نظرات | Dr Angel
ترتیب نمایش
در میان ازدحام بالاخره خودم را به پنجره نگهبانی رساندم . پرسید اسم ؟ اسمم را گفتم ؛ دوباره پرسید خانوم اسم مریضتون ؟ گفتم فاطمه ... کلافه تماس گرفت . جواب داد :گفتند فعلا کسی نیاید بالا . پشت سرم پسری بود به عدد چهارده پانزده ساله ولی بیشتر نشان میداد ؛ التماس می کرد: آقا پدر من بدحال است ؛ نگهبان با لحنی بازجو وار پرخاش کرد . نمیشه آقا ؛ همراه قبلی باید بیاد پایین تا شما رو بفرستم بالا ؛ الان که ساعت ملاقات نیست. پسرک این پا اون پا می کرد و بوی اونتوس در بهبوهه صف وول می خورد ، مشغول بازی با نت های اونتوس بودم که موبایل پسرک زنگ خورد بدون هیچ کلامی ، چشمانش مثل فواره وسط میدان طغیان کرد ، نشست و گفت بابام مرد ! مردم صف بهت زده کنار رفتند . نگهبان از جا بلند شد نگاهی به پسرک کرد و مشوش سر جایش نشست .. و مغزم هنوز در جستجوی بوی اونتوس ، مرگ میخورد.
14 تشکر شده توسط : Masood14 Mercedes

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan