دوستان عزیزم سلام .
این عطر یادتان هست ؟!
بی شک قدیمی ها به یاد دارند ! ایضا داستان اش را !
برای من از پرخاطره ترین هاست !
کلاس سوم راهنمایی بودم . میگفتند هر کس ازین عطر استفاده کند دختران مدهوش میشوند و جذب اش میشوند :)
هرگز در عمر ام دنبال دختران نبودم و اتفاقا به همین دلیل آنها کنجکاو میشدند و سعی میکردند سر از کار ام درآورند ! لیک از سر کنجکاوی ازین عطر استفاده میکردم ، نزدیک دختران میشدم و فکر میکردم که الان است که با بوییدن این عطر خود را پرت کنند در آغوش ام :)) افکار نوجوانانه بود دیگر :) خودتان که میدانید !
دختری در محل بود بنام دلارام . یادش بخیر . سه سال از من بزرگتر بود . سوم دبیرستان بود . زیباترین بود . تمامی ی پسران بزرگ محل من جمله دوستان دایی ام که هفت سال بزرگتر از من بودند فکر و ذکرشان او بود . بزرگترین و مهمترین مسابقه ی محل برای او بود ! مدام در تلاش بودند ، کاری نمانده بود که نکنند . آن روزها که مثل الان نبود ، یک لبخند منتهای آرزوی یک جوان و یک اشاره با دست به معنی ی سلام ، آمال ، و یک نامه ی سلام حالت چطور است انتهای یک رابطه ی عاشقانه بود :)
و عجیب ترین چیز این بود که این دختر ، دوستدار من بود ! در حالیکه کوچکترین اقدامی درین باره نکرده بودم . اولین بار نامه ای در حیاط انداخت . از نظر قد و قواره با دوستان دایی ام برابر و حتی از برخی بلندتر بودم ! اما هیچکدام چون من شیک پوش و معطر نبودند . و چه داستان ها و حسادت ها که بر من نمیکردند ! میگفتند مهره ی مار دارد ، آخر چطور ممکن است ؟؟ راست اش خودم هم نمیدانستم چطور ممکن شد :)
خانه شان در یک بن بست کوچک سه دربه بود و من وظیفه داشتم هر شب راس ساعتی خاص دم درب باشم و او چون پلنگ ماده بر من که چون گربه ای ترسو و خجالتی بودم میپرید :) واقعا وحشی بود ! همیشه لب هایم زخم بود و خانواده ام فکر میکردند بیماری ی تاول لب یا تبخال حاد گرفته ام :)) نامه را هم هر روز به داخل خانه می انداخت و برخی اوقات قبل از من پدرم میخواند و سپس تحویل من میداد :)
ماجراجویی ای بود ! و اما داستان این بود که فکر میکردم این وحشی بازی اثرات این عطر است و این موضوع را چون رازی یرای خود محفوظ گذاشته بودم :))
هر وقت که این عطر را میبینم خنده ام میگیرد ! البته دو شیشه داشتم که یکی همان روزها تمام شد . ادوتویلت اش را هم داشتم ، همزمان استفاده میکردم تا نتیجه دو قبضه شود :))
تا دور بود من نر بودم و او ماده ، اما نزدیک که میشدم معکوس میشد و با کلی دردسر و خواهش فرار میکردم !
دوستان دایی سر کوچه شیک و پیک کرده از قبل به ردیف می ایستادند تا او عبور کند ، عبور میکرد و به بهانه ی تنظیم کردن مقنعه با دست سلام میکرد به من و لبخندی میزد و میرفت و آنها همه چون لبو سرخ میشدند از شدت عصبانیت :)) تازه از دیدار درب منزل بی خبر بودند ورنه میکشتند مرا !
چه عالمی دارد دنیای نوجوانی ! بزرگ که میشوی میفهمی دنیا چه خبر است و هرچه بزرگتر شوی ( از عقل ) کوچکتر میشوی تا آنجا که میفهمی انقریب است که هیچ شوی ! نا بوده شوی از اسرار دنیا و قواعد و قوانین اش !
خوشا به حال آن روزها !
چه خوشا به حال آن روزها ؟؟
ماءالشعیر خارجی خورده ایم ؟؟ کازینو رفته ایم ؟؟ دو نفره در دانسینگ رقصیده ایم ؟؟
البته در رویا رفته ایم . خوب است که رویاهامان کمیته نداشت ورنه هر روز منکرات بودیم سند به دست ! اخلاق فاسد ما را خراب کردند :)
چه گویم از این همه خاطرات درجه یک ما جوانان ایران !
بهترین جوانی را ما کردیم . خوشا به حالمان :)
این هم ماجرای این عطر .
شاد باشید دوستان همسلیقه ی معطر ام .
وایییی آقای سخی!!😂
امروزم بخیر شد با خاطره ی شیرین شما. چقدر خندیدم🤣
خیلی خاطره ی جالبی بود.
دل آرام ، دل طوفانی میشد وقتی شما رو میدید 😆
پیشنهاد میدم از این عطرا کمتر استفاده کنید.
امیدوارم همیشه شاد باشید.
خدارا شکر که پسندیدید سرکار خانم مونای نازنین .
بله ! دیگر توبه کرده ام ! ازین گونه عطرها استفاده نمیکنم دیگر ! خطرناک اند :)
متشکرم . آرزوی شادی ی همیشگی دارم برایتان . نیز برای همه ی دوستان معطر ام . همه روزتان به خیر و زنده باد انشاله
سلام کامبیز خان ارادتمندم چه خاطره ی زیبا و جذابی😂من هم خنده بر لبم اومد
بقول ایرج عزیز شما با لبانی رنگین به خانه میرفتید و ما حالی نامعلوم و برج زهرمار😂
پیروز باشی کامبیز عزیز
مایکل عزیز
متشکرم . سلام .
خوشحال ام که باعث شادی ی شما شد . خداراشکر .
دنیای نوجوانی همه چیز اش زیباست ، تجاربی عینی ست ! فرقی ندارد ، شیرین و تلخ اش هر دو خوب است و خوشمزه :)
شاد باشی هماره انشاله
جناب سخی عزیز
دوستان در اینجا عکس های زیادی از عطرهای گاها بسیار گرانبها و کمیاب به اشتراک میگذارن، ولی باید عرض کنم صفحه عطرگرام شما دنیای دیگریست. دستمریزاد استاد.
همین یک قلم عطر پلی بوی شما چه خاطراتی رو زنده کرد برای من. یادش بخیر در دوران دبیرستان سر خیابون شهرآرا نبش جلال آل احمد یه بوتیک بود که به قول صاحب مغازه که اصالتا آذری بود، اجناسش همگی مسافرتی و تک و نایاب بودن. گل ویترینشم به چشم ما چندتا از همین عطرهای پلی بوی بود در رنگ های مختلف.
وسع ما که نمیرسید اون زمان ولی همین داستان رو پیرامون این برند شنیده بودیم با کلی شاخ و برگ اضافه. حالا بعد از بیست و خورده ای سال با خاطره شما فهمیدم پر بیراه هم نبوده انگار. کاش همه رو همونجا میخریدم.😅
انشا الله که دلتون برنا باشه همیشه.💐
دوست همیشه عزیز و فکور ام دپر نازنین سلام
خوشحال ام که همسفر بودیم در خاطراتی مشترک با این وسیله !
بله . چند تایی بود . هنوز هم هست گویا .
صحیح فرمودید . آن زمان ابتدای این داستان ها بود و ما هم که اهل معطریت بودیم خوشحال بودیم از شنیدن این اخبار :) و تجارب خود را مرتبط میکردیم در ذهن با این اخبار ، به خود میگفتیم حتما درست است دیگر :)
چرخ چه سریع می چرخد ! به سرعت گذشت !
حال باید دنبال عطری بگردیم که دافعه ایجاد کند 😁
شاد باشید هماره انشاله دوست عقیل من
آقای سخی گرامی خوشحالم که دوباره به سبک خودتون خاطرات معطر مینویسید
متشکرم سرکار خانم آلالیتای عزیز
اینها همه ، اطاعت از دستور شماست . خود نیز دوست تر دارم . دنیای عطر برای من همین معنی دارد . خلق خاطرات معطر . ورنه خوشبویی را که همه میدانند .
همیشه سعی کرده ام در عطربازی و استفاده از عطرها متفاوت باشم تا ببینم چه میشود و واکنش ها آیا تغییر میکند ؟!
خلاصه که هماره در خدمت شادی ی دوستان ام
اختیار دارید جناب دستور کدومه من تقاضا کردم
درود کامبیز خان عزیز
متنی بسیار زیبا و خاطره انگیز
بسیار لذت بردم و روزم را ساخت
عزیز اید جناب حسینیان
سلام
خوشحال ام که پسندیدید دوست قدیمی ی عطرافشان . همه روزتان پر از سرور انشاله
والا من اواخر دهه ی هفتاد یه پلی بوی مشکی داشتم. نه اون موقع نه تا الان دختری جذب من نشده! 😂
سلام جناب تخته کار
بله ! درست است . داستان بود فقط ! هست چنین چیزی اما به دست ما نمیرسد :)
سلام به شما.
چقدررررررررر زیبا مینویسید آقای سخی. خیلی زیبا ...
و چه توانا هستید در وصف کردن
و چقدر با شما همنظرم در اینکه فرمودید خوشا به حال ما بهترین جوانی را کردیم
با تشکر
سرکار خانم فاطمه اکبرپور
سلام و احترام
متشکرم از لطف و بذل توجه شما . این شمائید که زیبا میبینید و زیبا میخوانید . تقدیم شد به شما و سایر دوستان هنر دوست ام .
و بله . به حق بهترین جوانی را ما تجربه کردیم 😂
ارادت و احترام تقدیم به شما🌹
سلام جناب سخی زیبا نوشتین ممنون
فقط فکر کنم دوستای دایی تون درست میگفتن و واقعا مهره مار دارین 😁 چون تو کامنت ها هم دیدم نوشتین دنبال عطری هستین که دافعه داشته باشه دیگه مطمئن شدم 😂
🌹
عزیز من اید جناب محمد
خیر قربان ! مهره ی مار کجا بود ☺
مهره ی مار من احترام به بانوان است که این درست است و درست عمل میکند !
ممنون ام از مشارکت شما
سلام
الان ساعت هفت صبح هست و اهل خونه خواب هستن به زحمت زیاد تونستم صدای خنده ام رو کنترل کنم که بیدار نشن دو ماه بود اینجور نخندیده بودم باور کنید شما اگر همینقدر ساده داستان زندگیتون رو بنویسید بنده فکر میکنم کتابی بسیار جذاب بشه فقط یه سوال و اگر صلاح دونستید جواب بدین اونم اینکه خبر دارین از ایشون که الان کجای زندگی هستن؟؟؟
باران عشق عزیز و زیبا نام سلام
خوشحال ام از لبخندی که بر لبان شما آورد آنهم در شروع روزی زیبا انشاله برای شمای نازنین .
نه متاسفانه ! تا کنون سرچ نکرده ام که بیابم ایشان را . بی شک اکنون فرزندانش همسن من اند 😁
نمیدانم این کار درست است یا خیر اما چون احتمال میدهم درست نباشد هرگز این کار را برای هیچکدام انجام نداده ام . اگر سرنوشت صلاح بداند خود بلد است چه کار کند و نیازی به دخالت ما نیست !
و اما دوستان زیادی گفته اند که کتابی چاپ کن . چه در عطرافشان و چه بیرون عطرافشان که تعریف میکنم . دوستی دارم کارگردان شبکه ی سوم صدا و سیماست . میگفت زندگی ی تو یک فیلم خوب میشود 😁
چه بگویم ؟ از نظر خودم که تنها بیننده و خواننده اش ، خودم ام !
هماره شاد باشید انشاله
خاطره زیبایی بود آقای سخی نازنین. راستش مرا به عمق سالهای خاکستری دهه جنگ برد . به عمق ترس ها و محدودیت ها . بگذریم اما خاطره ای که از این عطر دارم اینست که روزی خواهر کوچکم سه شیشه عطر پیدا کرد که روی هر سه آنها عکس خرگوش بود. بچه تر از آنی بودم که بدانم معنی پلی بوی را ... از بوی این سه عطر بسیار لذت بردم و از یکی بیشتر . صبر کردم تا مادر پدرم که آمدند فوری گفتم من از این بو خیلی خوشم آمده . برایم تهیه کنید . پدرم که سرهنگ بود و اخمو و سرش همیشه در ارتش بود سر در نیاورد و باهم رفتیم اختیاریه یک عطر فروشی قدیمی و لوکسی بود و یک خانم جوان فروشنده اش .با دیدن من و پدرم و شیشه خالی عطر یکه خورد. خیلی عطرهای دیگری پیشنهاد کرد ولی من پافشاری می کردم که نه همین را میخواهم . خلاصه اینکه در گوشم چیزی گفت که اکنون برایم خنده دار است .. گفت این عطر ، عطر عیبی است و من را از خرید آن عطر منصرف کرد . البته به لطف ایشان با کلمه عیب هم آشنا شدم که بد نبود 😊
با سلام و درود حضور محترم جناب آقای کامبیز سخی عزیز و با تشکر از مدیر محترم سایت که من هر چی پایین این شرح نوشته بودم حذف کردند.. فقط میخواستم بگم خاطره من هم از این عطر خیلی جالب بود. اینکه با بابام رفتیم عطر فروشی میدون اختیاریه و این عطرو انتخاب کردم که فروشنده منو از خریدش منصرف کرد.
ممنون بابت خاطره زیبای شما که خاطرات کودکی ما رو هم یادآور شدن 🌸
عزیز من اید سرکار خانم تاجی نازنین
نمیدانم چرا متوجه این نظر شما نشدم تا امروز ! عجیب است !! امروز دیدم بعد از دو ماااه !!
بله ! عیب 😁
ما که عیبی ندیدیم ازین عطر ! اما جالب بود ، نمیدانم این اخبار چه بود که شایع شده بود . شاید سیاست فروش بوده شاید هم راست بوده ، چه گویم 😁
خوش بحال شما که سه شیشه پیدا کردید !!
برای ما عطربازان پیدا کردن عطر از پیدا کردن پول درشت هم خوشمزه تر است 😁
خاطره ی جالبی بود ! عطربازان از همان بچگی هم معلوم است که عطرباز میشوند 😁
ارادت ها
💐
خیلی زیبا و دلنشین بود
همیشه دلتون شاد تنتون سلامت باشه
متشکرم دوست عزیزم
شما نیز انشاله هماره سلامت و شاد باشید