مسیح و ما

دوستان همیشه عزیز ، حامی و قدردان ام
سلام ها و ارادت ها خدمت یکایک شما
در صورتیکه با این پیام از دل و رای موافقت حاصل است لطفا به صلاحدید به روش مقتضی حمایت فرمایید .
مدیریت دلسوز و خادم این خانه ی معطر و جمع بزرگ معطریون
با تقدیم گرمترین سلام ها و عرض تعظیم .
قدردانی ای خاضعانه به عرض تعظیم کمترین نشانه ای ست ازین حقیر بر بزرگواری های شما .
در خصوص تصمیم اخیر آن مقام محترم بر دوست دیرین این جمع بزرگ جناب آقای مسیح ، این حقیر ضمن عرض تسلیم بدلایل ذیل نسبت به تجدید نظر متمنی ی اقدامی مقتضی و بذل مهری شایسته ی آن مدیر بزرگوار ام :
- بر کفه های توزین عدالت کفه ی اقدامات شایسته به بذل مهر و دانش ایضا سواد ساکنین به محک شعور با تشرف به شعر از سوی نامبرده بر همگان به استناد سندهای مثبوت مندرج در صفحات معطر عطور که مسبوق به سابقه است چنان موزون است که حتی ازدیاد امتیازات منفی ای که بر شماره به سبقت فزاید در کفه ی مقابل ، هرگز توان حرکت بر شاقول میزان میسر نشود .
- بذل مهر موجبات اخذ و بسط دلها کند ، تعدد دوستداران مسیح در این خانه ی معطر خود گواه آن است و پاسخ مهر هماره مهر است خصوص از جانب بزرگان .
- دم مسیحایی هماره از سوی منتقدین و هوشیاران بر عمل مقابل ( منفی ) میچربد از آن رو که این دم موجبات اعمال شایسته ی دوستداران است و دقیقا این محک است که بایست از سوی بزرگواران ملاک رای و عمل واقع گردد .
- اینجانبان هماره بر رعیت بودن خویش و رعیت پروری ی جنابتان به بزرگواری معترف بوده ایم و رسم بزرگی همواره بزرگواری ست .
- آنچه بر ما دوستدارانِ مسیح و حضرتعالی ، پوشیده است به هر میزان که عمیق باشد عمیق تر از دوستی و خیرخواهی ی آن مدیر محترم نیست .
- جنابتان مستحضر است ارتباط عاطفی ی بین اعضای معطر محور این خانه ، که هماره بر مدار مهر میچرخند و گسستگی ی این زنجیر قطور به رای بی شک صالح و صادق آن مدیر ماهر موجبات عدم تعلق خاطر و رنجوری ی قلبهایی میگردد که این خانه و به طبع ، آن مدیر ِ با افتخار این خانه هماره بر حضور ایشان خرسند و لاطف است و ملطوف دوستداران .
به عبارتی ساده تر که بر دوستان جوانمان نیز مشهود باشد :
- تک تک اعضای این خانه بر شکوفایی ی آن سهیم و بر اشاعه ی معطریت او کوشایند و هماره لطف آنها بر یکدگر و بر این خانه ، بر مضرات ناخواسته ی ایشان میچربد . بی شک تعداد خیر هر کدام بر شماره ، بسیار بر ضرر ایشان پیشی دارد مگر حاسدان و این مهم میبایست از سوی آن مقام محترم به توزین عدالت مد نظر باشد با خط کش مهر و عطوفت و متعاقب به توزیع . ایضا غیبت هر دوست موجبات خسران و رنجش قلب های سایرین است و بذر نا امیدی و خمودگی میپاشد که بی شک برداشتی چندین برابری خواهد داشت به مضارع .
مدیر ما بر بزرگواری شهیر است چه در بین اعضای ما خانواده ی خود و چه مابین دیگر مدیران رقیب ، ازین رو طمع لطف و بنده نوازی از آن مقام محترم طمعی خام نیست بلکه تفکر شده و پخته است .
تزریق شادی با گذشت و بزرگواری ی آن جناب موجبات مسرت همگان است که همه ی اندیشمندان این خانه از اهالی ی معطر مهر و عطوفت و دانش اند .
اینجانبان بدینوسیله تقاضای مهر و بزرگواری از مقام محترمی داریم که این طمع بر وی نه تنها گران نیست که به این صفت موصوف است .
آنچه شما میدانید و ما نمیدانیم ، با تذکری اکید به پایانی موکد به مهر اگر ختم شود موجبات شادی و سرور همه ی دوستداران ایشان که پرشمار نیز هستند خداراشکر فراهم گردد انشاله .
دوری از دوستان هماره موجبات خسران است و این خانه به دوستی هایش زیبا و معطر و شهیر است .
انشاله همین رویه ادامه یابد به یاری خدا ، توسط آن مدیریت محترم و دوستان کوشا :)
پیشاپیش بر بزرگواری ی جنابتان سپاس ها داریم .
با عرض ارادت و لبخند
دوستداران شما ، این سقف ما و مسیح 😊

در پاسخ به Hani :

به نقل از مسیح عزیز

حال کوتوله‌های شوخ و شَنگ بیایید عمق را معنا کنید! برگردید ماکیاولی های تشنه‌ی تاثیرگذاری! ظهور کنید زیر آب‌ها پنهان!
شما را چه به عصیان، چه به رقص شیاطین، چه به این قیافه‌های جدی. شما دَنگ ها زیرِ پلانهایِ کشسانِ این‌چنین اثری به لرزه خواهید افتاد! فرارکنید؛ به ماروِل پناه ببرید! اَوِنجرها؛ اسپایدرمن های قراضه، تارهای فریب، فرزندانِ تقصیر و تعلل! این فیلم بلند شکمِ حافظه‌ی تَک کیلوبایتی شما را پاره خواهد کرد. مستر دیپ؛ آقای ژرف! گودال‌های دست نیافتنی، هنر را با خط‌کش فجورِ نگاه خود نسنجید! هیچ هنری کم عمق و سطحی نیست. هیچ علم، فلسفه، بینش، شخص، ایده، اثر و قاعده‌ای بی اهمیت نیست. سطحی، کم عمق وَ بی اهمیت چشمانِ بی دروپیکر شماست! وَ خرسندیم که میزان همچنان نگاه ما!
شما که شبیه هستید. متاثر! کلاه از سر بردارید، تعظیم کنید و بگویید سلام. این و آن هستم!
حکم ما این نیست که شمشیر برروی قامت ظریف هنر بکشیم.
حکم این است که بگوییم سپاس که هستید هنرمندان. سپاس که هستی ای هنر؛ تا آدم‌؛ آدمِ شاید به بن‌بست رسیده زیرِ چرخدَنده‌های بی‌عدالتی برای همیشه بر نیستی بوسه نزند!
هی شبه فیلسوفان؛ جملات غلط غلوط. فعل نشناس ها! تحتِ تاثیرهایِ جریانِ حاکم! من من من های نیم سوتی!
کوچک های گُنده گو؛ اینجا کسی به تشتِ رسوایی شما لگد می‌زند..!!

حال بهتر میفهمم بلا تار چرا نوشت : فاجعه‌ی دنیای ما این نیست که روزی به پایان می‌رسد؛ بلکه فاجعه این است که این‌چنین دنیایی هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد...!

فکر می کنم یا تقریبا مطمئن هستم مسیح دیگر چیزی در این سایت نخواهد نوشت و همگی ما معلم بزرگی رو در زمینه ی نه تنها عطر بلکه تمامی هنرها، فلسفه، جامعه شناسی و و و و از دست دادیم و قطعا این مسئله برای اعضا این سایت خسران جبران ناپذیری خواهد بود

متاسفم

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز " دست " !

در پیام قبل یک واو اشتباها کلیک شد و شد : دوست !

هرچند در معنی تفاوتی زیاد ندارد لیک اشتباه تایپ بود که بدینوسیله تصحیح شد چون امکان تصحیح در صفحه ی انتظار تایید نبود و من فردا غروب فرصت دیدار دوباره دارم اگر زنده باشم البته ، با این پیام بعرض رسید 😊

دوستان عزیزم سلام

دیشب متنی نوشتم بر درخواست آزادی ی دوست عزیزمان مسیح . تایید نشد به صلاحدید مدیریت عزیزمان اجالتا .

لیک فرمودند در آینده امکان پذیرش درخواست حقیر هست خداراشکر .

با ارادت


[EDITED] 1401/12/01 10:47
Hani Hani
1401/12/01
در پاسخ به کامبیز سخی :

مسیح که چیزی از دست نداده !

دوستانش را همه روزه میبیند در عطرافشان . و میخواند نظراتشان را کما فی السابق .

نه تنها از دست نداده که چیزی هم بدست آورده بلطف آقایان خاموش ! آنهم استراحت است و فرصت بیشتر بر مطالعه که اعتیاد اش است .

این ماییم که چیزی از دست داده ایم . این ماییم که حالمان خوب نیست بر غیبت دوست . ورنه او لذت فراقت اش میبرد !

ما که بر او سعی نمیکنیم به بازگشت !! بر خود سعی میکنیم به بازگشت بر دریافت !

ما طلبکاریم ورنه او بدهکار است بر پرداخت خود بر ما ! و هیچ بدهکاری میل به پرداخت ندارد 😁 لااقل فرصت میگیرد 😁

مگر بدهکارانی چون مسیح یا دیگر کسان هنرمند که میدانند از پرداخت بر خدای ، مفری نیست و اگر کسی از پرداخت بر خدا گریزد ، پاسخگوست ! ازین است که ابراز ناراحتی دارد که پرداخت اش مسدود گشته ست !

بدهکارانی که ضامن وام و دریافتشان خدا باشد ، از طلبکاران پیشی دارند بر اصرار ِ پرداخت بدهی و اگر حتی وام دهنده بگوید نمیخواهم ، مقروض میگوید نمیشود !!

باید ریز دید . باید برخلاف جهت آب های این دنیا که بر قوانین خود ( دنیوی ) استوار است ، خلاف جهت شنا کرد ، سخت است لیک حتی سعی اش لذتبخش است هرچند مدروک همگان نباشد و اگر کسی به مقصد رسد ، یکتاست و الگو و یکتا خواهد ماند بر حکومت بر قلب ها !

مسیح اصرار بر پرداخت دارد ازین رو ، گرنه هیچکس از فراقت ناراضی و ناخرسند نیست مگر آنها که موصوف شدند به صفت خداوندی و یکتابینی !

باید ریز دید چون میکروسکوپ و باید تیز دید چون عقابی تیز پرواز بر فراز رودخانه ای آبشار مابین سلسله جبال !

چه کس درک میکند گذار ِ تفکر ِ مرغان بلند پرواز را ایضا ماهیانی که در عمیقترین تاریکی های اقیانوس های جهان ! که ذره ای نور یافت می نشود آنجا حال آنکه کافیست نزدیک شوند بر سطح و نمیشوند به دیدار ! نمیشکنند خلوت خود را حتی به نور آشکار ! و میمانند کماکان در ابهام و ایهام تیره ی خود به عمق و زجر عشق آمال و دردها !

کار هر کس نیست این دیدار .

این زا در ادامه ی متن مسیح ارسالی ی سرکار خانم هانی ی زیبا نوشتم ، نه صرفا برای این موضوع که بر کل زندگی های ما .از پست تا فراز بینیم !

پنجره " وا " شد " بسته " شد " وابسته " شد !!

ارادت ها 😊

خواهم نوشت انشاله

بله دقیقا همین طوره مسیح چیزی از دست نداده

بلکه ایشون بار فرهنگی و هنری و ادبی و فسلفی این سایت رو به دوش می کشید و این رفتار حقیقتا حقش نیست

Hani Hani
1401/12/01

شما متن مسیح ذیل عطر

the voice of the snake

رو مطالعه بفرمایید. یک دارک کمدی sarcastic حساب شده ی تمام عیار.امکان نداره کسی همزمان که داره به تک تک جملات می خنده  نیش و کنایه هاش رو متوجه نشه و این سبک خاص مسیحه در این محفل

حیف نیست این متن ها دیگه اینجا منتشر نشه و دوست داران قلمش از وجودش محروم بشن؟! سبک نوشته های مسیح رو هیچ جای دیگه نمیشه پیدا کرد.

محسن محسن
1401/12/01
در پاسخ به Hani :

شما متن مسیح ذیل عطر

the voice of the snake

رو مطالعه بفرمایید. یک دارک کمدی sarcastic حساب شده ی تمام عیار.امکان نداره کسی همزمان که داره به تک تک جملات می خنده  نیش و کنایه هاش رو متوجه نشه و این سبک خاص مسیحه در این محفل

حیف نیست این متن ها دیگه اینجا منتشر نشه و دوست داران قلمش از وجودش محروم بشن؟! سبک نوشته های مسیح رو هیچ جای دیگه نمیشه پیدا کرد.

دقیقا... مومن بود به "آتشین" بودنِ متن
خوب شد یادآوری کردی و درسته... حق اش نیست ابدا...

حالا که ارجاع دادی، من هم یه چیزایی بداهه بگم:

متن مسیح زیر "رز قندهار" از "تاور"... اونجا که میگه:
((( رز قندهار رفتنی ست بدون بازگشت. خراب کردنِ تمام پُل های پشت سر... گذری پابرچین پابرچین از میان دره های پُر اِفاده ی رزهای مشکیِ پسامدرن... و داخل شدن به باغ های بدونِ دروازه ی رزهای سرخ و کهن. به جای فلسفه ی هارش و فلزیِ بلوکِ یخ زده ی غرب، عرفانِ ظریفِ شرقی را مرور کردن)))
و در ادامه (من زیرش خط کشیدم) می گه: ((( گذشتن از اپیزودِ فراق و رسیدن به فصلِ تا زیرِ گردن عاشق بودن)))

یا زیر "گرند سواغ" از "کرکجیان" (دوست دارم یادآوری بشه که در فهمیدن عطر، چقدر عمیق بود) میگه:
((( خمیربازی با رزینِ نرم، عطار قلبِ مخلوق را آنژیو کرده و فهمیده این تپِش گاه... نیاز به هم جوشیِ وانیل و کهربا دارد. سپس با لابدانوم، بازتاب نور از سطحِ اثر را به سمت حادثه ی تعدیل می برد و به اقسامِ عطر سایه اضافه می کند و برای من به شکلی عجیب بروز های موم مانند، مشک گون و خرده حیوانی هم دارد... اما حیوانی که به سمتِ ناخودآگاهِ اروتیک و آمیزش حرکت می کند... نه پلشتی و انزجار!)))

و در ادامه، حسابی متن رو به آتش می کشه... اما در آخر (چون حرف از نفس کشیدن در هوای دوست بود) این رو میگه:

(((عصرِ فراموش کردنِ بوی رز قطعآ خاکستری خواهد بود. مگر اینکه شما بر روی این بوم، رنگی رخساری یا که شاخه گلی ترسیم کنید! به امید روزهایی که در هوای یکدیگر باشیم. که نفس باشد، هم نفس بیشتر. قفس کمتر.....)))

خلاصه که بریم بخونیم آثارشو... ولی (به قول پرنیانِ دانا) بُت سازی نکنیم... که همه ی این داستان ها احتمالا از همینجا سرچشمه گرفته...

Hani Hani
1401/12/01
در پاسخ به پرنیان :

کامبیز عزیزم 

خیلی خیلی به من لطف داری و این لطفی که از وجود پر عشقی مثل وجود خودت، مشمول حال من میشه شیرینه. پاینده باشی و بمونی برای تک تک ما. 

پرنیان جان سلام عزیزم

مطلبت رو در مورد عطر سالومه به مسیح گفتم و این نوشته رو برای من فرستاد

عینا تمام متن رو کپی می کنم :)

هاها :) خوندن نوشته‌های من [متاسفانه یا خوش‌بختانه] نیاز به‌دقت، صرف زمان، توجه ویژه به علائم نگارشی و چگونگی کارکردِ صداها... داره. چی نوشتم؟ نقاشیِ "رخسارِ آشوب"  "است" با دستانِ الهام و عاصیِ گوستاو دوره! | علامت‌تعجب دوست‌داشتنی! دوست داری بهش بگیم پیش‌گویی؟ بابا ونگا! مطمئن بودم نزدیکیِ نام این دو نقاش یک‌جا بالاخره داستان مارو انگولک می‌کنه :) | جمله چی داره می‌گه؟ می‌گه بسان ترسیم شمایلِ آشوبه.... درست همان‌گونه که گوستاو دوره در نقاشی‌های خود جنون، اغتشاش و بلوا رو در جانِ تابلو تزریق می‌کنه. درواقع تشبیه شوروغوغا و هرج‌ومرجِ "عطر سالومه" به آن‌چه دوره در آثار خود انجام می‌ده و ربطی به تراژدی "سالومه" نداره جانم :) پرنیان کارش درسته. نوشته‌هاش رو خوب بخون لطفا. اگر خودم حضور داشتم کامل‌تر براش می‌نوشتم... ولی خب این بازی تموم شده است برای من :) به پرنیان بگو مسیح گفت : بیش‌تر لطفا بیش‌تر :) فراموش نکن نقاشی‌های مورو آن‌چنان دیوانه هستند که مثل وُ نظیرش رو در هیچ عطری نخواهید یافت. مگر در مقام تشبیه... کار پرنیان رو تحسین می‌کنم. خیلی خوبه که دوستان ما به این نقاشی سر بزنند. همین‌طور خودت جان دل. شب‌های زیادی رو می‌شه باهاش هم‌زیستی داشت... یادت میاد بهت گفتم بعضی چیزها از آدم شاعر می‌سازن؟ این‌هم یکی از اون‌هاست :)

 

راستی به‌شون بگو کامبیز راست می‌گفت که می‌خندیم. به اضلاعِ ناقص‌العقلِ دوپای جاهل :) اصلا عینا کپی کن این نوشته رو :) مرسی. 

Melody Melody
1401/12/01
در پاسخ به محسن :

دقیقا... مومن بود به "آتشین" بودنِ متن
خوب شد یادآوری کردی و درسته... حق اش نیست ابدا...

حالا که ارجاع دادی، من هم یه چیزایی بداهه بگم:

متن مسیح زیر "رز قندهار" از "تاور"... اونجا که میگه:
((( رز قندهار رفتنی ست بدون بازگشت. خراب کردنِ تمام پُل های پشت سر... گذری پابرچین پابرچین از میان دره های پُر اِفاده ی رزهای مشکیِ پسامدرن... و داخل شدن به باغ های بدونِ دروازه ی رزهای سرخ و کهن. به جای فلسفه ی هارش و فلزیِ بلوکِ یخ زده ی غرب، عرفانِ ظریفِ شرقی را مرور کردن)))
و در ادامه (من زیرش خط کشیدم) می گه: ((( گذشتن از اپیزودِ فراق و رسیدن به فصلِ تا زیرِ گردن عاشق بودن)))

یا زیر "گرند سواغ" از "کرکجیان" (دوست دارم یادآوری بشه که در فهمیدن عطر، چقدر عمیق بود) میگه:
((( خمیربازی با رزینِ نرم، عطار قلبِ مخلوق را آنژیو کرده و فهمیده این تپِش گاه... نیاز به هم جوشیِ وانیل و کهربا دارد. سپس با لابدانوم، بازتاب نور از سطحِ اثر را به سمت حادثه ی تعدیل می برد و به اقسامِ عطر سایه اضافه می کند و برای من به شکلی عجیب بروز های موم مانند، مشک گون و خرده حیوانی هم دارد... اما حیوانی که به سمتِ ناخودآگاهِ اروتیک و آمیزش حرکت می کند... نه پلشتی و انزجار!)))

و در ادامه، حسابی متن رو به آتش می کشه... اما در آخر (چون حرف از نفس کشیدن در هوای دوست بود) این رو میگه:

(((عصرِ فراموش کردنِ بوی رز قطعآ خاکستری خواهد بود. مگر اینکه شما بر روی این بوم، رنگی رخساری یا که شاخه گلی ترسیم کنید! به امید روزهایی که در هوای یکدیگر باشیم. که نفس باشد، هم نفس بیشتر. قفس کمتر.....)))

خلاصه که بریم بخونیم آثارشو... ولی (به قول پرنیانِ دانا) بُت سازی نکنیم... که همه ی این داستان ها احتمالا از همینجا سرچشمه گرفته...

محسن جان سلام هشدار شما و خانم پرنیان بجاست ولی وقتی از دور به جریان نگاه کنیم میفهمیم قضیه بت سازی خنده داره و اینکه فک کنیم بخاطر این چیزا چنین زشتی هایی پیش میاد خنده دار تر. کسی از اقای مسیح بت نساخته چراکه مهمترین جنگ خودشون با همین _بت سازی_ بود و ما هم از رو دست ایشون نگاه کردیم و ازشون یاد گرفتیم که اینطوری نباشیم. کل داستان اینه که _مسیح بودن_ جرمه. همونطور که اقای کامبیز فرمودن ایشون چیزیو از دس ندادن بجز دوستیا و حسای نوع دوستی که دارن و بقول خانم هانی ما هستیم که یک استاد تمام عیارو از دس دادیم. اینام حقیقته نه بت سازی. نمیدونم مدیر یا مدیران عطرافشان به چی فک میکنن و صلاحشون چیه ولی ای کاش با دقت بیشتری بر روی نوشته ی اقای Dapper تامل کنن

پاسخ مدیر : سلام
جز صلاح خیر چیزی نیست ، می بایستی فضایی را فراهم کنیم که برای عموم کاربران مفید باشیم و از این فضا همگی استفاده کنیم . مبحث مور نظر تا حد کافی ادامه پیدا کرده است . با احترام
پرنیان پرنیان
1401/12/02
در پاسخ به Hani :

پرنیان جان سلام عزیزم

مطلبت رو در مورد عطر سالومه به مسیح گفتم و این نوشته رو برای من فرستاد

عینا تمام متن رو کپی می کنم :)

هاها :) خوندن نوشته‌های من [متاسفانه یا خوش‌بختانه] نیاز به‌دقت، صرف زمان، توجه ویژه به علائم نگارشی و چگونگی کارکردِ صداها... داره. چی نوشتم؟ نقاشیِ "رخسارِ آشوب"  "است" با دستانِ الهام و عاصیِ گوستاو دوره! | علامت‌تعجب دوست‌داشتنی! دوست داری بهش بگیم پیش‌گویی؟ بابا ونگا! مطمئن بودم نزدیکیِ نام این دو نقاش یک‌جا بالاخره داستان مارو انگولک می‌کنه :) | جمله چی داره می‌گه؟ می‌گه بسان ترسیم شمایلِ آشوبه.... درست همان‌گونه که گوستاو دوره در نقاشی‌های خود جنون، اغتشاش و بلوا رو در جانِ تابلو تزریق می‌کنه. درواقع تشبیه شوروغوغا و هرج‌ومرجِ "عطر سالومه" به آن‌چه دوره در آثار خود انجام می‌ده و ربطی به تراژدی "سالومه" نداره جانم :) پرنیان کارش درسته. نوشته‌هاش رو خوب بخون لطفا. اگر خودم حضور داشتم کامل‌تر براش می‌نوشتم... ولی خب این بازی تموم شده است برای من :) به پرنیان بگو مسیح گفت : بیش‌تر لطفا بیش‌تر :) فراموش نکن نقاشی‌های مورو آن‌چنان دیوانه هستند که مثل وُ نظیرش رو در هیچ عطری نخواهید یافت. مگر در مقام تشبیه... کار پرنیان رو تحسین می‌کنم. خیلی خوبه که دوستان ما به این نقاشی سر بزنند. همین‌طور خودت جان دل. شب‌های زیادی رو می‌شه باهاش هم‌زیستی داشت... یادت میاد بهت گفتم بعضی چیزها از آدم شاعر می‌سازن؟ این‌هم یکی از اون‌هاست :)

 

راستی به‌شون بگو کامبیز راست می‌گفت که می‌خندیم. به اضلاعِ ناقص‌العقلِ دوپای جاهل :) اصلا عینا کپی کن این نوشته رو :) مرسی. 

هانی عزیزم به مسیح از طرف من سلام برسون و بگو خیلی دوسش دارم همون جور که خودت، کامبیز، نازنین، صبا، ملودی، مونا،محسن،امیر، دپر، شاهین، فاطمه، ماری، سعید و خیلیای دیگه رو تو همین فرصت کم دوست داشتم. من با عطرافشان شروع کردم به فارسی خوندن. به مسیح بگو درک مطلبم هنوز پایینه. 

من با ملودی موافقم. بحث بت سازی بی ربطه. من احساس میکنم این داستان کمی بیشتر بیخ داره. در نتیجه تمام حرفهای به اصطلاح استراتژیک خودم رو پس می گیرم و اعتراف می کنم که خسته م. یه ذره این جا نفس کشیدن برام سخت شده. آدم باید به غرایزش اعتماد کنه. ببینید زمانی که شما می‌آید به یه متنی که با یک رجیستر خنثی نوشته شده میگید متن فضل فروشانه، ببینید داستان چقدر بیخ داره. چرا ما هنر رو در این جامعه عمود بر همه چی، اصلا عمود بر خودمون می بینیم برام یه علامت سوال بزرگ خواهد بود. تکنوکرات هم آخه نیستیم. سمبل کاری دوست داریم. تموم شه بره. بشوره ببره. ناراحتم.من اعتراف میکنم انرژی جنگیدن رو ندارم. و میدان رو خالی میکنم. متاسفانه. 

پی نوشت: پیروز عموم یه چیز خوبی می گفت همیشه. می گفت متاع رو باید یاد بگیری سوارش شی (بخوانید سو +آر). من سوآری خیلی بلد نیستم و  این پی نوشت رو من باب حس خود پخ پنداری نمی نویسم فقط به عنوان یه احتمال دارم در نظر میگیرم که شاید بخواهید پاسخ بدید. پاسخ ندید. دلجویی نکنید. کاری نکنید. به غریزه تون اعتماد کنید. و ادامه بدید اگر تونستید.  

 

 

در پاسخ به پرنیان :

هانی عزیزم به مسیح از طرف من سلام برسون و بگو خیلی دوسش دارم همون جور که خودت، کامبیز، نازنین، صبا، ملودی، مونا،محسن،امیر، دپر، شاهین، فاطمه، ماری، سعید و خیلیای دیگه رو تو همین فرصت کم دوست داشتم. من با عطرافشان شروع کردم به فارسی خوندن. به مسیح بگو درک مطلبم هنوز پایینه. 

من با ملودی موافقم. بحث بت سازی بی ربطه. من احساس میکنم این داستان کمی بیشتر بیخ داره. در نتیجه تمام حرفهای به اصطلاح استراتژیک خودم رو پس می گیرم و اعتراف می کنم که خسته م. یه ذره این جا نفس کشیدن برام سخت شده. آدم باید به غرایزش اعتماد کنه. ببینید زمانی که شما می‌آید به یه متنی که با یک رجیستر خنثی نوشته شده میگید متن فضل فروشانه، ببینید داستان چقدر بیخ داره. چرا ما هنر رو در این جامعه عمود بر همه چی، اصلا عمود بر خودمون می بینیم برام یه علامت سوال بزرگ خواهد بود. تکنوکرات هم آخه نیستیم. سمبل کاری دوست داریم. تموم شه بره. بشوره ببره. ناراحتم.من اعتراف میکنم انرژی جنگیدن رو ندارم. و میدان رو خالی میکنم. متاسفانه. 

پی نوشت: پیروز عموم یه چیز خوبی می گفت همیشه. می گفت متاع رو باید یاد بگیری سوارش شی (بخوانید سو +آر). من سوآری خیلی بلد نیستم و  این پی نوشت رو من باب حس خود پخ پنداری نمی نویسم فقط به عنوان یه احتمال دارم در نظر میگیرم که شاید بخواهید پاسخ بدید. پاسخ ندید. دلجویی نکنید. کاری نکنید. به غریزه تون اعتماد کنید. و ادامه بدید اگر تونستید.  

 

 

پرنیان نشه چیزی خسته کنه تو رو ❤️

nazanin nazanin
1401/12/03

خانم پرنیان هم رفت.

چقدر خوب می نوشت و چقدر خوب بود:)

حس سربازی رو دارم که بعد از رفتن فرمانده اش، تمام دوستانش یکی یکی دارن میرن و فقط سه چهار نفر باقی موندن..ماییم و میدان نبرد..

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟