عطار زیر شیروانی ما :)

مهدیس عزیز و ماه نام

درود بر تو

نمیدانم چرا عکس ها تکراری شدند !!

چند بار پاک کردم و دوباره گذاشتم و پس از تنظیم نهایی ثبت کردم اما حالا میبینم تکراری شده ! عجیبه اینطور نبود !

و اما متشکرم 😊

روز خوب ، روزیست که بناست ماه دیس عطرافشان در غروب اش طلوع کند به نور و عطرافشانی ☺

متشکرم

A K عزیز

درود بر تو

متشکرم بابت اینهمه مهر

این من ام که از وجود و حضور شما دوستان عزیزم لذتها میبرم 😊

با ارادت

سلام مجدد 

ما هم از وجود شما لذت می‌بریم

البته،مخلص شما امیر هستم،اِی کِی که نشد اسم😅

در اسرع وقت اسمم رو تغییر میدم چون انگار سخته صدا زدنم با این اسم 

موفق باشید 

بله سرکار خانم ، حق با شماست

سلام خدمت شما خواهر عزیزم

و باز بله ، حق با شماست ، آنچه داریم از برکت وجود مادران ماست .

دلائلی دارد که خدا مادران را دوست تر دارد 😊

ایشان نماینده ی اویند بر زمین ما !

سلامتی هماره همراهشان باد انشاله

با ارادت

سلام و احترام به مرتضای عزیز و عطرشناسمان 😊

ارادت حقیر تقدیم شما

و به دیده منت در خدمت ام

گل نوش عزیز و گل نیوش زیبای خانه ما

عرض سلام 😊

نیاز به گفتن نبود ، بانوان هنرمند با دنیا و آنچه درو هست همفاز و همسو اند خصوص حیوانات را دوست دارند .

سگ ها و گربه های بیچاره !

جهانشان را ما تغییر داده ایم !

سپاس بابت دعای زیبا

شما نیز عزیزید بر من

با ارادت و احترام

ممنون ام مسعود عزیزم

درود بر تو جوان رعنا

انشاله هماره مسعود باشی مضاف بر نام ، بر احوال ات !

ارادت ها

سورنای عزیز و پارسی نام

درود بر شما

خدا میداند که من خوشحال تر ام از بودن در کنار شما ☺

سواد من زیاد نیست بلکه این لطف و مهر شماست که بسیار است و از آن است که این حقیر نادان را پرسواد خوانید به لطف 😊

همانطور که قبلا گفتم مدتیست گوشی ام اذیت میکند ! برخی وقتها خوب است مثل الان و گواهی ورود امن میدهد و برخی اوقات مجوز ورود نمیدهد !

از سویی گرفتاریها بیشتر شده و فراغت کمتر ، ورنه اگر دست من باشد ۲۴ ساعته چراغ اطاق ام در عطرافشان روشن خواهد بود ☺

خلاصه که در خدمت ام با امتنان و افتخار

علی عزیزم

سلام ها بر تو با لبخند :)

متشکرم بابت مهری که جاری میکنی

بله ! باغهای بهشت !

و خیر ، زیباتر ازین نداریم که این بوها روایح مهر است برای هوشیارانی که : یافته اند !

شاد باش و رقصان

و بگیر : مهرهای جاری خدا را

خب ، دختر خوشگل من

سلام ها بر تو

آنطرف سکه ی او را ندیده ای !

ببر بنگال 😁

این عکسش را فراموش کن

ظرف یک ماه شده است حداقل دو برابر

گربه ای به این حجم و وزن ندیده ام

ده روز پیش بلایی بر سرم آورد که تا صبح بیمارستان و مرکز بهداشت بودم !!

هنوز هم ادامه دارد ، دو جلسه دیگر باید بروم ! ماجرا :

جدیدا تا لباس میپوشم شروع میکند که : مرا هم ببر

بعد میآید دم درب را میگیرد که : منم میآیم

وقتی میبرمش میرود روی درب سمت شاگرد و سرش را بیرون میکند و تماشا میکند

ماشین ها بوق میزنند دختران برایش جیغ میزنند ازو عکس میگیرند

او هم عین آلن دلون فیگور میگیرد

با سگ ها رفیق است مطلقا نمیترسد از آنها

ده شب پیش گفت مرا ببر ، خانمم گفت چند روز است نبردی اش ، ببرش گناه دارد

سبدش را آورد ، پرید توی سبد ، رفتیم پای ماشین

آنطرف ماجرا :

گربه ی ماده ای را از کودکی بزرگ کردم اسمش لوسی ست

لوس است ؟ برای من آره . خودش را به من میمالد ، قربان صدقه ام میرود ، هر شب به من سر میزند ، ساعات مرا دقیق بلد است ، بچه هایش بزرگ میشوند و میروند ، او نمیرود . هر شب برایش غذا میبرم

در برابر گربه های نر ؟ یک سلیطه ایست که تا کنون ندیده ای ! گربه های نر از او حساب میبرند . هر کدام یک بار او را آزمایش کرده اند ، خونین و مالین فرار کرده اند ! دندان تیز چنگال تیز !

رسیدیم پای ماشین ، گربه ام در سبد در دستم بود . لوسی آمد ، طبق معمول شروع کرد به قربان صدقه رفتن . دستم تکان میخورد فهمیدم گربه من در سبد بشدت حرکت میکند

درب سمت شاگرد را باز کردم دست بردم سمت قفل درب عقب همان سمت ، باز کردم ( اشتباهم این بود درب جلو را نبستم ) سبد را گذاشتم روی صندلی عقب طبق معمول همیشه و قفل دربش را باز کردم ( اشتباه دوم ! ) درب عقب را بستم . او نیز همزمان پرید بیرون

آمدم درب جلو را ببندم که دیدم روی صندلی جلو است در حالیکه خودش و دمش پف کرده و شده دو برابر !!

لوسی کنار پای من بود و خودش را به پای من میمالید

خواستم درب را ببندم دیدم درب میخورد به او

آمدم با دست راست هل اش دهم عقب که درب را ببندم ( اشتباه سوم ) که :

چشمت روز بد نبیند

با تمام قدرت پیچید دور دستم و ماهیچه ی انگشت شستم را از پایین و بالا چنان گاز محکم گرفت با تمام زور !

از بالا و روی دستم ، دندانهای نیش اش رگ اصلی بالا را پاره کرد و استخوان را سوراخ کرد و دندانهای نیش پایین تا عمق ماهیچه رفت و رگ اصلی پایین را پاره کرد .

دستم را که آوردم بالا ته انگشت شستم توی دهانش بود و تنش دور ساعد و بازو ام پیچ خورده بود و دمش توی صورتم بود !

سه ثانیه ! از دستم که رها شد خون از دو جهت فوران کرد

لوسی فرار ، اینم دنبالش رفت ! رفت !

روی زمین تمام خون بود . درب را بستم ، صدای درگیریشان میرسید از دور

دستم رو گرفتم و رفتم بالا . کف آسانسور شد خون

خانمم زد تو صورت خودش که چه شده ؟؟

ماجرا را گفتم . مرا رها کرد و رفت دنبال اون 😂 عاشق همن . نمیدانی ! میگفت بچه ام کو 😂

از مچ دستم را بستم تا خون قطع بشه . با آب و صابون شستم . بند آمد . و بتادین

خانمم با گریه آمد بالا که : نیست !

همسایه ها خداراشکر خیلی دوستم دارن . خون را دیده بودن . اومدن درب منزل . ماجراهایی بود

یکی میگفت بکشش ، یکی میگفت خودم میکشمش ، یکی میگفت شوتش کن و ...

گفتم نه ! من تازه عاشقش شدم ! فهمیدم که معنی عشق رو میدونه 😁 عشق بر همه چیز اولاست ! حتی مرا که دوست ترین دارد فدای عشق کرد !

خواستم برم دکتر اما نگران این زن و اون گربه بودم ، وایسادم

یک ساعت بعد صدای جیغ گربه آمد پریدم پایین

دست راستم از کار افتاده بود . یک گربه نر بزرگ توی مجتمع هست که پادشاه اینجاست . یعنی گربه ای به این فکوری در جنگ ندیده ام ! آدم است گربه نیست . تنها کسی که میتواند به او نزدیک شود منم . حتی دست بر سرش هم میکشم . قبلا که گربه ام در ماشین بود میپرید و خودش را میزد به شیشه که بیاید درون ماشین و به خدمت این برسد ! گربه من بر دیوار بالکن ، هر شب ، او را نگاه میکند و او از پایین این را ! میدانم به هم چه میگویند 😁

دیده ام به چشم که با بزرگترین گربه های دیگر چکار میکند 

خلاصه رفتم دیدم گربه من رفته زیر ماشین و او کنارش ایستاده آماده ! گربه من دعوا بلد نیست ورنه هم بزرگتر است هم جوانتر هم سنگین تر

او خیلی هوشیار است ! تا مرا دید رفت کنار ! گربه منم عین آقای هالو کز کرده بود . گوشش هم زخم شده بود لوسی با وجود اینکه نصف اینهم نیست ترتیبش را داده بود 😁

حالا میترسم دست ببرم زیر ماشین اینیکی دستم را هم گاز بگیرد ! بردم . سبد را از ماشین درآوردم و گذاشتمش در سبد آوردم بالا !

نمیدانی این زن چه کرد !! زانو زده بود جلوی من !! گربه را گرفته بود بغلش و با گریه میگفت بچه ام گرسنش بود بهش غذا نداده بودم از خدا خواستم برش گردونه !

ماجرایی بود 😁

روز تعطیل ، نصف شب ! صبح ساعت ۶ فهمیدم باید برم آنطرف اصفهان چون تنها یک جا هست که آمپولش را دارد سه تا آمپول زدند ۶ تای دیگر هم باید در دو مرحله بزنم . مرا جوید خلاصه 😁

دستم شد اندازه ی هندوانه 😁 تازه امروز ورم اش خوابیده اما هنوز درد میکند !

خلاصه یک دست شدم بمدت ده روز ، در راه عشق 😁

از آنروز به بعد بیچاره کرده ما را ، مدام صدا میکند لوسی را و مدام میگوید مرا ببر بیرون ! گفتم دیگر توبه !

اینهم ماجرای ببر بنگال ما ! گربه ی ملوس ؟؟ هیهات !

باید عکس جدیدش را ببینی 😁

سلام فرهاد عزیز همشهری نازنین ام

ارادت خدمت شما

متشکرم بابت الطاف همیشگی

در خدمت هستم اگر خدا بخواهد

دلتان شاد باد انشاله هماره