یک ژنِ مشترک... با فضاهای متفاوت...
کالکشن "دکادنس" از "مارک جاکوبز"...
.
"ملودیِ" عزیز، الوعده وفا... عکس برای شماست.
.
#مارک جاکوبز دکدنس (دکادنس) Decadence
به به👏👏
پخشِ زنده ی غروب خورشید همراه با خواهران مارک جاکوبز👌
آقا محسن هنرمند، درود بر شما🌹
و مثل همیشه عالی 💯
به به ، به به🌹🌷 وقتی میگم _تنها عکاس حرفه ای_ یعنی همین 📷👌🏼🥇 خداوند دانا شمارو برای ما و تمام کسانی که دوستتون دارن حفظ کنه و ممنون که مارو به میهمانی نگاه خودتون میبرید 🌻🌻 :)
خیلی خیلی ممنونم ملودی جان... چه دعای خوبی کردی
⚘️⚘️⚘️🙏🙏🙏
برای شما و خانواده و همه عطرافشانی ها سلامتی آرزو می کنم
💎💎 منتظر نوشته های عمیق و زیبات هستیم.
عجب غروب قشنگی خلق کردی رفیق
چه صحنه ی جذابی😍😍😍
دست مریزاد
قربانت هانی جان 😊😊
لطف داری خیلی زیاد 🪻🪻🪻🪻🪻🪻
وقتِ غروب رنگهای قشنگی ایجاد میشه... عکاسها به این زمان (و زمانِ بعد از طلوع البته) میگن golden time...
طیف های زرد و نارنجی + طیف هایی از آبی
که این دو گروه، رنگهای مکمل هستند و وجود توامانشون در یک جا، به عمق تصویر اضافه می کنه... 😎
چه شیشه هایی💆🏽♀️🧨
لذت بردم🍻
ممنونم فاطیمای گرامی 🪷🪷🪷
ما خودمان از تصاویر و متن های زیبای شما لذت میبریم
🙏🙏🙌🙌💐💐
پاینده باشید ✌️
بهیاد فروغِ دلشکسته افتادم که همیشه غروب و طلوع رو نگرانکننده میدید و یکبار غمگین نوشت : خورشید مرده بود و فردا در ذهنِ کودکان مفهومِ گنگ گمشدهای داشت! | هم سایه درود. ابراهیم [اوستای مکانیک] همونطور که داشت قطعاتِ گیربکسِ پژویِ رحیم تاکسی رو جمع میکرد از سیگار بهمن قرمز خودش یک کام اساسی گرفت (توگویی به لب معشوق بوسه میزند) و با اعتمادبهنفس گفت : رحیم جوون. گیربکس برات درست کنم که دندهی ماشینت بشه عین دنبه. میدونی رفیق ما به جار و جنجال نیاز نداریم - یک کام دیگه گرفت؛ سیگار رو خاموش کرد؛ تتمهی دود رو شبیه به یک درجهدار نظامی که از نبردِ سخت پیروز برگشته بیرون داد و رو به برادرش گفت : داش میثم شووما بگو. چرا نیاز نداریم؟ ميثم میخنده و میگه : امان از دست تو ابراهیم. چون کار خوب خودش صدا میده. ابراهیم : گرفتی چی شد رحیم جوون؟ آره طلا. کار خوب خودش صدا میده :)
ایکاش بدانیم که عکاسی بهمثابه هنر یعنی باتلِ عطر رو از تیپِ صامتِ کالاگون خارج و به یک شخصیتِ دارای مونولوگ یا حتی دیالوگ بدل کنیم. حتما دلیلی داره که یوسف کارْش میگه قبل از گشودن شاتر تماشا و تفکر کنید. زیرا قلب و ذهن واقعیترین لنزهای دوربین هستند! / اونجایی عکس برای من بدل به تصویر و تصور میشه که پدیدهها، اشیا و هر چه هست از ماتریالیستِ تکبعدی عبور کنه. یعنی چی؟ یعنی عکس 'ماده' را پشتسر بگذارد و به معنا و اندیشه برسه. یک قوطی مچالهشده رو تصور کن. میتوان هزاران معنا از قلبش بیرون کشیده. آیا عور و تنهاتر از یک قوطی فلزی که در خود مچاله شده و کنار جوی آب چرت میزنه داریم؟ آیا نمیتوان تجرد و انزوای بشر رو با همین قوطی بهتصویر کشید؟ میشود جانم. میشود. میزان نگاه ماست. قوطیهای فلزی را بسیار دوست دارم! اولین اصل برای آرتیست بهدقت تماشا کردن است. یعنی 'دریافت' بهشکل حداکثری! زیرا تمام آنچه پیرامون [و درون!] ما وجود داره مدلی شناخته نشده از هنر، مکانیک، فلسفه و... است. فقط باید کشف و پرداخت بشن. هنر باید بتونه طرفینِ سوبجکتیو و اوبجکتیو رو یکجا بهچالش بکشه و برای هر گروه سخنی داشته باشه. یا حداقل در این مسلک مومن باشد. ازت درخواست میکنم به chiaroscuro بیشاز پیش بپردازی. تضاد و بازی باستانی تاریکی و روشنا رو دستکم نگیر. چهبسا میدونم نمیگیری. بگذریم. خلاصه اینکه محسن خان، محسن جان :) آرت شما نیاز به جار و جنجال یا تعریف ما نداره. چرا؟ چون کار خوب خودش صدا میده. آره طلا :)
خیلی خیلی از تو ممنونم مسیح جان... یادداشت ات، حس و حالِ افتخار آمیز و کمیابی نصیبم کرد امشب...
چند باره خواهم خواند و عمیق تر خواهم شد... و خصوصا chiaroscuro را اجرا خواهم کرد...
پاینده باشی هم سایه
🔆
درود و احترام آقا شاهین عزیز 🙌
شما لطف دارید به من و از این بابت ممنونم 🌺🌺
موفق و پیروز باشید ✌️
شبیه . متفاوت ! چون آدمیان . غروب ناگزیر است . گریز ندارد لیک این غروب زیباست که آسمانی آبی و نوری سفید در پی دارد ! غروبی که منتهی به آغاز است ! غروبی که نوید طلوعی هماره نورانی میدهد .
و برایت آرزو میکنم در این تشابهات و تفاوتها " سبز " باشی و سبز باقی بمانی . و بدان که انعکاس اثر سبز تو نیز سبز خواهد بود ! آری ، انعکاس ات نیز سبز خواهد بود ساااالها !
آنانکه سبز اند کمیاب اند . زیرا خدا واحد است و همتا ندارد پس آنگاه آنانکه اثری از وی دارند به سبزینگی ، ایشان نیز نادر اند لیک انعکاسشان ماندنی ست و از همین است که در گذر زمان پرتعداد جلوه میکنند ! به تفاوت سبز با دیگر همه ی رنگ ها دقت ها کن .
و دیگر :
این دنیا که به غروب نزدیک است همانا آیینه است ! آنچنان که هر چه باشی و کنی ، همان میبینی ! و چون سبز باشی و سبز کنی پس آنگاه سبز خواهی دید در آیینه ی روزگار ! از همین است که هر چه هست دوار است ! که توجیه کند چرخش و رسیدن ات و رسیدن اش را به تو !
سبز بمانی و سبز ببینی بارها و بارها انشاله .
و یادت نرود : آنچه در شیشه ی سبز میبینی ، هویداتر و نمودار تر است بر دیگر شیشه ها ! حال آنکه دیگران نیز همین دارند ! بر این قسمت تفکر و تعقل بسیار کن که جای تفکر بسیار دارد !
سبز باشی جوان
از این دورِ دورِ زشت؛ نزدیک بهتو میاندیشم. هان سلام همقبیله. دیدم. خواندم... دلشکسته بودی... سقف ما آسمان است گفته بودم بهتو خانهبهدوش زاییده مارا مادر... چه خوب که ما عطری نداریم تا عکسی داشته باشیم تا موشکی باشد و بزنند برجک نداشتهی مارا درهم بشکند. میبینی؟ ادا اطوارِ این آدمیزادِ کال و نرسیده را میبینی؟ چون ما بهدنبال نان که یادت هست گفتم نمیفروشند به من؟ یکی لمیده کنار سپیدای مکانیک! و خیال میکنند هوش دارند. رسیدهاند. میوه داده است درختشان. نمیدانستند اینجا هوش را یارانِ ما صبح به صبح میبلعند. هان سلان همقبیله. دیدم. خواندم... دلشکسته بودی... افسوس دستهای من نه هنر دارد و نه هیچچیز دیگر. این دستهای بیخودی. سقف هان؟ شرم بر این دنیا. هان... سلام همقبیله. دیدم. خواندم... ایکاش نمیدیدم. نمیخواندم. خاطرت هست گفتم پدربزرگ گفته تو و مثل تو مسیح جانم رنجور خواهید زیست؟ پیرمرد آینده را میدید. این من. این تو. مثل من!
خیلی خیلی ممنونم عموسخیِ عزیزم... دلم برات تنگ شده بود. جای یادداشتِ روشنگرت زیرِ عکسهام خالی بود. شاکی هم بودم از کمرنگ شدن ات 🙊
چشم عموسخی... حتما
پاینده باشی بزرگمرد 🤍
محسن جان هنرمند و فرهیخته با درود
هنرمند کسی است که یک نگاه و برداشت متفاوتی از یک موضوع یا مفهوم را به نمایش میگذارد که تکراری نیست و از طرفی عمق، تفکر و احساس دارد. خیلی ها تصویر یک درخت، کوه و یا غروب را به تصویر میکشند ولی کمتر کسی چیز بدیعی در آن میبیند و از آن مهمتر می تواند آن را در تصویرش ارائه دهد. کسی که فقط با به هم ریختن قواعد، به خیال خودش فرم جدید می آفریند فقط یک ضد هنر آفریده است.
بازهم یک تصویر بدیع و تحسین برانگیز خلق کردی قدر این نگاه هنری و استعداد خدادادی را بدان و هر چه بیشتر در تقویت آن بکوش. خودت میدانی چقدر خودت و هنرت را دوست میدارم.
همیشه شاد و پیروز باشی
خیلی خیلی ممنونم عمو رضای مهربان
💐💐😇😇
شما همیشه به من لطف دارید و از این بابت واقعا خوشحال و ممنونم
🙏🙏🏵🏵🌷🌷
مسیح عزیزم سلام ها بر تو مرد معطر
میدانم که میخوانی . میدانم که میبینی . میدانم که میدانی .
و اما تو عطر نیاز نداری در شیشه . هرچند داری لیک نیازی نداری که خود معطری . غلیظ . ماندگار . پرپخش . عطرت از کیلومترها دورتر میرسد . چه بنویسی چه نه . عطرت می آید بر مشام ما .
و بله . اتفاقا اتفاقا دیروز دقیقا در فکر نان بودم و میخواستم بنویسم برایت که بله مسیح جان . چه ناراحتی ؟ که قسمت ما روبرویی و همصحبتی ست با آن نانوا ! بی نانی ست هرچند درست اش هم همین است ! نان ایشان بر ما روا نیست ! از گلوی ما پایین نمیرود ! مگر نان خدا ! که آن را دست یازیدن نتوانند این نامردمان گرنه میبریدند !
تنفس درین روزگار عجب است بر ما !! از چه روی زنده ایم !
و اما بخند :) برخی میخواهند بزرگ باشند پس از نردبان بالا می آیند نفس نفس زنان به امید همطرازی ! نمیرسند ، پس عصبانی اند . جالب است ، خود دقیقا همان میکنند که نفی میکنند :) جانا تو بهتر میزنی ؟ بستان بزن ! بهتر میدانی ؟ بر ما نیز بیاموزان . ما ثنا گو خواهیم بود ! جا برای همه باز است . عده ای بر دیگران میگویند : آفرین . خوب است . کمک میخواستی ما خادمیم . برخی نیز میگویند : نگویید آقا . ما بهتر بلدیم . جای ما تنگ است . خداراشکر ، اسباب لبخند نیز فراهم است به شنیدن آوای مرغان خوشخوان :)
برجک ؟ از تفریحات ما این است که برجک خویش بزنیم به خنده ی خود و دوستان :) زحمت خود میدارند برخی :) ما که برجکی نداریم ، برجک ما در ارتفاع پست است !
و دل ها به هم راه دارند ایضا اندیشه ها بیشتر ! دلهای ما که شکسته است از قبل ، لیک برخی تکه های شکسته اش را نیز تحمل نتوانند ! به پتک پودر میکنند تا مباد کسی بند زند !
و اما سقف را خدا ضامن است همچون نان . و دستهای فرشتگان به دعا که بر میخیزد آنچنان بزرگ و رحیم است که سایه ی گرم اش پناه و سقف است بر ما !
و آری ، پدربزرگ میدید به روشنی و صحت . که دیدن ِ آینده هر کس را نشاید . سینه که میسوزد حرارت اش مغز را میپزاند و مغزی که پخته شد آوای اش شنیدن دارد !
نوشتم که فرشتگان بخوانند پس آنگاه لحظه ای که بر من می اندیشند در حالیکه چشم بر آسمان دارند ، گاه معجزه است در سحرگاه پسین ظلمت شب به ترنم آب حیات ! که مهمترین چیزی که ایشان دارند که همانا بزرگترین ثروت جهان است طپشی رحیم است که آوازش آسمان را میلرزاند و توجه را جلب میکند به حضور نور ! اندیشه ی تو و معدود و انگشت شمار چون تو به حضور نور بر من رسید و چون نور رسید مامنی به سایه نیز فراهم است انشاله و خبرش را بزودی خواهم داد تا بیاموزند به تجربه ، آنان که باید !
و اگر دستهای تو بی هنر است پس هنر نیست آنچه که هست ! این دیگر نگو هرچند این از علائم یدی بیضاست که علت را جای دیگر میداند و خود معلول .
روزانه به چندین نفر فرشته خو می اندیشم که افتخار اند بر این خانه ی معطر و ساکنین اش . عطر فرشته ها میرسد . کماکان بیفشان عطر ات را و از آنچه دیگرگون میبینی و دیگرگون میبویی ما را مطلع کن . صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن ، دور فلک درنگ ندارد شتاب کن شتاب کن !
ارادت ها مسیحا دم ما
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست،، چون هست به هرچه هست نقصان وُ شکست،، انگار که هرچه هست، در عالم نیست،، پندار که هرچه نیست، در عالم هست...! عجب فیلسوفِ دیوانه ای بوده و هست این خیام. تا مارو قبضروح نکنه دستبردار نیست :) سلام و امید به اینکه خبرها برای تو، ما و همهی این مردمِ دلشکسته و تنگدست شاد و نورانی باشه.
اصلاح. حال که خواندی و شد آنچه که باید. پس بخش دوم کم کردم که مبادا نام او بماند اینجا، بعدها ببیند و شاید آزردگی...! میدانی؟ یقین که میدانی :) سپاس جانم.
محسن عزیزم جوان هنرمند سلام ها
میدیدم با لبخند ، میخواندم با لذت . زمان بود اما اندیشه مسموم بود ! دیشب که آرامشی رسید از حضور فرشته ای فرصت غنیمت دیدم و ذیل تعدادی از عکسهای همچون همیشه زیبایت عرایضی نوشتم به پاس قدردانی .
تو حضورت سبز است . همگان میدانند ، همگان میبینند و آنکه نبیند پس از کف داده است . خداراشکر ، اشتیاق تو باعث ایجاد شوق شد در فرشتگانی دیگر به ذوق هنر عکاسی ، چند تن از بانوان هنرمند اشتیاق تو را تعقیب میکنند و الحق آفرین دارند در این هنر موازی ! ایضا آقایانی دیگر .
میبینی ؟ کار خوب اگر درست و هنرمندانه انجام شود گل میکند و عطرش همه جا پخش میشود . آفرین ! میبینی چه رونقی گرفته است بخش عطرگرام ؟ و چه سطحی دارد اکنون با حضور شما چند تن ؟!
من همیشه هستم لیک " دیدن " چشمی ورای چشم مادی میخواهد که همیشه میسر نیست . باید قلب آرام باشد تا چشم مدروک شود و بتوان رفت به آنطرف تصویر !
خلاصه که آفرین و زنده باد . انتظار عکس هایی متفاوت میکشم . از سینما غافل نشو . برای تو مثل دانشگاه است . حتی سینمای کمدی البته از نوع چارلی چاپلین . به عکاسی ی طنازی نیز ورود کن . هم شیرین هم تلخ ! به دنیای دیگر عطرها وارد شو !
ارادت ها
زنده باشی عمو سخی... می دانی که دوستت دارم و باید بدانی که خط به خط، حق گویی هایت را می خوانم... وقت ام کم است، اما به روی چشم... می دانم که چند ایده ی ناب، جایی زیر عکسم نوشته ای که دلم به آنها گرم است.
زدی به هدف (مثل همیشه)... از هنرها، کمتر از همه به سینما گرایش داشته ام... و مشکل، باز هم "وقت" بوده... اما به چشم عمو جان... چشم
چشم نواز و رویایی😍
بسی لذت بردم. ممنونم🌺
ممنون از شما مونا جان 🪻🪻🪻🪻🪻
سلامت و شاد باشید 🙏🙏🙏
.
راستی، Nazanin عزیز چند روز پیش متنی زیر عطر سالومه نوشت... اگر ندیدید ببینید.
الان متن زیبای نازنین عزیز را دیدم. ممنون که گفتید.
در دلم گفتم خوش به حال آن دختر. حداقل میداند مرد مهربانش، الان شاهزاده ی دختری دیگر است...
چقدر خوب که هنوز هست، هنوز نفس میکشد و خوشبخت است...
چقدر خوب که خون را برچهره اش ندیده است. چقدر خوب که حادثه ای کابوس هر شبش نیست. چقدر خوب که شاهزاده اش ، آخرین کلماتش دوستت دارم نبوده است..
چقدر خوب که مادرش دلداری اش میداد...
آن دختر که سرد و بی احساس شد ، خیلی از روزگار من حالش بهتر است. خوش به حالش❣
پشیمانی کلِ وجودم رو گرفت 🤦
کاش ارجاع نمی دادم...
من هنوز شما را به اون مزرعه ی خالی میشناسم... نه حادثه
سلام به شما آقای محسن و خانم مونا
آقای محسن عکس های بسیار زیبایی دارید🌸 تبریک میگم بهتون بابت این هنر زیبا.
خانم مونای مهربونم اشک دوباره حلقه زد توی چشمام وقتی نوشته اتون رو اینجا خوندم🥺 چه خوب که شاهزاده اش آخرین کلماتش دوستت دارم نبود😭
آخ که قلبم سوخت و مچاله شد براتون. چی بگم؟ اصلا نمیشه چیزی گفت. دیگه نشستم جلوی همه گریه کردم.. امیدوارم خدا همیشه پشت و پناه شما باشه و هواتون رو مثل همیشه داشته باشه🌹خدا صبر بده به دل مهربون و بی قرارتون🥺😔
پشیمانی چرا محسن عزیز؟
مهم ،حال اکنونِ من است که به لطف خدا ، خیلی خیلی خوبم.
هرچند که برای حال خوبم ،هنوز ،دست و پا میزنم😊
از لطف خدا ممنونم که دستم را گرفت و نگذاشت تباهی، سرنوشتم باشد.
اتفاقا نزدیک سالروز اون شبِ شوم هستم. شاید واقعه ی شبِ حادثه را یکی از همین روزها نوشتم. فقط میترسم خاطر عزیزانم در عطرافشان کمی مکدر شود.
به هرحال باز هم از عکسهای زیبات و دلِ رئوفت ،ممنونم.
خداروشکر خداروشکر...
جدّا امروز حالم گرفته شد...
جوّ سایت خوب شده اینروزها... از هرچه می خواهی بنویس... ما می خوانیم و دنبال می کنیم.
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
مسیح عزیزم
سلام ها
بله . کار ات درست بود . خواندم قبل از ویرایش . و یادآوری ی درستی بود .
زنده باد و آفرین ! از بین ۷۸ رباعی ی خیام این بهترین ، متفاوت ترین ، عمیق ترین و سخت ترین رباعی ی فلسفی ی خیام را استخراج کردی ! آفرین . دوست ترین اش دارم :)
فقط هوشیاران میفهمند اش ! مابقی ساعتها بر آن تفکر میکنند و در انتها میگویند : چه شد ؟ چه گفت ؟ :)
عجیب فیلسوفی بوده ! بله . با تو موافق ام !
تمامی ی فلسفه ی جهان در چهار مصرع !
ارادت ها
مسیح عزیز
یادم رفت این را در جواب آن رباعی ی عزیز بگویم :
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی :)