گر پروانه به دورشمع گردد،عاقبتش تباهی ست
تن به آغوش شمع دهدوجز سوختنش راهی نیست
گر پروانه به دور شمع چرخید و چرخید
شاید در آن ظلمت شب جز نور شمع ندید
شمع هم خیال کرده پروانه عاشق اوست
تاکه آمد در آغوشش کشد پروانه سوخت
یا اینکه پروانه میخواست یار شمع شود
تا در زمره عاشقان نامدار دنیا ،جمع شود
نمیدانست هرچه به دور شمع گردد، ندارد ثمری
خود راروی شعله انداخت وقتی دید، ندارد اثری
شاید پروانه منتظر بود تا شعله خاموش شود
آنگاه که چنین شد، باشمع هم آغوش شود
گفت آنقدر پر میزنم تا شعلهاش خاموش کنم
وانگه شمع را از عشق خویش مدهوش کنم
شایدهم وقتی دید شمع کم کم آب میشود
دلش به حال شمع سوخته،بیتاب میشود
حالش خراب و وجدانش در عذاب میشود
رفته اشکهای شمع را پاک کند کباب میشود
یا شاید از شوق تمنای آغوش شمع سرشار بود
بیچاره بیخبر از اینکه سوختن در ذات نار بود
دورش گشت و خواست شمع را در آغوش بگیرد
پروانه شاید میدانست با حُرمِ شعلهاش بمیرد
شاید همچنان که عاشقی در ذات پروانه بود
کار شمع سوزاندن عشق وعاشق دیوانه بود
فیل نماد آگاهی،قدرت،صبر،غرور،عشق به خانواده و ازهمه مهمتر در فرهنگ آفریقا نماد حفاظت از محیط زیست است آفریقایی ها به این حیوان احترام زیادی قائلند و این حیوان را نشانه همکاری، استقامت و فداکاری می دانند. افسانه های آفریقایی می گویند فیل ها در واقع سرداران جنگل و روح تجسم یافته ای از فرمانده های قدیمی انسانی هستند و مسئولیت حل اختلافات بین موجودات بومی را بر عهده دارند.
واسه بعضیا خفن واسه بعضیا تاریک واسه بعضیا بیش از حد رسمی ولی واسه خودمن،خود آرامشه
دریا را دوسدارم،مرا یاد او میاندازد
از دریا نگویید،مرا یاد او میاندازد
چه کردی با دل ما با ساختن این عطرت استاد؟!
هنوزم نمیدونم در وصف این عطر چی بگم چی بنویسم،هم دوسش دارم هم نه،رایحش هم برام آرامشبخشه وگاهی وقتاهم آزار دهنده بعضی شبا که خوابم نمیبره یکی دوپاف میزنم مچ دستم با ماشین میرم شبگردی و باهاش خاطره سازی میکنم.
حالا تو وصف شعر بالا اونی که مارو تو دو راهی این عطر قرار داده کیه اون مهمه
عشق دوران جوونیم(بزرگای پیج بی ادبیمون رو ببخشن)حدود پونزده سال پیش، اهل قائمشهر بودن و برای یه سفر تفریحی اومده بودن شهرما توی مغازه عموم باهم آشنا شدیم که خودمم اونجا کار میکردم بعد یه مدت آشنایی و اوج گرفتن رابطمون ماهی دوبار واسه دیدنش میرفتم قائمشهر بیشتر قرارامونم لب ساحل کیاکلا بود که کمی باشهر فاصله داشت چه روزهایی بود چه فضای دل انگیزی کنار کسی که دوسش داری، ساعتها باهم اونجا قدم میزدیم مینشستیم و راجب خودمونو آیندمون حرف میزدیم گل میگفتیم گل میشنیدیم صدای دریا انقدر بهمون آرامش و قدرت میداد که بیم از هیچ چیزو هیچ کس واسه مانع رابطمون نداشتیم...تنها دغدغمون فقط اختلاف فرهنگی خانواده هامون بود که رفته رفته رابطمونو به سیاهی کشید و دیگر هیچ و هیچ...
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.