آقای کامبیز مهربان سلام. لطفا غصه دار و نگران نباشید خدای بزرگ عادل به حق راه گشای شما خواهد بود. از صمیم قلب براتون بهترین ها و آرامش رو ارزو میکنم و امیدوارم همانطور که شما به قلب ما گرما میبخشید خداوند به زندگی و قلبتون گرما و امید و نور ببخشه.

 آقایی که کلا با ما قهری سلام! همچین بی خود بی دلیل یاد این نوشته شما افتادم مخصوصا بخش (عکس بطری کنار فرمون موستانگ و همچنین پایان بندی نوشته) 👌🏼 نه این دنیا دیگه به درد نمیخوره. به درد نمیخوره وقتی حرف عکس میشه و آقای محسن مهربان تنها عکاس حرفه ای عطرافشان کلا اسمش وسط نمیاد 🤦🏼‍♀️👎🏼 بقول خودتون _ و پرسشی ژرف و محزون به راستی : اینا کی مد شدن؟ 😎😂 یکم فقط طراحی سوالم با شما فرق داره 🌻🦋 :)

سلام! باز نوشتید _بماند_ برای شما....... این بماند و حس رها کردن از کجا میاد؟ این نوشته که داره از تلخی عشق میگه و اون همه تضاد و ایهام در خودش جا داده میخواد به چی برسه و دقیقا به چه چیزی فکر میکنید من نمیدونم. امیدوارم روزی برسه که بتونیم بدون اینکه دل همدیگرو بشکنیم کنار هم باشیم. اصلا چرا باید به یکی دائم زخم بزنیم و داغونش کنیم که اون بخواد با زخم ها و شکستگی کنارمون بمونه. آقای کامبیز بزرگوار یک جمله کوتاه چند وقت قبل نوشتن که خیلی برای من تامل برانگیز بود (روزی که خیلی دور نیست تمام هشت میلیارد انسانی که همین الان بر کره ی خاکی اند میروند و هشت میلیارد یا بیشتر انسان جدید می آیند) ای کاش بعضیا به این کلمات بیشتر دقت کنن. البته اونایی که باید دقیق بشن معتقدن این نوشته ها چیز خاصی برای آموختن ندارن

بعضی رفتنا قشنگ بوی نیومدن میده
حتی اگه بگه زودی برمیگردم
از چشاش میخونی که دیگه رفت که بره 
اینجور موقع ها غروبش میشه چندسال
شبش میشه ظلمات لا ینفک
بسان آنکه تو رفتی که بروی
من در همان خیابان ماندم که بمانم در این دی ماه سرد

دیر رسیدید خانم آنا گنجشکک اشی مشی خیس شد گوله شد افتاد تو حوض نقاشی

یکی از خصوصیات جالب برگاماسک برای من اینه که اسم عطر و رنگ مایع تکمیل کننده ی ماهیت و جنس رایحه هستن. این عطر خیلی به واژه ی خزان نزدیکه. اما بخش های شاد و پر از عاشقانه ی اون و نه تصور کلاسیکی که از خزان داریم. یعنی عطر این خزانی که درش هستیم نیست

سلام. آقای کامبیز بزرگوار یه جایی گفته بودن برخی نوشته ها رو باید خوند برخی رو باید دید و نوشته های شما رو میذارن اخر شب تو تنهایی میخونن تا تمام چیزایی که باید رو ببینن. هرچی میگذره نوشته هاتون دارن کوتاه تر میشن و پیچیدگی بیشتری پیدا کردن به همین دلیل منم از الگوی آقای کامبیز استفاده میکنم ولی باید اعتراف کنم ایهام مورد نظر یافت نشد ولی نمیدونم چرا حس خوبی به این چند خط ندارم نه خود نوشته بلکه نسبت به پیام احتمالی که داره. امیدورام هدفتون این نباشه که دست از نوشتن بردارید

فاطمه عزیزم سلام مبارک باشه :) وقتی قسمت اول رو خوندم میخواستم برات بنویسم که چون حافظه ات با استانداردهای آقای روپیون و کلا فردریک مال آشناست این عطرها میتونن برات سوپرایز باشن. که خودت از یک منظر دیگه بهش اشاره کردی. میدونم که هدفت مقایسه اینا با هم نبود ولی به نظر من نه این عطر و نه هیچ کدوم از عطرهای اینیشیو یا برندهایی مثل اینیشیو به عطرهای فردریک مال نمیتونن برسن. اینم بگم که خودم این عطر رو خیلی دوست دارم 😎

آقای کامبیز مهربان سلام خیلی برام قابل احترام و تامل برانگیزه دوباره نویسی شما. چون برای انتقال نیکی نیت ، از بین رفتن دلخوری های احتمالی و ایجاد صلح همیشه باید بسیار گفت و بی اندازه تشریح کرد و در مقابل خصوصیت شیطان چند کلمه ی مبهم زیر گوش ها نجوا کردنه که تمایل این روش جهنمی تفرقه افکنی و ایجاد دشمنی بوده و هست. کاسبان عناد و عداوت کسانی که حسابی از بی دقتی ادما به نفع نیت های پر از کینه ی خودشون سواستفاده میکنن. ایمان دارم که متوجه عمق حرف من میشید و میدونید دارم به چه جریان هایی اشاره میکنم و بی دقت ها چه افرادی هستن. یادتون میاد که آقای مسیح این جمله رو برای من نوشتن؟ (جهل هم‌چون باتلاق، طمعِ بلع داره و به‌مانند اسید خورنده است؛ همیشه باهوش‌ترین آدم‌ها با پیش‌پاافتاده‌ترین اقدام در هاضمه‌ی این باتلاق حل می‌شن. دورتر بایست) روز قبل خیلی خیلی بهتر اینده نگری مدفون در این جمله رو درک کردم. من شبیه به کسی که با دوست صمیمی خودش در حال قدم زدنه و با او گفتگو میکنه در کمال احترام با شما برخورد کردم ولی افراد بحث را تا اینجا پیش بردن که چرا بابت تعریفی که از آقای کامبیز سخی شده رنجیدی! خدای عادل داور به حق رو شاکرم که اعضای عطرافشان همگی باهوش و بینا هستن و این جنبش ها هیچوقت به منزل نمیرسن. آقای کامبیز بزرگوار میخوام بدونید شما همچنان و تا همیشه برای من عزیز ، دوست داشتنی و قابل احترام هستید. نفرین بر تمام تفکراتی که از تقابل ادما سیراب میشن. از شما ، تمام دوستان و مدیریت مجموعه هم بابت هیجانات پیش امده دلجویی میکنم و عذرخواهم. از این به بعد دور میایستم. خیلی دور.

چقدر باهوش و خوب نوشتی ماری عزیزم. البته نه که یاد دارویی بیوفتم ولی دقیقا مثل زمانایی میشم که یک داروی گیاهی یا جوشانده ی درمانی مصرف میکنی و در کسری از ثانیه تمام وجودت رو اشوب و بی قراری برمیداره. یه چیز جالب در مورد گالین بهت بگم وقتی به پوست پشت دستم میزنم خیلی سریع دون دون و قرمز میشه ولی حساسیت تنفسی نسبت بهش ندارم و فقطم قرمز میشه یعنی حالت خارش و اینا نداره. من نمیدونم ولی بعضی مواقع عطرها خیلی ترسناک میتونن باشن.