می‌کنند که گویی نور مایع را بر پوست خود افشانده‌اید. این یک نمایش قدرت از همان ابتداست که مرزهای یک عطر فرش را جابجا می‌کند.

قلب رایحه، جایی است که این روشنایی محض، پالوده و اشرافی می‌شود. یک آکورد گُلی کلاسیک از زنبق، رز و اسطوخودوس، این طوفان مرکباتی را در آغوش می‌گیرد. اما توصیف این آکورد نیازمند دقت است:

زنبق در اینجا، نه آن حس پودری و آرایشی، بلکه خنکای یک سنگ مرمرین را دارد؛ حسی تمیز، معدنی و کمی خاکی که به رایحه، بُعد و وقار می‌بخشد.
اسطوخودوس، کیفیتی آروماتیک و تقریباً صابونی (به معنای لوکس و اعلای کلمه) به ترکیب می‌دهد و حس پاکیزگی بی‌نقص را تقویت می‌کند.
رز، تنها یک زمزمه‌ی لطیف در پس‌زمینه است؛ رطوبت یک گل رز سپید که تازه از باران شبانه سیراب شده و مانع از آن می‌شود که رایحه به سمت خشکی محض برود.
بسیاری مفیستو را فرزند خلف و اشرافی‌تر "سیلور مانتین واتر" کرید می‌دانند، و این قیاس، پر بیراه نیست. اما آنجا که کرید، زمزمه‌ی یک جویبار در کوهستان آلپ است، مفیستو، غرش یک آبشار کریستالی است که به حوضی مرمرین در یک ویلای ایتالیایی مشرف به دریا می‌ریزد. اجرا در اینجا قدرتمندتر، ماندگارتر و به مراتب شفاف‌تر است.

پایان‌بندی این شاهکار، بر بستری از مشک سفید و تمیز استوار است؛ مشکی که حس پوشیدن یک پیراهن کتان سفید و گران‌قیمت را تداعی می‌کند. چوب صندل و سدر، تنها به عنوان ستون‌هایی نامرئی عمل می‌کنند که این بنای باشکوه از نور و پاکیزگی را سر پا نگه می‌دارند، بی‌آنکه هرگز وزن خود را بر آن تحمیل کنند.

مفیستو، رایحه‌ی یک اعتماد به نفس بی‌نقص است. عطری برای کسی که زیبایی را در شفافیت و قدرت را در ظرافت می‌بیند. این عطر، بهترین بخش از یک روز آفتابی ایتالیایی است که در یک بطری حبس شده؛ یک وسوسه‌ی بهشتی که مقاومت در برابرش، بیهوده است.
با مهر - گلستانی
14 تشکر شده توسط : Mahmod Akrami پارسانیا
گرلن لهوم آیدیل (ادو تویلت): افسانه یا واقعیت؟ گرلن پاسخ می‌دهد.

گرلن با "لهوم آیدیل" یک پرسش جسورانه را مطرح می‌کند: مرد ایده‌آل کیست و رایحه‌ی او چگونه است؟ پاسخ، در کمال شگفتی، نه در قدرت‌نمایی‌ اغراق‌آمیز، که در یک هوشمندی غافلگیرکننده و دلربا نهفته است. این عطر، بیانیه‌ای است علیه کلیشه‌ها؛ یک اثر مدرن که افسانه‌ی مرد ایده‌آل را از آسمان به زمین می‌آورد و آن را قابل دسترس می‌سازد.

افتتاحیه، با نوایی از مرکبات و رزماری، چون یک لبخند زیرکانه، درها را به روی شما باز می‌کند. این طراوت اولیه، یک پیش‌درآمد حساب‌شده است، مقدمه‌ای برای آشکار شدن قلب تپنده‌ی عطر که امضای اصلی و دلیل ماندگاری آن در تاریخ عطرسازی است: بادام. اما این بادام، نه یک بادام خام و ساده، که روح یک لیکور آمارِتوی گران‌قیمت است؛ شیرین، کمی تلخ، گرم و بی‌نهایت اغواگر. این همان لحظه‌ای است که گرلن، نبوغ خود را به رخ می‌کشد و پارادوکس اصلی عطر را شکل می‌دهد: رایحه‌ای که در عین مردانه بودن، شیرینی یک راز دلنشین را در خود دارد.

این شیرینی هوشمندانه هرگز به ورطه‌ی زنندگی نمی‌افتد، چرا که استاد عطرساز، آن را با دانه‌های تونکا مهار کرده و در بستری از اصالت مردانه محصور نموده است. هرچه از عمر عطر می‌گذرد، لایه‌های عمیق‌تری از شخصیت او آشکار می‌شود: رایحه‌ی نرم و ملایمی از چرم، نه آن چرم خشن و سنگین، بلکه به لطافت یک دستکش چرمی اعلا، در کنار نجابت وتیور و سدر، ستون فقرات این مرد ایده‌آل را می‌سازد. اینجاست که درمی‌یابیم قدرت او نه در عضلات، که در ذهن و شخصیت چندوجهی اوست.

لهوم آیدیل ادو تویلت را می‌توان آغازگر یک جریان دانست؛ عطری که به زیبایی نشان داد شیرینی می‌تواند بخشی از ابهت مردانه باشد. در مقایسه با عطرهای کلاسیک، او یک روشنفکر خوش‌صحبت است و در میان عطرهای مدرن، یک جنتلمن با اصالت.

این عطر، جامه‌ای نیست که فریاد بزند، بلکه چون زمزمه‌ای هوشمندانه در گوش، تأثیر خود را می‌گذارد. رایحه‌ی مردی است که کتاب می‌خواند، به هنر عشق می‌ورزد و می‌داند که بزرگترین قدرت، در ظرافت و هوشمندی نهفته است. گرلن با لهوم آیدیل، مردی را به تصویر می‌کشد که آرزوی هر کسی نیست، اما قطعاً تحسین همگان را برمی‌انگیزد.
18 تشکر شده توسط : Mahdis complihanicated
کرید گرین آیریش توید: قدم زدن در ابدیت یک مرغزار ایرلندی

گرین آیریش توید، تنها یک عطر نیست؛ یک میراث است، یک استاندارد طلایی در دنیای روایح مردانه که با هر افشانه، تجربه‌ی قدم زدن در یک مرغزار سرسبز و باران‌خورده‌ی ایرلندی را پیشکش می‌کند. جزو آن نوادر از عطرهایی است که گذر زمان، نه تنها از صلابت و وقارش نکاسته، بلکه همچون یک کت توید دست‌دوز اعلا، با هر بار پوشیدن، بر ارزش و شخصیت صاحبش افزوده است.

طلوع این شاهکار، با رقص بی‌بدیل به لیمو و زنبق رقم می‌خورد؛ نه یک انفجار مرکباتی صرف، بلکه نسیمی خنک و اشرافی که گویی از میان برگ‌های تازه و گل‌های وحشی عبور کرده و لطافتی پودری و در عین حال مردانه را به همراه دارد. این همان امضای کرید است که از ابتدا، حساب خود را از عطرهای سبز معمولی جدا می‌کند و خبر از تجربه‌ای عمیق‌تر می‌دهد.

قلب گرین آیریش، در تسخیر برگ‌های بنفشه است؛ رایحه‌ای سبز، کمی خاکی و بی‌نهایت طبیعی که تصویری از شبنم نشسته بر گیاهان پس از بارانی بهاری را به ذهن متبادر می‌کند. اینجاست که "سبز" بودن عطر به اوج خود می‌رسد، اما سبزی آن، نه از جنس علف‌های بریده شده و تیز، بلکه سبزینگی یک چشم‌انداز وسیع و آرام است، پر از جزئیات و سایه‌روشن.

و اما فرود این عطر، جایی است که جادوی کرید به کمال می‌رسد: چوب صندل میسوری، با آن گرمای شیری و احاطه‌کننده‌اش، در آغوش عنبرسائل گران‌بها، پایانی باشکوه و ماندگار را رقم می‌زند. این عنبرسائل، همان نت افسانه‌ای کرید، کیفیتی شور و شیرین و دریایی‌مانند به ترکیب می‌بخشد که گرین آیریش توید را از یک عطر صرفاً سبز و چوبی، به یک اثر هنری چندلایه و فراموش‌نشدنی بدل می‌کند. تعادل میان طراوت اولیه و این عمق پایانی، به راستی که شاغول عطرسازی است.

گرین آیریش توید را می‌توان پدر معنوی بسیاری از عطرهای فرش و آروماتیک دانست، معیاری که دیگران با آن سنجیده می‌شوند. عطری است برای مردی با اعتماد به نفس ذاتی، که تجمل را در سادگی و اصالت می‌جوید؛ مردی که نیازی به خودنمایی ندارد، چرا که حضورش خود، گویای همه چیز است. از دفاتر کار مدرن گرفته تا گردش در طبیعت بکر، این عطر چون جامه‌ای نامرئی از اقتدار و ظرافت، پوشنده را همراهی می‌کند.

بی‌شک، گرین آیریش توید فراتر از یک مُد گذرا، یک انتخاب ابدی است؛ سرودی در ستایش طبیعت، اصالت و مردانگی بی‌زمان.
16 تشکر شده توسط : غلامرضا نیک پور Mehr0an
نیشانه اژه : نسیمی از اولیس در جام مرمرین

اژه، یک مکاشفه در زلالیت آب‌های دریایی است که نامش را بر خود دارد؛ استشمام آن، قدم نهادن بر عرشه کشتی سپیدی است که پهنه‌ی فیروزه‌ای اژه را می‌شکافد، درست در لحظه‌ای که آفتاب، سخاوتمندانه، گرمای خود را بر پوست و نمکِ بجا مانده از موج‌ها می‌پاشد. اینجاست که نیشانه، به رسم همیشه، امضای خود را در خلق یک تجربه‌ی چندبعدی آشکار می‌سازد.

در اولین افشانه، یوزو، نه آن مرکبات تیز و برنده که گاه در عطرهای تابستانی می‌یابیم، بلکه یوزویی رسیده و آبدار، چون میوه‌ای که از باغی کهن در کنار صومعه‌ای مشرف به دریا چیده شده باشد، با وقار به پیشواز می‌آید. برگ‌های بنفشه و نوای ملایمی از انیسون، چون سایه‌روشن‌های روی آب، این طلیعه را همراهی می‌کنند و از همان ابتدا، اژه خود را از عطرهای تک‌ساحتی دریایی متمایز می‌سازد.

قلب تپنده‌ی این رایحه، یک باغ مدیترانه‌ای است؛ ریحان تازه و هل سبز، در کنار نعنایی که نه گزنده، که آرام‌بخش است، فضایی سبز و معطر خلق می‌کنند. گویی نسیم، بوی گیاهان وحشی روییده بر صخره‌های ساحلی را با خود به همراه آورده است. این همان نقطه‌ای است که اژه می‌توانست به یک رایحه‌ی صرفاً فرش و گذرا بدل شود، اما هنر نیشانه در لایه‌ی بعدی آشکار می‌شود: کندر، شیرین‌بیان و وتیور، چون لنگری پنهان، این کشتی را از تلاطم روزمرگی به ساحل امنی از عمق و ماندگاری می‌رسانند. شیرین‌بیان در اینجا، نه آن شیرینی کودکانه، که شیرینی ملایم و خاکی ریشه‌ای کهن است و کندر، بُعدی دودی و تقریباً روحانی به ترکیب می‌افزاید، گویی نجوای تاریخ در میان امواج مدرن به گوش می‌رسد.

اژه را می‌توان در خانواده‌ی عطرهایی چون "سِلمارین لابوراتوریو الفاکتیو" دانست؛ عطرهایی که دریا را نه فقط با نمک و آب، که با تاریخ، گیاهان و روح جاری در آن به تصویر می‌کشند.

این عطر، جامه‌ای است برای روزهای گرم، برای لحظاتی که روح، طلبِ گریز و رهایی دارد. پارادوکسی دلنشین از طراوت و عمق، که بی‌آنکه فریاد بزند، حضور قدرتمند خود را اعلام می‌کند. اژه، یادآور آن است که گاهی در زلال‌ترین آب‌ها، عمیق‌ترین رازها نهفته است.
با مهر - گلستانی
8 تشکر شده توسط : nazanin میثم شفیعی
درود به پیشگاه همه عزیزان
امیدوارم که همگی خوب باشید
ناکسوس برای من عطر روزهایی است که میخواهی خودت را تشویق کنی، یا شادی ات را دوچندان کنی در ساعاتی. حال و هوای خودش را می‌طلبد، تقویم خودش را دارد.
بله عطر تابستانی نیست اما برای کسی که با عطرها زندگی میکند گاهی تعاریف متفاوت است. امروز آخرین پاف را فشردم. دوست دارم این دوست قدیمی را بتوانم بزودی جایگزین کنم.
با مهر . گلستانی
25 تشکر شده توسط : علیرضا موسوی سجاد ترسا

تجربۀ یک پاییز با الهه‌ای به نام «گرند سویر»
آیا کسی توانسته از کهربا تفسیری زیباتر از فرانسیس کُرکجان ارائه کند؟
من در این موضوع عمیقا تردید دارم. ساختن چنین چهره‌ی با شکوهی از AMBER تا قبل از مراوده با «گرند سویر» برایم قابل تصور نبود. ترکیب چند نت محدود یک هاله‌ی عمیق، با نفوذ و دعوت کننده را خلق کرده است که جلال خود را از افتتاحیه تا درای داون در بالاترین سطحِ صنعت عطرسازی حفظ می کند، این بی‌جهت نیست که از بدو تولدش در 2016 نمودارِ محبوبیت آن در فرگرانتیکا شیب صعودی اش را حفظ کرده و تهیه‌ی آن در فرانسه و مزونِ فرانسیس کرکجان همیشه امکان پذیر نیست.
واقعیت این است که نوشتن را در مورد عطرهایی که بسیار دوست دارم به تعویق می اندازم، سه ماه هربار خواستم چیزی بنویسم "چیزی" مرا قانع کرد که زمان را به جای مکالمه درباره‌ی عطر به مکالمه با خود عطر سپری کنم. "الهه‌ی کهربا" مترادف خوبی است برای گرند سویر، اثری که در همه‌ی جنبه ها درخشان است حتی در طول و شعاعِ حضورش ؛
دو اسپری برای دو روز و بیشتر.

بامهر
38 تشکر شده توسط : فاطمه سلمانی هاشم پور
خوش آمدن و خوش نیامدن شان را در محیط جمعی می‌گویند بر علیه جمع... من امیدوارم هرگز چنین تعریفی دریافت نکنم، ارجی که قرب از نکوهشِ دیگران می گیرد به ستایشِ چنگیز از انسانیّت می‌ماند!
از چنین مواجهه ای راستش دلخور شدم
و اِلا که حتما یادداشت‌های شما مثل نوشته های بسیاری از خانم‌های عطردوستی که اینجا خوانده ام برآمده از تجربه‌ی یکه و یگانه‌ی روبارویی با جهانِ عطرها است.
28 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali یاس

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan