حس ارامش_ و حس شادی

دوستان سلام و شب زمستانیتون به خیر چند وقتیه میخام این سوال رو بپرسم از عزیزان که کدوم کارها بوییدنش، براشون احساس ارامش میاره؟ 

و کدوم کارها براتون احساس خوب و فرح بخشی و طراوت میاره ؟ 


[EDITED] 1401/11/08 10:38

صبا دخترک دل‌شکسته‌ی ما؛ سلام. من نوشته‌ی شمارو خوندم و چون نمی‌خواستم نگاهِ دوستان پریشان بشه ترجیح دادم این‌جا بهت پاسخ بدم. عذرتقصیر. 

سوال؛ چرا نوشته‌های نقیض که واضح به‌دنبال حاشیه هستند باید تایید بشوند؟ 

یک. ما وقتی می‌گیم 'عطرافشان' دقیقا چی داریم می‌گیم؟ هنر. ادبیات. فلسفه. علم. رابطه‌های انسانی و؟ آفرین. بیزنس! فراموش نکن حفظ و پاسداری از یک بیزنس [در این جنس] قوانینِ نوشته و نانوشته‌ی فراوانی داره. به‌خصوص در کشور ایران این قوانین به‌سوی "خط‌قرمز" هم میل پیدا می‌کنند. پس بدان و آگاه باش اگر ناشر مطلبی رو تایید می‌کند، حقیقت این نیست که با اون نوشته‌ی خاص موافق است و بالعکس. به‌او حق بده که نتواند آشکارا جهت‌گیری کند. زیرا مردم این‌جا (نه عطرافشان بلکه در این کشور و کلا دنیا!) یکی در میان آزاری و جن‌زده هستند. استادی داشتم که می‌گفت مسیح جان ایران پر از روانی و دیگرآزار است ولی چون تيمارستان‌های ما به‌تعداد کافی تخت ندارند پس این روانی‌ها در سطح شهر پرسه می‌زنند - همین‌ها هستند که برای بانی و کارکنان سایت دردسر درست می‌کنند. مزاحمت. وقت‌گیری. تهدید. توهین...! این‌ها رو آگاهانه و مطلع می‌نویسم. یعنی "فرض" نیست بلکه "قطع" || دو. اصلِ لیبرالیسم و آزادیِ بیانِ حداکثری. ناشر این‌جا یا باید لیبرال باشد و یا نه. حد وسط نداریم. اگر قراره این‌گونه باشه پس باید همه‌ی این نوشته‌ها رو تایید کنن. البته تا جایی که به آن "قانون‌ها" یا "خط‌قرمز" نرسیدن و باعث "تجزیه‌ی انجمن" نمی‌شوند. همان‌طور که مثلا تحلیلِ سینما از ما؛ یا بارها نوشته‌های بسیار بسیار تند و لبه‌دارِ من نسبت به برخی افراد را می‌پذیرد پس آن حرفِ بد را هم باید بپذیرد. درسته که ماهیتِ این نوشته‌ها باهم فرق می‌کنند ولی وقتی بخواهیم از جایگاه ناشر به قضیه نگاه کنیم بیش‌تر به "جبر" می‌رسیم تا "انتخاب". یعنی او نمی‌تواند یا صلاح نیست که سلیقه‌ی خود را "دائم" غالب بر جریان کند. وگرنه بهت قول می‌دم خودش در کنار تحلیل‌های رایج و به‌اصطلاح استاندارد، میل به نوشته‌های سراسر دیوانگی داره. چرا؟ چون این نوشته‌ها هستند که مفهوم "انتزاع و انتفاع" را در این مجموعه به بالاترین حد می‌برند. اما هیچ‌وقت چنین ناشری نمی‌تواند جانب‌داری کند و همیشه باید "شاهد" باشه و نه "داور" و غالبا مشکلاتِ اعضا رو به خودشان می‌سپاره و سعی می‌کنه خودش رو بیرون گود نگه داره. خب حقیقتِ این جایگاه هم همینه. آیا در پاسخ به "حالا عطر را بپسندد بابا" نوشته‌ی تورو تایید نکرد که رفتار نویسنده‌ رو به حمله‌ی وحوش تشبیه کردی؟ اگر دقت کنی می‌بینی ما دقیقا با شاهد طرفیم. پس گلایه نمی‌توان کرد. || سه. الزامِ وجودِ زشتی‌ها برای درک زیبایی. من قبلا برای ملودی بود فکر کنم که نوشتم "اهمیتِ وجود سطح را فراموش نکن. باید باشد تا هویت‌هایِ ژرف بهتر شناخته شوند" شاهین اسعدی به سرفصل جالبی پرداخت که آقاجان باید"عکس‌برداری سطحی" باشد تا "عکس‌برداری ژرف" هویدا بشه. باید زشتی‌ها، بدی‌ها، دروغ‌ها و... باشند تا زیبایی، خوبی و حقیقت معنا پیدا کنن. 

باری. بیاموزیم از حاشیه‌ها کم کنیم و از تعدد و برخوردهای بی‌دلیل بپرهیزیم. نه در نقشِ معلم بلکه در جایگاه یک شاگردِ سربه‌هوا دارم این‌رو می‌نویسم زیرا خودم در حال آموزش و مرورِ این مهم هستم. بقول سخی من خودم رئیس مجنون‌ها و طوفان‌زده‌ها هستم. آخرالزمان یعنی همین که برای تو از چگونگی‌های "آرامش" قلم بر کاغذ می‌زنم :) عجب دیوانه‌خانه‌ی عجیبی‌ست این دنیای ما :)

نکته. لطفا به‌هنگام نگارش به فکر ناشر هم باشیم. چون او میل به حذف ندارد و این نوشته‌ها تایید می‌کند و بعد تماس می‌گیرند با ایشان غرولند که آقا این چه وضع و سامانی است. این‌ها چه کسانی هستند... می‌دونی چی می‌گم؟ نویسنده‌ی حرفه‌ای باید به ناشر خود وفادار باشد و اگر ناشر به او متعهد است پس او نیز به ایشان متعهد باشد. رعایت حال ایشان فراموش نشود و از تکرار و تشدد بپرهیزیم. از طرفی رعایت حال اعضا را "هم" از یاد نبریم. زیرا آن‌هایی که کلام ما نمی‌پسندند یا کسل‌کننده می‌دانند امکان دارد آزار ببینند و ما اگر از حقیقت می‌گوییم پس باید بدانیم آزار در هیچ مدلی قابل دفاع نیست. گزیده بنویسم و ناطق باشیم. باشد جهان رنگ آرامش و صلح به خود ببیند. امیدوارم این دست‌خط دست نوازشی باشد بر سر یار رنجور ما. 

سلام و عرض و ادب خدمت سرکار خانوم صبا 

در پاسخ به سوال اولتان تنها عطری که فقط خریده ام برای آرامشم، آنهم شبها یکساعت قبل از خوابیدنم شاهکار جناب بیش 

نیهیلو فلور نارکوتیک

برای مهمونی و بیرون و اینور و انور هم ساواج الکسیر بهم اعتماد بنفس و حس خوب میده 

سلام و عرض و ادب خدمت سرکار خانوم صبا 

در پاسخ به سوال اولتان تنها عطری که فقط خریده ام برای آرامشم، آنهم شبها یکساعت قبل از خوابیدنم شاهکار جناب بیش 

نیهیلو فلور نارکوتیک

برای مهمونی و بیرون و اینور و انور هم ساواج الکسیر بهم اعتماد بنفس و حس خوب میده 

در پاسخ به مسیح بسته شده :

صبا دخترک دل‌شکسته‌ی ما؛ سلام. من نوشته‌ی شمارو خوندم و چون نمی‌خواستم نگاهِ دوستان پریشان بشه ترجیح دادم این‌جا بهت پاسخ بدم. عذرتقصیر. 

سوال؛ چرا نوشته‌های نقیض که واضح به‌دنبال حاشیه هستند باید تایید بشوند؟ 

یک. ما وقتی می‌گیم 'عطرافشان' دقیقا چی داریم می‌گیم؟ هنر. ادبیات. فلسفه. علم. رابطه‌های انسانی و؟ آفرین. بیزنس! فراموش نکن حفظ و پاسداری از یک بیزنس [در این جنس] قوانینِ نوشته و نانوشته‌ی فراوانی داره. به‌خصوص در کشور ایران این قوانین به‌سوی "خط‌قرمز" هم میل پیدا می‌کنند. پس بدان و آگاه باش اگر ناشر مطلبی رو تایید می‌کند، حقیقت این نیست که با اون نوشته‌ی خاص موافق است و بالعکس. به‌او حق بده که نتواند آشکارا جهت‌گیری کند. زیرا مردم این‌جا (نه عطرافشان بلکه در این کشور و کلا دنیا!) یکی در میان آزاری و جن‌زده هستند. استادی داشتم که می‌گفت مسیح جان ایران پر از روانی و دیگرآزار است ولی چون تيمارستان‌های ما به‌تعداد کافی تخت ندارند پس این روانی‌ها در سطح شهر پرسه می‌زنند - همین‌ها هستند که برای بانی و کارکنان سایت دردسر درست می‌کنند. مزاحمت. وقت‌گیری. تهدید. توهین...! این‌ها رو آگاهانه و مطلع می‌نویسم. یعنی "فرض" نیست بلکه "قطع" || دو. اصلِ لیبرالیسم و آزادیِ بیانِ حداکثری. ناشر این‌جا یا باید لیبرال باشد و یا نه. حد وسط نداریم. اگر قراره این‌گونه باشه پس باید همه‌ی این نوشته‌ها رو تایید کنن. البته تا جایی که به آن "قانون‌ها" یا "خط‌قرمز" نرسیدن و باعث "تجزیه‌ی انجمن" نمی‌شوند. همان‌طور که مثلا تحلیلِ سینما از ما؛ یا بارها نوشته‌های بسیار بسیار تند و لبه‌دارِ من نسبت به برخی افراد را می‌پذیرد پس آن حرفِ بد را هم باید بپذیرد. درسته که ماهیتِ این نوشته‌ها باهم فرق می‌کنند ولی وقتی بخواهیم از جایگاه ناشر به قضیه نگاه کنیم بیش‌تر به "جبر" می‌رسیم تا "انتخاب". یعنی او نمی‌تواند یا صلاح نیست که سلیقه‌ی خود را "دائم" غالب بر جریان کند. وگرنه بهت قول می‌دم خودش در کنار تحلیل‌های رایج و به‌اصطلاح استاندارد، میل به نوشته‌های سراسر دیوانگی داره. چرا؟ چون این نوشته‌ها هستند که مفهوم "انتزاع و انتفاع" را در این مجموعه به بالاترین حد می‌برند. اما هیچ‌وقت چنین ناشری نمی‌تواند جانب‌داری کند و همیشه باید "شاهد" باشه و نه "داور" و غالبا مشکلاتِ اعضا رو به خودشان می‌سپاره و سعی می‌کنه خودش رو بیرون گود نگه داره. خب حقیقتِ این جایگاه هم همینه. آیا در پاسخ به "حالا عطر را بپسندد بابا" نوشته‌ی تورو تایید نکرد که رفتار نویسنده‌ رو به حمله‌ی وحوش تشبیه کردی؟ اگر دقت کنی می‌بینی ما دقیقا با شاهد طرفیم. پس گلایه نمی‌توان کرد. || سه. الزامِ وجودِ زشتی‌ها برای درک زیبایی. من قبلا برای ملودی بود فکر کنم که نوشتم "اهمیتِ وجود سطح را فراموش نکن. باید باشد تا هویت‌هایِ ژرف بهتر شناخته شوند" شاهین اسعدی به سرفصل جالبی پرداخت که آقاجان باید"عکس‌برداری سطحی" باشد تا "عکس‌برداری ژرف" هویدا بشه. باید زشتی‌ها، بدی‌ها، دروغ‌ها و... باشند تا زیبایی، خوبی و حقیقت معنا پیدا کنن. 

باری. بیاموزیم از حاشیه‌ها کم کنیم و از تعدد و برخوردهای بی‌دلیل بپرهیزیم. نه در نقشِ معلم بلکه در جایگاه یک شاگردِ سربه‌هوا دارم این‌رو می‌نویسم زیرا خودم در حال آموزش و مرورِ این مهم هستم. بقول سخی من خودم رئیس مجنون‌ها و طوفان‌زده‌ها هستم. آخرالزمان یعنی همین که برای تو از چگونگی‌های "آرامش" قلم بر کاغذ می‌زنم :) عجب دیوانه‌خانه‌ی عجیبی‌ست این دنیای ما :)

نکته. لطفا به‌هنگام نگارش به فکر ناشر هم باشیم. چون او میل به حذف ندارد و این نوشته‌ها تایید می‌کند و بعد تماس می‌گیرند با ایشان غرولند که آقا این چه وضع و سامانی است. این‌ها چه کسانی هستند... می‌دونی چی می‌گم؟ نویسنده‌ی حرفه‌ای باید به ناشر خود وفادار باشد و اگر ناشر به او متعهد است پس او نیز به ایشان متعهد باشد. رعایت حال ایشان فراموش نشود و از تکرار و تشدد بپرهیزیم. از طرفی رعایت حال اعضا را "هم" از یاد نبریم. زیرا آن‌هایی که کلام ما نمی‌پسندند یا کسل‌کننده می‌دانند امکان دارد آزار ببینند و ما اگر از حقیقت می‌گوییم پس باید بدانیم آزار در هیچ مدلی قابل دفاع نیست. گزیده بنویسم و ناطق باشیم. باشد جهان رنگ آرامش و صلح به خود ببیند. امیدوارم این دست‌خط دست نوازشی باشد بر سر یار رنجور ما. 

سلام به تو ای مسیح صحبت هایت را به دقت دوبار خواندم 

ابتدا تشکر از تو و دوم اینکه

با اینکه اصولا اینجا زیاد نوشتم اما شخصیتا درونگرام پس خورده‌نگیر که در جوابت زیاد چیزی نمینویسم. 

( راستی این را هم در پرانتز بگویم برایم از کامنت خودم در جواب ایشان نوشتی؟ من اصلا صحبتم این نبوده که این عده وحشی هستند یا نیستند. ان جمله هم صرقا نقل قولی بود از چرچیل برای فهم این مطلب که اگر به موانع بخاهیم پاسخ دهیم و اهمیت چیز جالبی از اب در نمی اید. ) 

 

دیدی دختر زیبا ؟؟

من متن مسیح را نخوانده بودم زمانی که برایت متنی نوشتم !

میبینی ؟ نظرات بد حتی از خوب ها مهم تر اند ! فقط اینطور است که افکار جمعی حتی بصورت خاموش به گوینده ی آن نظرات واکنش نشان میدهند !

خود بخود خودشان خودشان را مطرود و سپس منقضی میکنند ، الک میشوند و خوب ها باقی میمانند .

کاش بقول مسیح به تعداد کافی تخت داشتیم . حال که نداریم باید با لالایی بخوابانیم ایشان را :)

تو شاد باش . شادی ی خود بکن . عطر خود ببو . عطر خود بیاب . دانش خود افزون کن و به اشتراک ، دانش ما .

یکی میگوید من راسکول نیکوف ام . میزنم با تبر ! یکی کلنگ میزند . یکی تمسخر میکند هر آنکه سلیقه ای متفاوت دارد با او . یکی که داعیه ی دانش دارد به استادی میگوید عطر فلان را تمجید کردی ؟؟ او سزاوار تقبیح است ! یکی میگوید من عطر بیشتر دارم آنیکی میگوید خیر ، من ! ( آقای اسعدی منظور نیست که داستان او متفاوت است ) یکی میگوید ای هوار داستان هایم را دزدیدند ! آن یکی میگوید شش ماه از سال را در غار ام و شش ماه آکواریوم !

تخت کم داریم . منتهی نه برای آنها که برای ما ! ما به تخت بیشتر نیاز داریم ! لیک حال که نیست میخندیم و جلو میرویم :)

به عقیده ی من تصادف در این دنیا بی معنی ست پس هر کس پای در این خانه مینهد واجب بوده بیاید . برخی به تحصیل برخی به تجربه . هرکه بیشتر آموخت برنده است این بازی را ! پس ذهن ها را منحرف میکنند تا ببازی !

نباز !

بخند و عبور کن . و ببر این بازی را .

فیلم زیاد ببین . از فیلمهای ساخته شده بر اساس واقعیات شروع کن . سالهای بعد میگویم سراغ کدامها برو . اگر هم من نبودم مسیح به تو خواهد گفت :)

چون عمو خطاب ام کردی به افتخار پس اینها گفتم به تو دختر ناز و زیبا :)

یادت باشد زشتی دور سر دختران زیبا میچرخد ! نگذار بر تو نشیند ! که تجربه میگوید ۹۰ درصد زیبارویان سرنوشتی زشت دارند مگر اینکه تسلیم سرنوشت نشوند .

با هوشیاران نشست و برخاست کن . بزرگ میشوی و متعاقب آن ، بزرگوار . و سپس زیبارویی زیبا طالع خواهی بود انشاله :)

زنده باد

راستی سریال شوییچی ( پدر مجرد ) را تلویزیون ایران دوباره پخش میکند هر روز :) ۳ بعدازظهر و ۱ شب و ۷ صبح شبکه تماشا :))

یادش بخیر . سریال مورد علاقه ی من بود در نوجوانی به همراه سریال از سرزمین شمالی !

این دو سریال را به غایت دوست داشتم . ایضا کارتون های ژاپنی ی آن دوران را . ژاپن حق بزرگی دارد بر متولدین دهه های پنجاه و شصت ! 

خانواده ی وحوش ، بچه های مدرسه ی والت ، دختری بنام نل ، بل و سباستین ، حنا ، خانواده ی دکتر ارنست ، لوسین که مجسمه میساخت ، مهاجران ، رامکال  :) و بیشمار دیگر . البته هنگام کودکی کارتون بازرس را دوست ترین داشتم از سه گانه ی پلنگ صورتی ، مورچه و مورچه خوار و بازرس :) یادش بخیر گروهبان دودو ! ایضا معاون کلانتر و دزدان خیارشور که امروزه فقط دزدان خیارشورش بجا مانده و کلانتر نداریم ! تنسی تاکسیدو و آقای ووپی و کمدش !

آی کودکی ، کجایی ؟؟

نوجوان که بودم فکر میکردم که این شخصیت ها چه بویی میدهند ؟؟ مثلا بوی دزدان خیارشور هنگام عرق ریختن از فرار از دست کلانتر ! خانم دکتر ارنست در آن جزیره عطر از کجا می آورد ؟ آقای ووپی تر و تمیز بود و لاوندری بود با بوی پیپ ! آقای پتیول میلیونر از انگلستان عطر می آورد و آن دکتر بدبخت که در چادر زندگی میکرد و من از همه بیشتر دوستش داشتم احتمالا بوی بتادین گوچی ابسولوتی میداده :) خلاصه از اینطرف تلویزیون آنها را میبوییدم ! آن یارو گنگستر دختری بنام نل با آن سیگار کج اش همیشه بوی سیگار خاموش میداد :) بوهای انیمال حنا آمیخته با بوی کشمیر ! شکارچیان خانواده ی وحوش که کارتون مورد علاقه ام بود . آن روزها تلویزیون رنگی نعمتی بود آنهم ۲۴ اینچ فیلیپس ، برای من که رنگ روایح را میدیدم :)

آی کودکی !

همه ی دنیا از آنها ( ژاپن ) آموختند الا ما ایرانیان !

خلاصه که شوییچی اگر نرفته باشد اکنون ۷۰ ساله است ، عمویش که بی شک رفته است :)

میبینی ؟؟ عمر طولااااانی ی ما میگذرد در : یک آن !

دم را غنیمت بدان . پیام همه ی بزرگان این است . انجمن شعرای مرده هم همین میگویند :) آقای کیتینگ را توجه کن در آن فیلم ! 

شاد باد انشاله همه ی ادیبان معطر این خانه

در پاسخ به کامبیز سخی :

دیدی دختر زیبا ؟؟

من متن مسیح را نخوانده بودم زمانی که برایت متنی نوشتم !

میبینی ؟ نظرات بد حتی از خوب ها مهم تر اند ! فقط اینطور است که افکار جمعی حتی بصورت خاموش به گوینده ی آن نظرات واکنش نشان میدهند !

خود بخود خودشان خودشان را مطرود و سپس منقضی میکنند ، الک میشوند و خوب ها باقی میمانند .

کاش بقول مسیح به تعداد کافی تخت داشتیم . حال که نداریم باید با لالایی بخوابانیم ایشان را :)

تو شاد باش . شادی ی خود بکن . عطر خود ببو . عطر خود بیاب . دانش خود افزون کن و به اشتراک ، دانش ما .

یکی میگوید من راسکول نیکوف ام . میزنم با تبر ! یکی کلنگ میزند . یکی تمسخر میکند هر آنکه سلیقه ای متفاوت دارد با او . یکی که داعیه ی دانش دارد به استادی میگوید عطر فلان را تمجید کردی ؟؟ او سزاوار تقبیح است ! یکی میگوید من عطر بیشتر دارم آنیکی میگوید خیر ، من ! ( آقای اسعدی منظور نیست که داستان او متفاوت است ) یکی میگوید ای هوار داستان هایم را دزدیدند ! آن یکی میگوید شش ماه از سال را در غار ام و شش ماه آکواریوم !

تخت کم داریم . منتهی نه برای آنها که برای ما ! ما به تخت بیشتر نیاز داریم ! لیک حال که نیست میخندیم و جلو میرویم :)

به عقیده ی من تصادف در این دنیا بی معنی ست پس هر کس پای در این خانه مینهد واجب بوده بیاید . برخی به تحصیل برخی به تجربه . هرکه بیشتر آموخت برنده است این بازی را ! پس ذهن ها را منحرف میکنند تا ببازی !

نباز !

بخند و عبور کن . و ببر این بازی را .

فیلم زیاد ببین . از فیلمهای ساخته شده بر اساس واقعیات شروع کن . سالهای بعد میگویم سراغ کدامها برو . اگر هم من نبودم مسیح به تو خواهد گفت :)

چون عمو خطاب ام کردی به افتخار پس اینها گفتم به تو دختر ناز و زیبا :)

یادت باشد زشتی دور سر دختران زیبا میچرخد ! نگذار بر تو نشیند ! که تجربه میگوید ۹۰ درصد زیبارویان سرنوشتی زشت دارند مگر اینکه تسلیم سرنوشت نشوند .

با هوشیاران نشست و برخاست کن . بزرگ میشوی و متعاقب آن ، بزرگوار . و سپس زیبارویی زیبا طالع خواهی بود انشاله :)

زنده باد

عمو‌سخی عزیز درود بسیار 

گفتی هیچی اتفاقی نیست .. این روزا خیلی بهش فک کردم چرا من باید به این مسیر علافه مند شم؟ شاید خیری توشه ... 

راستی عموجان به خاطر ارادت ویژه شما و خانومتون به چهره ام هست که کاهی عکس های خودم رو میزارم.

و حرف اخر اینکه از نبودن ها نگو همیشه باشید الهی 

کسی نمیتونه مثل شما به من فیلم معرفی کنه عطر معرفی کنه. 

حتی اگرم بتونه که نمیتونه کسی نمیتونه جای کسی دیگه رو بگیره  

عمو من زیاد سخنور نیستم  ولی بدون‌تمام حرفاتو‌قبول دارم

خیلی خوشحال شدم از اینکه درسایی که یه قیمت موهای سفید گرفتی رو با من تازه وارد به اشتراک گذاشتین. 

 

درود بسیار عمو سخی. پاینده باشی و شاد و معطر 

 

راستی من به تلگرام عطرافشان پیام دادم ولی هنوز به من شماره شما رو نداده. عطرافشان جان یه نگاهی داشته باش یه تلگرامت . 

در پاسخ به کامبیز سخی :

راستی سریال شوییچی ( پدر مجرد ) را تلویزیون ایران دوباره پخش میکند هر روز :) ۳ بعدازظهر و ۱ شب و ۷ صبح شبکه تماشا :))

یادش بخیر . سریال مورد علاقه ی من بود در نوجوانی به همراه سریال از سرزمین شمالی !

این دو سریال را به غایت دوست داشتم . ایضا کارتون های ژاپنی ی آن دوران را . ژاپن حق بزرگی دارد بر متولدین دهه های پنجاه و شصت ! 

خانواده ی وحوش ، بچه های مدرسه ی والت ، دختری بنام نل ، بل و سباستین ، حنا ، خانواده ی دکتر ارنست ، لوسین که مجسمه میساخت ، مهاجران ، رامکال  :) و بیشمار دیگر . البته هنگام کودکی کارتون بازرس را دوست ترین داشتم از سه گانه ی پلنگ صورتی ، مورچه و مورچه خوار و بازرس :) یادش بخیر گروهبان دودو ! ایضا معاون کلانتر و دزدان خیارشور که امروزه فقط دزدان خیارشورش بجا مانده و کلانتر نداریم ! تنسی تاکسیدو و آقای ووپی و کمدش !

آی کودکی ، کجایی ؟؟

نوجوان که بودم فکر میکردم که این شخصیت ها چه بویی میدهند ؟؟ مثلا بوی دزدان خیارشور هنگام عرق ریختن از فرار از دست کلانتر ! خانم دکتر ارنست در آن جزیره عطر از کجا می آورد ؟ آقای ووپی تر و تمیز بود و لاوندری بود با بوی پیپ ! آقای پتیول میلیونر از انگلستان عطر می آورد و آن دکتر بدبخت که در چادر زندگی میکرد و من از همه بیشتر دوستش داشتم احتمالا بوی بتادین گوچی ابسولوتی میداده :) خلاصه از اینطرف تلویزیون آنها را میبوییدم ! آن یارو گنگستر دختری بنام نل با آن سیگار کج اش همیشه بوی سیگار خاموش میداد :) بوهای انیمال حنا آمیخته با بوی کشمیر ! شکارچیان خانواده ی وحوش که کارتون مورد علاقه ام بود . آن روزها تلویزیون رنگی نعمتی بود آنهم ۲۴ اینچ فیلیپس ، برای من که رنگ روایح را میدیدم :)

آی کودکی !

همه ی دنیا از آنها ( ژاپن ) آموختند الا ما ایرانیان !

خلاصه که شوییچی اگر نرفته باشد اکنون ۷۰ ساله است ، عمویش که بی شک رفته است :)

میبینی ؟؟ عمر طولااااانی ی ما میگذرد در : یک آن !

دم را غنیمت بدان . پیام همه ی بزرگان این است . انجمن شعرای مرده هم همین میگویند :) آقای کیتینگ را توجه کن در آن فیلم ! 

شاد باد انشاله همه ی ادیبان معطر این خانه

به‌یاد ایرج می‌افتم. خوب می‌دانست با این جماعتِ میرزا نوروز. دلقک‌های سیه چهره‌ی رقص به‌خیابان و کاسه به دست‌های پیزوری چگونه برخورد کند. پشت و پشت‌ها عور و سرد می‌ماند وقتی نیست. پرسید نبودن یعنی چه؟ صوفی گفت بودن چه؟ گفت نبودن آن‌است که جای او خالی‌ست. صوفی خندید و گفت : جسم را با بودن چه‌کار؟ چه بودن‌ها که خالی‌ست و نبودن‌هایی که پُر. نبودن ایرج چون بودن است و پُر می‌نماید هم‌چنان... جان‌ش سلامت. 

در پاسخ به مهدی مددی :

سلام و عرض و ادب خدمت سرکار خانوم صبا 

در پاسخ به سوال اولتان تنها عطری که فقط خریده ام برای آرامشم، آنهم شبها یکساعت قبل از خوابیدنم شاهکار جناب بیش 

نیهیلو فلور نارکوتیک

برای مهمونی و بیرون و اینور و انور هم ساواج الکسیر بهم اعتماد بنفس و حس خوب میده 

مهدی عزیز درود بر تو جانم. آقا جان لطفا از بوریس اسپاسکی و بابی فیشر بیش‌تر برای ما بنویس :) از سینه‌ی ساحره‌ها، جادوگران و علومِ کهن بیرون آمده این صفحه‌ی شطرنج. شبیه به افسانه‌های باستان می‌مونه. خیر و شرِ مطلق یا به‌وقت جنگ شعر خواندن :) زیباست و خوشا به‌حال تو جانم که در این جنونِ سیاه و سفید دست داری :) خلاصه می‌خوام بدونی ذره‌ای دانش و هنر نیست که اين‌جا برملا بشه و از چشم ما دور بماند. قدردان شما هستم. برقرار و آباد باشی. 

افشار افشار
1401/11/09

من عادت دارم شبا موقع خواب . از کلاسیک‌های زنونه ام یدونه از تو کالکشنم برمیدارم . و ی پاف میزنم . 

عمدتا اگه نخوام عطری جدید تست کنم و نت برداری کنم اینجوری طی میشه . عطرهای فلورال به من آرامش زیادی میدند. مخصوصا نت های لاوندر . رز . لیس .

در مورد سوال دوم که پرسید برای طراوت و فرح بخش بودن هم معمولا ترکیبات اروماتیک فوژه 

نت های گریپ فروت . وتیور . رزماری . ریحان . لاوندر . 

کلا آکوردهای سبز و سیتروسی خیلی حس طراوت و شادابی به من میدند ‌. 

اولین
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟