😀 🙏 😉 😅 💋 🌜 👅 😘 🤣 😹 🙈 🌸 💐 🌺 👭 💖 1 سال پیش 4

عروسی👰 گلی،لطیف و ملایم💓Yves Rocher Magnolia

نمیدونم چرا وقتی شیشه ی مگنولیای آرام  وگلی را میبینم یاد عروس خانومهای قدیم میفتم با سیمایی معصوم سرشار از زیبایی طبیعی وسادگی و مهربانی و پاکی که خود این ادکلن هم با گلهای زیبایی(گاردنیا*یاس قوی*مریم) که توش بکار رفتن نمادی از پاکی ونجابت است،،آخرای اسفند۱۴۰۱خریدمش وجز یکی دوبار ازش استفاده نکردم هنوز،یاد ایامی بخیر که بنده سال سوم دبیرستان بودم و زنداداش زیبا ومهربانم این عطر و تازه خربده بودند و تنپوش کرده بودن که من فردای اونروز امتحان تاریخ ادبیات داشتم وبا صدای بلند داشتم شعری از شاعر پارسی گوی جناب میرزاده ی عشقی را میخواندم با توجه به اینکه ادبیاتم بسیار قوی بود وحافظه ی ادبیاتی ام قویتر داستان وسرگذشت شاعران و شرح حال نویسندگان خیلی سریع با یکبار خواندن توی مغزم هک میشد  واز این لحاظ درس تاریخ ادبیات برام درس بسیار شیرینی بود وهمیشه از این کتاب نمره بیست میشدم خانم معلمم به این خاطر خیلی دوستم داشت و همیشه ازم تعریف وتمجید فراوان میکرد در باب استعداد ادبیم ومیگفت که وقتی شعرها و متنهای ادبی را بسیار زیبا و با صدای رسا وبلند میخوانی از گوش دادن به تن صدایت لذت میبرم خودشم بسیار مهربان وخوشرو وخنده به لب بود همیشه یاد ایامی که هرگز به عقب باز نمیگردند وبی تکرارند بخیر،چند بیتی از شعر که از حفظ میباشم را برایتان مینویسم چون طولانیه اینجا مجال نوشتن تمام اش نبود شعر بسیار زیبایست بشنوید؛

اوایل گل سرخ است و انتهای بهار

نشسته ام سر سنگی کنار یک دیوار

جوار دره ی دربند و دامن کُهسار

فضای شمران اندک ز قرب مغرب تار

هنوز بُد اثر روز،بر فراز اوین

نموده در پس کُه آفتاب تازه غروب

سواد شهر ری از دور نیست پیدا خوب

جهان نه روز بود در شمر نه شب محسوب

شفق ز سرخی نیمیش بیرق آشوب

سپس ز زردی نیمیش،پرده ی زرین

چو آفتاب پس کوهسار،پنهان شد

ز شرق از پس اشجار،مه نمایان شد

هنوز شب نشده،آسمان چراغان شد

جهان ز پرتو مهتاب نور باران شد

چو نوعروس،سفیداب کرد روی زمین

اگر چه قاعدتا،شب سیاهی است پدید

خلاف هر شبه،امشب دگر شبیست سپید

شما به هر چه که خوب است،ماه می گویید

بیا که امشب،ماه است ودهر،رنگ امید

به خود گرفته همانا در این شب سیمین

جهان سپیدتر از فکرهای عرفانیست

رفیق روح من،آن عشق های پنهانیست

درون مغزم از افکار خوش،چراغانیست

چرا که در شب مه،فکر نیز نورانیست

چنانکه دل شب تاریک تیره است و حزین

نشسته ام به بلندی و پیش چشمم باز

به هر کجا که کند چشم کار،چشم انداز

فتاده بر سر من فکرهای دور و دراز

بر آن سرم که کنم سوی آسمان پرواز

فغان که دهر به من پر نداده چون شاهین

فکنده نور مه از لابه لای شاخه ی بید

به جویبار و چمن زار خالهای سفید

بسان قلب پر از یاس و نقطه های امید

خوش آنکه دور جوانی من شود،تجدید

ز سی عقب بنهم پا به سال بیستمین

درون بیشه سیاه وسپید دشت و دمن

تمام خطه ی تجریش سایه و روشن

ز سایه روشن عمرم رسید خاطر من

گذشته های سپید و سیه ز سوز و محن

که روزگار گهی تلخ بود وگهه شیرین

........ادامه دارد و قلم یاری نوشتن نکرد

روز و روزگار شما همیشه شیرین انشاءالله

عروسی👰 گلی،لطیف و ملایم💓Yves Rocher Magnolia

تبریک به خاطر چیدمان خوبتون.با دیدن مگنولیا خاطرات چندین سال پیش برام زنده شد.پیر شدیم رفت😀

یاس
یاس
1 سال پیش

درود و احترام بشما استاد باختری

سپاسگزارم از لطف شما، والبته هیچ چیدمان وهیچ اسکرینی بپای چیدمان واسکرینهای جناب شریفتان که هم استاد وهم برترید در زمینه هنر عکاسی نمی رسد ممنون از تشویق وانرژی مثبت شما🙏

سولماز
سولماز
1 سال پیش

افسانه جان عزیزم درود .عکس زیبا خاطره زیبا .منم با این عطر خاطره دارم .هنوز اون صحنه لوله بخاری و لو دادن خواهر کوچیکمون و اون صحنه ای که مادرم گنجینه ی اسرارمون رو کشف کرد جلو چشممه و ناخودآگاه لبخند به صورتم میاره .البته اون روز که خواهرم لو داد ترسناک ترین صحنه زندگیمون بود 😉😅

یاس
یاس
1 سال پیش

جون دلم❤سولمازی ناز💋

سلام بروی ماهت🌜قشنگم

مرسی بابت خاطره های قشنگی که همیشه برام تعریف میکنی مهربونم،سولماز جونم دست رو دلم نزار که دلم خونه از دست مامانای قلدرمون من هنوزم که هنوزه با این سنم بازم مادرم مواظبمه وقتی میزنم بیرون برا خرید یا پیاده روی موقع رفتن میگه زود بیا موقع برگشتنم میگه چقدر دیر برگشتی😀خلاصه امان از تعصب وغیرت بیجایشون،اما چون خودم ته تغاریم وخواهرام باهام اختلاف سنی دارند یک مقدار از خواهر در امان بودم کلا اهل شیطون بازی ام نبود چون دیوانه و اسکول بودم در عوض با خواهر زادهام دوست بودم دوتاشون به فاصله یک ودوسال ازم کوچیکترن،سولمازی وقتی دانشجو بودم تو خوابگاه دخترا وتو کلاس پسرا ازم میترسیدن کلا،چون دو دنگ کله م نیست بلکل تو خوابگاه رفقای لرم که بچه یاسوج و نورآباد ممسنی وگچساران وشیراز بودند با زبون خودشون بهم میگفتن افول کلو(کَلو یعنی دیوانه)اما خوب دوستم داشتند،یکی از پسرای کلاس بیچاره نمیدونست من دیونم از من خوشش اومده بود متولد۵۸بود دیر قبول شده بود دانشگاه از اون لرهای خر پول بود دوتا از برادراش دکتر فوق تخصص بودندهمش پزشونو میداد تو کلاس بهش میگفتن بابا بزرگ چون از هممون سنش بالاتر بود چند بار از طریق هم کلاسیا خواستگاریم کرد گفتم نه، یک بار تو دانشگاه پیچید سر راهم با ی لبخند مرموز فریبش دادم اشاره کردم گفتم بریم اون قسمت خلوته اینجا شلوغه از خوشحالی بال درآورد خواهر چشمت روز بد نبینه من دیوانه۸متر زبون👅 براش درآوردم زهرشو ترکوندم چنان تهدیدش کردم بنده خدا یخ زد تکون نخوردبا قد۱۸۰سانت نزدیک بود انا لله بشه عجب بانوی خطرناکی بودم من😘،رفته بود به همه گفته بود این افی نیست این افعی هست🤣😅😅😅 خلاصه تا یک مدت دوستان بنده رو به تمسخر صدا میزدند افعی😹🙈سولماز نازم ببخشید طولانی شد با تعریف کردن روایت خاطره قشنگت این‌ یادم اومد گفتم بگم برات یکم‌ بخندی و شادتر بشی*

قربونت‌ بشم مرسی که همیشه چشمای قشنگت اسکرینای زشت منو زیبا میبینن و برام نظر مینویسی بوس💋وبغل ویک سبد پر ازگل🌸💐 و دلخوشی برای تو قشنگترینم🌺👭💖

برای ثبت نظر لازم است وارد سایت شوید و یا در سایت ثبت نام کنید
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟