حس ارامش_ و حس شادی

دوستان سلام و شب زمستانیتون به خیر چند وقتیه میخام این سوال رو بپرسم از عزیزان که کدوم کارها بوییدنش، براشون احساس ارامش میاره؟ 

و کدوم کارها براتون احساس خوب و فرح بخشی و طراوت میاره ؟ 


[EDITED] 1401/11/08 10:38
nazanin nazanin
1401/11/21

سلام، متاسفم 

باید توضیح میدادم. دیشب نمیتونستم..حالم خراب بود و خرابه..

دیشب بهم فشار اومد، خیلی.‌. بگذریم

همون لحظه که 'اینجا هرگز' حذف شد پیام دادم و با مدیر محترم صحبت کردم.

من نمیدونم جا زدن ینی چی، نمیدونم قهر ینی چی، نمیدونم لوس کردن ینی چی.. این خصوصیت ها توی من وجود خارجی ندارن ابدا. من هیچ وقت از چیزی یا کسی یا مکانی نا امید نمیشم. من به این راحتی ها صبرم از بین نمیره. خستگی و جا زدن معنا نداره برای من.. اگر وسط میدون جنگ باشیم و تمام شما عزیزان هم باشید، خودم حاضرم برم اون وسط و تیکه پاره بشم و دم نزنم. من مجبور شدم اینارو توضیح بدم، چون نمیخواستم فکر کنید آدم بی معرفتی ام یا زود جا میزنم و پشت خالی میکنم. عزیزای منید و باید توضیح میدادم..

اکانت مسیح رو حذف کردند.

مسیح نیست و تا مادامی که نباشه منم نمیام، نمیتونم بیام. دیگه نمیتونم بنویسم، نمیتونم بخونم، نمیتونم پام و بزارم اینجا.. برگرده و بنویسه منم میام. چون عزیز منه، چون میفهممش. سنم قد نمیده و جای ایشون هم نیستم بگم ۱۰۰ درصد اندازه ی خودش میفهممش ولی حدودی میفهمم و درکش میکنم. من اندازه ی سنم میفهمم این آشوب ینی چی..نمیدونم چطوری بگم، نمیتونم اصلا توضیحی بدم در این باره، نمیشه. 

من تجربه ی خروج روح از کالبد داشتم، همزمان در چند بُعد بودم، صحنه های تکراری زندگیم دارن بیشتر میشن، خواب هام دیگه خواب نیست!..هزارتا دیوانگی دیگه که من همشو سعی دارم مخفی کنم.. آقای سخی عزیزم، این دیوانگی بی نهایت زیباست، بله. من این دیوانگی و خلوت رو می پرستم. 

نمیخواستم باز کنم این چیزارو. چیزایی که حتی پدر و مادرم آگاهی ندارن بهشون..

اما من نمیتونم بیام وقتی مسیح نیست. نمیتونم...

من به عشق وجود آقای سخی و آقای مسیح میومدم اینجا. روحم بهشون کشش داشته و داره..من نمیدونم چطوری باید این چیزارو توضیح بدم.. 

متاسفم..

 

پرنیان پرنیان
1401/11/21
در پاسخ به کامبیز سخی :

بله موافق ام پرنیان عزیز

مسیح بار اول نیست که مسدود میشود !

بار آخرش هم نیست ! 😁

قبلا گفته بودم مجنون است ! ببینی دوباره چه نوشته یا چه کرده است 😁

تنها خداحافظی ی ما پرواز است ! برای من که این است !

این موضوع ارتباطی با داستان مدتی پیش ندارد . من میدانم . من تا کنون با مدیر همکلام نشده ام لیک دورادور میشناسمش . این داستان برمیگردد به داستانهای مسیح که همه را من میدانم 😊

قبل از عطرافشان هم همین بوده . از خیلی جاها بیرون اش کرده اند ! حتی از نانوایی 😁 بروید تا بالاترین !

عیب ندارد ! یک جا از ژن نوشتم از من ناراحت شد 😁 یک ژن سامورایی دارد که اتفاقا من هم دارم ! یک ژن دیوانگی ست ! آنهایی که دارند میدانند که عجییییییب لذتبخش است ☺ این ژن در تراز با عقل است ! دنیا بر توازن است ! دیوانگی عالمی دارد ! برادرم از بس دیوانه بود مُرد ! مهندس الکترونیک بود لیک دیوانه بود . بجای هُویه و پیچکوشتی اسلحه در دست داشت !

دیشب به دوستی میگفتم : مسیح لنگان راه میرود ! چون یکطرف اش سنگین تر است ! خندید 😁

بار پیش من ضامن شدم ، برگشت ! هیچکس خبر ندارد که چه بود و چه شد . نخواهد هم داشت !

اما یک چیز برای من معلوم است :

مسیح نباشد من دیگر نمیدانم از چه بنویسم ! و این در حالیست که خدا میداند تا کنون با او همکلام نشده ام و هیچ تماسی نداریم . به مجردی که آمد دیدم که مجنونی چون من آمد لیک جوان تر ! این در سوابق موجود است .

خلاصه که من آدم رنجوری ام بر عشق ! دوستان ام نباشند حال ام خوب نیست حتی اگر تنها یک نفر غایب شود . من عادت به ازدیاد دارم نه کسر . ایرج رفت اما میدانم به خوشی رفت . ایکاروس که معلم ماست نیست اما هست ! خلاصه که دوباره روی اش را ندارم بر مدیر خواهش کنم . اجالتا فقط نگاه میکنم تا ببینم چه میکنند دوستان و چه میشود !

بخدا که اگر دستم به وی برسد بلایی بر سرش خواهم آورد که شش ماهی بیمارستان استراحت کند ! سپس برش خواهم گرداند !

«برادرم از بس دیوانه بود مرد». ما همه دیوانه ایم کامبیز عزیز. چقدر این جمله ات رو دوست داشتم. امیدوارم محفل دیوانگان همیشه پابرجا بمونه و بارها و بارها از دیوانگی بمیریم و باز زنده شیم. 

تو که خودت می دونی که جات در قلب منه فقط خواستم بدونی من چون مدل حرف زدنم مبادی آداب گونه نیست، بی ادب نیستم. تو در قلمرو آدم حسابیا، ثروتمندترینی. واحد پول سرزمین تو با لی لی پوت تومن تومن فرقشه. کارت درسته

پرنیان پرنیان
1401/11/21
در پاسخ به 🄼🄾🄽🄰 :

احسنت👏🏼
من هم احتمال میدادم که این اتفاق برای
صفحه ی اینجا هرگز !  بیفتد.  ولی اینقدر زود نه!

محفل دوست داشتنی و پُر مهری بود. بارها جناب سخی از وجود دوست نماها هشدار داده بودند... ولی حیف.

فعلا هم سعی میکنم از گذاشتن پیامهای مکرر و غیر مرتبط خودداری کنم تا برای عزیزان ناخوشایند نباشد.

امیدوارم مسیح و نازنین عزیز، هر چه زودتر برگردند.

مونای زیبا کار درستی می کنی. منم امیدوارم صبا، ملودی(احتمالا)، نازنین برگردن. مسیحم باز شه 

در پاسخ به پرنیان :

«برادرم از بس دیوانه بود مرد». ما همه دیوانه ایم کامبیز عزیز. چقدر این جمله ات رو دوست داشتم. امیدوارم محفل دیوانگان همیشه پابرجا بمونه و بارها و بارها از دیوانگی بمیریم و باز زنده شیم. 

تو که خودت می دونی که جات در قلب منه فقط خواستم بدونی من چون مدل حرف زدنم مبادی آداب گونه نیست، بی ادب نیستم. تو در قلمرو آدم حسابیا، ثروتمندترینی. واحد پول سرزمین تو با لی لی پوت تومن تومن فرقشه. کارت درسته

شما عزیز منی .

من استعداد خاصی دارم . همه ی نزدیکان ام میدانند . شاخک های تیزی دارم در شناخت فرشتگان و مجنونین خصوص فرشتگان مجنون !

به فاصله ی یک نگاه بر صورت یا خواندن یک خط از دلنوشته !

و اما داستان قهر دوستان :

از من نزدیکتر و دوست تر بر مسیح نیست درین خانه ! اگر قهر بر مسیح مفید باشد هم اکنون و این پیام را تمام نکرده خداحافظی کرده بودم ! دوستان مسیح این پرسش ساده را پاسخ دهند :

غیبت دوستان مسیح ، مسیح و دوستان اش را خرسند و خوشحال میکند یا بدخواهان اش را ؟؟

حتی نیاز به تفکر هم ندارد پاسخ اش !

و اتفاقا الان زمان آن است که هر کدام دوستداران مسیح که تا کنون فقط میخواندند و نمینوشتند ، حاضر شوند و بنویسند و طلب او کنند !

اینجا خانه ی همه ی ماست و همه ی ما در آن سهم داریم . آنقدر تعظیم و اکرام و خواهش میکنیم بر رئیس جمهورمان تا بر خواهش ما موافقت کند 😊 او نیز قلب دارد !

و ضمنا : دل بر دل راه دارد سرکار خانم پرنیان که نامتان نیز حکایت پریوش دارد !

ارادت ها

در پاسخ به nazanin :

سلام، متاسفم 

باید توضیح میدادم. دیشب نمیتونستم..حالم خراب بود و خرابه..

دیشب بهم فشار اومد، خیلی.‌. بگذریم

همون لحظه که 'اینجا هرگز' حذف شد پیام دادم و با مدیر محترم صحبت کردم.

من نمیدونم جا زدن ینی چی، نمیدونم قهر ینی چی، نمیدونم لوس کردن ینی چی.. این خصوصیت ها توی من وجود خارجی ندارن ابدا. من هیچ وقت از چیزی یا کسی یا مکانی نا امید نمیشم. من به این راحتی ها صبرم از بین نمیره. خستگی و جا زدن معنا نداره برای من.. اگر وسط میدون جنگ باشیم و تمام شما عزیزان هم باشید، خودم حاضرم برم اون وسط و تیکه پاره بشم و دم نزنم. من مجبور شدم اینارو توضیح بدم، چون نمیخواستم فکر کنید آدم بی معرفتی ام یا زود جا میزنم و پشت خالی میکنم. عزیزای منید و باید توضیح میدادم..

اکانت مسیح رو حذف کردند.

مسیح نیست و تا مادامی که نباشه منم نمیام، نمیتونم بیام. دیگه نمیتونم بنویسم، نمیتونم بخونم، نمیتونم پام و بزارم اینجا.. برگرده و بنویسه منم میام. چون عزیز منه، چون میفهممش. سنم قد نمیده و جای ایشون هم نیستم بگم ۱۰۰ درصد اندازه ی خودش میفهممش ولی حدودی میفهمم و درکش میکنم. من اندازه ی سنم میفهمم این آشوب ینی چی..نمیدونم چطوری بگم، نمیتونم اصلا توضیحی بدم در این باره، نمیشه. 

من تجربه ی خروج روح از کالبد داشتم، همزمان در چند بُعد بودم، صحنه های تکراری زندگیم دارن بیشتر میشن، خواب هام دیگه خواب نیست!..هزارتا دیوانگی دیگه که من همشو سعی دارم مخفی کنم.. آقای سخی عزیزم، این دیوانگی بی نهایت زیباست، بله. من این دیوانگی و خلوت رو می پرستم. 

نمیخواستم باز کنم این چیزارو. چیزایی که حتی پدر و مادرم آگاهی ندارن بهشون..

اما من نمیتونم بیام وقتی مسیح نیست. نمیتونم...

من به عشق وجود آقای سخی و آقای مسیح میومدم اینجا. روحم بهشون کشش داشته و داره..من نمیدونم چطوری باید این چیزارو توضیح بدم.. 

متاسفم..

 

نازنین عزیزم 

بر این پیامت واقعن احساسی شدم 

عزیزترینم من هم خدافظی کردم و رفتم 

میزارم این جمعیت  رو به امان خودشون 

تا به امثال من و تو هرچه قد دلشون خواست بگن قهر نکنین! و جا نزنین 

افسوس که کسی نفهمید اگه به هم نوعمون بی تفاوت باشیم اگه در راستای بررسی اتفاقی به این عجیبی نباشیم .... جای مشکله 

نازنین منم مثل تو ابدا توان ادامه دادن ندارم و نه میلی براش. 

امیدوارم در همون لحظه که خودت تجربه اشو داشتی و ازش نام بردی ببینمت 😍 شاید مسیح هم بود اونجا. 

در پاسخ به nazanin :

سلام، متاسفم 

باید توضیح میدادم. دیشب نمیتونستم..حالم خراب بود و خرابه..

دیشب بهم فشار اومد، خیلی.‌. بگذریم

همون لحظه که 'اینجا هرگز' حذف شد پیام دادم و با مدیر محترم صحبت کردم.

من نمیدونم جا زدن ینی چی، نمیدونم قهر ینی چی، نمیدونم لوس کردن ینی چی.. این خصوصیت ها توی من وجود خارجی ندارن ابدا. من هیچ وقت از چیزی یا کسی یا مکانی نا امید نمیشم. من به این راحتی ها صبرم از بین نمیره. خستگی و جا زدن معنا نداره برای من.. اگر وسط میدون جنگ باشیم و تمام شما عزیزان هم باشید، خودم حاضرم برم اون وسط و تیکه پاره بشم و دم نزنم. من مجبور شدم اینارو توضیح بدم، چون نمیخواستم فکر کنید آدم بی معرفتی ام یا زود جا میزنم و پشت خالی میکنم. عزیزای منید و باید توضیح میدادم..

اکانت مسیح رو حذف کردند.

مسیح نیست و تا مادامی که نباشه منم نمیام، نمیتونم بیام. دیگه نمیتونم بنویسم، نمیتونم بخونم، نمیتونم پام و بزارم اینجا.. برگرده و بنویسه منم میام. چون عزیز منه، چون میفهممش. سنم قد نمیده و جای ایشون هم نیستم بگم ۱۰۰ درصد اندازه ی خودش میفهممش ولی حدودی میفهمم و درکش میکنم. من اندازه ی سنم میفهمم این آشوب ینی چی..نمیدونم چطوری بگم، نمیتونم اصلا توضیحی بدم در این باره، نمیشه. 

من تجربه ی خروج روح از کالبد داشتم، همزمان در چند بُعد بودم، صحنه های تکراری زندگیم دارن بیشتر میشن، خواب هام دیگه خواب نیست!..هزارتا دیوانگی دیگه که من همشو سعی دارم مخفی کنم.. آقای سخی عزیزم، این دیوانگی بی نهایت زیباست، بله. من این دیوانگی و خلوت رو می پرستم. 

نمیخواستم باز کنم این چیزارو. چیزایی که حتی پدر و مادرم آگاهی ندارن بهشون..

اما من نمیتونم بیام وقتی مسیح نیست. نمیتونم...

من به عشق وجود آقای سخی و آقای مسیح میومدم اینجا. روحم بهشون کشش داشته و داره..من نمیدونم چطوری باید این چیزارو توضیح بدم.. 

متاسفم..

 

برادرم کیانوش هشت سال اش بود . ساعت ۱۰ شب پدرم به او میگوید برو یک شیشه آبلیمو و یک سطل ماست بخر .

فرض کنید از میدان آزادی تهران پیاده میرود تا امام حسین ! تعطیلی بوده گویا آن شب در کرمانشاه . پیدا نمیکند . دوستان کرمانشاهی میدانند : از خیابان پهلوی ( شریعتی ) پیاده میرود تا میدان گاراژ ( آزادی ) و سپس میرود تا شش بهمن منزل عمه ام .

ساعت ۳ صبح میرسد به خانه ی عمه ام در آن طرف شهر . عمه ام هراسان میشود که این موقع شب اینجا چکار میکنی ؟ چه شده ؟ چه اتفاقی افتاده ؟؟

میگوید ماست و آبلیمو پیدا نکردم ! میگوید الان با ماشین میرسانمت منزل . میگوید نه ! دست خالی برنمیگردم ! زنگ میزند به پدرم به عصبانیت و ناراحتی . پدرم میگوید به کیانوش ( برادرم ) بگو آفرین ! غیر ازین نیز انتظار نداشتم !

نازنین و صبا ، عزیزان من : این را برای همه ی زندگی تان به یاد داشته باشید نه فقط برای اینجا . دست خالی برنگردید . ناموفق نروید . من اگر مطمئن بودم که مسیح برنمیگردد همان دیشب میگفتم خداحافظ . جای نگرانی نیست . بقول خانم ملودی مسیح خود بارها گفته است در مسیر عشق من سرزنش ها در پیش دارم ! اگر الان با او در ارتباط بودید میدیدید که میخندد و میگوید 😁 من دیده ام در تجربه ی قبل !

غیبت زمانی عقلانی ست که راه ها پیموده باشیم به مساعدت بر دوست و امیدها ناامید شوند خدای ناکرده !

یک درس بزرگ : سخنی که اکنون میگویید همیشه فرصت هست بر گفتن ! راهی که امروز میروید همیشه فرصت هست بر پیمودن ! هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد . آخرین کار را هرگز اول انجام ندهید . این برای کل زندگیتان بود ورنه این مشکلی نیست که همه ی ما قادر به تحلیل اش نباشیم 😊 بر مشکلات صبور و عقیل باشید . سیب تا به مقصد رسد هزار چرخ میخورد !

قضاوت آنهم در اسرع زمان ، تصمیم در ناراحتی ، تعجیل در ناامیدی ، انتخاب راه ساده تر از خصوصیات ما ایرانی هاست که چوب ها خورده ایم بابت آنها از سرنوشت 😊

راه سخت تر را انتخاب کنید که درست تر است هرچند دلتان میگوید : من رنجیده ام ! همان راه برو که گفتی !

در آرامش تفکر کنید . آنکه تلاش کند بر حضور دوست ، دوست اوست 😊

عزیز من اید همه ب شما . پدرم میگفت : جنگ اول شهید نشو 😁


[EDITED] 1401/11/22 13:12
در پاسخ به Someone Out There Saba :

نازنین عزیزم 

بر این پیامت واقعن احساسی شدم 

عزیزترینم من هم خدافظی کردم و رفتم 

میزارم این جمعیت  رو به امان خودشون 

تا به امثال من و تو هرچه قد دلشون خواست بگن قهر نکنین! و جا نزنین 

افسوس که کسی نفهمید اگه به هم نوعمون بی تفاوت باشیم اگه در راستای بررسی اتفاقی به این عجیبی نباشیم .... جای مشکله 

نازنین منم مثل تو ابدا توان ادامه دادن ندارم و نه میلی براش. 

امیدوارم در همون لحظه که خودت تجربه اشو داشتی و ازش نام بردی ببینمت 😍 شاید مسیح هم بود اونجا. 

دی !!

صبای عزیزم ، تو مگر دختر من نشدی ؟؟ کجا بروی ؟؟ بیوفایی رسم فرشتگان نیست 😊

صبور باش و یک طرف طناب بگیر و بکش تا دوستمان را بکشیم به داخل !

صبور باش و جنگ اول شهید نشو 😁

nazanin nazanin
1401/11/22

سلام به آقای سخی و صبای عزیز

آقای سخی بزرگوار درست می فرمائید. نبود ما باعث خوشحالی بدخواهان ایشون میشه. اما ما قهر نکردیم، ما موندیم چیکار کنیم! اصن من دیشب واقعا بهم فشار وارد شد. ناراحت شدم و سردرد تا صبح من رو رها نکرد. مطمئنن صبا و ملودی هم همین قدر ناراحت شدن. قهر کردن شیوه ی ما نبوده و نیست. ما فقط شوک شدیم، ما دل شکسته شدیم. خیلی دلمون شکست..

اگر بنویسیم و مسیح نیاد چی؟ 

اگه دیگه اکانتش باز نشه چی؟ 

اگه چشم انتظار باشیم و اوضاع درست نشه چی؟ 

این فکر ها همش و هر لحظه در مغز من جولان میدن..و من رو واقعا دارن دیوانه میکنن

درسته، درسته که ما باید اسم ایشون رو بیاریم و جلوی دیدگان قرار بدیم اما دلمون میسوزه میبینیم نوشته شده ' مسیح بسته شده' 

مدیر گفتن به من، که فعلا نظری در این زمینه نمیشه داد، در آینده بررسی خواهند کرد. 

ولی اخه

نمیدونم یه جوریه.. حالمون گرفته شده. اما شما پدر همگی ما هستین. چشم، مدتی حالمون رو به راه بشه، مینویسیم و چشم انتظار میمونیم. هرچند، من اصلا دلم نمیره برم سراغ عطری و درباره اش چیزی بنویسم. انگار یهو همه ی ذوقم پودر و خاکستر شد..

صبا جان

بیا و به حرف بزرگ این خونه، آقای سخی گوش بدیم و بعد از مدتی که حالمون بهتر شد بنویسیم و نام مسیح رو زنده نگه داریم. میدونم و شما هم میدونی که برای جفتمون سخته.. مدتی که گذشت و آروم گرفتیم، فقط به همین هدف بریم جلو که اسمش رو جلوی دیدگان قرار بدیم و به همه بگیم که ما هستیم. و چشم انتظار بمونیم..

هرچند من قصدم این بود در سکوت به اینجا سر بزنم تا فقط از اوضاع آگاه بشم و میدونم صبا جان شما هم همین بودی. و میدونم سردرگمی و آشفته دقیقا مثل من. و میدونم شاید نوشتن رو غیر ممکن بدونی در این شرایط و حتی شاید بعدتر..

اما بیا و به نصیحت های پدر این خانه عمل کنیم. یکم به خودمون زمان بدیم و شروع کنیم. (فقط هم به خاطر همون هدف مهم!)

من

خیلی بهم ریخته ام

 

در پاسخ به کامبیز سخی :

شما عزیز منی .

من استعداد خاصی دارم . همه ی نزدیکان ام میدانند . شاخک های تیزی دارم در شناخت فرشتگان و مجنونین خصوص فرشتگان مجنون !

به فاصله ی یک نگاه بر صورت یا خواندن یک خط از دلنوشته !

و اما داستان قهر دوستان :

از من نزدیکتر و دوست تر بر مسیح نیست درین خانه ! اگر قهر بر مسیح مفید باشد هم اکنون و این پیام را تمام نکرده خداحافظی کرده بودم ! دوستان مسیح این پرسش ساده را پاسخ دهند :

غیبت دوستان مسیح ، مسیح و دوستان اش را خرسند و خوشحال میکند یا بدخواهان اش را ؟؟

حتی نیاز به تفکر هم ندارد پاسخ اش !

و اتفاقا الان زمان آن است که هر کدام دوستداران مسیح که تا کنون فقط میخواندند و نمینوشتند ، حاضر شوند و بنویسند و طلب او کنند !

اینجا خانه ی همه ی ماست و همه ی ما در آن سهم داریم . آنقدر تعظیم و اکرام و خواهش میکنیم بر رئیس جمهورمان تا بر خواهش ما موافقت کند 😊 او نیز قلب دارد !

و ضمنا : دل بر دل راه دارد سرکار خانم پرنیان که نامتان نیز حکایت پریوش دارد !

ارادت ها

عمو سخی ما که طلب کردیم ... بحث قهر نیست این واژه قهر اصلا اینجا کاربرد نداره عموجان  بحث دست و دلیه که نمیره به نوشتن. 

به امر تو ما منتظر برگشت مسیح می مونیم. 👌

پرنیان پرنیان
1401/11/22
در پاسخ به کامبیز سخی :

برادرم کیانوش هشت سال اش بود . ساعت ۱۰ شب پدرم به او میگوید برو یک شیشه آبلیمو و یک سطل ماست بخر .

فرض کنید از میدان آزادی تهران پیاده میرود تا امام حسین ! تعطیلی بوده گویا آن شب در کرمانشاه . پیدا نمیکند . دوستان کرمانشاهی میدانند : از خیابان پهلوی ( شریعتی ) پیاده میرود تا میدان گاراژ ( آزادی ) و سپس میرود تا شش بهمن منزل عمه ام .

ساعت ۳ صبح میرسد به خانه ی عمه ام در آن طرف شهر . عمه ام هراسان میشود که این موقع شب اینجا چکار میکنی ؟ چه شده ؟ چه اتفاقی افتاده ؟؟

میگوید ماست و آبلیمو پیدا نکردم ! میگوید الان با ماشین میرسانمت منزل . میگوید نه ! دست خالی برنمیگردم ! زنگ میزند به پدرم به عصبانیت و ناراحتی . پدرم میگوید به کیانوش ( برادرم ) بگو آفرین ! غیر ازین نیز انتظار نداشتم !

نازنین و صبا ، عزیزان من : این را برای همه ی زندگی تان به یاد داشته باشید نه فقط برای اینجا . دست خالی برنگردید . ناموفق نروید . من اگر مطمئن بودم که مسیح برنمیگردد همان دیشب میگفتم خداحافظ . جای نگرانی نیست . بقول خانم ملودی مسیح خود بارها گفته است در مسیر عشق من سرزنش ها در پیش دارم ! اگر الان با او در ارتباط بودید میدیدید که میخندد و میگوید 😁 من دیده ام در تجربه ی قبل !

غیبت زمانی عقلانی ست که راه ها پیموده باشیم به مساعدت بر دوست و امیدها ناامید شوند خدای ناکرده !

یک درس بزرگ : سخنی که اکنون میگویید همیشه فرصت هست بر گفتن ! راهی که امروز میروید همیشه فرصت هست بر پیمودن ! هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد . آخرین کار را هرگز اول انجام ندهید . این برای کل زندگیتان بود ورنه این مشکلی نیست که همه ی ما قادر به تحلیل اش نباشیم 😊 بر مشکلات صبور و عقیل باشید . سیب تا به مقصد رسد هزار چرخ میخورد !

قضاوت آنهم در اسرع زمان ، تصمیم در ناراحتی ، تعجیل در ناامیدی ، انتخاب راه ساده تر از خصوصیات ما ایرانی هاست که چوب ها خورده ایم بابت آنها از سرنوشت 😊

راه سخت تر را انتخاب کنید که درست تر است هرچند دلتان میگوید : من رنجیده ام ! همان راه برو که گفتی !

در آرامش تفکر کنید . آنکه تلاش کند بر حضور دوست ، دوست اوست 😊

عزیز من اید همه ب شما . پدرم میگفت : جنگ اول شهید نشو 😁

 این متن رو زیر بلک هارت وی 2 نوشته بودم که گویا تایید نشد. خب مثل اینکه با دید بی طرف هم نمیشه خواست مسیح برگرده. کامبیز عزیز چی حکم می کنی؟ 

این عطر رو «مسیح» بعد از چهارمین کامنت من روی عطرافشان به من معرفی کرد. به سبک خودش. با قلم و خیال و پریشانی خودش. این عطر رو پیدا نکردم هنوز و مسیح هم بسته شده. من شخصیت مستقلی دارم، زیادی مستقل. عاشق پیشه گی و ذوب شونده گی هم اصولاً در مورد من تعریف نمیشه چون خود خواهم. همه مون خودخواهیم، من زیادی به خودخواهیم آگاهم. از شخصیت ها cult ساختن هم به شدت می‌ره تو مخم ، چون یکی از عوامل بدبختی مملکت مون همین بت ساختن از آدمها بدون نگاه آبجکتیو داشتن بهشون هست، همین دیدگاه های صفر و صدی. اما درخواستم از مدیر محترم عطرافشان بازکردن «مسیح بسته شده» است به چند دلیل

 

۱) مسیح یکی از رگهای حیاتی عطرافشان هست. بلاک کردن مسیح، مثل انسداد شریانی هست که خیلی ها، من جمله خودم، ازش تغذیه میکنن. آرتری بسته شده، سلامت عطرافشان رو مختل خواهد کرد.

۲) مسیح آنتی تز هم هست. یه عده از دوستان تز خودشون رو برای بررسی روایح دارن و مسیح در تقابل با این گروه قرار میگیره. حاصل این گفتمان، دیالکتیک هگلی-عطری هست که به پیشرفت همه مون کمک می کنه. یعنی نهایتا ما شاید بتونیم به یه سنتز جون داری دست پیدا کنیم.

۳) مسیح با روان انسانها آشناست، تسلط فوق‌العاده ای بر انتزاع داره و مدیر محترم خودش می دونه انتزاع در فروش کالا در همه جای دنیا چقدر مهمه.

همه مون تقریبا بر این امر واقفیم که دنیای عطر، دنیای هنره. در دنیای هنر، حرکات قهری و رادیکال باعث پسرفت میشه. پس برای داشتن یک محیط بالانس، محیطی که برخورد هم صورت میگیره توش، و بازخورد هم میگیرن توش، به جای یه محیط خطی بی بازخورد سرد مکانیکی، مسیح بسته شده رو باز کنید. من باز هم میگم برای من اثر مسیح حائز اهمیته. و استمرارش. من به مرگ نویسنده بعد از خواندن اثرش معتقدم. یعنی خودم رو حواری مسیح نمی دونم (مثلا سلیقه موسیقیش صد در صد یا من عدم انطباق داره)، و با این وجود الزام حضور آثار مسیح رو حس میکنم به همه دلایلی که ذکر کردم و دلایل دیگه ای که اول صبح به مغزم خطور نمی کنه. امیدوارم این کامنت تایید شه

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟